اعراب پیش از اسلام از لحاظ علوم وفلسفه عقب مانده واز خود چیزی نداشتند . امایونانیان با سلطه خود درشام میراث بجا مانده بودند. سپس توسط امویان وعباسیان انکشاف داده شد. رخنه علوم وفلسفه غرب وشرق که دراسلام کرد ،عامل اجتماعی و عینی داشت. ایدیالوژی اسلامی که میخواست اندیشه یی پیوند دهنده میان مسلمین باشد، به نسبت رشد جامعه، تشتت واختلاف پیدا کرد. این عامل عینی واجتماعی عبارت از بغرنج شدن جامعه اسلامی بود. درزمان حضرت محمد وضع دیگری وجودداشته که در دوران خلفای اموی وسپس بویژه عباسی شباهت نه داشت . امویان مکاتب مسحیان، صائبیها ، ایرانیها،اسکندریه،بیروت، حران ، نصبین وجندنیشاپوررا از بین نه بردند وباقی گذاشتند. دراین مدارس ، علوم وفلسفه یی غرب وشرق از رم ، یونان، اسکندریه ، سوریه ،ایران وهند تدریس میشد .این کتابها به زبانی سریانی بوده که اعراب با این زبان اشنایی داشتند وانرا به عربی برگردان کرده ،بعدن به د سترس مسلمانان قرارگرفت. درزمان منصور ، مامون خلفای عباسی بودکه قاصدان به سوی قسطنطنیه ودیگر شهرهای هلینستی امپراطوری روم شرقی ، فرستادند تاکتابهای یونانی وبالخصوص کتب ریاضیات وطب را بیاورند. اصول هندسه اقلیدس از همین جا به دست مسلمین رسید.مامون به سال 215 هجری قمری مطابق 830 میلادی کتابخانه یی به رسم انجمن بنام بیت الحکمه دربغداد بنیاد نهاد.به گفته ابن خلدون :" اسلام ان بیداری علمی را که درهمه جا پدید اورد به این انجمن مدیون است علوم اسلامی از لحاط مقدمات— رواج تجارت وکشف گنجینه های یونان- وهم از لحاظ نتیجه – رونق علم وادب هنر—درست همانند رنسانس درایتالیابود".

 یکی از مترجمان ارشد بیت الحکمه طبیبی نسطوری که نامش حنین بن اسحاق(195- 260هجری قمری 809-873 م) بود که عدهء از کتابها طبیی ،فلسفی و ریاضی یونانی را از سریانی به عربی ترجمه کرد. مشهورترین اثار مانند: فیزیک واخلاق کبیر ارسطو، جمهور وتیمایوس ونوامیس افلاطون، حکم بقراط، کتاب الادویه المفرده دیوسکوریدس وکتاب الاربعه بطلمیوس را به عربی برگردان نمود. با استفاده منابع فوق وتشویق حاکمان عباسی بود که علنا در بخش های مختلفی ریاضی ،علم نجوم وتاریخ نویسی بوجود امد که کتابهای درمورد هند وسیلان ،جزایر شرقی وچین (المسالک والممالک) که ابن ح.قل درمورد هند وافریقا واحمد یعقوبی از مردم ارمنستان وخراسان به سال(278 هجری قمری 891 م) کتاب البدلان را نوشتند . ازهمه اولتر بهترین کتابی که درمورد جغرافیا ی هند تحریر شده تحقیق" ماللهند" ابوریحان بیرونی بود که مهمتری کتاب جغرافیای ممالک اسلامی میباشد.

 فلسفه مانند طب درجهان اسلام از طریق شام مسیحی نفوذ کرد. نخستین انقلاب فکری که درصدر اسلام بوجود امد درزمان خلفای عباسی بود این امر عوامل زیاد ی را جمع اوری کرد تا طریقه "معتزله" ، فلسفه الکندی،فارابی، ابن سیناوابن رشد بوجود اید .همچنان افکار هندی از طریق غزنی وایران یکجا با عقاید زردشتی ویهودی درباره " قیامت" در فلسفه اسلام نسبتن انعکاس یافت. بدعتگذاران مسیحی درشرق نزدیک درمورد صفات خدا، طبیعت مسیح ولوگوس، قضاوقدر، مکاشفه وتعقل جروبحثهای را شکل داده بودند. وبالای افکار مردم ودانشمندان وخردمندان تاثیر گذاشته بود. عمده ترین عامل که بالای افکار مسلمانان اسیا اثر گذاشت کشف اثار معنوی یونان بود. این اثار برای مردم مجال انرا دادکه مردم درمورد جهان وهستی ومخلوقات خارج از کتابها مقدس فکر وابراز نظر کنند. چنانچه ویل دورانت درتاریخ تمدن مینوسد:" اسمان وزمین را باهرچه دران هست مخلوقات بیهوده یا نتیجه معجزه ای خارج از قوانین عقل نمی پنداشتند، بلکه می گفتند که جهان بر یک قانون بزرگ استوار است که درهمه جا نفوذ دارد واثر ان درهمه اجزای کاینات هویداست".

