به پا خیزید  وارثي  شهيدان  

به ضد دشمنان اي سوگواران
قيام کنيد که نامردان به کارند
همه مردان ميهن سربه دارند.

هیچ جنگی غیرانسانی تروننگ آورترازجنگ های متعصبانه ی مذهبی وتنفرآورحزبی كه درداخل یك كشوربرافروخته می شود، نیست. (شیلر)

(استاد صباح )

ازخاك وطن نمانده  جز ویرانی
پس بگوكجاست غیرت افغاني؟؟؟
برخيز وقت  دفاع از مردم است
مردم وطن درخون اند ، نميداني؟؟؟


تن ميسوزد درغم، چاره چون کنیم

يا فرياد ها سوي چنبر گردون کنیم

شهرسوخت ومردم گشته محزون

درحيرتم چگونه شنادرخون کنیم.؟؟؟

به غم هايت، به بغضت، به درد کشیدنت ٬ به آه وفغانت که از مرگ دوستانت فرياد سرميدهي، سوگوارم.

به سرخی دستانت که جنازه عزيزت رابه آغوش کشيدي وبه چشمان اشک آلودت وبه قلب آگنده ازدرد ورنجت، سوگوارم.

به شرمنده نشدن دولتمردان، به بي تفاوتي مسوولين کشور، بي رحمي وخونخواري تروريستان پليد، سوگوارم.

به فریاد هاي جانسوزت وبه ناله هاي پرسوزت که بگوش هيچکسي نميرود، سوگوارم.

به چهار دیواری اطرافت که آن را خون وآتش می بینی، به خیره ماندنت به سقف سیاه که چشمانت با تصور آسمان با آن درگیر است، سوگوارم.

به سرفه های مکررت از بغض گلو، از دود باروت، به ناچاري هاو گم شدنت د ر این اجبار، سوگوارم.

بلي! هموطنم باتو، درغم تو، دراندوه تو، درمجبوري تو، درناگذيري تو، درشهادت خانواده وعزيزانت، سوگوارم.

شهرکابل خانه ي بیداد گربي دين شده

سرخ رنگ ازخون مردمم زمین شده

اي خدايا رحم کن برمردم حيران ما

انتحاري وانفجاري کافرولعين شده.

 ايا تروريستان آدمکش وسيه دل مي داند كه يک انفجاروانتحارقلب چند نفر را مي درد؟؟؟ آيا مزدوران اجنبي مي دانند که هرصداي غرش انفجار، فيرتانک وراکت، به قطره اشكي بدل خواهد شد و اين اشك چه جگر هايي را مي سوزا ند؟ آيااينان مي داند؟؟؟ جنگ يعني سوختن، ويران شدن، آرامش مادري كه فرزندش را با لالايي گرمش درآغوش خود خوابانيده، نوري، صدايي، ريزش سقف خانه و سرد شدن تن گرم كودك در قامت خميده مادرچه تاثيردارد؟ تروريستان ميدانند جنگ يعني ستم يعني آتش، يعني خونين شدن وسرخ شدن جامه ي وسياه شدن جامه اي ديگر. گلوله اي از ميل تفنگ وباماشه کشيدن با سرعت شليك مي شد و در مبداء به حلقومي اصابت نموده، آنرا سوراخ كرده و گذر مي کند؛ ميدانند كه؟ كدام مادر ضجه مي كشد؟ كدام پيراهن سياه مي شود؟ كدام خواهر بي برادر مي شود؟ آسمان كدام شهرسرخ مي شود؟ كدام گريبان پاره مي شود؟ كدام كودك در انزوا و خلوت خويش ازدردجانسوزبي پدري اشک ميريزد.؟؟؟

اگرچه تن گرمش بي نفس شد

کجا تسلیم وحشت وهوس شد؟

به دشت سکوت و تنهاي خود

رفيق نغمه خوان اوجرس شد

شهرماتنها جایی که تجلی تکثر اندیشه ها و پلورالیسم پیشه ها را دیدم، در رفتار سرنشینان کشتی این میهن توفان زده بود! هریک با اره خودخواهی به جان و هستی این زورق سرگردان افتاده و می کوشیدند آن را به گرداب هلاکت و مرداب مرارت بیفکنند!!

نشستم درفراقت گريه کردم

زغمت بي نهايت گريه کردم

تمام روز در فکرتو بودم

تمام شب برايت گريه کردم

ميان کوچه هادرشام غربت

شنيدم تانوايت گریه کردم

الا اي مادر شهيدي کابل

تمام شب بجايت گريه کردم

ایستادگی دربرابرستمگران

وطندارم مرا کردي پريشان

غمهاي تونموده تيد وپاشان

بيادتوشب وروزغصه خوردم

شده ام رنجوروسردرگريبان.

