متن صحبت شفاهی صمد کارمند در سیمینار تحت عنوان «بررسی بحران افغانستان ‌‌و ‌راه‌های بیرون رفت آن» که به تاریخ ۲۳ اپریل ۲۰۲۲ از طرف جبهه ملی آزاده گان افغانستان در اروپا راه اندازی شده بود.

 

دوستان گران‌قدر!

 نخست سپاس گزاری می‌کنم از جناب بهمن و جبهه ملی آزاده گان افغانستان که من را در این سیمینار دعوت نموده‌اند، امروز بیشتر با این نام آشنا شدم البته که کدام روابط تشکیلاتی با جبهه ندارم اما از هر جبهه و حرکتی که به خاطر رفع بحران در افغانستان ایجاد شود من از آن حمایت می‌کنم و این یک کار نیک و ضرور است، خوشبختانه این تلاش‌ها در اروپا با شدت در بین افغانستانی‌های بیرون مرزی جریان دارد.

 در مورد پرسشی که در این سیمینار مطرح شده من حداقل در دو ماه اخیر چندین نوشته پیرامون این موضوع داشتم که در برگه‌های مختلف انترنتی به نشر رسیده است و همچنان ممکن بیش از صد بار در تلویزیون‌های مختلف حاضر شده باشم و خواستم تا صدا و‌ دیدگاه یک نسل، نسلی که قلبش به خاطر افغانستان می‌تپد، یک نسلی که به خاطر دموکراسی و عدالت مبارزه می‌کند بلند کرده باشم و مسرورم که امروز یکبار دگر با شما در این سیمینار هستم ولی در آغاز می‌خواهم تسلیت عرض بدارم برای خانواده‌های که باز هم عزیزانشان در نتیجه جنگ و خشونت در کابل، کندز، ننگرهار، مزار شریف جای‌های شیرین خود را از دست داده‌اند و ما شاهد دفن صدها کودکی بودیم که در نتیجه این خشونت‌ها جان‌های خویش را از دست داده‌اند.

 دوستان محترم!

 بحث امروزی ما بسیار کلان و مهم است، چرا بحران و چه است بحران؟

 من مختصر عرض می‌دارم که این بحران چه است؟

 بزرگ‌ترین بحران همین است که افراد و اشخاصی که اینجا در این تالار نشسته‌اند، این‌ها نباید اینجا بلکه باید در درون افغانستان می‌بودند.

 بیرون کردن فکر از افغانستان بزرگ‌ترین بحران است که در ۴۳ سال جنگ افغانستان حد اقل سه بار تجربه شد، سه بار بالای ما تحمیل شد که یک نسل از افغانستان بیرون شود، به این معنی که فکر افغانستان را از افغانستان بیرون کشیدند تا که بنیاد گرایی در افغانستان بتواند ریشه بدواند که نتیجه بد و زشت آن را امروز ما می‌بینیم.

 بحران دوم این است که خواهر ما، زن افغانستان امروز در حبس خانه گی بسر می‌برند، آنان زندانی آن، زن افغانستان اجازه ندارد که تحصیل نماید، زن افغانستان اجازه ندارد که آموزش ببیند.

 ده فیصد اقتصاد افغانستان را زنان رهبری می‌کنند، بیش از نصف نفوس افغانستان را زنان تشکیل می‌دهند ولی چرا زن افغانستان در داخل خانه باشد؟

 چرا زن افغانستان تحصیل نکند؟

 در کجای دین، در کجای مذهب و‌ در کجای شریعت آمده که مرد اجازه دارد تحصیل کند و زن اجازه ندارد؟

 اگر هدف از دین اسلام است در دین اسلام با صراحت گفته شده که برای مرد و زن اجازه است که هم زمان آموزش ببینند و تحصیل نمایند، پس ما از بحران کلان حرف می‌زنیم که نصف پیکر جامعه ما در زندان خانه گی بسر می‌برند.

 بحران دگر چه است؟

 ما با واژه‌های بسیار خوبی که بدرد این ملت می‌خورد و افغانستان را به‌سوی ترقی و پیشرفت می‌کشانید بازی کردیم، با دموکراسی با عدالت با قانونیت با آزادی با همه این ارزش‌ها و واژه‌ها در طول سال‌های که سپری شد بازی سیاسی صورت گرفت.

 و بالاخره که ما در بحران کلان سیاسی و اقتصادی در درون افغانستان قرار داریم و چرا؟

 به نظر من دو دلیل عامل اساسی این بحران است:

 دلیل عمده و نخست خود ما بودیم، در افغانستان به‌مثابه یک سرزمین، یک جغرافیه، سیاست مدارانی در بیست سال اخیر سیاست کردند که افغانستان را به‌طرف بحران بردند، آوردن کرزی یک اشتباه تاریخی بود، آوردن غنی با تیم اش یک اشتباه تاریخی بود این‌ها همان تکنوکرات های بودند که در افغانستان آمدند ‌‌بدتر از آنانی که در افغانستان جهالت کردند سیاست و عمل نموده‌اند.

