جناب زلمی خلیلزاد اخیراً می‌فرماید که «امریکا در افغانستان از دولتی حمایت می‌کند که عبدالله و تیمش در آن شمولیت داشته باشند.» اجازه دهید مکث مختصری به این فرموده و جوانبش داشته باشیم.

 انتخابات و دموکراسی؛ در همه جهان واژه‌های دهان پُرکنی استند و معمولاً از جانب طبقات و اقشار حاکمه و کلیه نهادها و سیستم‌های ساختاری و تبلیغاتی آن‌ها؛ چندان تمایلی وجود ندارد که به معانی و مصداق‌های این واژه‌ها؛ با دقت‌های علمی و ساینتفیک؛ چنانکه در خیلی از ساحات دیگر حیات اجتماعی و فرهنگی و رفتاری پرداخته می‌شود؛ انهماک صورت بگیرد. لذا هرانچه در اطراف دموکراسی و انتخابات و برابری حقوقی و سیاسی افراد شهروند دولت ها و کشور ها حرف و حدیث است؛ اغلب شعاری و عوامفریبانه میباشد و این حکم قطعاً شامل نهادها و سیستم‌های اجرایی و مدیریتی روند های موسوم به دموکراسی و منجمله انتخابات؛ نیز میگردد.

 علت آن است که این واژه‌ها و مصداق‌های آن‌ها به شدید ترین وجوه مرتبط به اقتدار و امتیاز و قدرت سیاسی است. در جهان کنونی که میگویند؛ توسط انقلاب انفورماتیکی (اطلاعاتی و رسانه ای)؛ به دهکده ای مبدل گردیده است؛ دیگر جزایر مجزا و منحصر به خویش وجود ندارد؛ معانی سرحدات، تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی... دیگر معانی قرن 19 و حتی قرن 20 نیست تا چه رسد به قرون 6 و 7 میلادی یا قرون 1 و 2 هجری ـ عربی و اسلامی...

 بنابرین بسی مولفه ها و موسسات و روند های قدرت سیاسی در کشور هایی مانند افغانستان؛ جداً با قدرت های منطقوی و جهانی منوط و مرتبط میباشد و در نتیجه انتخابات خصوصاً در مورد رأس هرم قدرت سیاسی (ریاست جمهوری) ـ چه به گونه استخباراتی و صلح آمیز و چه به گونه جنگی و خونچکان مانند مورد افغانستان و پاکستان؛ غالباً فقط با رأی مردم عادی متحقق نمیگردد؛ و در همین حال رأی مردمان هم تا جایی قیمت و قدرت دارد که آن‌ها آگاهی و توانایی و سازمانیافتگی و ورزیدگی داشته باشند و قادر گردند عملی شدن مدعیات شعاری مندرج در قوانین و لوایح و نهادها و مؤسسات... را هوشیارانه بخواهند و بر ارکان های اساسی و دایمی قدرت حاکمه؛ تحمیل بدارند.

 در جهان باصطلاح بسیار پیشرفته و «آزاد» و دموکراتیک کنونی که مثلاً ایالات متحده امریکا پیشقدم آن است؛ نیز شهروندان مربوط به طبقات متوسط و پائینی جامعه؛ عملاً به مثابه انتخاب شوندگان و کاندیدانِ مطرح؛ نمیتوانند عرض اندام نمایند؛ لذا آن‌ها محکوم به انتخاب میان بد و بدتر در جمع نامزدان طبقه حاکم استند. طبقه یا طبقات حاکم؛ وقتا که میان جامعه فعالیت سیاسی و حزبی میکنند؛ برنامه ها و شعار هایی را به پیش میکشند که کمابیش منافع و تمایلات طبقات متوسط و پائینی را که حسب ادعای دموکراسی؛ نیازمند آرای آن‌ها استند؛ بازتاب دهد و نوازش کند.

 در نتیجه مردمان به انتخاب میان این یا آن شعار و احیاناً برنامه و قسماً کاریزمای شخصیتی و تیمی و حزبی وغیره می پردازند که آنهم با فلتر ها و چل و فن های متعدد و متکثر؛ غربالگری و کانالیزه میگردد و سرانجام چیزی تقریباً معادل درام و نمایش گسترده خیابانی و شهری متحقق گردیده صحنه ها و پرسوناژ ها جابجا می‌شود. همانگونه که یکی از بزرگان تئوری دموکراسی گفته است این؛ کدام نظام بهترین سیاسی نیست؛ فقط از ارثیت و استبداد سلطنتی و کلیسایی و فقاهتی ... شایسته تر میباشد. شاید و باید بشر آینده با تکامل عقلانی و مدنی جمعی و عمومی؛ نظام های سیاسی به و بهتری ابداع و اقامه کند یا اصلاً خویشتن را از «نظام سیاسی» به معنای کنونی بی نیاز گرداند.