هر روز، ازگوشه ی شهرما، صدای سهمگین ستمی برمی خیزد. کودکی بی گناه زیربارستم لگدمال می شود. مادری دراندوه بی رحمی ناکسان روزگار ضجه می زند وناله جان کاهی به آسمان می رود. با این حال، به یادمان هست که همیشه دربرابرآن همه ستم وتباهی، دلهایی هستند که استوار و شجاعانه فریاد یاری مظلوم سرمی دهند و دست هایی هستند که ازآستین انسانیت بیرون می آیند وگلوی پرازفخروتکبر ظالمان را به سختی می فشارند.

از خاك وطن نمانده جز ویرانی

پس كو به كجاست غیرت افغاني؟

برخيزوقت دفاع ازمردم است

مردم وطن درخون اند نميداني؟؟؟

بلي هستند کسانيکه به یاری بندگان خدا می شتابند و خدا یاور آنهاست، که خداوند می فرماید: «اگربنده گان مرا یاری کنید، به شما را یاری می کنم ایشان راست قامتانی هستند که فرموده مولای متقيان مي فرمايد: «دشمن ستمگر و یار ستم دیدگان باشید» پس خدایا، ما را ازکسانی قرار ده که دشمن ستم کاران و یارستم دیدگان هستند و برما مپسند ستمی را که بر هم نوعان می رود، نادیده انگاریم و به آرامش و رفاه خود دل خوش کنیم و به خواری، در برابر ستم، خاموش بمانیم.
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت

دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت

شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست

دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت

نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست

صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت

زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر

نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت

امید عافیتم بود روزگار نخواست

قرار عیش و امان داشتم زمانه گرفت

زهی بخیل ستمگر که هر چه داد به من

به تیغ باز ستاند و به تازیانه گرفت

چو دود بی سر و سامان شدم که برق بلا

به خرمنم زد و آتش در آشیانه گرفت

چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت

ازین سموم نفس کش که در جوانه گرفت...(سايه).

خداوندا! مردم مارا یاری ده تا بنای ستم وظلم رافروریزند وانتقام شهداي پاک وبندگان بانجابت ترابگيرند وستمگاران وآدمکشان تروريست رابه جزاي اعمالش برسان.

خدایا، ما را دربرابرستم گران، دستی کوبنده وقهارقرارده وزبونی وپستی را ازدل هايمان بزدای!
باید فریاد رس ستم دیدگان باشیم و دربرابرستم کاران بایستیم.

زمان، زمان ستم، ظلم، مکر وخدعه است؛ دنیای فریب وحیله. دست ها به گونه ی عمل می کنند و زبان ها به گونه ی دیگرسخن می گویند. پاها به سوی زشتی ها می گذارند و زبان ها ازخوبی می گویند. کشتن، بستن، بردن، فریب کاری و مکر، نرم ترین سلاح بدخواهان است. پنهانی ترین چاهی که بر سر راه می کنند تا طعمه های بیشتر به چنگ آورند وعده بیشتری را اسیر خواسته ها وپیرو اندیشه های خود سازند.

گرفته شهرمارا دود وباروت

به کوچه کوچه ميبرند تابوت

چنان کردند ستم برمردم ما

نه فرعون ميکردونه نمروت.

من حاکمان شهرمارا اسیر توهم و بی خبر از درد مردم وبسی پست و بسیار سرمست دیدم؛ فرمانروایانی که به جای درد مردم، خوی تهاجم دارند، خائن اند، حال چه نشسته بر سر سفره شراب باشند و چه ایستاده در برابر رب الارباب! چه آلوده لغزش و چه بر سجاده نیایش! من فرمانروایان خودکامه را افرادی حقیر و شایسته تحقیر دیدم؛ در حالی که آنان خود را نه تنها همسنگ خورشید که شایسته هر تمجید می پنداشتند و دیگران را برده می انگاشتند، اینان جرثومه های حقارت اند و اسطوره های شرارت! من دولتمردی را دیدم که دردیار دور، هاله نور را می دید؛ اما در کنارش دزدی های کلان و اختلاس های عیان را نمی دید! پخمگان، هاله نور می دیدند و نخبگان حیله مستور!
چه فرصت هایی استثنایی را در چه سال هایی طلایی به باد فنا داد و حرث و نسل را به فساد کشید.

پرستو وقفس راسربريدند

دل بي‌هم نفس راسربريدند

چه ظالمانه درظلمت شبها

نواهاي جرس راسربريدند.

من قرنی را دیدم که کرامت انسان به عنوان آخرین و پیشرفته ترین پیام انسانی می رفت تا پایان تاریخ تلخ بشریت را رقم زند؛ زیرا انسانیت انسان به کرامت اوست و کرامت انسان آن گاه تبلور می یابد که انسان بتواند آزاد بیندیشد و آزاد اندیشه هایش را بیان کند؛ بنابراین نفی آزادی انسان به مثابه نفی انسانیت اوست!

