بایدها و نبایدها یا میتودلوژی امروزین مبارزه نجاتبخش

 

درین جا می‌خوانید:

 - از هنگام نوباوگی، تا امروز، من چه دیدم؟

 - امروز درد ناک و فردای هولناک

 - ما حزبی داشتیم به نام دموکراتیک خلق؟؟

 - مردم ترس دارند و در بیچارگی دست و پا می‌زنند!

 - جهان امروز؛ امکانات بزرگ و فوق‌العاده برای مبارزه مردمی دارد!

 - عظیم‌ترین تجارب و عظیم‌ترین تحولات فکری و قضاوتی

 - کمونیست‌های افغانستان آثار علمی ندارند!

 - کمونیست یکی بود و او هم مُرد!

 +++

 از هنگام نوباوگی، تا امروز، من چه دیدم؟

 پدر در مردنم گریه کمتر کن – که من فرزند سرخ انقلابم انقلاب!

 این شعری بود که در زمان نوباوگی ام، در تظاهرات به فریاد می کشیدم.

 درین ایام نو باوگی، درین سن وسال طلایی، جوانه گک های سبز و سبز عشق، امید و آرزو، تخیلات، اوج نامرئی هوس ها و آرمان های ملکوتی، افکار و اندیشه های انسان را در می نوردد. درین زمان است که روزنه ها و دریچه های نور و روشنایی عشق، هوس و دنیای پُر از تلاطم های لذات نو باوگی در شاهرگ های وجود انسان، به سان رعد آتش زا مالامال شده و رعشه می افگند. شنا می کند. موج کیف و لذت می آفریند و تو گویی توفان بر پا میکند.

 شما همه خود، ازین اظهاراتم، احساسات درونی ام را دارید با گرمی تمام لمس میکنید و احساس. یک احساس کاملن ملموس و آشنا و درکی با وجوهات مشترک؛ اما از درد های درونی ام چیزی نمیدانید.

  صنف هفتم مکتب بودم. آری ... خوب به یاد دارم. پس از کتابی به نام " صدای تیر در گردنه" از نشرات خشک پروگرس!؛ کتاب جالبی زیرعنوان "سایه ی آدم ها"به دستم رسید که به مطالعه ی آن آغاز کردم. درآن سن وسال، این کتاب چه زیبا و فرح بخش مینمود. شاور گرفتن یک دختر مهرو، خوش اندام چشم نواز، حَسین و جذاب؛ که سینه های بلند و برجسته، لخت و عریان، سپید و ناک مانندش، چگونه در زیر فروغلطیدن آب زلال از شاور می درخشد، می جنبد، می لغزد و روشنایی می دهد.!!!

 جادوی تجسم این صحنه در سن بلوغت را مرد ها می توانند خوب احساس نمایند.

 ای وای، ای وای و ای وای! در سنین پانزده و شانزده، انسان چه عالم و دنیایی دارد!

 این همه موهبتی است که "ژن" و طبعیت ذاتی برای مردان ارزانی کرده است. چه خواهی و یا نخواهی برایت نازل میشود؛ و این روال پیوسته ادامه دارد.

 اما درین سن و سال، در ولایت جوزجان، من عضو حزب بودم. عضو حزب دموکراتیک خلق افغانستان. در همان نوباوگی، در چرت و فکر و گیر و دار نجات مردم از درد و ظلم و فقر و فاقگی.

 عشق ورزیدن و کام گرفتن از دوشیزه ی زیبا و درآغوش کشیدن تن مرمرین و لذت بردن ازان، فقط تفکرات لحظه ای و گذرا بود و بس. بادرنظر داشت موقف و پوزیشن دولتی و رسمی پدر، همه ی این آرزو ها و امیال به سادگی میسر بودند.

 هرگاه درین راستا عمیق میشدم، فی البداهه چهره ی جدی و مهر آیین منشی جلسه ام، جناب اکرام پیگیر گرامی و رهبر حزبی ام روانشاد فدا محمد دهنشین در برابر چشمانم مجسم می شدند. همه ی این تفکرات را در ذهنم می زدودند.

