در روزهای نزدیک؛ مقاله ای از یک جوان هموطن خواندم که جداً مرا تکان داد و میتوانم بگویم تا حد بالایی غرق شادمانی و امید و غرور کرد. نخست مایلم بدون مقدمه و چون و چند؛ شما عزیزان این اثر نادراً برگزیده و طرف تحسین مرا ـ با توجه و تأمل ـ مطالعه بفرمایید:

 « حاشیه ای به قلم کاوه شفق بر هشت مارچ

 ۲ حمل، مصادف با ۲۲ مارچ، می تواند روز زن افغان باشد.

 چرا؟

 یکی از تفاوت های عمده میان واقعات فکری در تاریخ اروپا و جامعه ی ما در این است که در اروپا هر تفکری جریان پیدا می کند و سبب تغییر در اندیشه ی انسان اروپایی می گردد، در حالی که در جامعه یا جوامع ما هر تفکری منحصر به فرد می ماند و آب از آب تکان نمی خورد. فکر کنید اگر خیام یا مولانا در غرب می بودند، شاید ریفورماسیون (اصلاحات دینی) همان هزار یا هشتصد سال قبل آغاز می گردید. اندیشه های ابن سینا، فارابی، عطار، مولانا، حافظ و غیره در جوامع ما هرگز به جریان فکری مبدل نشدند. در غرب اما مارتین لوتر، کانت، هگل، نیچه، مارکس، سارتر، فروید و غیره هر کدام به جریان های فکری مبدل شدند.

 چرا چنین است؟

 بعضی ها بیسوادی مردم را دلیل می آورند، بعضی ها استبداد شرقی را مقصر می دانند و برخی هم اقتصاد ضعیف ملت را و برخی دیگر هم همه این ها را مانعی برای تداوم اندیشه در جوامع ما می دانند.

 به باور من، همه درست می گویند. اما امروز چه؟ 

 امروز تعداد قابل ملاحظه یی در کشور های امن زنده گی می کنیم، سواد داریم، طعمه ی استبداد نیستیم و هیچ گونه خطر دیگری هم تهدید مان نمی کند. امروز چرا با هیچ پدیده یی برخورد جدی نداریم؟ امروز چرا بیشتر از چند پارچه شعر و چند پارچه طنز و یکی دو مقاله که خوب و ناخوب بودن شان هم بماند کنار، دیگر چیزی به نام جریان فکری نداریم؟

 چرا هشت مارچ هر سال در سراسر جهان تجلیل می گردد و ارزش زن را مطرح می کند؟ شاید برای این که حرکت کوچک زنان کارگر در یکی از فابریکه های نساجی نیویارک، زنان غرب زمین را تکان داد و آن ها همان حرکت کوچک را مربوط به خود دانستند و در تداوم آن حرکت کوشیدند و آن را به مرور زمان به حیث "درد مشترکِ زن" فریاد کردند. یعنی این که به خود ارزش قایل شدند.

 حالا فکر کنید اگر همان حرکت آغازین کارگران فابریکه ی نساجی نیویارک، در افغانستان اتفاق می افتاد، چه جریانی به خود می گرفت؟ یقینن اول از جانب قانون سرکوب می گردید، دوم از جانب شغالانی چون ملا ایاز نیازی تکفیر می شد که زن نباید صدایش بلند باشد تا باعث برانگیختن شهوت شغالان نگردد، سوم هم از جانب ما با چند شعر و طنز و مقاله قدسیت حاصل می کرد و نویسنده ها هم شهرت بیشتر کمایی می کردند و تا سال آینده به فراموشی سپرده می شد و دیگر هیچ!

 چهار سال قبل از امروز در دوم حمل، مصادف با ۲۲ مارچ ۲۰۱۵، چند تن از بانوان هموطن ما به معنی واقعی کلمه قیامت کردند.

  به تاریخ دوم حمل (۲۲ مارچ) پیکر خاکستر شده ی فرخنده به خاک سپرده شد. در آن روز عده یی از بانوان جوان در خانه ی فرخنده جمع شده بودند که نه با فرخنده و نه هم با فامیلش از قبل آشنایی داشتند؛ این بانوان به رسم احتجاج، بر خلاف عرف و احکام شرعی، نگذاشتند تابوت فرخنده بر شانه ی مردان انتقال داده شود، آن ها تابوت را بر شانه برداشتند و تا محل تدفین بردند. هنگامی هم که ملا ایاز نیازی در قبرستان نمایان شد، همین بانوان با اعتراض شدید او را مجبور به ترک مراسم تدفین نمودند، یعنی مشت محکمی بر دهان دین سالارانِ شغال صفت کوبیدند. 

