درمورد برگشت طالبان، پس از بیست سال به قدرت، پرسش های زیادی مطرح میشود. ولی بخاطر قرارداشتن واقعیت ها درحیطه ابهام، نمی توان به پاسخ واقع بینانه و روشن هریک آن دست یافت. شمارسوال ها زیاد است که عمده ترین آنها، ازین قرار اند:

 – چطورشد؟ که طالبان، با نداشتن پیشرفت چشمگیردر جبهات جنگ، به یکبارگی، بدون برخورد مسلحانه، یکی پی دیگر، ولسوالی ها، مراکز ولایات وشهرکابل را به تصرف خود درآوردند.

 – آیا ناتوانی قوای مسلح، زمینۀ چنین پیروزی را برای طالبان مساعد ساخت؟ ویا عاملی دیگری، موجب فلج شدن قدرت سوق و ادارۀ آنها گردید؟

 – رسانه های زیادی در پاسخ به این سوالات مدعی اند که دولت "جمهوری اسلامی افغانستان" برطبق یک پلان ازقبل تنظیم شده، سقوط داده شده است. اگرارائۀ چنین پاسخ مبتنی برواقعیت است، پس سوال به میان میآید که انگیزه وهدف دورنمایی چنین یک پلان، چه می تواند باشد؟

 بخاطر دریافت پاسخ به سوالات فوق، لازم است که اندکی پیرامون پیدایش وادامۀ اقتدار دولت " جمهوری اسلامی افغانستان " توجه کرد، تا عوامل سقوط آن مشخص شده بتواند.

 روشن است که در پروسۀ این سقوط، عوامل متعدد داخلی و خارجی نقش داشته اند که نمی توان آنها را ازهم مجزا و جدا مطالعه کرد. همچنان بررسی هریک آن، ایجاب تحقیقات گسترده را مینماید. بنابرآن به خاطراختصارکلام درین نوشته، چند عامل شاخصی برجسته شده وهریک آن ذیلاً معرفی ومورد دقت قرارمیگیرد:

 – بالاثرپیآمد حادثۀ یازدهم سپتمبر، پای قوت های مسلح خارجی، دررأس ایالات متحدۀ امریکا، بخاطرسرکوب گروه القاعده وطالبان حمایه گر آن به افغانستان کشیده شد. آنها طالبان حاکم را سرکوب کردند. ولی جانشین آنها از درون جامعه افغانی سربلند نکرد. بنابران با ازمیان رفتن نظام طالبانی، خلای قدرت بمیان آمد. طبعی است که این خلا باید پرمیشد؛ اما به چه گونه؟

 متأسفانه در جهت پرساختن این خلا، ارادۀ اکثریت مردم نادیده گرفته شده و درخارج از کشور، سنگ بنای نظام جدید، تعین ورهبری دولت مؤقت معرفی گردید.

 – چگونگی پیدایش دولت ازطریق " کنفرانس بن "، خود بخود عامل پیش زمینۀ بود که بمیان آمدن "حاکمیت ملی" را در افغانستان جلوگیری کرد.

 درین گردهمایی، چهره های شکست خوردۀ مقاومت علیه طالبان وتعدادی ازتحصیل یافتگان مقیم درخارج کشور، شرکت ورزیده بودند. ازحضورچهره های مردمی مربوط به اقشار مختلف جامعه و بلند پایگان رژیم های قبلی درین نشست، خبری نبود. به عبارۀ دیگر این کنفرانس، صبغۀ ملی ومردمی نداشته وبرپایۀ ملحوظات خاص، تدویر یافت. درنتیجه، برطبق مصوبۀ این کنفرانس حاکمیتی بمیان آمد که تهداب آن درست بنیاد گذاری نشده بود.

 – برطبق قانون اساسی جدید که بعداً در تحت زعامت این دولت نافذ گردید. سیستم مروج وپذیرفته شدۀ " اقتصاد مختلط" درافغانستان، کنارزده شده ودرعیوض آن، زیرنام " اقتصاد آزاد " راه برای چپاولگران داخلی وخارجی باز گذاشته شد. درسایۀ چنین یک زمینه سازی، مفسدین درادارات دولتی چنان رخنه کردند که نحوۀ عملکرد آنها به زودی درتمام ادارات دولتی شیوع یافت.

 روند افزایش فساد سبب شد که سیستم مافیائی برجامعه مسلط گردیده ودولت افغانستان درمیان دول مفسد جهان، مقام اول را کمائی کند. مبرهن است که دولت های اگنده ازفساد، پایه های مردمی ندارند. به همین دلیل چنین دولتها همیشه در معرض سقوط قرارمی گیرند. جمهوری اسلامی افغانستان نیزازین سرنوشت مستثنی نماند

 – باوجود سرازیرشدن پولهای هنگفت خارجی درافغانستان، هیچگونه توجه به "زیربنای اقتصادی " و" تولید ملی" نشد وبه عوض آن " اقتصاد مصرفی" رونق بی سابقه یافت. اقلام بی کیفیت وارداتی بالخصوص از ایران وپاکستان، عرضۀ تولیدات داخلی را مهارکرده وصدها مؤسسۀ داخلی مجبور به بستن تصدی های تولیدی شان شدند.

