خاطره‌ی از خاطرات:

 

در سپتامبر 1996, طالبان در نخستین روز تصرف کابل از جانب این گروه به مقر ملل متحد در کابل داخل شده در مخالفت با همه نورم‌های قبول شده بین‌المللی، دوکتور نجیب الله را همراه با برادرش، از آن جا بیرون کشیده و به‌طور فجیعانه و مظلومانه به شهادت رسانیدند. ظاهراً، طالبان مسؤولیت را به دوش گرفتند، ولی در حقیقت نظامیان و ISI پاکستان آن را انجام دادند. این حادثه بازتاب وسیع ملی و بین‌المللی یافت.

 اما فقید ببرک کارمل چگونه از آن اطلاع حاصل نمود و عکس‌العمل شان چه بود؟ می‌خواهم من حیث شاهد عینی، جریان را طوری که بود به خواننده گان گرامی شرح دهم. البته باید خاطر نشان نمود، هیچ گونه غرضی در میان نیست، هدف صرفاً انتقال حقایق به اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن)، وطن دوستان و پژوهشگران گرامی می‌باشد.

 چند روز قبل از این حادثه، این جانب جهت عیادت از شاد روان ببرک کارمل که مدتی قبل برای تداوی از شهرک حیرتان به مسکو آمده بود از آلمان نزدشان رفته بودم. ازلحاظ سیاسی و شخصی روزها و هفته‌های دشواری بود. جنگ در افغانستان ادامه داشت. کابل که ما آن را قلب پر تپش وطن می‌گفتیم دیگر به‌سختی نفس می‌کشید و توسط گروپ‌های به‌اصطلاح جهادی به ویرانه مبدل گشته بود. عده زیادی از ساکنان اش در حالی فرار و پناهنده شدن بودند. طالبان در حال پیشروی به‌طرف کابل بودند. خلاصه، وحشت و ناامنی همه جا را فراگرفته بود.

 در چنین حالتی، دوکتور نجیب الله آخرین ریس جمهور مربوط به حزب دمکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) پناهنده سیاسی در دفتر ملل متحد در کابل بود و ببرک کارمل در بستر مریضی با تکلیف جانکاه سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد. همه وطن دوستان و روشنفکران از اوضاع کشور ناآرام و هراسان بودند. به گفته وطن دوستی کابل غرقه در خون- کربلا نادیده پندارم در چنین اوضاع، طالبان از چند جهت به کابل نزدیک می‌شدند و رژیم جهادی برای تخلیه کابل، انتقال تجهیزات و عقب نشینی به‌طرف شمال کشور آمادگی می‌گرفت. سؤال مهم که این جا مطرح می‌گردد اینست که چرا ملل متحد در این برهه زمان هیچ کاری برای نجات جان دوکتور نجیب الله، انجام نداد؟ شام 25 سپتامبر 1996 با کارمل صاحب نشسته بودم، باوجودی که وضع صحی‌شان خوب نبود از من مثل همیشه خواست تا اخبار جدید را برایشان بگویم. من هم شروع کردم، توضیح دادم، طوری که دیده می‌شود شاید طالبان امشب داخل کابل شوند و وضع به هیچ گونه خوب معلوم نمی‌شود. مردم همه نگران و هراسان می‌باشند. با شنیدن اخبار بیشتر ناراحت گردید و برایم گفت می‌دانی هیچ‌گاهی وطن ما در چنین شرایط دشوار قرار نداشت برای ما دشمن و دوست همه جفا نموده‌اند. از من خواست تا وی را در جریان اخبار جدید قرار دهم. آن شب دشوار تا ساعت سه شب بیدار بودیم، گاه‌گاهی دردی شدیدی بدن اش را فرا می‌گرفت و به‌سختی تحمل می‌کرد. ببرک کارمل انسانی نبود که به‌آسانی از درد شکایت کند. شکیبایی عجیبی از خود نشان می‌داد و می‌گفت که بگذار من هم مانند مردم ام درد بکشم. باوجود این همه پیوسته از من می‌خواست تا از وی در همه موارد سؤال نمایم. من برایشان گفتم تقریباً همه مسایل را در جریان اقامت اجباری چهار ساله در مسکو، از ایشان پرسیده‌ام از جانبی، نمی‌خواستم با پرسش‌های اضافی باعث ناراحتی‌شان شوم. حدود ساعت سه شب که وضع شان یک مقدار بهتر شده بود، از ایشان خواستم تا چند ساعتی استراحت نمایند و فردا مطالب را تعقیب می‌نمایم.

