اداره ترامپ از همه گزینه‌های ممكن استفاده نمود تا به كم سابقه ترين درگيري بالفعل نظامي خود در يك منازعه داخلي خاتمه بخشد، تأمين تماس مستقيم واشنگتن با طالبان كه گروه تحت پيگرد ايالات متحده شمرده می‌شد و هکذا مساعي پیگیر جانب امريكا در جهت شروع مذاكرات به‌قصد كاهش و يا توقف حملات جنگجویان بی‌باک طالب بر مواضع و پایگاه‌های امریکایی مستقر در افغانستان و درنهايت توافق ايالات متحده با جريان مسلح طالب مبني بر عدم رویارویی مسلحانه با اين تشكيلات مسلح در خاك افغانستان گواه برين است كه واشنگتن ديگر علاقه به دوام حضور و دخالت بيك جنگي ندارد كه پيروزي در آن از طريق تداوم راهبرد نظامي و کاربرد زور ممكن و مقدور نباشد، گرچه تئوری‌ها و دیدگاه‌های متضاد را درين رابطه شاهد هستيم و عده‌ای از افراد صاحب نظر به تئوري گزينه صفر و یا خروج كامل نظاميان غرب در رأس تفنگ به دستان امریکایی با توجه به ابعاد و جوانب منفي احتمالي اين گزينه و همچنان با عطف توجه به منافع گسترده منطقوي امريكا من‌جمله مصالح و منافع امنيتي واشنگتن باور چنداني نداشته و با عنوان داشتن بازي راهبردي ايالات متحده درين خصوص، بيرون رفتن كامل نيروهاي رزمي امریکا را از نبردگاه افغانستان به ديده شك می‌نگرند، اما با اندك تأمل و دقت بر تعاملات، تحولات و رخدادهای بین‌المللی بخصوص گسترش رویارویی‌های اقتصادي امريكا با هيولاي اقتصادي چين، بحران عظيم ناشي از اپيدمي كويد نزده و پیامدهای سنگين آن بر اقتصاد جهان و به‌ویژه نظام اقتصادي امريكا كه به بالا رفتن سرسام‌آور نرخ بيكاري، ميزان فقر همگاني، كاهش قابل توجه در رشد اقتصادي، بدیهی‌های عظيم مالي ايالات متحده منتج گرديده است، هكذا شكل گيري فزاينده مسابقات تسليحاتي، ظهور کانون‌های جديدي مناقشات و تشنجات در نقاط مختلف جهان، می‌توان به اين نتيجه متوسل شد كه واشنگتن در مجموع بر گزينه كاهش حضور نظامي و رهایی از مخارج ناشي از آن با تجديد نظر بر دكتورين كهنه يعني نقش فعال ايالات متحده در مديريت جهاني از وراي بيزهای نظامي با پذيرش هزينه سنگين تمركز نمايد كه مسلماً اتخاذ تصميم مبني بر كاهش رقم حضور نظامي واشنگتن در آلمان و بی‌مبالاتی اداره كاخ سفيد بر استراتژی تداوم حضور قوي در سوريه و حمایت قاطع و بی‌وقفه اين كشور از معارضان سوري می‌تواند مثال شايسته در راستاي تغير نرم نيات راهبردي واشنگتن به دلايل مشكلات داخلي تشخيص يابد.

 افزون برين، به‌کارگیری يك ديپلوماسي غيرمتعارف در نحوه تماس و مذاکرات محرمانه هيأت امریکایی به ریاست خليل زاد با نماينده گان طالب در دوحه، دور زدن تعمدي كابل به‌مثابه عنصر اصلي طرف مناقشه در فرمايند گفتگوهاي آشتي با طالبان، توافقات پشت پرده و غير متني و حاشيوي ايالات متحده با گروه طالبان كه بی‌گمان كماكان در خفا باقي مانده است، به‌وضوح معرف همسوي واشنگتن و مماشات با معارضان طالب خوانده می‌شود كه بدون اغماض، حكايه از ايجاد تغير در رویکرد واشنگتن در قبال افغانستان دارد.

 لازمي دانسته می‌شود تا در پيوند به موضوع از نوع تضاد و دوگانگی نحوه برخورد در قبال خروج و دوام حضور مسلحانه امريكا در ميان كاخ سفيد و سران پنتاگون و هکذا اتاق‌های فكري در ايالات متحده ياد دهاني نموده و نوع تعارض ديدگاه را در خصوص استمرار حضور فعال نظامي امریکا و یا خروج كامل از افغانستان را شاهد بود، اما در ميان این‌همه اگر و مگرها و تأویل و تفسیر قضاياي مرتبط به بحران كشور، چیزي كه بيش از همه درين بازي مصيب بار معيار قرار خواهد گرفت، موضوع منافع امريكا در افغانستان پسا صلح كذائي است، بدين مفهوم كه با امعان به پراكتيك بین‌المللی قدرتهاي مسلط وزورگو، تحقق اهداف و منافع ايالات متحده در وجود يك اداره كه طالبان در آن حاكم باشد، اعم ازمنافع سياسي، امنيتي واقتصادي، بي ترديد به دگرگونيهاي غير قابل باور منتهي خواهد شد، لذا برپايه فكتورهاي كه به اختصار تذكار يافت چانس موفقيت سناريوي بقدرت رسيدن جنگجويان طالب كه در آن منافع واشنگتن واسلام آباددر يك نظام شبه امارتي كه متضمن حفظ نفوذ، منافع ومقاصد ايالات متحده در حوزه ژئوپولتيك وژئواكونوميك باشد به‌وضوح از احتمال بيك گزينه ممكن چه از مجراي دستيابي بيك توافق تحميلي بر دولت ناتوان وآلوده به فساد كابل و یا هم ازوراي فشارجنگ در صورت خروج كامل نيروهاي ائتلاف بین‌المللی مبدل گرديده است.

 درك من اين است، كه كسب قدرت ومشاركت درقدرت در افغانستان امروزي تنها از مجراي يك عمليه مسالمت آميز كه دربرگيرنده منافع اقشار واقوام گوناگون ونيروهاي سياسي فعال در عرصه سياسي كشورباشد ممكن خواهد بود، لذا برپايه اين اصل، حساب باز كردن روي گزينه طالب به‌مثابه انترنتيف قدرت، كه خواهند توانست با توسل به ابراز ارعاب وتهديد ثبات را در افغانستان اعاده و منافع بازيگران نيز تضمين خواهند شد، اشتباه تاريخي خواهد بود، اين گروه كه جز حرف زور به هنجارهاي متعارف باور ندارند، در صورت كسب قدرت درنتيجه دسايس و یا از طريق زوربا توجه به ميزان انزجارجمعي ازين جنبش مسلح با مقاومت متهورانه نيروهاي سياسي وملي مواجه خواهند شد وهرگز قادر به تامين حاكميت سراسري نخواهند بود، فلهلذا در صورت عدم موفقيت روند صلح وخروج احتمالي نيروهاي امريكايي گسترش جنگ وفصل جديد بحران وطن را تهديد مينمايد.