ببرک کارمل، شخصیت برجسته  سیاسی، شجاع و صاحب هوشمندی خاص سیاسی و اجتماعی 19 سال قبل از امروز به ابدیت پیوست. شاد روان ببرک کارمل نه تنها از دیدگاه پیروان سیاسی‌اش بلکه نظر به نوشته‌های تعداد از مفکرین سیاسی- اجتماعی غیر وابسته شخص بی‌بدیل  در چند دهه سیاسی که وی زیسته است، بوده است. وی که یکی از بنیان‌گذاران جریان دموکراتیک خلق افغانستان بوده، بیش از پانزده سال به حیث رهبر حزب و قریب به شش سال در رهبری دولت  وقت قرار داشت، یکی از شخصیت‌های برجسته و متبارز سیاسی  در عصر  حاکمیت دولت‌های دموکراسی ملی در تعداد از کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین بوده است. شاد روان ببرک کارمل را بر حق می‌توان در زمره شخصیت‌های ملی و مترقی و تحول پسند آن زمان تلقی نمود. در دهه‌های که ببرک کارمل در اوج مبارزات سیاسی و اجتماعی افغانستان و در عمق تضادهای اجتماعی و فکری متبارز گردید، چهره‌های برجسته و ثبت شده در تاریخ مبارزات ترقی‌خواهانه، ملی و ضد استعماری مانند جمال عبدالناصر در مصر، سو کارنو در اندونیزیا، قوام ناکرومی در الجزایر، پاتریس لوممبا  و ده‌ها رهبران دیگر مثال‌های بودند که بر ضد ارتجاع و استعمار با افتخار و شجاعانه مبارزه نمودند و تعداد از آنان بر اساس توطئه‌های ناشی از تسلط سیاست‌های کودتایی بین‌المللی غرب و ارتجاع منطقوی جان‌های خود را هم در راه آرمان‌های ملی و وطن‌پرستانه‌شان از دست دادند.

من بمانند هزاران عضو آن وقته حزب دموکراتیک خلق افغانستان و مردمان که به شخصیت پاک، صادق شاد روان ببرک کارمل احترام دارند، می‌خواهم به خاطر یادبود این بزرگ مرد زمان ادای احترام نمایم و نام شان را زنده و خاطرات شان را جاویدان بخواهم. او " یک رهبر با افتخار"، یک " ترقی خواه با افتخار" و یک " مبارز استوار و پایمرد با افتخار" بود که به همان مقیاس که یک شخصیت با ثبات بود، دارای عاطفه انسانی، احساس عمیق احترام به عرف و عنعنات پسندیده جامعه افغانی و دارای روابط ابتکارانه با نخبه گان و شخصیت‌های سیاسی، اجتماعی و روحانیون آگاه و وطنخواه و بزرگان اقوام کشور داشت. او با همین خصوصیات اش همیشه حیثیت یک خار چشم را برای عوامل جهل و تاریکی داشت و هنوز هم روحیه و عطش انتقام‌جوئی بعض از محافل و چهره‌های وابسته فروکش نکرده است که متأسفانه در نوشته‌های‌شان علیه این شخصیت سر داده می‌شوند.

نویسنده چهره و نقش بی‌بدیل شاد روان ببرک کارمل را از دو دیدگاه می‌بینم، یکی اینکه من افتخار مبارزه بی‌آلایشانه و به خاطر ترقی ملی و اجتماعی را تحت رهبری وی آموختم و بکار گرفتم و دیگر اینکه به حیث یک ترقی خواه متعهد به آرمان‌های ملی و ترقی خواهی اندیشه‌های ملی و ترقی خواهی وی در شرایط کنونی و در بسیاری از موارد حیثیت " یکی از" منابع و بنیاد تحلیل و بررسی اوضاع کنونی کشور است و خواهد بود.

شخصیت‌های مانند ببرک کارمل فقید و همراهان شان همه زنده گی خود را وقف مبارزات تحول طلبانه  و روشنگری جامعه عقب مانده تحت شعار " به خاطر رنج‌های بیکران مردم افغانستان"  نمودند. صرف نظر از برخوردهای غیر واقعبینانه و جانب‌دارانه تعداد از آنانی که زمانی گلو و یخن پاره می‌کردند و اکنون در تخریب این چنین رهبران  راه مبارزات ملی و تحول طلبانه همان گلو و یخن را پاره می‌کنند و هم صرف نظر از دیدگاه‌های افراد و حلقات سیاسی که خود محصول همان دوره سیاسی بوده‌اند، دو نقطه قابل تبارز و مقایسه وجود دارد که  فقید ببرک کارمل و تعداد زیاد همرزمان وقت شان با پاکی و صداقت شان معیار یک مقایسه با آن رهبران‌اند که  تا توانستند نه تنها خود چور و غارت نمودند بلکه  آن را به یک سیستم مسلط حاکم بر سینه ملت ساختند. همراهان وقت شاد روان ببرک کارمل ثابت ساختند که خود را به خاطر آرمان‌های انسانی‌شان وقف نمودند و افتخار پاکی و صداقت شان را هیچ گاهی خدشه دار نساختند. نویسنده می‌خواهد احترام عمیق خود را به تمام فرزندان صادق و وطن‌پرست خارج از حزب دموکراتیک خلق افغانستان که در مبارزه وطن‌پرستانه گام گذاشتند و راه خود را با از خود گذری ادامه دادند نیز ابراز می‌نماید. این معیارها است که باید با آن‌ها افتخار نمود و با سر بلند یادبود آن‌ها را زنده نگهداشت.