 بحث درباره احادیث وتفسیر ایات قرانی وتوجه به مسایل صرف ونحو زبان وسپس جروبحثهای منطق زمینه برای ابراز استدلالهای عقلی وحتی شک را بوجود اورد. برعلاوه پیکار بین فرقه مذهبی شیعه وخوارج ومُرجثِه وبحثهای جهمینه وجهنیه واصحاب رای واصحاب حدیث که در عهد امویان شکل گرفته بود بحث " معتزله" بوجودامد .

 افکار فرقه معتزله مبنی بر" حادث" ویا "قدم" قران بود ونخستین موج راسیونالیسم فلسفی بود. امادرقید مسایل مذهبی بود. احتجاجهای انها امیزهء است از مذهب وفلسفه همان چیزی که "کلام" نام گرفته است؛نظر پردازی های روابط کلام خدا و قدیم بودنش با قرآن (میگفتند قران کلام خداوند نیست بلکه حضرت محمد ازخداوند الهام میگرفته است !) جای مهمی را دراندیشه پردازیهای این عصر داشت . منشای این نامگذاری " لوگوس" یونانی و"منتراء" اوستایی باشد ؛ویا از افکار فیلن دانشمند مشهور یهودی سرچشمه گرفته که میگفت:" لوگوس حکمت جاوید خداست،" همچنان در انجیل یوحنا مسیح را کلمه خدا وعقل الاهی دانسته یعنی:" درابتدا کلمه بود وکلمه نزد خدا بود وکلمه خدا بود؛ همان در ازل نزد خدابود، همه چیز به واسطه اوآفریده شد واز اوچیزی از حوادث وجود نیافت". بنابراین عقاید پیروان مذهب نوافلاطونی که حکمت خدا راعینت داده وانرا وسیله آفرینش شمرده اند.برعلاوه نظریه های یهودیان درمورد قدم تورات ،درباره قرآن کریم مسلمین نیز همانند آن روایت است:" قرآن همیشه نزد خداوند موجود بوده وفقط نزول آن برپیامبر درزمان خاص انجام شده گرفته وحادث بوده است." اما افکار معتزله منکرازلیت قران بودند چنین ابراز مینمودند:" کتاب خدا محترم است ، اما اگر قران با حدیث با عقل تعارض داشت، نباید انرا به معنی تحت اللقظی گرفت بلکه باید تأویل کرد؛کوششهای را که برای ایجاد توافق عقل ودین می کردند«کلام» یا منطق نام دادند." نظریه انها درمورد معنی تحت اللفظی قرآن بعضی خواص را به خداوند از قبیل خشم ونفرت تهدیدوانتقام را نسبت میدهند کودکانه میدانستند. آنها می گفتند:" عقل انسان از معرفت خدا وحقیقت صفاتش عاجزاست وبه تبعیت دین می تواند وجود یک نیروی معنوی والا را که اساس همهء حقایق است بپذیرد". به این رو ، معتزله این اعتقاد مسلمانان را که همه حادثه ها از جانب خداوند مقدور است واز روز ازل موء من وکافر را معین کرده است برای اخلاق واعمال مردم خطرناک می شمردند.

 عقاید معتزله درزمان منصور ، مامون رواج ومذهب رسمی دولت کردید. با علما شبانه دراین مورد جروبحث داشتند وشاگردان درمکاتب ومدرسه دعوت به این امر میشدند. مامون هرانچه را از رسوم سلطنت شرق واخرین عقاید اسلامی و فرهنگ یونانی برایش میراث رسیده بود به هم امیخت. ودرسال(217هج قمری مطابق 832 م) فرمانی صادر کرد که تمام مسلمان بپذیرند که قران "حادث ومخلوق" است.

 اما احمد ابن حنبل با این تفتیش عقاید وافکار مقاومت کرده وبر ضد آن قرار گرفت. مامون بعداز شنیدن افکار ونظریه وی که خلاف عقاید معتزله بود، فرمان داد تا آنرا تازیانه بزنند وبعدن تا آ خرین لحظات مرگش زندانی کردند.

 تأثیر فلسفه ودانش یونان وروم باستان در اندیشهء دانشمندان  اسلام

 

قسمت دوم

 دراین زمان بود که نخستین پیشرو فلاسفه اسلامی ابویوسف یعقوب بن اسحاق الکندی به سال (188هج.ق مطابق 803 میلادی ) درکوفه زاده شد. پدرش والی کوفه بود درکوفه وبغداد علم اموخت وبه دربار مامون ومعتصم در برگردان علم وفلسفه شهیر شد. 265 رساله درموضوعهای مختلفی : حساب ، هندسه نظری، نجوم، علم اثار علوی، جغرافیا، فیزیک ، سیاست، موسیقی ، وفلسفه به تحریر دراورد. او مانند افلاطون معتقد بود که هیچ کس بدون ریاضی فیلسوف نه توانست بود.

 او درمورد جذرو مد ونور تحقیات را نموده وازخود اثاری به جا مانده است. کتاب الاهیات ارسطو را برگردان کرده که سخت تحت تاثیر ان قراگرفت. ومیخواست ارسطو وافلاطون را توافق دهد .  زیرا فلسفه الکندی نیززیر تاثیر فلسفه نوافلاطونی بود واومیگفت:" نفس سه مرحله داشت؛ خدا ، نفس خلاق جهان، و نفس انسانی که شعله یی از نفس دوم بود؛ واگر انسان بتوان جای خویش را باعلم حقیقی مأنوس کند، به ازادی و زندگی جاوید تواند رسید."