 درس آن ها درس وطنپرستی و انسان باوری و فدا کاری درین راستا بود. درس رهایی انسان ها به ویژه هموطنانم از بند استعمار و استثمار و استبداد. فقط و فقط مبارزه و پیکار، با تفکر و اندیشه ی نوین برای یک زندگی شریفانه و انسانی، شگوفایی و سعادت مردم و ترقی میهن.

 اما امروز که من شصت و یک سال دارم، در کشور من و تو چه اتفاق افتیده است؟

 

امروز درد ناک و فردای هولناک

 در سال دو هزار و یک، حدود پنجاه کشور، زیر نام جامعه ی بین المللی به رهبری انگلیس و امریکا، به بهانه نابودی تروریزم طالبان و القاعده و مجازات حامیان تروریزم با قشون سنگین و مدرن ترین سلاح های قرن به کشور مان هجوم آوردند؛ تا عاملان فجایع همانند 11 سپتامبر را تار ومار نمایند؛ اما بالاخره همه با تعجب دیدیم که آن ها نی تنها با همان تروریزم تغزیه شده از جهل و سیاهی پیشاقرون وسطایی همدست شدند، بل با جابجایی بیشترین لشکر در قندهار و هلمند، این دو ولایت سخت حاصلخیز افغانستان، زمینه های کشت و زرع و تولید پنجاه در صد از 93 درصد کل تولید مواد مخدر جهان را فراهم ساختند.

 حدود چهار ملیون جوان ما به مواد مخدر معتاد شد. (یعنی که یک نسل نابود شد.)، صدها هزار جوان پیشتاز و با انرژی، تحصیلکرده، یا به نام همکار و ترجمان با ویزه ی رسمی از کشور خارج شدند، یا بنابر شرایط ترور و اختناق دست نشاندگان که در افغانستان اشغال شده حاکم گردید؛ میهن را ترک کرده و فعلن در حالت بی سرنوشتی در لاگر های ترکیه، یونان، و سایر کشور اروپایی سرگردان و بی سرنوشت اند.

 جزوتام ها، پوسته های امنیتی و سنگر های نیرو های امنیتی، برنامه ریزی شده به همان طالبان مغضوب 2001 تسلیم داده میشود.

 سربازان نیرو های امنیتی از جانب طالبان سربریده میشوند، تیر باران میشوند؛ مسافران در طول راه ها از موتر پایین و تیر باران یا «ذبح شرعی» می شوند. مکاتب به آتش کشیده میشود، طالبان به دختران دستور میدهد که به کانکور برای ورود به دانشگاه شرکت نکنند... اما سیاسیون و نظامیان «تروریست کش!» غرب به رهبری اداره دونالد ترامپ و با نوکرمنشی سازمان ملل متحد و ظلمت خلیلزاد خمی به ابرو نیاورده باز هم به حمایت از همان طالبان تروریست میپردازند.

 چنین به نظر می رسد که غرب به سردمداری انگریز و امریکا میخواهند که حاکمیت امارتی تروریزم طالبانی (نیرو های پرورش یافته و نیابتی قدیمه ی خود) را بر مردم مان مسلط سازند.

 فضای ترور و اختناق، انتحار و انفجار، فقر و گرسنگی، ترس و هراس بر زندگی مردم از برکت برنامه های غرب به نوکری مزدور کمپنی یونیکال آقای زلمی خلیلزاد، حامد کرزی، غنی احمدزی، و اجیرک شیک پوش جناب دبل عبدالله و سایر مزدوران روزتا روز، هرچه بیشتر چیره تر شده می رود.

 حملات راکتی و تهاجمی پاکستان بر ولایات همجوار آن ادامه داشته که هرچندگاه صد ها کشته و زخمی بر جا نهاده، صد ها فامیل را از خانه و کاشانه متواری می نماید. گفته میشود که پاکستان با پیشروی ده ها کیلومتر در داخل خاک افغانستان؛ قرا و قصبات افغانستان را شامل خاک خود ساخته است.

