انجمن حقوقدانان افغان در اروپا در چندین اعلامیه خویش ارتکاب جنایت ضد بشری توسط تروریستان، که زاده و پرورده یافته در لانه شیطانی استخبارات پاکستان اند، را مورد تقبیح قرار داده است که توجه تعدادی از اهل نظر و قلم و دیگر دوستان را به خود جلب نمود. این امر برای من هم یک انگیزه بوده است که بر چند نکته حایز اهمیت حیاتی در این اعلامیه‌ها در مقطع کنونی کشور تأملی نمایم. البته با تأکید این مسأله که نکات نظر من بیان پالیسی انجمن نیست بلکه دیدگاه‌های فردی است که پیرامون این اعلامیه‌ها در ذهنم شکل گرفته و خواستم آن‌ها را در قید قلم آورده با خواننده گرامی شریک سازم.

بدون شک یکی از انگیزه‌های دیگر این چنین نوشته‌ها و ابراز نظرها در این هم نهفته است که اجتماع روشنفکری افغانی چه در داخل و چه در خارج کشور در بعض مسایل سیاسی حساس و حایز اهمیت کنونی کشورمانند دفاع از حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، منافع ملی، شناخت پاکستان به حیث یک دشمن مشترک تاریخی، پرورش دهنده ترور و تروریستان بر ضد ملت ما و خطر بزرگ برای صلح، ثبات و امنیت منطقوی است، ایده‌های مشابه را ارائه می‌دارند، با آنکه خود یکدیگر را از زوایای متفاوت و متضاد ارزیابی می‌کنند.

هدف نویسنده بیشتر در توضیح آن نکات بااهمیت ملی و وطنی است که می‌توانند توانائی‌ها و خطوط عملی را در این مقطع حساس و بااهمیت باهم نزدیک و گره زنند:

- دادن یک پیام روشن از حوادث مرگبار در کشور و عوامل و ریشه‌های آن که از کجا شکل گرفته است؟ کی زاینده و پرورش دهنده این دهشت و وحشت قرن در افغانستان و منطقه ما است که " با قساوت ترین شکل در برابر انسان و انسانیت انجام میابد؟

- بیان این واقعیت که جرایم تروریستی توسط طالبان و داعشیان بدون استثنا جرایم شدید جنگی و جرایم ضد حقوق بشر اند که در نوع و مرتکبین آن‌ها کدام تفاوت و استثنای وجود ندارد.

- بیان این واقعیت که سیاست‌های کژ دار و مریز آمریکا و انگلیس ایجاد گر، ادامه دهنده و مدیریت بحران در افغانستان تلقی می‌گردد.

- بیان این واقعیت که کشور در فقدان یک دولت مقتدر و دولت‌مداران شجاع، مستقل و بااراده بسر می‌برد، «دولتی که در اوضاع رقت‌بار کنونی تقسیم به دو تیم رقیب به‌مثابه غنیمت؛ باج و تحفه داده شده است».

- بیان این واقعیت که پیوند و نزدیکی تمامی نیروهای که به خاطر وطن، استقلال، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، تحول و ترقی، تعریف از دوست و دشمن مشترک و منافع علیای وطن و مردم ملت را در اوضاع بغرنج کنونی عامل بقای ملت واحد و ایجاد دولت مستقل و ممثل اراده ملت می‌داند.

دولت نظامیگر پاکستان بیش از زمان موجودیت اش بخصوص با ایجاد پکت‌های نظامی منطقوی یکی از محورهای شرارت و دشمن تاریخی حاکمیت ملی، دولت مقتدر و باثبات در افغانستان بوده است. فقط یک استثنا وجود داشته آن‌هم زمان حاکمیت حکومت طالبان در سال‌های ۱۹۹۶ الی ۲۰۰۱ است که به حیث یک رژیم وابسته و تحت نفوذ مستقیم استخبارات پاکستان کشور را در عمق عقب مانده گی اقتصادی، کلتوری و فرهنگی فرو برد، تحت هدایت و رهبری همین طالبان بیساری داشته‌های تاریخی و فرهنگی ما نابود و یا به همین دولت دشمن تسلیم داده شد.