 ملا ایاز نیازی، ملای مسجد منطقه ی وزیر اکبر خان است که قتل فرخنده را توجیه کرد و دولت را اخطار داد که "قاتلین را نباید زندانی کند چون مردم قیام خواهند کرد زیرا مردم با کشتن فرخنده از ارزش های دینی شان دفاع کرده اند." هر عقل سلیمی به این نا انسان لعنت فرستاد و می فرستد.
دوستان عزیز، واقعن جای تأسف است که چنین حرکت با اهمیتی به این زودی فراموش می شود و همه از پهلوی آن با بی تفاوتی رد می شویم. به ویژه این که زنان قلم به دست ما برای تداوم چنین حرکتی کوچک ترین گامی بر نمی دارند که گویا یک واقعه ی ترافیکی بود، سخت مأیوس کننده است. چند پارچه شعر و شعار و مقاله ی فیسبوکی از جانب زن و مرد اگر تنها در همان حدِ جلوه های فیسبوکی و شکار لایک و شهرت نویسنده باقی بماند، به پشیزی هم نمی ارزند.

 هزاران آفرین به شهامت و آگاهی آن بانوان شجاع که در داخل وحشت سرای کشور چنین گامی برداشتند.

 کاری که آن بانوان در همان روز انجام دادند، می توانست و هنوز هم می تواند آغاز یک حرکت آگاهانه ی فکری زنِ جامعه ی ما در ضدیت با مرد سالاری و دین سالاری و بی عدالتی باشد. این حرکت می تواند، هر ساله تجلیل گردد تا از یک سو ستمی که بر زن جامعه ی ما با گوش و بینی بریدن ها، سنگسار شدن ها، حق تلف کردن ها و جنایات دیگر صورت می گیرد و پایانش هم معلوم نیست، فراموش نگردد و از سوی دیگر در نسل جوانِ امروز و نسل های بعدی روحیه بیافریند که زن افغان در سخت ترین و نا انسانی ترین شرایط توانست از سکوی آگاهی سیلیِ محکمی به روی خرافات و سمبول خرافات یعنی ملا ایاز نیازی بزند. "تا باد چنین بادا!"

 روز دوم حمل (۲۲ مارچ) را می توان برای قدردانی از حرکت شجاعانه و آگاهانه ی بانوان هموطنم هر سال به نام روز زن افغان تجلیل کرد و خیلی هم بر حق خواهد بود زیرا دست آورد زن افغان است. راست بگویم، رابطه ی منطقی میان زن افغان و هشت مارچ نمی بینم. به این می ماند که در تجلیل از روز آزادی امریکا ما نیز خیزک بزنیم.

 من ۲ حمل (۲۲ مارچ) را هرسال به نام روز آگاهی زن افغان تجلیل کرده ام و برای خودم ادامه می دهم.»

 ********

 بی درنگ باید قید کنم که مأخذ این مقاله باشکوه توسط من؛ گزارشنامه افغانستان به گردانندگی ژورنالیست و محقق و مبصر شهیر کشور عبدالرزاق مامون میباشد که ویژگی های غالباً منحصر به فردی نسبت به سایر رسانه های درون کشوری و برون کشوری دارد. با اینهم ممکن است رسانه های بیشتری آنرا بازتاب داده باشند . ضمناً با حد معین نارسایی خجل کننده اذعان میکنم که من نویسنده محترم مقاله را قطعاً نمی شناسم و حتی پرتره ای از ایشان ندیده ام.

 امیدوارم اینکه می پندارم از اندیشه گران و قلمزنان جوان و چه بسا جوانترین استند؛ درست باشد.

 حتم دارم؛ عزیزان با من همکلام خواهند بود؛ که آنچه این اثر را برای من و آنها برگزیده گی و فوق العاده گی بخشوده و می بخشد؛ اندیشه تند و شگرف و فراخ تحلیلی و احتجاجی و استنتاجی آن است که در عین روزنامه ای و حتی فیسبوکی بودن چینش افکار و بافت دهی و جوشکاری مدعا ها و صغرا ـ کبرا ها؛ به راهگشایی و راهنمایی بزرگ و پخته و پالوده ای می انجامد.