 اینهمه در حالی است که گویا امریکا و شرکایش در بدل "بُودن" در افغانستان؛ وظایف در مدافعه از افغانستان دارند. پس قرار داد امنیتی ای که در زعامت جناب اشرف غنی با امریکا به امضاء رسیده، و سایر اسناد دوجانبه و چندجانبه معنا و مفهومش را چه کسی میتواند تشریح و تصریح نماید؟

 اما واپسین کلام این که امریکای ترامپ وغرب برنامه دارد تا امارت طالبان را در افغانستان بازگرداند.

 

ما حزبی داشتیم به نام دموکراتیک خلق؟؟:

 درد و اندوه این است که بیشترینی از نخبگان جهادی و روشنفکران در داخل کشور اجیر شده اند؛ اما، ما حزبی داشتیم به نام حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا حزب وطن.

 این حزب هم به جزایر عدیده تیت و پاشان گردیده و هریک با نام های مختلف عرض وجود نموده گویا رهبر ها و اعضای هیات های رهبری انتخاب نمودند. ارگان های نشراتی ویبسایتی زیر نام های سپیده دم، بامداد، نهضت آینده، نهضت واحد زحمتکشان،... و فرعیاتی هم به اسامی وطندار، میهن، پندار و غیره ایجاد کردند. من نمیدانم که هیات تحریر این رسانه ها چرا با بی تفاوتی در برابر این همه جنایات سازمانیافته و دسایس تباه کننده خاموش اند؟

 آیا اینها اصلن چیزی به مصداق "هیأت تحریریه" دارند که با اتاق فکر و آرشیف اطلاعات و پی گیرندگان جریانات و رویداد ها، تحلیلگران مسلکی و فنی و تبادل اطلاعات از سطوح حوزه ای تا جهانی گسترده می باشد؟

 امروز فجایع برجاگذاشته و جنایات در دست انجام دشمنان علیه وطن و مردمان ستمکش و اسیر تبعیض و فتنه مان بی پروا و بیشمار ادامه دارد. کجاست آن رهبران مردم و میهن که در برابر این همه جنایات امپریالیزم و غلامان ددمنش آن؛ از جانب حزب (وبا معذرت: حزبچه و حزبچه گک) خود یک تحلیل برون دهد؛ یک روشنی اندازی کند و یک رهنمایی و «رهبری» بفرماید تا " اعصای دست کوران در شهر کوران" گردد؟!

 تظاهرات تبسم و جنبش روشنایی با حملات انتحاری سازمانیافته، به خاک و خون کشانیده شد؛ هیات های تحریر تارنما های این احزاب مصروف چه کاری بودند و چرا خاموش ماندند؟

 جنبش رستاخیز با حملات سنگین تانک های زرهی به وسیله ی خونتای ارگ به رهبری اشرف غنی احمدزی سرکوب و خفه شد؛ بازهم این احزاب خاموشی اختیار کردند و به جز سایت سپیده دم، و چند قلم بدست منفرد و چه بسا مطرود، دگران دمی نزدند. از همه احوال بد تر که رهبرانی از همین احزاب چپ به نام های نورالحق علومی و خواجه داود راوش در رکاب خدمتگذاری به حاکمیت خونتای ارگ به رهبری جنایت پیشگان دست نشانده و نوکر همان امپریالیزیم قرار گرفته اند که به لحاظ آماری؛ حاکمیت "یک فیصدی" ها در جوامع سرمایه داری بوده نه تنها دشمنان مردمان ما بل، که دشمنان 99 درصد مردمان خود کشور های سرمایه داری نیز می باشند.

 لا اقل رهبران پیشین حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا حزب وطن که حیات دارند، نمیدانند، یا نمی بینند که کشور به وسیله امپریالیزم غرب به پاکستان در پوشش مفرزه نیابتی آن «طالبان» تسلیم داده می شود؟

 رهبران حزب (با معذرت رهبران حزبچه ها و حزبچه گک ها) در برابر این کابوس بزرگ که حاکمیت و سلطه ی بنیادگرایی اسلام آبادی در کشور مستقر شود و کشور صد سال به عقب بر گردد؛ احساسی و اندیشه و نگرانی ای دارند ندارند؟

 اگر هان و اگر نه؛ آیا نباید کم از کم قطعنامه های فورمالیتی صادر نموده و این همه جریانات را یا محکوم نمایند یا مرحبا بگویند.