  درچنین اوضاع واحوال، دولت خودرا مکلف به حمایت از مؤلدین داخلی ندانسته، با بالاکشیده شعار" اقتصاد آزاد " عرصۀ چور وچپاول دلالان داخلی و خارجی را باز نگهمیداشت. با ادامۀ این پالیسی، ظرفیت های تولیدی در کشوررشد نیافت ومحلات جدید کار بوجود نیآمد.

 چنین حالت خودبخود سبب شد که نه تنها زمینۀ عودت کارگران افغان از ایران و پاکستان بمیان نیآمد، بلکه به شمارآنها نیز افزوده شد. فارغان مؤسسات تحصیلی، بخاطرنیآفتن محلات کاردرداخل، راه مسافرت را به خارج ازکشوردر پیش گرفتند.

  طبعی است که بمیان آمدن چنین اوضاع ناسالم اقتصادی، اعتبار دولت را تنزیل داده و برعکس برای مخالفین مسلح، زمینۀ آنرا فراهم ساخت تا ازمیان جوانان بیکار سربازگیری کنند.

 – گرچه اعضای قوۀ مقننه ورئیس جمهور، ظاهراً ازطریق انتخابات دررأس کرسی ها قرارمیگرفتند. ولی معامله گری های که زمینه ساز رسیدن آنها به این مقامات شده بود، اصول وخط مشی آنهارا تعین میکرد. کرسی های دولتی برمبنای نقش یک نفردر معامله گری های پشت پرده، برایش سپرده میشد.

  داد و گرفت این معاملات، ساختار یک شرکت سهامی را بخود گرفته بود. بیرون از حلقۀ شرکای این شرکت، هیچ فرد واجد شرایط در مقامات دولتی مقررنمی گردید. همین وضع سبب میشد که کارمندان بلند پایۀ دولت، بیشترمتوجه حفظ موقعیت خود بوده ودرجهت برآورده شدن خواست های مردم، کمتر بی اندیشند. چنین حالت موجب میگردید که روزتا روز فاصله میان دولت و مردم افزایش یابد.

 – مشترکین شرکت سهامی، مشی واحد را دنبال نمی کردند؛ زیرا منافع آنها اکثراً در تقابل باهمدیگرشان قرارمیگرفت. گرچه این کشمکش ها با وساطت سیاستمداران امریکائی ظاهراً فروکش میگردید؛ اما بخاظرمنافع شخصی و گروهی شان، نمی توانستند برخورد متقابل را کنار بگذارند.

  این تقابل موجب میشد که قدرت دولتی ضعیف گردیده وفرصت برای بهره برداری مخالفین بیشترگردد. چنین پی آمد ها سبب میشد تا رهبری دولت نقش فعال را درحل قضایای عمده، منجمله مسائل جنگ وصلح با مخالفین مسلح، از دست بدهد.

 – از یکطرف ناهنجاری در اموردولت زبانه میکشید وازجانب دیگر برقرارشدن روابط کشورهای همسایه با طالبان، محرک آن شد که ایالات متحدۀ امریکا نیز تاکتیک های عملیاتی خودرا تغیر داده وبا طالبان روابط مستقیم برقرارنماید. این روابط با ایجاد " دفترنمایندگی طالبان درقطر" شکل علنی به خود گرفت. موجودیت چنین دفترزمینۀ های تماس مستقیم دولت امریکا با طالبان را در سطوح مختلف فراهم ساخت.

 کشورهای روسیه، چین و ایران میکوشیدند تا با دامن زدن جنگ نیابتی ازطریق طالبان برایالات متحدۀ امریکا و متحدین آن فشاروارد کنند. پاکستان نیزمنحیث پل ارتباطی دربوجود آوردن روابط میان آنها و طالبان نقش اساسی داشت. ایجاد این روابط، باعث شد که ایالات متحدۀ امریکا نیزدست به کارشده وارتباطات خود را با طالبان بیشتر سازد.

 چنین عمل وعکس العمل قدرت ها، به نفع طالبان تمام شده وموجب گردید که شهرت تروریست بودن طالبان کنارگذاشته شده وبه آنها پرستیژسیاسی اعطا گردد. همین پالیسی منحیث عامل بیرونی، اثرات منفی ازخود بجا گذاشته وپروسۀ تضعیف دولت بر سراقتدار را سرعت بخشید.

 – در داخل کشورنیز داستان کنارآمدن اجباری دورقیب انتخاباتی ومؤظف شدن آنها برای تشکیل حکومت، پایه های قدرت دولتی را طی هفت سال اخیرعمداً تضعیف نمود. نا همآهنگی میان هردو جناح، امکان تحقق برنامه های کاری را به دشواری مواجه ساخته و فرصت را برای مداخلۀ مخالفان مساعد میساخت. بالاثرهمین کشمکش ها، دولت مصروف کارهای نمایشی شده وخدمت قابل ملاحظۀ را درجهت خواست های برحق مردم انجام داده نتوانست.

