طرح یک بحث مهم

 نویسنده در یکی از مقالات اخیر خویش تحت عنوان «تراژیدی افغانستان در چنبره مثلث دروغ، انکار و گریز از واقعیت‌ها» طالبان را دروغگو، غیرقابل اعتماد تعریف نموده که آن‌ها با وعده‌های دروغین، فریب و اغوا همان سیاست‌های سال‌های ۱۹۹۶ – ۲۰۰۱ را دوباره بر مردم تحمیل و عملی می‌سازد.

 طالبان در دوره اول کشتار و اعدام‌های بیشمار صحرائی خویش را در سال ۱۹۹۶ م از سپین بولدک آغاز و تا دروازه‌های کابل ادامه دادند. تطبیق پالیسی طالبی تحت رهبری و مدیریت مستقیم دستگاه استخبارات پاکستانی شکل داده شدند که تعداد زیاد آن‌ها با لاری‌های پاکستانی وارد قندهار شدند. در همان وقت اوراق تبلیغی بخش می‌کردند که گویا شاه سابق را دوباره در تخت شاهی می‌نشانند؛ اما حین تسلط بر اولین منطقه داخل افغانستان به حلق آویز کردن‌ها و سر بریدن‌ها آغاز نمودند. این ملاهای محصول مدرسه‌های پاکستانی در اولین اقدامات شان چهره‌های صاحب نفوذ قومی را ترور و به مرمی بستند، مکاتب را بروی دختران بستند، بزرگ‌ترین جنایات جنگی و ضد بشری را در ولایات شمال افغانستان انجام دادند، سیاست تک گروهی، تک قومی و تک مذهبی را عملی نمودند، کلتور و فرهنگ اصیل افغانی را با نفوذ زبان اردو و کلدار پاکستانی تحت فشار و به نابودی سوق دادند؛ و بالاخره تقویم تاریخی هجری شمسی را به هجری قمری تبدیل نمودند، آموزش علوم را در حد اقل قرار دادند و زیر نام ثقافت اسلامی، سیاست ضد ترقی و تمدن انسانی کاپی شده از مدرسه‌های پاکستان را در نهادهای علمی و آموزشی مسلط ساخته، بالاخره آموزش دختران و کار زنان را حرام ساختند. تا توانستند مردم را توسط اداره جهنمی خشن و انسان ستیز «امر بالامعرف» تحت فشارهای جسمی و روانی قرار دادند. خانواده‌ها در داخل منازل شان مصئون نبودند و صدها موارد دیگر. اکنون این همان طالبان‌اند که در تمام ابعاد عین سیاست را تکرار و در عمل پیاده می‌نمایند. ولی یک تفاوت که اکنون در وجود این ملاکراسی قرون اوسطائی دیده می‌شود که با مهارت‌های آموخته شده و دیکته شده از پروژه استخبارات آمریکائی و آی اس آی پاکستان، دروغ میگویند، انکار و کتمان از ارتکاب جرایم شان می‌نمایند و فریب و تزویر را پیشه خود ساخته اند. طالبان با مهارت خاص وقت کمائی می‌کنند و با سیاست‌های تک قومی، زیر نام شریعت، حتی لبان تعداد از روشنفکران ما را دوخته، قلم‌های شان را خشکانیده و صداهای شان را خموش ساخته اند، فقط در یک جمله: خشن‌ترین دیکتاتوری مبتنی بر نفرت قومی زبانی و مذهبی و تعمیل و تحمیل سیاست تبعیضی در برابر مردمان شهری و گروه‌های دیگر اتنیگی و مذهبی که دارد در یک قدمی کوچ دادن‌های اجباری و ایجاد اردوگاه‌های کار اجباری قرار دارند. طالبان با وضاحت با تمدن، فرهنگ، قانون، روشنگری، اندیشه ملی و ایجاد یک کشور با وحدت ملی گره خورده با اهداف، کلتور، فرهنگ ملی و آینده متساوی الحقوق یک کشور کثیرالقومی در سیتز اند و با آن کینه ورزی می‌نمایند.

 پس بجا است که یکبار دیگر به تعداد از روشنفکران خطاب نمایم:

 -       به آنانکه چپ اشاره میدهند و طالبی میاندیشند.

 -       به آنانکه میگویند: باید به طالبان وقت داده شود همه چیز تغیر میکند.

 -       به آنانکه از وحدت ملی خلقهای زحمتکش افغانستان! حرف میزنند ولی به شکلی در برابر برخورد های تعصب آمیز و تک گروهی و تک قومی طالبان لب از لب شور نمیدهند.

 -       به آنانکه به بهانه و عنوان تجاران قوم و زبان، دلالان معامله گران سیاسی در برابر منافع و حقوق حقه تمام ملت کثیر القومی افغانستان ماهرانه حرف میزنند و حرف میفروشند.

 -       به آنان که هنوز در فکر نصیحت های پدرانه به طالبان‌اند و در بخاطر امید های کاذب در دنیای فانتازی خویش زنده گی می‌نمایند.