 همچنان قضیه امتیاز عقل فعال یعنی عقل الاهی را ازعقل منفعل انسان که فاقد قدرت تفکر است از ارسطو گرفت که بعد ن به ابن سینا وابن رشد انتقال کرد. بالاخره الکندی برعلاوه اینکه مخالف معتزله بو د عاقبت با معتزله پیوست. درقیام اهل سنت که علیه معتزله صورت گرفت ،کتابخانه ان مصادره وجانش به خطر افتاد اما با کتابخانه خود نجات یافت ،تاسال260 هجری.ق. زنده بود.

 این موج عقل گرایی  در زمان منصور ومامون که  نظم وسامان دهی اجتماعی  به دست قانون وعقیده حاکم بود ،هرنوع مخالفت علیه ان جرم تلقی میشد، مخالفین ازبین میرفت و انکشاف پیداکرد. د راین مقطع تاریخی مردم به  فلسفه یونان ، مسیحیت ، عرفان تصوف ، وکمونیسم مزدک وملیتهای سرزمین تاریخی ایران علاقمند شده بودند، موج فعالیتهای شان گسترش یافته بود. راجع به قران کریم جروبحثها می نمودند؛ حتی شاعری خراسان زمین(افغانستان فعلی) که به زبان عربی شعر میگفت بنام بشاربن برد یرجوح تخارستانی ادعا می نمود ، شعر ش از" قرآن برتری دارد." به جرم این سخن سرش رابریدند.(168هج.ق- 784 م).

 نظر به اسناد تاریخی ظاهرأ بنیاداصول اسلام لرزان شده بود ،اما سه عامل عمده :" محافظه کاری خلفای عباسی که به دین علاقه داشتند، قدرت نگهبانان ترک، ودلبستگی مردم به عقاید موروثی، از متلاشی اسلام جلوگیری کرد". با به قدرت رسیدن متوکل  خلیفه عباسی سنت صدراسلام جای خودرا دوباره گرفت  . متعصبین با شمشیر با تشویق وپشتبانی خلیفه عباسی علیه بدعتگذاران قیام نمودند. متوکل تمام فرامین ورویکردهای روشنگرانه مامون را ازبین برد پیروان فرقه معتزله را از مناصب شان در دولت معزول وفراری داده وفلسفه انها ممنوع اعلام شد. دوباره اعتقاد که :"قران مخلوق نیست وموجود ازلی است مکلف ساخت."شیعیان را سخت زیر فشار گرفت وقبرامام حسین نواسه پیغمبر را درکربلا  درسال(236 هجری ق مطابق851 م) ویران کرد. فعالیتهای مذهبی ودینی میسحیان ویهودیان را متوقف وبه انها هدایت داد تا برای شناخته شدن از دیگر ادیان بالخصوص اسلام باید لباس با رنگ معین داشته باشند. وفرمان دادکه تمام کنیسه ها وکلیساها ویران شود. بردگان انها باید وصله رنگین بدوزند وجز براستر وخر سوار نه شوند. افراشتن صلیب مسیحی در مجالس ومراسم دینی منع ویهودیان از تعلیم وتربیه درمکاتب اسلامی محروم شدند.

 همه میگفتند:" خدا درازل همه اعمال وحوادث را مقدر کرده است علت همه چیز است، مافوق قانون واخلاق است دربارهء مخلوق خویش هرچه بخواهد کند، واگر همهء مردم را به جهنم افکند به هیچ وجه خطا نیست... انسان می بایست موء من باشد ونه پرسد که اساس ایمان چون چنین است." (زمانه سرچپه شد!!)

 بعداز ارام شدن موج فلسفه دربغداد شخصیتی بنا م ابونصر فارابی که ترک بود ظهور نمود که توسط  ابوالحسن علی بن حمدان معروف سیف الدوله(351-356هجری ق) حاکم حلب برایش درحلب خانهء هدیه داد بود ،در فلسفه شهر ت داشت. وی درفاراب ترکستان زاده شده ، دربغداد وحران از معلمان مسیحی منطق اموخته بود:" کتاب فزیک ارسطو را چهل بار وکتاب درباره روح را دوصد بار خوانده بود."

 دربغداد ویرا بنام "زندیقه" متهم ساختند وبعد به صوفی گیری پیوست ولباس انهارا به تن کرد.وروش انهارا پیشه گرفت. اثار گرانبهای در حدودسی ونه کتاب ازخودبجا گذاشته که اغلب درمورد نظریه های ارسطو میباشد.« ازجمله درکتاب احصاء العلوم همهء علوم عصر خویش را از زبان شناسی ، منطق ، ریاضیات، فیزیک، شیمی ، اقتصاد وسیاست با اختصاراورده است.»