 

مردم ترس دارند و در بیچارگی دست و پا می‌زنند!

 ببینید! چه اندوهبار است. مردم ترس دارند و در تدارک پیش زمینه ها اند تا با آمدن طالبان حیات شان تضمین شود. چه درد آور است. چرا اصلن تروریزم طالبانی پس از جنایات خونبار و قتل عام های مکرر و اندر شدن به لیست های سیاه و زندان های بین المللی... دوباره برگردند؟

 همسایه های مان به شمول روسیه در حمایت از طالب برآمده اند. کنفرانس ماسکو و دیدار نماینده های افغانستان با شبکه ی تروریستی طالبان شرم تاریخی برای حاکمیت روسیه و اشتراک کنندگان آن کنفرانس محسوب میشود.

 حاکمیت آخوندی ایران با دعوت از طالبان در تهران، مهر سیاه دشمنی بر ضد مردم افغانستان را بر تارک زمان حک کرد. ترکمنستان و ازبکستان به استشاره غرب متجاوز، پیوسته تقاضای میزبانی همایش تروریستان را پیشکش مینمایند.

 سیاسی نگاران مان باییست اهداف شوم اهریمن را در هر نبشته در نظر گرفته با پیام های شفاف به روشنگری بپردازند.

 شوربختانه چنین نویسندگان خیلی محدود اند.

 تارنماهای احزاب چپی بیشترینه به نشر اعلانات فوتی مصروف اند و یا هم گزارش هایی از تدویر جلسات را به رخ می کشند و مشخص نیست که درین جلسات چه تصامیمی برای برونرفت از بحران کشور و بدبختی های روز افزون مردم اتخاذ مینمایند.

 یگانه سایتی مشخصن حزبی که غنیمت به نظر می رسد، همانا سایت «سپیده دم» است که شک دارم خوانش آن نزد سایران منع نباشد و جرم حساب نشود!

 رهبران احزاب چپی ای هم عملن یا علنن در کنار دشمن و به حمایت از حاکمیت پوشالی مزدور اشغالگران قرار میگیرند. به ویژه همان احزابی که بسیار به اصطلاح پیشتاز بودند و بسیار سرخ می اندیشیدند، امروز اصلا خبری از آنها نیست.

 متباقی رهبران مان که هنوز امید ها از ایشان کاملن قطع نشده یک چینل روشنگری هم ندارند. آیا میتوان با نبشتار ها و بیانات یک تا دو پراگرافی و شعار گونه یا دفاعی به اهداف مطمح نظر رسید؟

 به صورت قطع نه!

 

جهان امروز؛ امکانات بزرگ و فوق‌العاده برای مبارزه مردمی دارد!

 میدانیم که احزاب چپ و راست و میانه در همه جهان بوده هست و خواهد بود؛ احزاب همه شکست و پیروزی و خطا و ثواب ... داشته اند و دارند و خواهند داشت؛ و مبارزه مسالمت آمیز و قهر آمیز هم اشکال مختلف داشته است و خواهد داشت از جمله اینکه احزاب همسو و همسرنوشت با حزب دموکراتیک خلق و شاخه های آن در شرق و غرب و شمال و جنوب عالم بسیار بوده اند و هستند.

 بدبختانه با مقایسه با احزاب مشابه؛ عملکرد حزب و حزبچه های ما نه تنها درد آور که شگفتی آور هم هست. اگر منابع احزاب مشابه منطقه و برگردان های آثار و اندیشه های احزاب چپ در جهان نباشد؛ حتی همین ویبسایت های باصطلاح حزبی ما با بیشترین صفحات سیاه یا سفید شاید آبدیت شوند یا مانند برخی حتی سالها اصلن آبدیت نشوند!