 غنی فراری چه کرد برای افغانستان؟

 اتحاد و همبسته گی ما را از بین برد، نفاق قومی ‌‌و ‌زبانی را دامن زد، ریشه‌های اساسی همزیستی مسالمت آمیز را و ریشه‌های اساسی زنده گی را که ما با هم کار و فعالیت مشترک می‌کردیم از بین برد.

 ولی ما چه کردیم؟

 کرزی آمد برایش چک چک کردیم، غنی آمد برایش چک چک کردیم، رهبران جهادی که صرفاً بنام دین و مذهب در فکر پر کردن حبیب‌های خویش بودند و از نام یک قوم تیکه داری کردند برایشان چک چک کردیم و رهبران قومی که آمدند باز هم ما برایشان کف زدیم.

 پس معلوم می‌شود که در درون افغانستان بخش‌های مختلف از جامعه چه نیروهای که آزاد اندیش هستند و مترقی فکر می‌کنند و چه نیروهای تاریک اندیش، این‌ها همه زمینه شدند تا افغانستان به‌سوی بحران برود.

 متأسفانه افغانستان امروز کشوری است که ۲۲ میلیون انسان آن نان خوردن برای فردای خویش ندارد، این خود یک بحران کلان دگر است.

 من صبحت های دوستان حاضر در نشست امروزی را با دقت شنیدم، یادداشت‌های در مورد تاریخ صد سال اخیر افغانستان داشتم که نمی‌خواهم بار دگر آن را بازگو کنم زیرا این همه در صحبت‌های دوستان آمد و آن‌هم بسیار منطقی و بجا.

 ریشه بحران در همان جا است، تهداب از اول غلط گذاشته شده است ولی آن تهداب و ریشه را ما گذاشتیم که همان گونه کج برود تا این که امروز یک گروه تروریستی، بنیاد گرا می‌آید در افغانستان و می‌گوید که شما حق ندارید نوروز داشته باشید، شما حق ندارید که دختر و زن تان را به مکتب بفرستید و شما حق ندارید که یکجا با خانواده‌تان به پارک تفریحی بروید.

 بالاخره ما در کجای تمدن بشریت زنده گی می‌کنیم، ما در جهانی زنده گی می‌کنیم که تمدن آن حکم برای آزاد بودن انسان می‌کند، انسان باید آزاد باشد و آزادانه زنده گی نماید ولی در افغانستان چنین است که گفته شد.

 این بحران عوامل خارجی داشت، این بحران را کی‌ها کمک ‌کردند تا ایجاد شد؟

 این بحران را ناتو کمک کرد، این بحران را امریکا و غرب کمک کرد.

 بیایید واقعیت بین باشیم، امریکا با میلیاردها دالر وارد افغانستان شد برای ما پیام داد که ما تروریزم را از بین می‌بریم اما بیست سال بعد ما در کجا قرار داریم در همان پله صفری که بیست سال قبل قرار داشتیم.

 بیست سال قبل طالبان در قدرت بودند، همین طالبان را امریکا تروریست خطاب کرد اما در دوحه با طالبان توافق نامه را امضا کرد، زمینه را مساعد کرد که طالبان دو باره در قدرت و سیاست افغانستان وارد شوند.

 فرش سرخ در قدم‌های طالبان را کی هموار کرد؟

 امریکا هموار کرد و چرا؟

 امریکا روزانه ۳۰۰ میلیون دالر مصارف نظامی داشت و هر روز شاهد قربانی سربازان خود بود

 طالبان برای امریکا گفت که شما چه می‌خواهید، می‌خواهید منافع تان در افغانستان حفظ و تأمین شود، پس منافع تان را ما تأمین می‌کنیم به ۳۰۰ میلیون دالر مصارف نیازی نیست صرفاً فرش سرخ را در قدم‌های ما هموار کنید.

 و امریکا چه کرد؟

 جمهوریت کاذب خود را کنار زد، طالبان را در قدرت آورد، اگر برای طالبان این کشور به شمول پاکستان کمک نمی‌کرد طالبان هیچ گاهی فکر نمی‌کرد که دو باره در قدرت سیاسی افغانستان می‌آیند و این نسل در جمع نسل‌های دگر که در راه فرار از افغانستان اند مهاجر و بی‌وطن نمی‌شدند.