 درجوانی شکاک بود وبعداز صوفیگری به احکام دین تمکین کرد طوریکه ویل برانت مینویسد:" به کمک برهانی که ارسطو دراثبات خدا اورده بود وسه قرن پس از فارابی مورد استفاده توماس اکوبناس قرار گرفت. وصف مفصلی در باره خالق به قلم اورده وگفت ،حدوث یک سلسه مستلزم وجود علت اولی است ، مگر ان را دراخر کار به واجب الوجود نسبت دهیم وجود یک سلسله علل، مستلزم وجود علت اولی است، ویک سلسه حرکت متوالی را دراخر محرکی می یابد که غیر متحرک باشد. وتعداد اشیا وحرکات مستلزم وحدت علت است. بازهم دراخر ابراز فلسفه خود برای رسیدن به علت اولی " تزکیه نفس" می داند. وی به سال( 339 هج.ق مطابق به 950 م) دردمشق درگذشت.

 از جمله مولفات مشهور فارابی که ازوی باقی مانده" آرای اهل المدینه لفاصله" است که نکات بسیار برجسته جامعه شناسی موازی  با اندیشه ها افلاطون ارایه د اشته است. فارابی جامعه را «مدینه» نام میگذارد انرا به دونوع تقسیم میکند :«مدینه فاضله»و«مدینه نازله»یا مدینه جاهله . مدینه فاضله :" جامعه ایست که دران عدالت وسعادت واقعی حکمرواست ورییس ومرشد ان مدینه ازحکما است وقدرت رهبری وهدایت دارد." برعلاوه دراین کتاب را جع به قانون "طبیعت" بحث شده که انرا نبرد دایمی علیه کاینات می شمارد.

 فارابی  اعمال زور قدرت وستیز وحسادت را نمی پسند وبر عقل ،محبت وایثار دعوت میکرد.

 ابونصر فارابی در339 هجری ق به عمر هشتادسالگی درشهر حلب درگذشت.

 ابوریحان محمد بن احمد بیرونی (363-440هج ق،973-1048م)فیلسوف ، مورخ، جهانگرد، جغرافیدان، زبان شناس، ریاضیدان، منجم ، شاعر وعالم طبی بود.مقام ان درمیان علمای دوران اسلام درقرون وسطی ازمقام شامختری برخورداراست. او درخوارزم درشهر خیوه زاده شد. اودر دربار شاهان معتبر خوارزم  درطبرستان ، سلطان محمو غزنوی به حیث یک عالم خبره ازاحترام برخوردا ربود. ودررکاب سلطان محمود غزنوی به هند رفت ودرانجا چند مدتی زیست نمود واثر بزرگ خودرا تحقیق ماللهند(1030م) که دران درباره تیره وتبار، زبانها وآینها ،فرهنگها وطوایف مختلف درهند میباشد به تفصیل سخن گفته است.. اولین کتاب علمی وی بنام " اثار الباقیه " (درحدود390- هق 1000م)دران گاهشماری وجشنهای ایرانیان، شامیها، یونانیان، یهودیان، مسیحیان ، صائبین، زردشتیان واعراب تحریر یافته است. دراین کتاب برعلاوه اینکه بدون کینه و تعصب سخن گفته از روی وطن دوستی اعراب راملامت نموده که تمدن عظیم ساسانیان را ازبین برده اند. چنانکه از اثار الباقیه وی ،فرانسس بیکن چنین نقل کرده :" باید جان راازعللی که خلق را به سقوط می کشاند وموجباتی که چشم حقبین را کور می کند ، چون عادت تعصب ،رسم رایج، هوس، یا حب ریاست وامثال ... پاک کنیم که جز بدین وسیله هرچه بکوشیم وتحمل رنج کنیم به مقصود نه خواهیم رسید".

 ابوریحان اشفته فلسفه بهاکگاواد- گیتا بود. درمورد این افکار رازورانه ء ودایی، تصوف ومعتقدات نوفیثاغورسی ، نوافلاطونی نزدیکی وتشبهاتی را می دید. نظریه های یونانی وهندی را باهم مقایسه کرده وافکاری یونانی را نسبت به هندی برتر دانسته است. وگفته است:" درهندوستان نابغه یی چون سقراط پا نگرفته ویک روش منطقی که علم را از ابهام  پاک کند به وجود نیامده است."

 ابوریحان بیرونی نسبت به علاقه که به هند داشت اصول هندسی اقلیدس والمجسطی بطلمیوس را به زبان سانسکریت برگردان نموده است. ابوریحان بیرونی درسال 440 هجری قمری، درگذشت... ..ادامه دارد.

 

قسمت سوم

 ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسن بن علی سینا مشهور به علی سینا، ابن سینا پوری سینا زادهء 359 هج ش و درسال 416 مطابق 980-1037 میلادی درگذشت . ابن سینادانشمند بلند اوازه وسرامد طبیعات وطیب بود وبه او قانع نه بود میگفت: شخص دانشمند تا فیلسوف نه باشد دانشش به کمال نمی رسد." این امر باعث شد که کتاب مابعدالطبیعه ارسطو را چهل بار خواند درک نه کرد تا اینکه به کمک فارابی ازاین کتاب درک وفهم لازم را کسب نمود وتااخرین ایام عمر به فلسفه ارسطو پابند بود.ابن سینا " کتاب قانون ، ارسطو را فلسفه مطلق می خواند" به این سبب وقتیکه بحث از قانون میشود کتاب قانون ارسطو را سرامد میدانست. ابن سینا فلسفه خود را درکتاب شفا شرح داد و به کتاب نجات حلاصه کرده است. او درمورد کلیات وجزئیات مدتها فکر وذهن علمای قرون وسطی را مشغول داشته بو د . ابن سینا طرح میکرد :" که ایا کلیات یا انتزاعیات ( چون انسان، فضلیت، وسرخی)مستقل از جزئیات حقیقی وجود دارد، جواب میگوید:"1- کلیات، چون مثل افلاطون پیش ازاشیا د ر ذهن خدا هستند واشیا از روی ان به وجود می ایند.2- ودر «اشیا» هستند، ودرانجا تجلی پیدا می کنند وتمثیل می یابند؛3-و بعدازاشیا به صورت اندیشه های انتزاعی درذهن انسانی وجود دارند؛ ولی،د رعالم ،منفصل از اشیای جزیی وجود ندارد. "