 در حال حاضر نمونه بارز و «عام فهم» شعار ها و سمت و سو دهی جماعات؛ همانا شعار ها و صحنه آرایی های حزب جمهوری خواه امریکا و اقشار حاکمه پشتیبان آن است که میخواهند با ابقای دونالد ترامپ میلیاردر؛ برای بار دوم در کاخ سفید؛ طوری مبارزه انتخاباتی کنند که رقیب شان حزب دموکرات و حامیان همچنانی آن؛ نتوانند به سقف بالا و درهم شکننده شان از آرای رایدهندگان برسند.

 از جمله توافقنامه افتضاح آمیز با گروه طالبان و بوغ و کرنا برای بازگرداندن سربازان امریکایی «به خانه» و «پایان بخشیدن به طولانی ترین جنگ امریکا در خارج» میباشد. یکی از شعار های عوامگرایانه ترامپ چار سال پیش همین بود که بدون اقلاً نمایش «اجرا» ی آن؛ اینبار طبعاً آرای زیادی را از دست میدهد که منجر به از دست دادن ریاست جمهوری امریکا برایش خواهد شد. روی چنین جبری است که حتی مقام رسات جمهوری ابرقدرت امریکا را به سطح ملا برادر معاون امیر گروه طالبان پائین آورده دچار ذلت تشریفاتی و پروتو کلی میسازد.

 مزیداً شعار ها چنین هم بود که نیرو ها بدون کدام "موافقتنامه" نیز بیرون کشیده خواهند شد و ترامپ پایان بخش «طولانی ترین و پر هزینه ترین جنگ امریکا در خارج» خواهد بود. بنابرین گونه های دیگری از نمایش ها هم رویدست داشتند و دارند. ولی اینک که موافقت نامه خلیلزاد-پاکستان-طالب را دارند؛ انرا بیشتر علم میکنند و علی الرغم تناقضات و عدم تناسبات حتی به تصویب «شورای امنیت ملل متحد» میرسانند!

 ولی همانقدر که جوامع امریکایی با گروه های افغانستانی متفاوت است؛ اینجا سطع شعار ها و نمایشات و رقابت ها و بازیگران تفاوت دارد. در اوضاعی که حتی در دموکراسی امریکا از دخالت پنهان قدرت خارجی مانند روسیه داد و واویلا وجود داشته و چنین دعوایی به استیضاح رئیس جمهوری کشانیده می‌شود؛ توقع اینکه انتخابات و دموکراسی افغانستان عاری از دخالت و دسیسه قدرت خارجی ای به ویژه حاکم و قابض باشد؛ ساده لوحی کلانی است.

 لذا خاصتاً در کشوری چون افغانستان؛ بایستی با نظر داشت و محاسبه پیش از پیش این حقیقت؛ وارد بازی های انتخاباتی شد که اغلب سیاستکاران افغانستان چنین کرده اند و ائتلاف انتخاباتی بزرگی را به وجود آورده اند. ولی بدبختانه تجاربی که از خدعه «حکومت وحدت ملی» و باز زیر پاگذاشتن مستمر توافقنانه آن توسط یک طرف با پشت گرمی امریکایی ها؛ طی دوره گذشته آفتابی شده بود؛ همراه با انگیزه های دیگر؛ مردمان افغانستان را به نومیدی سنگینی کشاند که میتوان گفت حتی انتخابات 1398 را بایکات و تحریم نمودند؛ تا جاییکه کمتراز 1 یا 2 فیصد آرایی که استعمال شد حتی اگر به تمامی به یک نفر تعلق گیرد؛ منحیث برنده و رئیس جمهور نمیتواند «مشروعیت» بدهد چه جایی که همین آرا بین دو و بیشتر کاندیدا و تیم های انتخاباتی تقسیم گردیده است.