 نتایج ارزیابی عملکردهای دولت، کشورهای حامی افغانستان را مأیوس ساخته وآنها را به این واداشت که بخاطر کمبود توانمندی دولت، توجه خود را به مخالفان مسلح آن بیشترسازند.

 – بالاخره بالابردن پرستیژسیاسی طالبان ونادیده گرفتن موجودیت " جمهوری اسلامی افغانستان " با آغازمذاکرات صلح فی مابین امریکا وتحریک طالبان (دردوهه) عملاً روی دست گرفته شد. این مذاکرات که زیرنام صلح اغازشد، کدام نمایندۀ ازجانب دولت افغانستان درآن شرکت نداشت.

 اگرمضمون این مذاکرات واقعاً موضوع صلح بود؟ پس چرا جانب مقابل برخورد های جنگی علیه طالبان، یعنی دولت افغانستان درین گفت و گوها حضورنداشت؟ غیابت دولت در مذاکرات، مبین این واقعیت است که هدف آن همه چانه زنی های طویل المدت، چگونگی سپردن قدرت به طالبان بود، نه برقراری یک صلح پایه دار.

  استشمام وآگاهی مسئولین حکومت ازاهداف واقعی توافقات دوهه، موجب شد که سردمداران قدرت دردولت وحلقات بیرون آن، یکی پی دیگر، فرار را بر قرارترجیح دهند. به ادامۀ کناررفتن های آنها ازمعرکۀ قدرت، طالبان درولایات ومرکز کشورعرض وجود کرده وبدون مواجه شدن با کدام مقاومت، قدرت را بدست آوردند.

 – کشورهای مخالف حضورابرقدرت امریکا درمنطقه (روسیه، چین وایران)، ازبیرون رفت قطعات ناتو ازافغانستان خوشنود گردیده وظاهراً از به قدرت رسیدن طالبان نیزاستقبال کردند. ولی تا هنوزحاضر به شناخت رژیم طالبانی نیستند. هدف آنها از راه اندازی چنین بازی های دوگانه، دسترسی به منابع طبعی وتسلط برموقعیت جیواستراتیژیک افغانستان میباشد.

  طالبان هم با درک علاقه مندی آنها میکوشند که حاکمیت شان ابتداء ازجانب این کشورها به رسمیت شناخته شده وسپس به کمک وحمایت آنها همچویک شناسایی ترویج یابد. تا در جهان به سطح بلند تر اعتبار سیاسی نایل آیند؛ اما این داد وگرفت ها، مشکلات عدیدۀ درسر راه خود دارد.

 بیرون رفت قوای امریکا ازافغانستان این معنی را نمیدهد که آنکشورارزشهای جیواکونومیک را هم در منطقه، به حریفان خود (روسیه و چین) واگذار شده است. حوادث جاری، این واقعیت را برملا میسازد که تقابل ستراتیژی ها همچنان ادامه می یابد. بناءً معضله حل ناشده باقی مانده و جنگ نیابتی به شیوۀ دیگری راه اندازی میشود. همین کشمکش ها سبب شده است که جوانب مقابل، نیروی طالبان را منحیث یک وسیله درجهت حفظ منافع استراتیژیک خود به محاسبه گرفته وآنها را در رأس قدرت دولت افغانستان نگهمیدارند.

 – فدراتیف روسیه، از یکطرف با به قدرت رسیدن طالبان، تشویش نشان داده وسرحدات فی مابین کشورهای متحد خود و افغانستان را استحکام بیشترمیدهد وازجانب دیگرمیکوشد که با طالبان میانۀ خوب داشته وآنها را منحیث مانع دربرابر پیشرفت پلانهای استراتیژیک امریکا قراربدهد.

 – دولت چین نیزازموجودیت افکارطالبانی درهمسایگی خود دچارتشویش بوده ومیکوشد که ارتباطات طالبان را با مسلمانان ایغور قطع کند. ولی بخاطرعلاقۀ اقتصادی خود به معادن لیتم ومس افغانستان، میخواهد که روابط چین با امارت طالبان تنظیم شده و هرچه زودترامتیازاستخراج معادن متذکره را دریافت کند.

 – با این مرورمختصر براوضاع افغانستان و نقش قدرت های ذی نفوذ درمنطقه، می توان به این قضاوت دست یافت که:

 اظهارات طالبان دررابطه به بیرون راندن امریکائی ها ازکشور، غیرازلاف وگزاف چیزی دیگری نیست. امریکائی ها برطبق ملحوظات سنجش شده، ظاهراً افغانستان را ترک کردند. هکذا طوری که درین مقال اذعان گردید، به قدرت رسیدن طالبان به هیچوجه مبین پیروزی نظامی آنها نبوده، بلکه برمبنای توافقات پشت برده، قدرت دولتی دراختیار آنها گذاشته شده است.

 پایان

 نوامببر 2021