 همانطوری که دولت پاکستان در زمان صدارت فقید محمد داوود دشمنی آشکار با کشور و مردم ما داشت، از همان زمان دشمنان علم و فرهنگ و ترقی را در خاکش لانه فعالیت و مسلح شدن می‌داد و تحت حمایت مستقیم آمریکا چندین کودتاها را در کشور ما سازمان‌دهی نمود، لانه مصئون را برای رهبران اغواگر ضد تمدن و ترقی تحت نام مبارزان اسلام ایجاد نمود.

پس دولت پاکستان را از بدو ایجاد تا سهمگیری درجه اولش در ایجاد، پرورش و سازمان‌دهی تروریزم و مدیریت فعالیت‌های تروریستی در کشور ما افغانستان و در سطح جهانی در چند مشخصه می‌توان تعریف نمود:

-    پاکستان ناقض منشور ملل متحد و تعهدات بین‌المللی.

-    پاکستان مرکز تروریسم بین‌المللی است.

-    پاکستان به حیث مرکز تولید فکر انتحاری و کشتن دگراندیشان است.

-    پاکستان مرکز پرورش شرارت پیشگان شریر بین‌المللی است.

-    استخبارات نظامی پاکستان مسئولیت قتل و ترور افغانان را عهده دار می‌باشد.

-    دولت پاکستان و اجیران آن مرتکبین جرایم سنگین در افغانستان اند

-    دولت پاکستان مرکز تعلیم و تربیه به خاطر سازمان‌دهی فعالیت‌های تروریستی در نقاط مختلفه در جهان است.

- پاکستان عامل اساسی تداوم جنگ اعلام نا شده و ادامه تراژیدی خون‌بار افغانستان می‌باشد، مداخلات آن کشور دلیل و بهانه مداخلات نظامی شرق و غرب پنداشته می‌شود.

-    دولت پاکستان مانع انکشاف اقتصاد و بازار یابی تولیدات ملی کشور در منطقه است.

-    دولت و استخبارات پاکستان با استفاده از سرمایه گزاری سیاسی و استخباراتی اش در سال‌های جنگ‌های داخلی و حاکمیت طالبان از طریق مهره‌های فاقد غیرت و وجدان افغانی را در دستگاه دولت نفوذ خویش را حفظ نموده است.

اگر دولت پاکستان و شرکای شدیدترین جرایم ضد بشری و جنگی‌اش را در زمان حاکمیت حرب دموکراتیک خلق یا حزب وطن بر ضد دولت و مردم کشور انجام می‌داد و روپوش اسلام را بر اهداف شیطانی منطقوی اش پهن می‌کرد، اکنون هم عین جرایم ضد بشری را با همان وحشت و قساوت توسط طالبان و داعشی ها در کشور ما سازمان‌دهی و مدیریت می‌نماید.

پس این سؤال مطرح می‌گردد که چگونه می‌توان طرح و تداوم دسایس سازمان‌یافته پاکستان بر علیه حاکمیت ملی، استقلال و ثبات سیاسی کشورمان شک و گمان داشت و مانند بعض سردمداران نظام با " سراب" بهبود روابط با یک ژاندارم منطقه و دستگاه زائیده شده از توطئه و معامله امید واهی داشت.

واقعیت‌ها و حوادث خونین و وحشتناک تروریستی توسط طالبان، داعشی ها، القاعده، گروه النصره، بوکو حرم، الشباب و ده‌های دیگر نشان داده است که باید در تعریف واحد و یگانه در عمل تروریستی و تروریست داشت، وجدان‌های زنده و احساسات بشر دوستی هیچ تفاوتی و استثنای را در هر دو نمی‌بینند. بلکه این سیاست‌های معامله گرانه و منافع جیوپولیتیک و آزمندانه دولتها است که نظر به اهداف مقطعی و طویل المدت شان تفاوت ها و استثتآآت را در عین جنایات تروریستی و تروریزم قایل اند و جنایات تروریستی و گروه های تروریستی و دهشت افگن را تحت نام مبارزان و یا جدائی طلبان مشروعیت کاذب میدهند و از هر گونه کمک های مالی، تسلیجاتی و استخباراتی به آن‌ها دریغ نمیکنند. در حالیکه هر عمل تروریستی و کشتار قساوت مندانه مردمان ملکی و اسیران جنگی بدون استثنا در حکم جنایات جنگی و ضد حقوق بشر و نقض صریح از کنوانسیون های بین‌المللی پیرامون جنگ و حقوق بشر بوده و میباشند. جرایم جنگی و ضد حقوق بشری تحت هیچ نام و دلیلی قابل بخشیدن توسط افراد، دولت‌مداران و حکومت ها نمیباشد. نباید از این امر هم چشم پوشی نمود که نهاد های بین‌المللی مدافع حقوق بشر و بررسی جنایات جنگی هم در مواردی تحت سایه قدرتهای بزرگ و آزمند در این تفاوتها و استثنا پذیری ها شریک میگردند؛ که این خود تطبیق عدالتمندانه حقوق بشر و قوانین جنگ را تحت سؤال میبرند.