 در همان حال که نظر به سطح روال و عینیت فرهنگ و کنش ها و واکنش دین نما به نگارنده مقاله و همطرازان ایشان کاملاً حق میدهیم که آنچه را بر فرخنده و فرخنده ها در افغانستان و جوامع نامنهاد اسلامی روا داشته شده است و میشود؛ و تا مرزهای هول انگیز جنایات بیباکانه داعشی و القاعده ای و وهابی گری و سلفی گری...بالا گرفته است؛ «دینی، دین سالاری و...» بپندارند و حکم بدارند؛ معهذا باید خاطر نشان کنیم که چنین تلقی تمام حقیقت نیست.

 در همین مورد مشخص فاجعه فرخنده؛ با هزاران فاکت و سند و برهان ثبوت گردیده است که موضوع با واقعیت و درایت دینی و حتی با احساسات واقعی دینی؛ کمترین رابطه و پیوند نداشته و حتی به لحاظ روانشناسانه هم توجیه و تعبیر دینی شده نمیتواند. مگر اینکه ما دسایس رسوای نفسانی، جهالت عامه، لومپنیزم و اوباشیگری و سادیسم های مبتلا بهِ کتله های بیکار و بیمار و بی اخلاق و بی انسانگری را همه در یک توبره کرده بر آنها نام «دینی، دین سالاری...» بگذاریم که لامحال به «امر قدسی» مومن بهای نوع بشر پیوندی می یابد.

 لازم نیست درین راستا به مباحث عمیق و جلیل گذشت. نویسنده محترم طی همین مقاله کوتاه خویش؛ دو سه بار اشاراتی خشماگین به ملا ایاز نیازی دارد. ما مدعای فوق را حتی به وسیله همین "ملا ایاز نیازی" میتوانیم اثبات مشعشع نماییم.

 درست است که ملا نیازی در روز دوم فاجعه قتل حشری و به آتش کشیدن فرخنده در جوار «شاه دوشمشیره» بالای منبر مسجد وزیر آکبر خان به توجیه این جنایت به اصطلاع جمعی و حشری پرداخت، حکومت و نیرو های امنیتی را اخطار داد که بر جنایت صبغه جرمی ندهند و به دستگیری و بازجویی اوباشان مرتکب آن نپردازند.

 اما همین ملا ایاز نیازی بعد تر با تلاش شدید و هراس و وسواس کوشید در مراسم تشیع جنازه و تدفین شهید فرخنده اشتراک نماید که طبق سخن نویسنده مقاله با شماتت زنان خشمگین شرکت کننده مراسم روبرو گردید. با اینکه ملا نیازی از مراسم رانده شد و به مقصدی که احتمالاً تلبیس و تخفیف خطای بزرگ واعظانه اش بود؛ نرسید؛ با یک بر آمد تلویزیونی چنین کاری را انجام داد و در عین بروز ندامت و توبه گاری؛ حقایق بزرگ امر را به افشا گرفت.

 خیلی ها زیر تأثیر خشم و غضب؛ حتی هنوز ممکن است مایل نباشند؛ این سخنان ملا ایاز  نیازی را بشنوند. ولی زمانیکه جستجوی حقیقت با مغز سرد هدف باشد؛ مخصوصاً چنین سخنان مهم و تعیین کننده و سمت و سو دهنده باید شنیده شوند. خوشبختانه ویدیوی این برامد ملانیازی هنوز در یوتیوب و شاید در رسانه های دیگری قابل دسترسی میباشد. یک لینک در یوتیوب این است:

 https://www.youtube.com/watch?v=mtJqLxq9-gE

 صحبت های (تلویزیونی) مولوی ایاز نیازی در مورد فرخنده؟

 می بینید که این سخنان با خطبه احساساتی و نه پخته و نیاندیشیده نخستین ملانیازی؛ زمین تا آسمان نی که زمین تا دور ترین کهکشان فاصله دارد. ولو که تنها و تنها حقایق بلوای منجر به قتل و آتش زدن فرخنده همین ها باشد که ملانیازی بعد ها دریافته است؛ کفایت میکند که ما سراپای این بلوا و وحشت را از «دین و دین سالاری و...» جدا کنیم و به ویژه زیاده از حد بر آن پای نیفشاریم!

 اینجا مطلب بر سر این نیست که دین و دین سالاری و فلان و بهمان خوب است یا خراب، حق است یا باطل؛ حرف بر سر این است که هرچه هست آن چیزی است و چنین جنایات و جهالت ها و سبوعیت ها چیزی دیگر. خردمندانه و مطابق اصول و نزاکت های «هنر رزم»(1) نیست؛ که ما این جدایی و حتی ضدیت را نبینیم و برجسته نکنیم و از آنها در «محاسبات» خویش بهره لازم و حتی بیشترین بهره را نبریم.