 درین تقسیم چنانکه هزاران بار ادعا شده بود که صرف آرای کسان بایومتریک شده معتبر میباشد و به همین دلیل نیز یک ثلث رأی های استعمال شده؛ رد و باطل گردید؛ معهذا 300 هزار دیگر از قاعده مستثنی و به نفع یکی از طرف های عمده حساب و همو برنده اعلام گردید.

 شماری تصور میکنند؛ این خیانت نهادهای انتخاباتی بود که بود. از مدت ها پیش رئیس کمیسیون انتخابات با چیغس و غالمغال هستریک برعلا کرده بود که هشت هزار رأی را باطل کرده دیگر قادر به کاری نیست و از آن مهممتر «نتیجه انتخابات را با زور اعلان میکنم؛ دست تان خلاص!»()

 بگذریم از اینکه در جریان کش و گیر های انتخاباتی؛ ترافیک سفرای امریکا و انگلیس و غیره در کمیسیون های انتخاباتی چقدر سنگین بود. البته برخلاف دوره های قبل؛ درین انتخابات زلمای خلیزاد حضور و دخالت زیاد آشکار نداشت؛ چرا که مصروف درامه قطر بود؛ اما بالاخره به کابل آمده و همه جانبه دخیل قضیه گردید. البته مسئاله پسا انتخاباتی؛ خیلی ساده بود و بسی روشن؛ و آن اینکه کمسیون انتخابات؛ کسی را با احتساب 300 هزار رأی مشکوک و غیر قانونی «به زور» برنده اعلام داشته بود و حریفش قناعت نداشت. ولی خلیلزاد گاه همراه با نفر یونما و ناتو آنقدر اینسو و آنسو دوید و تپید و تهدید و تطمیع کرد که از حساب بیرون گردید معهذا نتیجه همان شد که یکی در ارگ و دیگری در کاخ سپیدار همزمان مراسم تحلیف اجرا کرده همزمان در کشور دو رئیس جمهور اعلام گردید.

 جالبترین بخش درامه آن بود که میانجی «بیطرف و بیغرض امریکایی!» نه تنها خود به مراسم تحلیف در ارگ شرکت و بر ان صحه گذاشت بلکه تا جاییکه توانست به زور یا رضا اعضای کوردپلوملتیک مقیم کابل را نیز به ارگ برد.

 معنای این نمایشات همان بود که مردم ما میگفتند؛ رئیس جمهور پیشاپیش توسط امریکا تعیین شده است و می‌شود؛ شرکت در انتخابات بیهوده است و «کس اجازه نمیدهد داکتر عبدالله رئیس جمهور شود!()»

 پس از این که از نظر خیلی ها و غالباً خلیلزاد هم موضوع مختومه شد؛ افتضاح به حدی تند و گنده بوی بود که علی الظاهر بزرگان در امریکا نتوانستند آنرا تحمل کنند و احتمالاً به حلیلزاد وظیفه دادند که از دو دولت؛ یک دولت بسازد! اینجا بود که خلیلزاد به تته پتته اعلام کرد که امریکا از دولتی در افغانستان حمایت می‌کند که عبدالله و تیمش هم شامل آن باشد.

 موضوع «حداکثر» و «حد اقل» است. دولت تحت زعامت عبدالله بر اساس آرای بایومتریک حاصل شده از انتخابات نه؛ دولت به زعامت تربیت کرده امریکا در «گنگ بیروت»؛ منتها با سهامی پا در هوا مانند حکومت وحدت ملی و شاید بدتر و شومتر از آن! زیرا سرکشی هیچگاه بادار را خوش نیاید و به فرصت مناسب انتقام کشد!

 به وضوع می بینیم که امریکا چنانکه از همان کنفرانس تاریخی بن قدرت را در افغانستان مهندسی کرده و فقط از سیاسیون و مردم افغانستان «صدقنا و آمنا» خواسته است؛ این بار نیز نمایشات دموکراسی و قانون و انتخابات روپوشی بر مهندسی های پیش از پیش است ولی در مورد نقش و سهم شخص شخیص جناب خلیلزاد مجال شرح و بیان نداریم و تازه که برنامه سازان و قلمبدستان تواناتر چیزی را حاجت به بیان نگذاشته اند!

 با اینهمه نبایستی از دموکراسی و انتخابات؛ مأیوس شد؛ هم برای انتخابات و هم برای به کرسی نشاندن نتیجه مشروع آن برخلاف معاندان و منافقان و «نان به نرخ روز خوران» و پله بینان...بایستی مقاومت کرد و رزمید و قربانی داد!