من خواستم  در پهلوی ده‌ها نظریات و تحلیل‌های همگون، متفاوت و متضاد که هر کدام یقیناٌ طرز دید و از تراوش‌های فکری و ایدیالوژک  مسلط همان  وقت ناشی می‌شوند،  یافته‌های فکری خود را  که زمانی در تحت رهبری ایشان افتخار عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را دشتم، در این مقاله  تحریر نمایم. قابل تذکر میدانم که محتوای این تحریر متکی است بر روندهای مسلط  ملی و بین‌المللی همان وقت که در آن اندیشه‌های  فکری مختلف  در عرصه‌های چپ، راست، معتدل، افراطی و ناسیونالیستی شکل گرفتند و بر بنیاد آن جریانات و سازمان‌های سیاسی- ایدیالوژیک  زاده شدند، شکل گرفتند و رشد یافتند. من موافق بر بعضی ارزیابی‌ها نیستم که  شخصیت ببرک کارمل را جدا از اوضاع و شرایط مسلط آن زمان  به تحلیل می‌گیرند و عملکردهای وی را از دیدگاه‌های کنونی به بررسی و انتقاد می‌گیرند. یا  بر عکس بعض خصوصیات  شخصی یا فردی  وی را تعین کننده در تغییرات و تحولات  وقت و ارتباط مستقیم می‌دهند و این را هم باید متذکر گردم که شخصیت سیاسی ببرک کارمل فقید را اگر  از دید مخالف و منفی گرایانه و یا بر عکس آن به تحلیل مسئولانه و  واقعبینانه به تحلیل گرفت، نباید دور از بعد و زاویه اوضاع ملی و بین‌المللی عصر به نقد گرفت که یک شخصیت سیاسی در آن زاده شده و به رشد فکری و ایدیالوژیک رسیده است. منظور نویسنده در آن است که اولاٌ نباید کارکردها شاد روان ببرک کارمل و دیگر شخصیت‌های وطن‌پرست افغانی را از شیوه بینش و روندهای کنونی که ماهیتاٌ با آن زمان در تفاوت است به نقد و انتقاد گرفت. دوم اینکه اگر ما تنها و تنها از زاویه فکری و ایدیالوژیک خود به بررسی چنین شخصیت‌ها بپردازم، شاید به ساده گی دچار اشتباه گردیده و تحت تأثیر احساسات خود قرار گرفته و از واقعبینی سیاسی و یا تاریخی به دور برویم. به بیان دیگر خود و اندیشه خود را به تراوش‌های ذهنیگرانه " خود" محدود سازیم.

شادروان ببرک کارمل در شرایط زاده شد، به جوانی رسید و صاحب اندیشه سیاسی و اجتماعی گردید که استعمار و مبارزه بر ضد استعمار در کشورهای عمدتاٌ آسیا، آفریقا و آ» ریکای لاتین به داستان مبارزات ملی و آزادیخواهی تبدیل گردیده بود. ختم جنگ جهانی دوم، دوقطبی بودن جهان و جنگ سرد بر اوضاع بین‌المللی تحمیل و سیاست‌ها و روابط   بین‌المللی را عمیقاٌ تحت تأثیر قرار داده بود. در واقعیت سیستم‌های سیاسی و حکومات ایجاد شده خواهی نخواهی میلان سیاسی و روابطی را با یکی از دو سیستم مسلط در جامعه بین‌المللی مدلل می‌ساخت در غیر آن سقوط آنان با کودتاها و یا مداخلات نظامی حتمی به نظر می‌رسید. کشورهای که جدیداٌ با استقلال رسیده بودند هنوز به ایجاد دولت‌های مستحکم و ساختار وسیع  دستگاه دولت نبودند، بدین لحاظ ایجاد روابط و تعلقیت‌های سیاسی با سیستم‌های مسلط جهانی یعنی دو قطب سوسیالیستی و سرمایه داری امپریالیستی غیرقابل جلوگیری بوده است. به گونه مثال تشکیل با عجله پیمان‌های نظامی در جنب ناتو یعنی "سنتو" و "سیاتو" که در آن‌ها پاکستان ، ترکیه، عراق زمان جنرال عارفو فلپین عملاً تهدید بر امنیت و ثبات دول تازه ایجاد شده  بودند. جهت دیگر مسأله در آن است که ساختار اقتصادی و اجتماعی  اعم از تسلط فیودالیزم قرون اوسطائی  و عدم رشد کافی مناسبات سرمایه داری در حد نبود که  اقتصاد سرمایه مسلط بر اوضاع جدید گردد. بناً مبارزه بر ضد مناسبات قرون اوسطائی، مبارزه بر ضد نظامیگری آمریکا و جلوگیری از سقوط تحمیلی و بالاخره سمت دهی اقتصادی ضرورت سیاست‌های جدید و فورمولبندی نظریات ایجاد دولت‌های ملی- دموکراتیک را به وجود آورد. به همین دلیل از نظر  نویسنده سمتگیری به‌طرف سیاست‌های قطب سوسیالیسم عجیب نبوده بلکه  دلایل اقناعی آن در ذهن می‌تواند تداعی گردد.