 در مورد چون و چرای جامعه شناسی و روانشناسی شرقی و غربی، جوامع ما و جوامع اروپا و امریکا و سیلان و عدم سیلان اندیشه ها در این و آن سرزمین و این آن برهه تاریخی هم لزوم دقت هایی هست ولی به اصل موضوع مطروحه چندان تفاوتی وارد نمیکند.

 در پایان آنچه به نظر می آید سازنده و حتمی است؛ بخصوص که 22 مارچ (2حمل) را به روز مداوماً تجلیل شونده زن افغانستان مبدل کنیم؛ بایستی کلیه جوانب فاجعه فرخنده تحقیق و بررسی و با آنچه بر زنان و دختران دیگر هموطن در دور و نزدیک رفته است و می رود غنا یابد و بدینطریق کنش ها و واکنش های فاجعه بار جهال و غُلات قابض مذهب و منبر و قضا و در مجموع دین و عقیده و ایمان مردم؛ افشا و رسوا و بالنتیجه خُنثی و کم از کم بی اثر گردانیده شود و علی الخصوص که با طرح و صغرا و کبرای ناشیانه و قاطی پاتی کردن موضوعات ناشی از انگیزه ها و محرکات دیگر با مضمون ها و مولفه های ایمانی و عقیدتی  ژرف بشری؛ کار را بر خود و بر دیگران دشوار و خطیر و چه بسا غیر ممکن نسازیم!

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

  1 ـ «هنر رزم» یا هنر جنگ ((The art of war کتاب بسیار مهم سون تزو یک نویسنده نظامی چین قدیم است که تا همین اکنون رهنمای شاهان و امپراتوران و پیشوایان انقلابی و رهبران نظامی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی دنیا بوده و در معتبر ترین دانشگاه ها تدریس میگردد. مبارز سیاسی و نظامی و متشبث تجاری ... که این کتاب و مکمل های آنرا نخوانده و درس های آنرا ملکه خویش نساخته است؛ غالباً خاک بر سر خویش و مربوطین خویش کرده است:

 متن pdf  این کتاب را میتوان به رایگان از انترنیت دانلود کرد ولی فایل صوتی آن سخت تر میسر میگردد. به این لینک سر بزنید:

 http://files.tarikhema.org/pdf/ejtemaee/Honar_jang.pdf

 خلاصه برش هایی از کتاب هنر جنگ

 سان تزو (سان تسو) در چین شمالی زندگی می کرد او در دوران جنگ یک استراتژیست برجسته نظامی بود. کتاب هنر جنگ که در چین فقط با نام سان تزو شناخته می شود. مجموعه ای از ایده هایی است برای نجات و موفقیت در زمان سختی. این کتاب که برای مدتی طولانی فقط به صورت شفاهی از نسلی به نسل دیگیر منتثل شده بود بعدها روی چوب بامبو نوشته شده و سرانجام به یک کتاب بسیار ارزشمند تبدیل شد.

 در کل بهترین شیوه به کارگیری نیروی نظامی, فتح کامل یک کشور است. ویران کردن یک کشور کار پستی است. جنگاوران قدیم که از طریق استفاده از قدرت نظامی را بلد بودند ارتش دشمن را بدون جنگیدن با آن کاملاً شکست می دادند. آنها بدون استفاده از قوه قهریه, برتری قدرت نظامی شان را به دشمن نشان می دادند. هدف به دست آوردن همه چیز بود.به این ترتیب سربازان کشته نمی شدند و سپاه فاتح به بزرگترین غنیمت جنگی می رسید.

 بناربراین, ژنرالی که با نابود کردن ارتش های دیگر در نبرد کاملاً پیروز می شود جنگاور ایده آلی نیست. جنگاور باهوش و ایده آل کسی است که بدون وارد شدن نبرد, دشمن را مجبور به تسلیم شدن می کند و در جنگ برنده می شود.

 پیروز شوید بدون اینکه بجنگید!