 در جهان امروز، حتی مستبد ترین رژیم های امپریالیستی قادر نیست تمامی آزادیهای بشری منجمله آزادی بیان را در دنیای مدرن و پست مدرن خفه و نابود کند. با جمع حتی تصاعدی امکانات انترنیتی؛ برخی اشخاص مبتکر منفرد با ابتکار و ایجاد یک خط رسانه ای آوایی و تصویری توانسته اند، به حدی کار روشنگرانه کنند که به ایجاد و راه افتادن احزاب قدرتمند منتج شود.

 اگر نمونه میخواهید به جناب شفیع عیار ببینید که با همچو روشنگری های دلیرانه، پیگیرانه و خردمندانه؛ سازمان سیاسی جهانی «آب» را پدید آورد؛ باش تا صبح دولتش بدمـد ++ کاین هنوز از نتایج سحر است.

 آیا رهبران ما که رهبر بودن و رهبر خوانده شدن را بیحد نیز خوش دارند؛ چرا نمیتوانند دست کم با ایجاد یک خط رسانه ای سرتاسری برای هموطنان و برای برون رفت از بن بست ها، مهار توطیه ها و برنامه های شوم و مهلک شوونیزم و نیولیبرالیزم دست به کار شوند.

 پس مسوولیت رهبران و از جمله پیشکسوتان پیشین در شرایط حاد جاری چیست؟

 می ترسم با این خرام که عالیجنابان دارند؛ همه ی رهبران بازمانده از ح.د. خ. ا. به زباله دان تاریخ سپرده خواهند شد.

 

عظیم‌ترین تجارب و عظیم‌ترین تحولات فکری و قضاوتی:

 به ویژه پس از تجارب عظیم و خونین دوران جهاد 14 ساله و چند سال فتح مبین و حکومت گری و مجاهد جنگی های وحشتناک این نحله اخوانی، وهابی و پاکستانی و باز دوران جهل و ظلمت پیشاقرون وسطایی طالبان و باز دوران 19 ساله اشغال و حاکمیت های پوشالی دست نشانده اشغالکران 50 کشوری و نتایج ملموس و محسوس آن از هر جهت؛ اکنون چشم امید اغلب مردمان افغانستان به سوی نیرو های چپ و غیر وابسته به امپریالیزم جهانی است و از جمله به حزب دموکراتیک خلق افغانستان که با تعمیم کارنامه های مثبت و نقد و اصلاح اشتباهات و لغزش های بعضن خیلی جدی اش که تا سرحد خیانت هم مورد اتهام قرار گرفته است؛ به پیشاهنگی مردم بشتابند و همه در یک جبهه وسیع ملی و میهنی عهده دار احیای نو آورانه استقلال و آزادی وطن؛ تأمین عدالت همه جانبه اجتماعی، برابری کامل مردمان کشور، ترقی و تمدن افغانستان طبق پروسه های عینی تکامل تاریخی و جهانی گردند.

 ضرور است تا منحیث یک قاعده سازنده نخست شاخه های جدا شده خورد و کلان از بدنه حزب دموکراتیک خلق افغانستان؛ در جبهه مؤتلفه گردهم آیند و بر هدف ها و تاکتیک های عاجل تمرکز نمایند. باید هرچه زود تر این خلا که نیری چپ و مترقی در افغانستان؛ «صدا» ندارد و همین «بیصدایی» بیشتر موجب شده است که مردم درون و بیرون کشور و نیز کشور های دور و نزدیک افغانستان نومید و راه گم شوند؛ پُر گردد.

 باید نیرو ها و شخصیت های سیاسی ای را که معمولن با چپ نبوده اند ولی در کوره حوادث و تجارب عظیم 4 دهه کشور آگاه و آبدیده شده اند و نیز جنبش ها و تحرکاتی را که طی زمان منحیث عکس العمل ها بر استبداد و شوونیزم و امپریالیزم ظهور کرده و متحمل قربانی های زیادی شده اند و نیز نیروی واقعی و فیلتر شده «مقاومت ملی» و خیزش های مردمی را منحیث ذخایز قابل اتکا و سازنده جبهه وسیع ملی و میهنی محاسبه و ارزش یابی کرد.