 روز بعد حدود ساعت یازده صبح حین صرف صبحانه، از من خواست تا اخبار جدید را برایشان بگویم. من گفتم بعد از صرف صبحانه حتماً می‌گویم. بعد از پافشاری‌شان، خبر هولناک شهادت دوکتور نجیب الله را برایشان بازگوشدم، تکانی عجیبی خوردند و دوباره از من پرسیدند که خبر را از منابع دیگر هم شنیده‌ام، توضیح دادم بلی، متأسفانه خبر درست است. باوجودی که دوکتوران اکیداً کشیدن سگرت را منع نموده بودند، از من خواستند تا سگرت شان را بیاورم. با دود کردن چند سگرت به فکر عمیق فرو رفت. بعداً برایم گفت که همه دوران زندگی رفیق نجیب به‌مانند یک فیلم کوتاه از نظرم گذشت، بعد اضافه نمودند که این حتماً کار ISI و نظامیان پاکستان می‌باشد. در ادامه گفتند که در واقع این عمل سیلی محکمی به روی ما (حزب) و همه افغان‌ها می‌باشد. اضافه نمودند که این کار یک جنایت قرن است و باید به‌شدت تقبیح شود. در همان روز و روزهای بعدی، عده زیادی رفقا و هموطنان به عیادتشان آمدند و تقریباً به همه همین موضع گیری را بیا ن داشتند.

 در آن زمان تعدادی از رفقا به اروپا آمده بودند. مشترکأ، توانسته بودیم در شهرهای بزرگ آلمان و هالند کمیته‌های تماس را ایجاد نماییم. رفیق کارمل توصیه نمودند که به رفقا گفته شود در صورت امکان یک مارش اعتراضی در تقبیح این جنایت در آلمان به راه انداخته شود، همین‌طور هم شد.

 درست دو ماه و چهار روز پس از شهادت دوکتور نجیب الله، ببرک کارمل این وطن دوست پر شور و مبارز بی‌بدیل راه عدالت و ترقی چشم از جهان فرو بست و جنازه‌اش، به اشتراک هزاران هموطن و هواداران اش در شهرک حیرتان به خاک سپرده شد. روح شان شاد.

 بدون شک ده شصت خورشیدی با همه کاستی‌ها و موفقیت‌های اش با نام این دو شخصیت مربوط به حزب دمکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) گره خورده است. بعد از حصول استقلال کشور پنج دهه از اهمیت بالایی برخوردار است. اول، دهه شاه امان الله، دوم دوره هفت و هشت شورا که مشهور به دوره محمودی و غبار و یا مشروطیت دوم می‌باشد، سوم دهه صدارت شهید داود خان که از آن می‌توان به حیث دهه جهش اقتصادی یاد کرد. چهارم دهه دموکراسی نیم بند شاهی. در این دوره گرایش‌های مختلف سیاسی شکل گرفت؛ اما دهه حاکمیت حزب یعنی دهه شصت علی‌رغم جنگ اعلام تاشده دشمنان وطن، از بسیار جهات متفاوت تراز دوره‌های قبلی بود. ارزیابی آن نیازمند وقت بیشتر می‌باشد؛ اما به‌طور اجمال می‌توان نوشت پیشرفت‌های چشمگیری در همه عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی صورت گرفته است. مخصوصاً در عرصه تأمین. وحدت ملی و حقوق زنان در خور ستایش می‌باشد. در این دوره، مذاکرات ژنیو میان افغانستان و پاکستان بر بنیاد پیشنهادات جمهوری دموکراتیک افغانستان آغاز گردید که حدود شش سال دوام یافت. با امضا توافقات ژنیو راه برای بیرون کشیدن قوت‌های شوروی وقت هموار گردید. حزب دمکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) و متحدانش توانستند تقریباً چهار سال حاکمیت نمایند و مستقلانه از وطن و مردم در مقابل تهاجمات بیرونی دفاع نمایند. خوب به خاطر دارم که فقید ببرک کارمل برای نظامیان و جنرالان که در آستانه خروج شوروی‌ها و بعد از آن به دیدن شان در اقامت گاه خارج شهر مسکو، جای که ایشان تقریباً چهار سال را در اقامت ناخواسته به سر بردند، می‌آمدند، یک پیام داشت و آن این بود٫٫ از وطن و نظام تان دفاع قاطع نمایید. این مهم نیست که کی در رس است؛ به‌یقین می‌توان گفت که بدون حمایت جدی ببرک کارمل، پیروزی در جنگ جلال آباد و سرکوب کودتای تنی مشکل بود. در این دوره در راه دفاع از وطن و مردم، قوای مسلح افغانستان و اعضای حزب متحمل تلفات سنگینی شدند. مطابق بعضی آمارها، در این سال‌ها، حدود 45 هزار عضو حزب جان‌های شیرین شان را در راه مردم و وطن فدا ساختند.