اکنون باید با وضاحت بیش از پیش بیان نمود و ذهن نسل بالنده جوان را کشور روشن ساخت که سیاست‌های کژدار و مریز دولت آمریکا و انگلیس و دستگاه های استحباراتی آن یکی از منشه های بحران، ادامه و بقای بحران و عدم ثبات سیاسی و اجتماعی و مانع عملکرد های قاطع و مستقلانه دولت و اورگانهای آن (نظامی، عدلی و قضائی) است. احساس اینکه بحران در افغانستان مدیریت می‌شود، جالب و سؤال برانگیز نیست. پروسه های مغلق، اتخاذ بعض پالیسی های سؤال بر انگیز و دو رو (ستریو تیپ) و برامد های نا میمون افراد کلیدی سیاسی و نظامی آن‌ها از طریق وسایل اطلاعات جمعی در مقطع های مهم و حساس خود تحریک کننده بی اعتمادی در دستگاه دولت و ایجاد و تقویه بحران در روان جامعه بوده است.

چند مثال: در حالت که نیروهای نظامی قهرمان کشور همه آماده گی ها را برای دفع و خنثی سازی حملات وسیع و فصلی دشمن میگیرند، یکباره یک جنرال آمریکائی ار فرار هزاران سرباز نیروهای مسلح کشور حرف میزند و عامل تضعیف در مورال جنگی نظامیان و تقویه بی اعتمادی در روان جامعه می‌شود. ویا:

دولت انگلستان در اوج سازمان‌دهی جنگ‌های تعرضی بر ضد هراس افگنان طالب و داعش، حرف از مزاکره و ادعای اینکه گویا طالبان یک نیروی سیاسی اند و حق اشتراک در دولت را دارند، را بالا میکشد.

 دول غرب آن فساد گسترده در درون دستگاه دولت را که آنان خود با خود آوردند و با به تخت نشاندن زشت ترین چهره وابسته و مکار آمریکا و انگلیس در 14 سال گذشته در دستگاه مسلط ساختند، در مواقع حساس اینها موضوع فساد در دولت را بالا میکشند ولی از نقش پرورش دهنده فساد ناشی از تحمیل سیاست‌های خود شان هیچگاهی اعتراف بر " اشتباهات بزرگ" نمیکنند.

انتقال شبانه سازمان‌یافته شده طالبان از مناطق جنوبی و جنوبغربی افغانستان به ولایات شمالی کشور با هلیکوپتر ها یک سؤال بدون پاسخ است که چگونه هلیکوپتر ها با وسعت دامنه جنگ از شرق و جنوب به شمال کشور نقش دارند در حالیکه ناتو و بخصوص آمریکائی ها این حاکم نا خواسته فضای هوائی و رادار کشور ما هستند.

نشست هلیکوپتر پاکستانی ساخت روسیه در ولایت لوگر که با احتمال قوی از هلیکوپتر های اردوی افغانستان بوده باشد که توسط پیلوتهای وابسته به مجاهدین وقت به پاکستان دو دسته تقدیم گردیده بوده اند، این سؤال را بر حق میسازد که تمام فضای افغانستان تحت کنترول رادار ناتو و بخصوص آمریکا است. چگونه می‌توان انکار نمود که آمریکا، انگلیس و ناتو عامل بقای بحران در کشور نیستند.