 درین گستره «راه ها و وسایل» هست و روز تا روز نیز روشنتر و بهتر و کارساز تر می‌شود. با مبارزه شجاعانه و خردمندانه سراسری ملی و میهنی ـ نه قومی و مذهبی و جنسیتی- میرسد روزی که دیگر «شاه شجاع» ها را اینگونه با جعل و افتضاح پیچانیده در حریر انتخابات بر ما بار نکنند و یا هم با دسیسه و دغا اصلا از صندوق انتخابات بیرون نیاورند.

 لذا درس های تاریخ؛ و روزگار خود تجربه کرده؛ را باید با دقت و کمال و جمال آموخت و ابداً از یاد نبرد!

 یکی از همین درسنامه های سترگ همانا تجارب و حقایق انتخابات 1993 میباشد که توسط زنده یاد وحید مژده به تحقیق و تحریر کشیده شده است. شاید یکی از عوامل ترور ظالمانه و بزدلانه این مرد قلم و اندیشه و جستجوگر نستوه؛ همین سری تحقیقات و افشا گری هایش باشد؛ ولی به یقین که منجمله پس پرده های انتخابات 1998 هم حتی بهتر و بارزتر توسط «مژده» های نسل نو افغانستان برملا و آفتابی خواهد شد. حقیقت گوی را می‌شود ترور کرد ولی حقیقت را نه!

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 وحید «مژده»

 عربستان «سعودی با دادن 100 ملیون دالر به اشرف غنی و دادن اطمینان به کرزی که می تواند در صورت احساس خطر به استراحت گاه سیاستمداران ورشکسته در سعودی پذیرفته شود، دور دوم انتخابات (1393) را مهندسی کرد.»

 مدتها قبل که هنوز نام های کاندیدا ها مشخص نبود، شایع بود که داود زی کاندیدای ریاست جمهوری خواهد بود. عربستان سعودی از وی دعوت نمود تا به آن کشور برود. در همان موقع گفته می شد که زلمی هیوادمل هم کاندیدا خواهد بود و وی هم به سعودی دعوت شد. زلمی رسول هم به سعودی رفت و نیز اشرف غنی احمدزی. این سعودی رفتن ها سوال برانگیز بود.

 در کنار اشرف غنی احمدزی شخصیت های متفاوتی وجود داشتند، از عناصر چپ گرفته تا قومیت های گراهای پشتون  واز داکتر عبدالقیوم کوچی کاکای داکتر اشرف غنی که با طالبان رابطهء نزدیک دارد تا قاسم حلیمی و برادران شنواری.

 حلیمی اعجوبه ای است که نظیرش را در افغانستان کمتر می توان یافت. او فارغ دانشگاه الازهر در مصر است استعداد عجیبی در ایجاد رابطه و تماس داشته و با بعضی از شخصیت های مهم در سعودی و امارات آشنائی نزدیک دارد. وجود افراد با استعدادی چون قاسم حلیمی و حمیدالله فاروقی مزیت تیم اشرف غنی بود.

 شکی نیست که هم در انتخابات دور اول و هم در دور دوم تقلبات وسیعی صورت گرفت اما باید این نکته را هم در نظر بگیریم که تیم اشرف غنی بخصوص در دور دوم با ابتکار عمل کرد بعنوان مثال:

 پخش یک سی دی تصویری از جنگ های کابل بخصوص از واقعهء افشار که با مهارت زیاد ترتیب شده و در مناطق هزاره نشین از غرب کابل گرفته تا بامیان و سایر جاها توزیع شد، در تغییر نظر هزاره ها در دور دوم موثر واقع شد. حتی بعضی از جوانان هزاره که در دور اول به داکتر عبدالله رای داده بودند، بعد از دیدن این سی دی در دور دوم یا اصلا رای ندادند ویا به اشرف غنی رای دادند.

 انتشار نامه هائی از طرف طالبان در مناطق پشتون نشین کشور که در آن از مردم خواسته شده بود تا به اشرف غنی رای دهند و نیز انتشار یک نامهء رسمی که گویا گزارشی از طرف امنیت ملی بود و در آن داکتر عبدالله در واقعهء هوتل آریانا کابل به تلاش در کشتن انجنیر محمد خان متهم شده بود، تلاش دیگری به منظور تغییر اذهان عامه بود که از طرف تیم داکتر اشرف غنی صورت گرفت و البته بی تاثیر نبود.