 در حالیکه:

 -       بیشترین، یا بهتر بگوئیم اکثریت قاطع طالبان تحت حمایت استخبارات پاکستان و در تداوم پروژه استخبارات ایالات متحده در تشکل مجدد تروریزم القاعده و داعش و همچنان باز کردن میدان مصئون فعالیت های گروه‌های تروریستی پاکستانی در داخل افغانستان، در پالیسی سازی جنگی و تروریستی مصروف اند.

 -       طالبان بعد از تسلط بر ارگ با مهارت خاص و با شیوه استخباراتی منبعث از استخبارات پاکستانی وعده کردند که:

 داکتر جلالی در رآس حکومت قرار میگیرد، مردم ساده دل باور کردند،

 گفتند: حکومت فراگیر در حالت شکل گیری است، مزاکرات با شخصیت ها جریان دارد، ولی تعینات در سطح والی های طالبی، وزارت خانه ها، معینیت ها و تعداد دیگر کرسی های کلیدی بین مولوی ها و آخند ها، آنهم اکثرن از یک گروه قومی و مذهبی تعین گردیدند.

 گفتند: در وزارت ها افراد متخصص به کار های شان ادامه میدهند ولی در عوض سبکدوشی های گروهی و بر بنیاد سیاست تک گروهی و تک قومی و روپوش «همکاری با دشمنان اسلام» و د رنظر نگرفتن خصوصیت کثیر القومی افغانستان تعین و تقسیم کادر ها عملی گردید،

 -       شنیده شد که گویا قانون اساسی سال ۱۳۴۳ زمان شاهی با بعضی تعدیلات دوباره موقتن نافذ میگردد، ولی در عوض هر روز با فرامین و تطبیق فتوا های ملا ها هرگونه حقوق مردم پامال و در عمل سیاست تبعیض و تطبیق سیاست خشن بر علیه زنان، دختران و جوانان، تحصیل کرده ها، فعالان مدنی، ژورنالستان تا سطح زندانی کردن‌ها، لت و کوب فاقد احساس و وجدان انسانی با دره و کیبل تطبیق میگردد،

 -       تحت عنوان مدافع و حمایت از ناموس مردم، همه روزه ناموس مردم مورد تجاوزو اهانت قرار میگیرد. طالبان حین پالیدن خانه بخانه حتی صندق های لباس زنان و دختران را یکه یکه باز نموده میبینند و حتی میخندند. این چنین عمل بدون شک تعرض خلاف اخلاق، شرافت و غیرت افغانی در برابر خانواده و حریم شخصی و خانواده گی تلقی میگردد،

 -       طالبان اعلام نمودند که عفو عمومی بر سراسر کشور قابل تطبیق و تمام نظامیان و کارمندان دولت سابق مصئون اند ولی طالبان در مناطق مختلف کشور صدها نظامی را حتی در پیش چشم زن و فرزندانشان تیر باران نموده اند. اکنون دستگاه استخبارات طالبان در اعمال شان مشابهت با دستگاه کام حفیظ الله امین و گشتاپوی آلمان نازی دارند.

 -       طالبان اخیرن همه مردم را دلگرم گویا جلسه مهم کابینه در قندهار نموده و اشاره بر تغیرات بزرگ در حکومت دادند، ولی محصول این جلسه سه روزه که با موجودیت رئیس استخبارات پاکستان، تدویر یافت، پالیسی طالبان سختگیرانه ترشد، مکاتب دخترانه بسته و تقویم عنعنوی و تاریخی کشور با تقویم عربی مبدل گردید. همان بیرق سه رنگ که همه آنرا مایه غرور وهویت خویش میدانستند، پائین و بیرق سفید «میان سیاه» طالبی بر فراز شهر، چهره شهر را غم آلود ساخت و دهن تعداد از روشنفکران که امید با طالبان بسته بودند، باز مانده و اکنون خود و فکر واهی و خوشباوری خویش را یکبار دیگر با ارزیابی و بازبینی میدهند.

 -       طالبان ماه ها زنان و دختران را وعده وقت گل نی دادند که گویا دختران حق تحصیل دارند ولی باز کردن مکاتب دختران یک ساعت قبل از باز شدن دوباره به آینده «الغیب عند الله» موکول گردید.

 -       طالبان هر روز انسانهای جامعه را زیر نام خلاف قانون تحت فشار قرار میدهند، در حالیکه قانونی وجود ندارد و یا قوانین در سیاه چالهای طالبی در بند قرار دارند. شریعت طالبی در افغانستان در قریه تا قریه و از منطقه تا منطقه و از شهر تا یه ده عقب افتاده در تفاوت، استثنا و تبعیض تطبیق میگردند. در جای چهار ملای، کم فهم از حق و حقوق انسان، فتوای ساده صادر میکند و در جای دیگر انسانها با یک صدای «وای گفتن» از جانب استخبارات دستگیر، شکنجه شده با دره و کیبل و با دست و پای شکسته رها میگردد و یا به بهانه به رکبار گلوله بسته می‌شود.