 ابن سینا کوشش فراوان کرده است تا نظریه های فلسفی را با عقاید مسلمانا ن توافق دهد. ویل دورانت درکتاب تاریخ تمدن مینویسد:" وی همه قضایا را تنها به روش عقلی وکاملن مستقل از قران مورد بحث قرار می دهد. وحی را براساس قوانین طبیعت توضیح می دهد. ولی با تاکید می گوید که وجود انبیا برای مردم لازم است تا قوانین اخلاق را به صورت استعاره ومجاز، که قابل فهم مردم باشد ودرانها موثر افتد، توضیح دهند.بدین معنی پیامبر فرستاده خداست که اساس نظام اخلاقی واجتماعی را استوار می کند. به همین دلیل بود که پیامبر از معاد جسمانی سخن می گفت واحیانأبهشت را به صورت مادی وصف می کرد... و معتقد است که پیامبر اگر بهشت را فقط به صورت روحانی وصف می کرد، مردم به اوگوش نمی دادند ازانها یک ملت نیرومند ومنظم به وجود نمی امد. "

 ابن سینا درکتاب شفا وقانون درتاریخ تفکر انسانی پایگاهی بلند دارد. وی دراین بحث های کتاب از ارسطو وفارابی مایه گرفته همان گونه که ارسطوتحت تاثیر افلاطون بود.

 نفوذ ابن سینا بعد ن از دیا رشرق گذشت به اسپانیا رسید . چنانکه راجر بیکن اورا " بزرگترین استاد فلسفه ، بعداز ارسطو " لقب می دهد.

 ابن سینا که درفلسفه پیشی گرفت و سرامد شد، از اخوان الصفا اموخت . اخوان الصفا انجمن سری فلسفی وعرفانی بود که در بصره وبغداد توسط علمای وقت تشکیل شده بود؛ این انجمن برشالوده یی افکارخویش میگفتند: بین شریعت اسلامی وفلسفه یونانی هیچ گونه تضاد وتعارض وجود ندارد وشخص می تواند شریعت اسلامی وحکمت یونانی را به طور متحد چراغ راه خویش سازد. هدف نهایی انها ، ترویج صلح وصفا بین مردم ورفع اختلاف فکری ومذهبی از طریق گسترش حکومت عقل وتلفیق بین فلسفه ومذهب وایجاد یک گونه« ارمان شهری» بوده است.

 با مرگ ابن سینا عصر فلسفه اسلامی نیز درمشرق زمین به پایان رسید. ابن سینا نسبت ازاد اندیشی و ضدیدبا عقاید فرقه «اشعری »که سلطان محمود غزنوی پیرو ان بود تحت پیکرد قرارداشت وبه همدان ایران فراری شده و تا اخر عمر پنهان دران جا زیست ودر416 مطابق 980-1037 میلادی درهمانجا درگذشت.

 بعدازمرگ ابن سینا و تمایلات سنی گری سلجوقیان ، وپیروزی تصوف ابوحامد محمد بن محمد بن احمد غزالی(450هجری – 505هجری) ، بسیار زود فلسفه را ازمیان برد. بر علاو ه غزالی با درنظرداشت فلسفه یونان درانتفادهای خود علیه ازاد اندیشان زمان خود قرارداده ف زیرا فارابی وابن سینا واخوان الصفا را معتقد به فلسفه وترویج کردن فلسفه یونانی در تمدن اسلام دانسته است ؛اوبا روش" التقاطی" ویا غیر متجانسس خود کسی را راضی نه ساخت. او فلسفه را "ازسستی انسانها" میدانست . طوریکه احسان طبری مینویسد:"هم فقها و، متکلمین ، صوفیان، فلاسفه ازاو خرسند نه بودند . پیرو مذاهب اسلامی کوشیدن مقام علمی اورا منکر شوندواورا به احتیال وسرقت ادبی متهم کنند" . چنانکه فقهای مالکی تمام اثار وی را سوزاندند.

 درمقابل اثار غزالی وابن سینا ،ابن رشد اندلیسی دانشمند دیگری ظهور کرد. کتاب معروف "تهافُت التهافُت" را نوشته است ودران به اعتراضهای کلامی غزالی وهم روش سازش کارانه ابن سینا پاسخ داده واز ارسطو وافکارش با جدیت دفاع کرده است. به گفته احسان طبری :" ابن رشد سخنان ابوحامد وخودرا به اسلوب «قال واقول» درکنارهم می گذارد وبا جوش وحرارت تمام با ان مخالفت میکند."