 پس یکی از ریشه‌های بحران در این است که متأسفانه هم بلاک غرب و هم شرق در ۴۳ سال جنگ اعلان ناشده و نیابتی در حق این ملت و مردم جفا کرده‌اند که ما در چنین حالت وحشتناک قرار گرفته‌ایم، یک نسلی که اصلاً به آزادی‌های انسانی کمتر و حتی هیچ ارزش نمی‌دهند می‌آیند و سرنوشت یک ملت را تعیین می‌کنند.

 این ملت خوب بود و یا بد اما یک ملت بود، باوجودی که متأسفانه هنوز ملت نشده‌ایم اما یک سرزمین و کشور بنام افغانستان وجود دارد که به ارزش‌های انسانی و فرهنگی آن پشت پا زده شده است.

 به عقیده من سیاسیون بیست سال اخیر در حق مردم افغانستان جفا، خیانت و حتی خیانت ملی انجام داده‌اند.

 دوستی قبل از سخن رانی من در اینجا مطرح کرد که راه حل ایجاد حکومت جلای وطن است اما بپذیرید که اگر حکومت جلای وطن ساخته شود شما را در آن حکومت جای نمی‌دهند، آنانی را می‌آورند که اجیر باشند و دست نشانده همین حکومت‌های باشند که ۴۳ سال جنگ نیابتی را در افغانستان پیش برده‌اند، آنان برای مردمان روشنفکر که صاحب فکر و اندیشه‌اند و می‌خواهند برای افغانستان خدمت و کار نمایند جای پا نمی‌دهند.

 شما نتایج کنفرانس بن اول و بن دوم و همچنان توافق نامه دوحه را به یاد دارید که افغانستان به کدام سمت کشانیده شد.

 پس معلوم می‌شود که در آنجا دست‌های وجود داشت، برای ما و مردم ضرور است که بپا شویم و بیشتر بدانیم که متأسفانه کشورهای همسایه و هم بلاک شرق و غرب و در کل جامعه جهانی در فکر افغانستان نبوده‌اند، منافع خود را داشتند، اجنت ها و اجیرهای خویش را در قدرت افغانستان آورند بنام دموکراسی، بنام انتخابات، بنام عدالت و قانونیت فرستاده‌های خود را بالای گرده‌های ما نصب کردند و بالاخره نتیجه آن همین شد که امروز طالب برای ما فرمان می‌دهد که ریش تان بلند باشد و یا پایین.

 راه حل چیست؟

 هر جوان و زن افغانستان و هر شهروند افغانستان اگر در مقابل حوادث امروز افغانستان نظاره گر می‌باشد به این معنی است که هم رکاب آن‌های می‌باشند که برای افغانستان جفا و حتی خیانت نموده‌اند، ما نباید نظاره گر باشیم ما صدای دادخواهی خود را بلند کنیم همین تربیون امروز یکی از شیوه‌های دادخواهی و صدا بلند کردن است

 راه‌های دیگر هم وجود دارد، رادیو، تلویزیون، نشرات انترنتی، دنیای مجازی و نوشتن حقیقت‌ها.

 بالاخره ما یک شمشیر را در دست داشته باشیم، شمشیر برای کردن زدن نه بلکه شمشیر به خاطر آگاهی دادن به مردم که همانا قلم است.

 در ۴۳ سال جنگ افغانستان هیچ برنده‌ی وجود نداشت، ۲، ۵ میلیون انسان کشته شد اگر باز هم برویم به‌سوی تفنگ نتیجه همان است که بود، بهتر است در قدم نخست برای آگاهی فردی و اجتماعی مردم افغانستان بپردازیم.

 و دوم اینکه با دادن آگاهی زمینه را مساعد کنیم برای گذار به‌سوی اتحاد و عمل مردمی.

 من از همین تربیون می‌خواهم بگویم که بیایید به خاطر منافع مردم افغانستان، به خاطر افغانستان هر قوم و زبان که هستیم که هیچ یک برتری از دیگری ندارد همه باید دارای آزادی خویش باشند، برابری در عمل تأمین گردد و یکجا با هم این افغانستان زخمی را بسازیم.

 باید ما زمینه شویم برای اتحاد و عمل و ما باید گذار نماییم به‌طرف اینکه با این اتحاد و عمل افغانستان را از بحران نجات دهیم.

 راه دیگری نداریم، به دست ما افغانستانی‌ها است، ما خود ما مکلفیت و مسؤولیت داریم که افغانستان خود را بسازیم، هیچ پاکستانی، هیچ ایرانی، هیچ امریکایی و انگلیسی دلش به خاطر مردم افغانستان نسوخته و نمی‌سوزد.

 اگر انسان گرسنه افغانستان را نجات می‌دهیم این وظیفه و رسالت انسانی ما است.

 تشکر