...و من در این قرن دیدم که کاهنان مزدور با سلاح زور، به نام اسلام وخدا، فرشته آزادی را در پیش پای انگاره های زمین و بتواره های زمان قربانی می کنند.

به پا خیزید الا ای سوگواران

الا ای وارثان سربه داران

به پا خیزید که نامردان به کارند

همه مردان ميهن سر به دارند

فرمانروایان خودکامه وحاکمان سیه نامه را چنان اقتدارگرای و فرمانفرمای دیدم که می توانستند گوش ها و چشم ها و دهان ها را ببندند؛ اما آنان را چنان ذلیل و علیل یافتم که نمی توانستند جلوی درک و فهم مردم را بگیرند؛ زیرا جوامع انسانی هوشمندند و قیم را برنمی تابند. من چه خودکامگان سیه نامه را دیدم که عمری در شط رنج مردم، شطرنج بازی کردند و در شکنج مردم، گنج اندوختند. سرانجام در طغیان شط رنج مردم و در این اقیانوس پرتلاطم غرق شدند!!

هرکجا که می‌روم زغم دیده پر نم است

هرروز من زداغ مردمم ماه محرم است

کوچه وپس کوچه ها خون وکشتن شده

آسمان درغم ما گرخون بگيريد کم است.

امنيت وآرامش امروزدروطن به يک رويايی دست‌نيافتنی وامنيت به يک کابوس وحشتناک تبديل شده است. امنيت به دست کسانی هست که ديروزبه منظورحرفه ی، عابرين را به گلوله می‌بستند. به دست کسانی هست که افتخار خرابی اين شهر را به گردن آويخته‌اند. آنانيکه سالهاي سال است که درمقابل ملت ستم ديده ومردم رنج کشيده زورگفتند، کشتند، بستند وبردند وازاموال بيت المال وازخون ملت قصرها، بلدنگها وآسمانخراشها ساختند ودرمقابل ديد جامعه بين المللي وقواي ناتوثروت ملي را به تاراج ميبرند ودستان شان بيشترازگذشته وبه خون بي گناهان آلوده شده است. ثمره سهم اين افراد درقدرت دولتي ودرارگانهاي امنيتي اين شد که شب‌ها مسلح به خانه‌ها داخل شده وهرچه دلش بخواهد انجام بدهند وهرچه دم دستش بيايد با خود ببرد. پوليس که حافظ امنيت وآرامش بايد باشد اما درکشورما ومخصوصا درکابل به کابوسي تبديل شده است. پوليس يعنی دزد و وندبازی. يعنی که بااسلحه‌اش توانايی هرکاری را دارد. از دزدی و رهزنی، آزار و اذيت مردم گرفته تاسرقت‌های مسلحانه وتجاوز به ناموس مردم. امروزبااندوه امنيت مردم بدست اينان است اينان که دربدل پول حاضرند تن به هررذالت وپستي بدهند. پس اين همه تروريست، انتحاري، وانفجاري ازکجا وچگونه وارد شهرميشوند؟؟؟

شکسته مرد مي آنسوی دریا

به یادش گريه کردم تاسحرگاه

ديگرلبها نخند ت برروي من

پر یشانندازاین امروز و فردا.

ساعت يک بعد از نصف شب، صدای انفجاری مهیب کابل را لرزاند. یک موتر لاری مملو از مواد انفجاری منفجر شد. این انفجار که در منطقه شاه شهید شهر کابل بوقوع پیوسته است باعث کشته و زخمی شدن صدها هموطن گردید. تا کنون آمارکشته و زخمی های ایین انفجار به پنجصد نفر رسییده است. در این انفجار علاوه بر کشته و زخمی شدن غیر نظامیان، ده ها خانه و جایدادهای مردم نیز تخریب شده است.

کنار امن کجا، کشتی شکسته کجا

کجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا

ز بام و در همه جا سنگ فتنه می بارد

کجا به در برمت ای دل شکسته کجا

فرو گذاشت دل آن بادبان که می افراشت

خیال بحر کجا این به گل نشسته کجا

چنین که هر قدمی همرهی فروافتاد

به منزلی رسد این کاروان خسته کجا

دلا حکایت خاکستر و شراره مپرس

به بادرفته کجا و چو برق جسته کجا

خوش آن زمان که سرم درپناه بال تو بود

کجا بجویمت ای طایر خجسته کجا...

بپرس (سایه) ز مرغان آشیان برباد

که می روند ازین باغ دسته دسته کجا.

دوغزل ازشاعرگرانمايه (سايه).