 امریکائی ها می خواستند در افغانستان تغییر آورند و دیگر به شورای نظار و جمعیت اسلامی بعنوان گروهی که فرصت های زیادی را بخاطر منافع شخصی خود به هدر داده اند می دیدند. بزرگترین مشکل مارشال فهیم بود که اگر کنار می رفت، بزرگترین مانع از سر راه برداشته می شد. او نیز قبل از انتخابات وفات یافت.

 امریکا می خواست برنامهء خود را در افغانستان پیاده نماید اما نمی خواست کاری کند که سروصدای کرزی را بلند نماید به همین دلیل این برنامه را به سعودی سپرد.

 نقش سعودی:

 طوریکه می دانیم رهبران عربستان سعودی در قضایای جهان اسلام بخصوص در عراق و سوریه از امریکا بشدت آزرده شدند اما بقدرت رسیدن اخوانی ها در مصر موجب شد تا موقعیت سعودی نزد امریکا و اسرائیل تقویت گردد. سعودی با امریکا به این توافق رسید که در مقابل کنار زدن اخوان از قدرت در مصر، باید ایران تحت فشار قرار گیرد و امریکا این معامله با سعودی را پذیرفت.

 وقایع عراق و نقش سعودی و قطر در آن نیاز به توضیح بیشتر ندارد. سعودی و قطر از داعش خواستند تا اعلام نماید که از القاعده جدا شده است و به این ترتیب این گروه توانست بخش بزرگی از مناطق سنی نشین عراق را متصرف شود و حتی اجازه یابد تا بخشی از خاک سوریه را نیز با عراق یکجا نماید؛ زیرا سنی ها در عراق در اقلیت و در سوریه اکثریت اند. یکجا شدن این دو کشور به معنی در اقلیت قرار گرفتن شیعیان در عراق خواهد بود.

 در همسایه دیگر ایران یعنی افغانستان، داکتر عبدالله که شایع بود بیش از سی ملیون دالر در کمپاین انتخاباتی از ایران دریافت کرده است، از نظر سعودیها شخصی مطلوب نبود. سعودی در قضیهء افغانستان همیشه از طریق پاکستان عمل کرده است اما در این انتخابات پاکستان ترجیح می داد تا بعد از کرزی داکتر عبدالله را بر مسند قدرت ببیند زیرا داکتر عبدالله بارها از حل مشکل دیورند با پاکستان در صورت رسیدن به قدرت سخن گفته بود؛ اما نوازشریف با رابطهء نزدیکی که با سعودی ها داشت، در دور دوم انتخابات دیگر بدنبال پیروزی داکتر عبدالله نبود.

 امریکا در دو کشور همسایهء ایران یعنی افغانستان و عراق، دو رژیم ضد ایران را از بین برده بود و باید این کار را جبران می کرد. برای این کار سعودی در افغانستان دست بکار شد و با دادن 100 ملیون دالر به اشرف غنی و دادن اطمینان به کرزی که می تواند در صورت احساس خطر به استراحت گاه سیاستمداران ورشکسته در سعودی پذیرفته شود، دور دوم انتخابات را مهندسی کرد.

 حکمتیار:

 برعکس آنچه که در رسانه های افغانستان گفته می شود که پاکستان بدنبال بقدرت رسانیدن مجدد طالبان در افغانستان است، پاکستان نمی خواهد طالبان باردیگر در افغانستان بقدرت برسند بلکه بیشتر به چهره ای چون حکمتیار نیاز دارد. حکمتیار قطب الدین هلال را با تیمی از افراد حزب از پیشاور  به کابل فرستاد و هلال بدون مشکل شامل روند انتخابات ریاست جمهوری شد.

 شرط حکمتیار این بود که از کاندیدائی حمایت می کند که قرارداد امنیتی با امریکا را امضا نکند و او در دور اول از هلال حمایت کرد. با اعلام اوباما مبنی براینکه نیروهای امریکایی بعد از 2016 از افغانستان بصورت کامل خارج خواهند شد، دیگر مسئلهء قرارداد امنیتی منتفی است و او هم به هلال دستور داد تا در کنار اشرف غنی قرار گیرد. امروز تقریبا تمام افراد مهم حزب اسلامی در کابل اند و احتمال اینکه در آیندهء نزدیک حکمتیار را هم در کابل ببینیم، دور از تصور نیست.