 ابن رشد برعلاوه که طبیب برجسته زمانی خود دراندلس بود درفلسفه سرامد وقت بود. او نظر به پیشنهادی امیر ابویعقوب یوسف خلیفه اندلیس اثار ارسطو رابه عربی برگردان وتفسیر کرد. اومعتقد بود که فیلسوف را باید ازاد گذاشت تا درجستجو حقیقت بکوشد.نظریه های خودرا محصور نه گزارد انرا برای عامه تبلیغ نماید وانرا به طور نمونه تاویل وممکن میدانست نتایج ان میان علم وفلسفه تلفیق شود. اوفلسفه را چنین تعریف میکرد:"بحث در حقیقت اشیا به منظور اصلاح حال انسان،به گفته او عالم قدیم است؛حرکات ستارگان اغاز وانجام ندارد؛وخلقت افسانه ای بیش نیست."

 همچنان ابن رشد درمور خلقت میگفت:"طرفداران خلقت ادعا دارند که خدا کاینات (تازه)را بدون حاجت به ماده موجود خلق می کند... همین پندار سه دین منبع را به انجا کشانیده که گویند چیز از نا چیز خلق می شود... حرکت قیم ودایم است؛وهر حرکتی از حرکت پیش پدید می آید. بدون حرکت زمان نه خواهد بود. نمی توانیم حرکتی را در ذهن تصور کنیم که اغاز وانجامی داشته باشد."

 او میگفت" خدا خالق جهان است ."

 متفکر ونویسنده ومترجم ،ازاد اندیش دیگری درزمان نهضت فرهنگی عباسیان میزیست، ابومحمد عبدالله ابن مقفع(زاده 104- 142 هجری قمری)که نام اصلی روزبه پور دادویه از فیروزاباد ایران معروف به مقفع بود. در بصره زندگی میگرد و کتابهای زیادی راازفارسی به عربی برگردان کرده ازجمله: کلیله ودمنه ، تاج نامه انوشیروان، ایین نامه ،کتابهای مرقیون ، ابن دیصان مانی وسخنوری خرد میباشد. نسبت داشتن کیشی زردشتی وبجا اوردن ایین ان ازطرف مهدی خلیفه عباسی سوختانده شد؛ چنانچه عبدالحسین زرین کوب درکتاب دوقرن سکوت مینویسد:" حاکم بصره ، سفیان بن معاویه، نویسنده زندیق را فروگرفت وفرمان داد تنوری افروختندواندام وی را یک یک بریدند وپیش چشم اوبه اتش انداختند."

 وی را از بزرگترین رهبران" نهضت برگردان" صدر اسلام درزمان خلفای عباسی ارج گذاشته اندکه در تمدن اسلام تاثیر گذار بوده است. ادامه دارد

 علی رستمی

 