 برعلاوه آثار تحلیلی و رهنمودی کلاسیک حزب که به برکت انترنیت؛ تکثیر و همه گانی شده است؛ کتاب و اثر روشنگرانه کمنظیر طی چند دهه ی اخیر را تازه در سایت وزین آریایی، از نام ببرک کارمل رهبر فقید ح.د.خ.ا. انتشار داده اند که سخت آموزنده و در خور تمجید است...

 بیانیه های ویدیویی فقید دکتور نجیب الله، هرکدام، تیری است بر چشم دشمنان مردم افغانستان، هریک بیانیه برای روشنگری و خردورزی گنج و گنجینه ایست؛ که باییست آن ها را به موقع و مناسب تکثیر کرد؛ اما آن ها و تمام داشته های مشابه را نمیتوان بمثابه مشعل و برنامه ی راهبردی یک حزب و جنبش و جبهه ای که بتواند کشور را اکنون نجات دهد، برشمرد. از آنها نباید به جای وسیله وفاق؛ ابزار نفاق درست کرد.

 واقعیت است که یک کمیت کثیری از مردم هم، هنوز چشم امید به سوی آقایان خلیلزاد، اشرف غنی، حامد کرزی، عبدالله عبدالله بسته اند. اجیرانی که به حکم اعمال شان در مقام قدرت و مسئولیت برای تباهی این کشور مامور اند.

 مبارزه روشنگرانه علیه این توهم سیاسی مهلک و وطنسوز حتی مبرمتر از مبارزه روشنگرانه علیه ترامپیزم در افغانستان، علیه افغانستانخواری پاکستان و علیه ماهیت سیاه و عزاییم وحشیانه طالبان، داعش، القاعده و شیوخ عرب و رژیم اخوندی ایران است!

 همه اینها را وطن و هموطنان، کشور و تاریخ از نیرو های هرچند متشتت و یخ زده چپ، آگاه، پیشرو، ملی اندیش و تنور اندیش می خواهند. بنده این خواست را فراوان و با شدت احساس میدارم. از جمله این خواست در مقاله ای همین روز های اخیر انعکاس یافته است:

 البته این مقاله یک عریضه به دربار حضرات چپ نیست؛ انتقاد و اعتراض است! هموطنی از نام صفر محمد مظفری زیر عنوان «کمونیست‌های افغانستان آثار علمی ندارند»، این مطلب را به نگارش گرفته است که برای من سخت تکاندهنده و هیبتناک بود.

 ایشان درد دل خود را نوشته اند، گویا از هیچکسی، جز به اصطلاح کمونیستان (به قول غربی ها که حزب دموکرتیک خلق افغانستان را حزب کمونیست می خوانند) در گذشته نکرده یا کمتر کرده اند ـ آثار و اندیشه های علمی کافی تولید نمایند.

 راستش از جهتی من از خجالت، خود را سخت شرمنده احساس کردم. ولی با اندک تعمق متوجه شدم که این بازتاب یک خواست و نیاز سوزان ایشان و جامعه و مردم ماست. ببینید چه زیبا نوشته اند.

 

کمونیست‌های افغانستان آثار علمی ندارند

 «کمونیست‌های افغانستان آثار علمی ندارند. اگر دارند کجا شده اند و چرا نمی بینیم؟ اما بعض دوستان ما که باور کمونیستی دارند، همیشه از آثار علمی کمونیست‌های افغانستان سخن می گویند. آیا کتاب خاطرات و بعض نوشته های روزنامه ای آن هم در سطح خیلی ابتدایی آثار علمی حساب می شوند؟
مثلا خاطرات کشتمند و دستگیر پنجشیری یا نامه های بدخشی به دوستانش با چند سخنرانی پیاده شده آثار علمی است؟ اردو و سیاست نبی عظیمی، که بصورت گروهی نوشته شده بهترین اثر از جریان چپ است اما آیا این کتاب یک کتاب آکادمیک و علمی است در حالیکه حتی از چنبره قوم پرستی بیرون نرفته است؟ در این کتاب از چپی های هزاره جز در یکی دو جای در حکم یک اشاره اصلا حرفی در میان نیست.
این کتاب های خاطرات چه نسبتی با فلسفه مارکس و دیگر مارکسیست ها دارد؟ به خصوص مارکس برای فهم نوشته های خودش توصیه به خواندن فلسفه هگل می کند و می گوید بدون هگل فلسفه اش قابل شناخت نیست ولی کمونیست‌های افغانستان چه شناختی از هگل داشتند و دارند و آیا اصلا نامی از هگل در گفته ها و نوشته های شان است؟