 اینکه چه عوامل باعث سقوط جمهوری افغانستان گردید، بعثی است طولانی و نیازمند ارزیابی همه جانبه می‌باشد که در این نوشته حاضر جا ندارد. در آینده به آن پرداخته خواهد شد.

 متأسفانه، بعد از فروپاشی، دوره جنگ‌های داخلی و ظهور طالبان، آن حزب نیرومند از هم پاشید و حزبی‌ها قادر نگردیدند تا حزب را دوباره در شرایط و اوضاع جدید احیا نمایند. البته بعضی احزاب و جزایر پراگنده از بقایایی حزب دمکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) ایجاد گردید، اما هیچ کدام قادر نگردید، پایگاه وسیع اجتماعی پیدا کند.

 خلاصه اینکه، تقریباً دو دهه را در ملامت کردن یکدیگر سپری کردند. ما نتوانستیم مشترکات و افتخارات گذشته را اساس کار آینده خویش قرار دهم و در شرایط به وجود آمده نوین، مطابق به نیازها و چالش‌های جدید، خود را دوباره در یک حزب و یا جبهه سیاسی بسیج نماییم.

 همزمان، تعدادی با حمایه گروپ‌های انتخاباتی، مخصوصاً (غنی و عبدالله) پرداختند که این خود باعث تضعیف موقعیت نیروهای ملی و مترقی در جامعه گردید. این گروه‌ها حتی نتوانستند روی دولت فشار بیاورند تا خود و یا ملل متحد یک کمیسیون حقیقت یاب شبه کمیسیون رفیق احراری، ایجاد نماید تا موضوع شهادت دوکتور نجیب الله را رد یابی کند.

 در این جای شک نیست که حزب دمکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) یک جانب جنگ در این چهار دهه بوده است. اکنون که مذاکرات صلح آغاز گردیده است، برای رژیم دموکراتیک هیچ نقشی قایل نگردیده‌اند. قابل ذکر است آمریکا و به‌اصطلاح جهادی‌ها با همان عینک تاریک دیروز به گذشته نگاه می‌کنند و در بسیاری موارد از ادبیات جنگ سرد استفاده می‌نمایند.

 در چنین شرایطی، نیروهای ملی و مترقی دست به بسیج خود بزنند و خواسته‌های دموکراتیک شان را مطرح نمایند. از ارزش‌های دموکراتیک، حقوق بشر، آزادی بیان، حقوق زن، تأمین عدالت، عدالت اجتماعی، وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور در یک نظام مردم سالار را مطرح نمایند. همه خواسته‌های دادخواهانه‌شان را در مطابقت و اتکا بر سه بخش اصلی جامعه یعنی جوانان. زنان و نود فیصد جامعه که تحت فقر به سر می‌برند، عیار نمایند.

 باید به‌صراحت مطرح گردد که قانون اساسی تعدیل گردد. جای اقتصاد بازار را اقتصاد مختلط بگیرد. دولت باید متعهد گردد تا حد اقل ده در صد بودجه عادی کشور را صرف تأمین رفاه اجتماعی و اقشار فقیر جامعه نماید.

 با عرض حرمت،

 سپتامبر 2020، جرمنی