 «صدبار پیروزی با صد نبرد هنر نیست, مطیع و مقهور کردن ارتش دشمن بدون نبرد با آنها هنر اصلی است»

 کتاب هنر جنگ نگاهی متفاوت به مناقشه است که ورای رویکرد غریزی “جنگیدن برای زنده ماندن” فکر کند. به عبارت ساده تر کتاب هنر جنگ می گوید باهوش کافی می توان از یک معرکه و مناقشه جلوگیری کرد یا اجازه نداد پایان بدی داشته باشد.فرمانده عاقل می داند که در هر نبرد واقعی فقط یک راه برای پیروزی وجود دارد. معنی پیروزی کامل این است که دشمن را با استفاده از حداقل نیروی نظامی و با کمترین میزان تخریب فتح کنیم. در این صورت منابع هر دو طرف دست نخورده باقی خواهد ماند.

 چنین رویکردی امروزه با نام” برد-برد” معروف است.سان تسو در این کتاب به فلسفه دشمنی کمتر فکر می کند. ولی در عوض تائو یا طریقت کلی هر موفقیت را در نظر می گیرد یعنی چگونگی پیشرفت هر موقعی به شکلی که شما و طرف دیگر بازی تقریباً به وحدت برسید و حتی در میان بی ثباتی, کنترل اوضاع در دست شما باشد.

 سان تسو به ما می آموزد که فرمانده خشمگین شکست می خورد, خشم بی ثباتی ایجاد می کند و حتی بیش از حد لزوم رنج آور است. در حالیکه کنترل باعث عملکردی پرهیزکارانه ولی قدرتمند می شود.برای رهبر شدن علاوه بر اینکه باید در مورد طرف مقابل تان اطلاعات داشته باشید, خودتان را هم باید بشناسید. برای اینکه شکست ناپذیر باشید باید به شکست ناپذیری برسید.روی ضعف طرف مقابل تکیه نکنید همیشه پیروز نهایی کسی است که به طور مداوم خودش را تزکیه و اصلاح می کند. به جای تمرکز بر روی رقابت با دیگران نیروی شخصی خودتان را تقویت کنید و همیشه این را بدانید که شما کنترل دیگران را ندارید اما می توانی با توانمندسازی خودتان به پیروزی برسید.

 کتاب هنر جنگ برای مدیران اجرایی :

 دونالد کروز نویسنده کتاب کتاب هنر جنگ برای مدیران اجرایی ایده های سان تسو را به موفقیت در مدیران در شرایط متغییر ارتباط می دهد و تاکید می کند که انسان هایی که از شخصیتی عالی برخورداند و با گذشت زمان به آن رسیده اند به طور طبیعی رهبر می شوند.

 هنرجنگ” بالاترین ارزش را به اطلاعات جاری می دهد و می گوید: بر اساس باورها یا عقاید عمل نکنید بلکه بر اساس اطلاعاتی که از آن موفقیت یا آن لحظه دارید عمل کنید. همواره ایده های متعارف را به چالش بگیرید.

 استراتژی های کتاب هنر جنگ به ذخیر نیرو و به دنبال آن ضربه سخت وارد کردن و به سرعت دور شدن اعتقاد دارد. فرمانده هان دانا قاطعانه و سریع عمل می کنند. بعضی از ویژگی ها و صفات رهبران این چنینی از قرار زیر است:

 به جای عکس العمل نشان دادن در برابر شیوه درگیری حریف؛ خودش آن شرایط را تعیین می کند.

  • برای تصرف هدف آرام و بدون تکبر گام برمی دارد.
  • هرجا هست و هیچ کجا نیست
  • استاد موقعیت های متزلزل و بی ثبات است.
  • در هنر فریب دادن حریف مهارت ویژه ای دارد.
  • برای شناخت طرف مقابل پافشاری می کند.
  • کاری می کند که همراهانش با او به عنوان یک واحد و با روحی مشترک حرکت کنند.

 این کتاب در چارچوب زمان و مکان نمی گنجد

 سال ها طول کشید تا غرب ارزش کتاب هنر جنگ را درک کند. اما امروز به یکی از سرفصل های آموزشی و حتی دانشگاهی تبدیل شده است و بسیاری از رهبران تاریخ, موفقیتشان را مدیون استراتژی های کتاب سان تسو هستند. در میان آنها اولین نفر جنگ سالار چینی کائوکائو بود که توانست سرتاسر چین را متحد کند. در پایان این را بدانید که این کتاب استراتژی هایی را برای موفقیت ارائه می کند که طی هزاران سال به اثبات رسیده است. تا آنجا که به ماهیت حکمت واقعی مربوط می شود, این کتاب در چارچوب زمان و مکان نمی گنجد.