قسمت چهارم
سخن اخر:
هرانچه گفته امدیم در مورد دانشمندان وفیلسوفان دوره نیمه ازاد اندیشی درسده اول اسلام است . هدف اینست اشخاص وگروهای در صدر اسلام وجود داشتند ، متأثراز علوم وفلاسفه پیشین خود برای ازاد اندیشی و خرد ورزی میان مردم علیه تعصبات خشک مذهبی ودینی استفاده می بردند ،مردم را با روشهای اصول اخلاقی وفلسفی بر بنیاد هرانچه برایشان از فرهنگ قبلی چه در اوطان شان ،یا کشورهای همجوار ودورکه به اثر جنگها ورفت امدهای بازرگانی و یا مراسم مذهبی برایشان رسیده بود ازان بهره برده ومردم را از خواب غفلت وتاریک اندیشی بیدار وسلسه ازاد اندیشی را بوجود اوردند. اما شوربختانه زود گذر بود.پیشگامان ان توسط متعصبین حاکم تعقیب و زندانی و به فجیع ترین شکل ازبین برده شده اند. بر شالوده یی تجارب تاریخی برای همه معلوم است که تعصب تعصب ، حشونت خشونت را و اندیشه اندیشرا بوجود میاورد. سر پای زندگی بشر از روزیکه دست راست وچپ خودرا شناخته وبه گفته کانت به" بلوغت"(روشنگری) رسیده در پی دریافت حقیتهای هستی انسان وطبیعت بوده است. هر انسان به زعم ودرک وفهم خویش راجع به ان سخن گفته وخودرا واقعیتگرا وکشاف ان معرفی کرده است.
چرا که انسان درروند تاریخ درمقابل حوادثهای طبیعی واجتماعی برای دفاع ازخود ودفع طرد ان که ازتوانش بالا بود عاجز مانده، نه توانسته از خود دفاع کنند ، مغلوب شدند وازبین رفتند. این رویکردها دردوران مختلف تاریخی برمبنای تحولهای اجتماعی اقتصادی وسیاسی روی داده که باعث رشد ازاد اندیشی وعقل گرایی شده است. قبل از پیدایش ادیان سامی غیر سامی(مرسول وغیر مرسول) بشر دارای خدایان وادیان مختلفی را برشالوده یی درک وفهم خویش پرستش کرده اند. رشد دموکراسی ودوران خرداندیشی که بعداز رنسانس دراروپا اغاز شد ، با پیروزی انقلابهای جهانی درقرن هجده ونوزده وشکل گیری وایجاد کشورهای دموکرات وسکولار جهان رشد کرده ودگرگون شد . امروز ما شاهد دستاوردهای عظیم تاریخی از لحاظ اقتصادی واجتماعی وفرهنگی هستیم. شوربختانه که درکشورما نسبت به شیرینی ان تلخیهایش زیاد بوده که مردم ما با پوست وگوشت وخون خویش درک کرده است. چهل سال واندی است که جنگ میان تاریک اندیشی و روشنگری درکشورما جریان دارد،میلیونها انسان کشته ومهاجر وبی خانه شده که هنوزهم این غایله ادامه دارد. در این جنگ نیابتی خانمانسوز وجان گداز، دریک طرف سنگری روشنگری وانسانیت ودفاع ازحق انسان زحمتکش وبرابری مرد وزن است، درسنگری دیگری مخالف این ارزشها یعنی ،تحجر گرایی تعصب گرایی دینی مذهبی جنسی میباشد. درعقب این سنگر جهالت وعقب کرد گروه های بنیادگرایی اسلامی بنام داعش وطالب قرار دارند که از جانب دولتهای عربستان ، پاکستان وایران سایردولتهای غربی پشتبانی وحمایت میشوند. همچنان عده یی از اشخاص وگروهای متحجر عقب گرا با استفاده ا ز وضعیت نا به سامان وبی گفایتی دولت جمهوری اسلامی افغانستان از مقام دینی وروحانیت زیرنام اسلام و قانون اسلامی کمیته های امر نهی را که در صدر اسلام معمول بود ،درولایات افغاسنتان ایجاد وتقاضا دارند تا دولت ا نرا به رسمیت بشناسد وبالای مردم اهداف شان تحقق بپذیرد . این امر درشرایط رشد وانکشاف علم وفناوری، ناممکن وغیر عقلانی وخلاف حقوق بشروارزشهای جوامعی مدرن ودولتهای"سکولار" میباشد و درتناقض قرار دارد.
طوریکه دراین اوخر در ولایت باستانی هرات که دارای دستاوردهای بزرگی علمی،دینی ،فلسفی وعرفانی میباشد؛ گروهی تحت قیادت شخصی " انگلیسی" مشرب که سوابق جاسوسی دارد، بنام مجیب الرحمان امام یکی از مساجد در ولایت هرات ادعای ایجاد کمیته "امر نهی از معروف " را نموده و پیشها د کرده که « زنان حق ندارد دربیرون منزل اشتغال و درمحفل های فرهنگی علمی حضور داشته باشند.» این عمل شنح ضد دانش وفرهنگ عصر حاضر بوده که از جانب جوامع مدنی وسیاسی وعالمان ازاد اندیش اسلامی تقبیح وانرا عمل زشت انسانی میدانند.
طوریکه تاریخ شاهد است که درصدر اسلام سکینه دخترامام حسین نواسه پیامبراسلام انجمن بزرگی فرهنگی واموزشی برای زنان داشت ، ویل دورانت در تاریخ تمدن جهان درا ین موردمینویسد:" سکینه زیبا، دختر امام حسین دررأس انجمنی از شاعران ، فقها، وسیاستمداران اسلام بود ، هوش وجاذبه ، وذوق وی نمونه یی بود که درهمه قلمروی اسلامی زنان ارزوی همانندی ان را داشتند.سکینه چند بار شوهر کرد؛ دربعضی موارد با خواستگار خود شرط می کرد که درتشکیل انجمنهای علمی وادبی ازاد باشد"« جلد چهارم تاریح تمدن جهان صفحه 1916».
درجای دیگری ،در مورد زنان مینویسد:"«حضرت عمر بن خطاب به قوم خود می گفت با زنان مشورت به عمل اورید». ولی درقرن اول هجری ق، مسلمانان زنان را درحجاب نه کرده بودند ، مردان وزنان با یکدیگر ملاقات می کردند ودرکوچه ها پهلو به پهلو می رفتند ودرمسجد با هم نماز می گزاردند. عایشه، دختر طلحه وهمسر مصعب بن زبیر روی نمی پوشید.حجاب وخواجه داری درزمان ولید دوم (125- 126 هجری ق) معمول شد"