 از جانب دیگر حکمتیار در طول چند سال گذشته موضع تند علیه ایران داشته است و نیز جنگ های افراد وی با طالبان هم نشان می دهد که او با طالبان سرسازش ندارد. تصور اینست که وجود چنین شخصی در حکومت آینده می تواند تاحدی نفوذ طالبان را در مناطق پشتون نشین مهار نماید.

 اینکه بتوان حکمتیار را در کابل دید، زیاد متصور نیست اما این امکان وجود دارد که وی بعد از تغییر حکومت در افغانستان، از حالت زیرزمینی بیرون آید. او قبلا گفته است که دیگر علاقه ای به سیاست ندارد و بیشتر کار های تحقیقی را ترجیح می دهد. آیا وی نیز به استراحت گاه سیاستمداران ورشکسته خواهد رفت تا باقی عمر خود را به کار های تحقیقی بپردازد؟

 داکتر عبدالله:

 داکتر عبدالله و تیم وی برداشت سطحی از این جریانات داشتند. آن‌ها سرشار از احساس خوش پیروزی در دور اول، به دور دوم پا گذاشتند غافل از اینکه عربستان سعودی و کمیسیون انتخابات تصمیم خود را گرفته بودند.

 هرچند هواداران داکتر عبدالله در کنار تظاهرات مدنی، تهدید به خشونت هم کرده اند اما به سختی می توان تصور کرد که آن‌ها به مقاومت مسلحانه رو آورند و اگر به قناعت شان پرداخته نشود، فقط می توانند بصورت محدود مشکل ایجاد نمایند و در نهایت با وضع کنار خواهند آمد. سعودی ها با دادن پول می توانند چنین مشکلات را حل کنند. هرچند سخن از یک بحران بزرگ در میان است اما در خفا تلاش هائی در جریان است تا کار به جاهای باریک نکشد و مشکل جاری توسط امریکا حل گردد.

 از آنجائی که اشرف غنی و داکتر عبدالله با هم بشدت مخالف اند، یکی از گزینه ها برای حل این مشکل شاید این باشد که روی یک حکومت جدید کار شود و  یک شخص مورد قبول دوطرف، رهبری حکومت جدید را بعهده بگیرد؛ اما این شخص کی خواهد بود؟

 آیا ستار سیرت برخواهد گشت؟

 داکتر عبدالستار سیرت کسی است که سالهای طولانی را در سعودی بسر برده و اکنون در امریکا زنده گی می کند. او در کنفرانس بن اول نیز بیشترین آراء را بدست آورد اما چون در آن زمان امریکا به یک رهبر پشتون برای افغانستان نیاز داشت، همای پادشاهی بر سر کرزی نشست. اگر دوطرف این کشمکش یکی در برابر دیگری کوتاه نیایند، چارهء کار یک حکومت مثلا وحدت ملی خواهد بود. این راه حل می تواند از تنش های قومی نیز بکاهد.

 در این زمینه ما یک تجربهء دیگر را هم پشت سر نهاده ایم و آن زمانی بود که رقابت میان استاد سیاف وقانونی بر سر ریاست ولسی جرگه به نتیجه نرسید و سرانجام یک ازبیک به این سمت انتصاب شد. آیا این تجربه این بار دریک سطح بزرگتر تکرار خواهد شد؟

 طالبان:

 طالبان با درک وضعیت می خواهند موقعیت خود را در افغانستان تحکیم ببخشند. شدت گرفتن حملات آنان بصورت جبهه ای این قصد را نشان می دهد که آن‌ها در صدد بدست آوردن کنترول بعضی از مناطق اند تا در این معاملات سیاسی در نظر گرفته شوند.

 همانگونه که در قضیهء عراق، سعودی و قطر با هم نزدیک شدند، در افغانستان نیز امکان چنین نزدیکی مشهود است. دفتر سیاسی طالبان در قطر بعد از روشن شدن اوضاع در کابل، مذاکرات را با امریکا و حکومت افغانستان آغاز خواهد کرد و در نهایت همانگونه که اوباما وعده داده است، جنگ افغانستان را مسئولانه به پایان خواهد آورد.

 اما این نکته را هم باید در نظر داشت که افغانستان کشوری است که پیشبینی تحولات اوضاع در آن سخت دشوار است. هرچند بازیگران اصلی در این تحولات مردم افغانستان نیستند اما این مردم گاهی با یک اقدام غیر قابل پیشبینی، می توانند مسیر بازی خارجی ها را تغییر دهند.