 کمونیست‌های افغانستان اگر چیز دیگری ندارند، دست کم صداقت و راست گویی باید داشته باشند. دروغ گویی و هیاهو کردن کار انسان های نیست، که مدعی داشتن فکر، فلسفه و اندیشه هستند.
یک مقاله خواندنی، درباره مارکس و مارکسیسم از کمونیست‌های افغانی وجود ندارد. ولی این ها ادعای فهم فلسفه مارکسیسم را به حد کافی دارند.

 کمونیست‌های افغانستان، یک اثر تحقیقی درباره کار و فعالیت کمونیست‌های این کشور ندارند و نتوانسته اند تاریخچه سیاسی شان را بنویسند. بهترین اثر درباره کمونیسم وطنی، همان رساله (چپ گرایی) است که توسط یک غیر کمونیست و غیر چپی نوشته شده است. پس این همه ادعا و مدعا و هیاهو برای چیست که چپی های عزیز هر از گاهی به راه می اندازند؟

 کمونیسم افغانی فقیر ترین کمونیسم است؛ و در دستان این موجود عجیب الخلقه هیچ چیزی دیده نمی شود حتی یک برگ سبز بعنوان تحفه درویش.

 صفرمحمد مظفری»*

  آرزومندم چپی های منسوب به حزب دموکراتیک خلق افغانستان؛ این چاکلیت تلخ را خوب بجوند و هضم کنند؛ آنگاه در خواهند یافت که این؛ بزرگداشت از مقام و منزلت تاریخی و علمی شان است که خود کمتر توانسته اند؛ حتی آنرا درین مقیاس بیان دارند و ادعا نمایند. البته نویسنده محترم که از «علمیت» فرموده بودند؛ باید از واژه ناوارد «کمونیستان افغان» استفاده نمیکردند؛ چرا که این واژه با همان علمیت غلط و نابجاست و "بسیار سفر باید تا پخته شود خامی" و بسیار مراحل تاریخی طی شود تا اگر شد؛ «کمونیست» محقق گردد.

 برای اکنون «کمونیست» آنهم نه به مفهوم سیاسی بلکه با بار دینی و عقیدتی و اخلاقی؛ دشنامی از سوی غول های پروپاگندای امپریالیستی علیه نیرو های چپ کشور های مذهبی میباشد.

 

کمونیست یکی بود و او هم مُرد!

 مگر حتی این غول های رسانه ای امپریالیستی سال ها قبل از جوانه زدن گرایش های مترقی در افغانستان؛ گزارش ها داده بودند که در اتحاد شوروی سابق؛ مردم و منورین؛ تمامی اعضا و هواداران «حزب کمونیست شوروی» را «کمونیست» نمی شناسند و از جمله چنین حکایت هم علم شده بود:

 ژورنالیستی از یک کارگر عضو یا هوادار حزب بعد از مرگ لنین پرسیده بود:

 در شوروی چه تعداد کمونیست وجود دارد؟

 کارگر به چُرت دور و درازی رفته و آخر به گریستن رسیده بود.

 ژورنالیست خیال میکرد که او تلاش میکند؛ عدد دقیق را به خاطر آورد. لذا گفت: خیر است؛ تخمینی بگو؛ حدودن چند نفر؟

 کارگر با هقس گفت: فقط یکی بود که او هم مُرد!

 در پایان از بابت همه تلخی و شوری این گفتار؛ از تمام دوستان و عزیزان؛ عذر میخواهم؛ فقط میخواستم عرض کنم که ایشان ارزش و مقام و منزلت بیش از انچه دارند که تا کنون تمثیل فرموده اند!

  با احترامات فائقه

 ***

 * https://www.afghanpaper.com/nbody.php?id=164579