پس می‌توان این سؤال را هم مطرح نمود که  آیا جریان دموکراتیک خلق مسأله حکومت ملی  و دموکراتیک  و ایجاد جبهه ملی در مبارزه بر ضد فیودالیزم و امپریالیزم را بر حق و یا غیر بر حق انتخاب نمود. طبعاٌ در چنین روندها شخصیت‌های زاده می‌شوند و به حیث ممثل اراده یک جنبش سیاسی  در راٌس قرار می‌گیرند و نقش رهبری را به عهده می‌گیرند.

رهبر فقید حزب دموکراتیک خلق افغانستان شاد روان ببرک کارمل در شرایط متبارز گردید که ابعاد مبارزات روشنفکری در عین مقیاس  میان سازمان‌های سیاسی- ایدیولوژیک  چپ و راست شکل می‌گرفت همان‌گونه که جریان شعله جاوید "(دموکراتیک نوین) و اخوان‌المسلمین بر بنیادهای ایدیولوژیک  ایجاد گردیدند جریان دموکراتیک خلق هم بر بنیاد یک ایدیولوژی  مسلط زمان پایه گذاری گردید. در اینجا نباید از تعلقات و تمایلات این جریانات با سازمان‌های مماثل در چوکات مناسبات بین‌المللی‌شان انکار نمود.

زنده یاد ببرک کارمل که در یک خانواده متمول به دنیا آمد و در جوانی خود، ایده و سرنوشت خود را به آرمان‌های مردمان فقیر کشور گره زد، تمام عمر خود را به مبازره و روشنگری سپری نمود و با آرمان‌هایش به خاطر خدمت به انسان جامعه فقیر افغانستان تا آخرین لحظات حیات زنده‌گی نمود. 

آنچه در مورد شخصیت  و خصوصیات اش باید گفت که ایشان انسان با غرور، باعاطفه انسانی  ولی در پرنسیب های قبول شده سازش ناپذیر و عدول ناپذیر بود. در روابط اجتماعی بخصوص با شخصیت‌های ملی و وطن‌پرست و مستقل دست بالا  داشت که در اولین برخورد اعتماد و حسن روابط را با طرف صحبت خویش  وجود می‌آورد. او در زمان وکالت اش در پارلمان توانست چهره‌های سرشناس را به یک سیاست ملی و روشنگری جلب نماید که در زمان حاکمیت حزب تعداد این شخصیت‌های متنفذ، قابل احترام و تجددگرا  پایه گذاران جبهه ملی پدروطن گردیدند و یا بعداً در پست‌های بلند دولتی جا و مقام شایسته را به دست آوردند. ولی تعداد دیگر باآنکه با پاسپورت‌های رسمی دولت وقت به خارج رفتند و دوباره بر نگشتند، بعد از سال‌ها وابستگی به تنظیم‌ها و یا حفظ موقف بی‌طرفی، با آن‌هم زبان از خصایل " استوار بودن، ترقی‌خواهی، باعاطفه انسانی، وفاق ملی و احترام بر اعتقادات ملی و مذهبی مردم" باز نموده‌اند.

باآنکه شادروان ببرک کارمل در بعض مقطع‌های زمانی به سیاست‌های تحمیل شده مواجه گردید که موشکافی و تحقیق و به دست آوردن واقعیت‌ها ممکن ضرورت زمان باشد و واقعیت‌های هنوز بیان نا شده جای قضاوت‌های ظالمانه و منفی گرایانه را بگیرد. نویسنده بدین باور است که  نوشته جات و خاطرات این شخصیت بی‌بدیل سیاسی و وطن‌پرست روشن سازی جانب دیگر صفحات سیاه شده و تبعیض گرایانه و تب آلود خواهد بود.