بعضی از علما وروحانیون تا چه حدتنگ نظرو عقب مانده استند که نمیتوانند حکام دینی خویشرا مطابق شرایط زمان وفق دهند.چنان که حضرت علی درنهج البلاغه گفته است: «مومنین اطفال خودرا مطابق زمان وعصر خویش اموزش دهند وتربیه نمایند».
طوریکه ویل دوران مینویسد:" چهار مذهب فقهی درمیان سنیان پدید امد یکی ان مذهب ابوحنیفه بن نعمان ابن ثابت (150 هجری ق مطابق 767م) است، که درکار قانونگذاری وتفسیر قران کریم پیرو قیاس بود وتحولی در قانگذاری اسلام بوجوداورد به نظر ابوحنیفه: قانونی که دراغاز کار برای صحرا نشینان پدید امده بود برای اجرا دریک جامعه صنعتی یا متمدن نمی باید دقیقأ مورد عمل قرار گیرد بلکه باید روح ان مورد توجه قرار گیرد.:"
بر شالوده یی اسناد فوق معلوم میگردد که فقها وعلمای اسلام امروزی نظر به دید واحساس و سلیقه خویش نَص قران کریم وحدیث پیغمبر راتفسیر و تأویل می نمایند. انرا نه توانستند که مطابق شرایط زمان که به نفع جهان اسلام است بکار ببرند. نه باید به مانند غزالی فلسفه را به خاطردین نابود کرد. روحانیون ما هم نه باید به خاطر سلیقه و کوته نظری خویش ازادی های مدنی را قربانی کنند .جوانان را به انحراف بسوی بنیادگرایی :گروهای تروریستی داعش وطالب القاعده تشویق وسوق دهند.
روحانیون فقه پنچگانه اسلام که مصروف تبلیغ تفسیر وامر نهی نصوص قران وحدیث استند، بلاتغیربدون درک شرایط عصرحاضرتأویل وتفسیرمیکنند. چنان که کسی از حضرت محمد ص پیامبر اسلام سوال کرد : پنیری که من میخورم از جنس حلال نیست، چه بخورم؟ پیامبر اسلام د رجوابیش گفت "بسم الله الرحمان الرحیم " بگو وبخورید. از این معلوم میشود که برای حل هرچالشی راهی معقول نظر به عصر وزمان وجود دارد که خلاف ارزشهای دینی قرار نمی گیرد. زیادترین اصول وفرع اسلام از سنت جامعه عرب گرفته شده که تا مردم فکر نه کنند که دین جدید برضد سنت و قوانین میراثی شان قرار دارد. شاید علمای ارجمند مترقی ما بدانند که دراسلام اصول وفرع اسلام بعضی ان بنام " احکام امضایی وتاسیسی" است. بعضی آیینهاو رسم رواجهای تاریخی که میان مردم اعراب معمول مورثی بود با ارزشهای اسلامی مغایرت نداشته ،دین اسلام بالای ان صحه گذاشته مانند: حج، ذکات، قربانی ، روزه نمازو ختنه میباشد.احکام «تأسیسی» به ابتکار فقهه ها بنا شده ازجمله: اجتهاد ،اجماع ،قیاس ، رای ، استحصاب وو.. .
چنانچه درمسیحیت که مذهب پروتستان از میان پیروان مسیحیت شکل گرفت تغیراتی را براساس عصر زمان که مغایرت باروح مسیحیت نداشت بوجود اوردند که باعث رشد جوامعی مسیحیت ودولتهای سکولار دموکراتیک درجهان شد.
برعلاوه کشورهای شرقی مانند: هند وچین ایران ، افغانستان ، مصر ، عراق سوریه وبیت المقدس پیش ازاسلام ومسیحیت گهواره علم وفلسفه وتمدن بودند، ازهمین جا ها هم دین ومذهب ودانش وفلسفه به یونان ورم انتقال کرده که بعد ازبلوغت درانجا در اروپای امروزوسایر کشورهای جهان رسیده و به ثمر نشست. طوریکه دربالا تذکار بعمل امد ،مراکز بزرگ خلافت اسلامی در بغداد، دمشق ، قرطبه(اندلس هسپانیا امروز) بود ،درانجاعلم وفلسفه وسایر دانشهای انسانی که از یونان وروم میراث مانده بود دوباره درمهد خویش انتقال یافته و رونق گرفت که باعث موج ازاد اندیشی شد. اما شوربختانه که نسبت تعصبها واختلافهای قومی تباری وفقهی دوباره موج این خردورزی به زور شمشیرخاموش کردیده عقب مانی وجهالت دامنگیر وحاکم شد. هنوزهم شمشیر تبرو قمه وسربریدنها به نوع جدیدش به نام دین ومذهب دست مایه عده یی ازروحانیون وعالمان دین دراین کشورها میباشد. غربیها از شرق هم مذهب را وهم علم را فرا گرفتند . بعداز سقوط بیزانس شرقی توسط عثمانیها ، دانشمندان وعلمای بیزانسی اقدام به مهاجرت کردند وبه سوی ایتالیادرشهرونیز و فلورانس اسکان گزیدند. این دانشمندان دستاوردهای یونان وروم وعلمای شرقی را باخودبردند که عامل شکل گیری جنبشها وبعدن"رنسانس" شد.صنعت چاپ که ازدستاوردهای چینی ها بودند وارد اروپا شد،باعث رشد خواندن ونوشتن کردید. اما کشورما با موجودیت علما روحانیون دینی ومذهبی به مثابه نمونه های تفکرهای دوران 1400 پیش بیدون درک وتحلیل وپیشرفت علمی فناوری، هنوزهم درقید خرافات باقی مانده اند.

پایان
علی رستمی جنوری 2020 کشور المان
رویکردها : جلد چهارم تاریخ تمدن جهان مولف، ویل دورانت؛
جلداول(خلاصه جلداول دوم) تاریخ ادبیات ایران تالیف:دکتر ذبیح الله صفا؛
برخی بررسی هادربارهء جهان بین ها و جنبشهای اجتماعی درایران مولف، احسان طبری؛.
تاریخ جریری طبری جلد 14 و15؛
کتاب دوقرن سکوت ، مولف عبدالحسین زرین کوب