نباید از این واقعیت انکار نمود که در زمان رهبری دولتی ایشان سیستم دولتی  افغانستان اعم از لحاظ ساختاری و اعم ایجاد سیستم قانون‌گذاری انکشاف غیرقابل مقایسه با سیستم‌های قبلی و بعدی را نمود. توجه ایشان به اقشار مختلفه جامعه از جمله هنرمندان، پیشه‌وران و سایر حلقات روشنفکری زمینه ساز ایجاد اولین اتحادیه‌های صنفی را در هر بخش بوده است و به شکلی راه تأثیر گذاری آنان را در سیستم سیاسی  ممکن ساخت. این اتحادیه‌ها بیشترین عرصه‌های تشویقی را در رشد و انکشاف شان به دست آوردند. توجه به بخش‌های مختلفه خدمات اجتماعی از جمله صحت عامه، خدمات شهری، مساعدت‌ها به مأمورین دولت از طریق توزیع کوپون و غیره امکانات موجود مساعد می‌گردید. عطف توجه به مساجد و ملأ امام‌ها  ها و تمامی مناسک مذهبی صورت می‌گرفت. من به خود حق می‌دهم این سؤال را مطرح نمایم که طی بیش 20 سال حاکمیت‌های بنام اسلامی و ناشی از ایدیولوژی بنیادگرای اسلامی، کدام جهات جامعه افغانی ما در اسلامی ساختن جامعه مؤثر و برتر از آن زمان بوده است که ما آن را با فاکت ها به مقایسه گیریم. ولی یک فاکت غیرقابل انکار وجود دارد و آن اینکه:

سیاست و سیاست سیاسی افغانستان با آمدن تنظیم‌های جهادی دودسته در اختیار پاکستان و استخبارات آن قرار داده شد و تا سطح که حزب اسلامی حکمتیار موضوع کنفدرایشن با پاکستان را مطرح ساخت و طالبان دولت را کلاٌ، چهار دسته در اختیار پاکستان قرار دادند و خود به حیث اتباع ردیف دوم پاکستان را به خود گرفتند ولی تسلط عربستان سعودی نیز کم نبوده است؛ و اکنون دولت کنونی بعد از طالبان وابسته به دستگاه نظامی ناتو، استخبارات پاکستان، ایران، سعودی، قطر، آمریکا، انگلستان و ده‌های دیگر از یک لست طولانی.

آنچه مربوط می‌شود به شرایط تحمیل شده  جنگی بحثی است که از زوایای مختلفه چون رقابت‌های سیاسی - نظامی در اوضاع بین‌المللی، پردامنه ساختن بی‌ثباتی در آسیا، حالات خاص، مسئولیت  قانونی و حقوقی دولت و انفاذ قوانین و تطبیق آن وسیعاٌ و بدون جانبداری های سیاسی – ایدیولوژیک مورد تحقیق و پژوهش گیرد.

نویسنده با بعض ارزیابی‌ها و نقل از حوادث و بیان خاطرات بدین ایده معتقد گردیده است که علی‌رغم تغیر " غیر طبعی" در رهبری حزبی و دولتی تحت تأثیر مستقیم سیاست گورباجوف، ببرک کارمل فقید معتقد بر حفظ یگانگی در درون حزب و ادامه وظیفه " دفاع از حکمیت دولت جمهوری افغانستان در برابر دسیسه‌های بیگانگان" بوده است و با قبول یک اجبار سیاسی اصل تغیر سیاسی را نیز پذیرفته بوده است. ولی اینکه در پروسه‌های بعدی وی محصور از آگاهی از انکشافات بوده و آن نقش مؤثر و وفاق بر انگیزش در دستان دیگر قرار گرفت و خودش از پروسه‌ها دور قرار داده شد، سؤالی است که قابل یک بررسی جدید است. ببرک کارمل می‌توانست با همان دراکیت از اوضاع نقش بزرگ را در تقویه یک خط مستقل و غیر وابسته سیاسی – اجتماعی آن وقت افغانستان و بسیج بیشتر حزب داشته باشد تا از تقسیم بندی حلقه رهبری در گروپ‌های کوچک و شکل گیری ایده‌های که تحت رو پوش سیاست حاکم بعد از سال‌های ۱۹۸۵ شکل می‌گرفتند، پیشگیری صورت می‌گرفت.

نام چنین شخصیت‌های پاک طینت، هدفمند، مبارز خسته گی ناپذیر،  ملی و تجدد گرا جاویدان و روان شان شاد باد.