 اکنون چند سوال را باید مطرح نمود که:

 -       آیا در موقف محافظه کارانه و خموشی در برابر سیاست طالبان قرار گرفت و بر تمام جنایات و اهداف تک قومی و تک گروهی و در «یک خلاصه» حفظ و تداوم و تحمیل عقب مانده ترین سطح کلتور و فرهنگ که نمودی از عقب مانده گی در سطح یک قریه دور افتاده از تمدن و ترقی است وآنهم تحت نام شریعت و کلتورافغانی و ملی! قرار گرفت؟ و در یک آب در حال گندیده شدن شنا نمود؟ ویا طالبان را با یک جمع بزرگ و بر بنیاد تحول طلبی، ترقی خواهی، اندیشه ملی و وطنپرستانه، وفاق ملی جامعه کثیر القومی، محکوم نمود ه، آن‌ها را عاری از شایسته گی قرار داشتن در هرم سیاسی یک کشور با کثرت اتنیکی، و خصوصیات فرهنگی دانسته و در یک صف واحد ضد طالب و اندیشه طالبانیزم قرار گرفت؟

 -       آیا از سیاست تبعیضی طالبان که یک بخش بزرگ مردم افغانستان را در سیاست رسمی خویش و از عقب میکروفون های تلویزیون کولابی، مغل و مهاجر خطاب می‌کنند و حتی با نام مهاجر اجساد کشته شده گان را با نفرت و اهانت از پا کش کرده انتقال میدهند، لب سکوت انتخاب نمود؟

 -       آیا میتوان بر چنین جرم ضد انسانی لب، زبان و قلم بست؟ یا اینکه نباید در زیر سایه تعصب آلود و معامله گر چند دزد، تجار و دلالان دین و زبان و قوم در برار تعرض و توهین مردم کشورخموشی اختیار نمود؟

 -       آیا در برابر ایجاد زندان های مخفی طالبان که صدها انسان را، صرفن بر اساس تعلقیت قومی و منطقوی، بدون کدام سند الزام و بدون یک پروسه عدلی و قضائی دربند نگهمیدارند، خموش بمانیم و نظاره گر جنایات باشیم و یا بخاطر دفاع از اساسات حقوق انسان و بخاطر آن حقوق که ما برای خود آرزو میکنیم، طالب را بخاطر اعمالش محکوم نمائیم. در یک صف؛ بخاطر وطن واحد، مردم مظلوم، بر اساس افغانستان شمول و نجات وطن قرار گیرم و در برابر یک گروه که شرم جامعه ملی و جامعه بین المللی است، قرار گرفته اندیشه، عمل و صدای خویش را با هم یکی سازیم و طالب و اندیشه طالبی را افشا و به مردم معرفی نمائیم. بلی طالب را با اندیشه عقب گرایانه، ضد انسانی، ضد تمدن که محصول و منبعث از سیستم مذهبی دیوبندی طراز پاکستانی است که با تاریخ، تمدن و فرهنگ پر افتخار تاریخی ما در تقابل و دشمنی آشتی ناپذیر قرار دارد، افشا و معرفی نمود.

 -       آیا میتوان تنها به پشتون بودن و پشتونیزم و یا تاجیک بودن و تاجیکیزم ویا ترک تباری و هزارستانی ملت سازی کرد؟ با حساس بودن شرایط کنونی جامعه ما آیا ضروری بنظر نمیرسد که:

 -       احساس پشتون بودن و پشتونوالی را برای پشتون های افغانستان گذاشت و بحیث یک حق داشتن کلتور شان مورد پذیرش و احترام قرار داد و همچنان تاجیک و احساس تاجیک بودن و داشتن حق افتخار به کلتور و ادبیات چندین هزار ساله شان احترام نمود و به حق رشد و انکشاف همان کلتور و فرهنگ مردمان تمکین نمود که آنان در آن بزرگ شده و بخشی هویت شان را تشکیل میدهد. به همین ترتیب این حق مشابه را باید به هزاره ها، ازبک ها و سائر اقوام کشور نیز قايل شد و با من برآوردی های جنجال برانگیز و بدون نتیجه، بر حکم وطن و ملت واحد مان، خدا حافظی نمود.

 از نظر نویسنده شرایط و اوضاع جگرخراش وطن و مظلومیت مردم کشور در زیر کتک، ساطور، قنداق، به رگبار بستن مرمی و کیبل هر روز متحمل رنج های بیکران اند، وظیفه هر روشنفکر روشنگر، وطندوست و مدعیان وفاق و اتحاد ملی این است که باید همه قلم ها، صدا ها و اندیشه ها را نه در خموشی و یا تخریب ذات البینی گروهی بلکه در افشای و معرفی طالب و طالبانیزم، انسان ستیزی طالب، نفرت و اندیشه عقبگرایانه طالب در برابر مدنیت و زنده گی مدنی و هم چنان ضد انسان و انسانیت و بالاخره دنیای کوچک و پر از تعصب و سیاست تبعیضی شان متمرکز گردند.

 پیچانیدن، تحریف و به بیراهه کشانیدن با مسايل و تمایلات قومی و زبانی، غربال کردن حوادث تاریخی که اکثریت آن‌ها تاریخ رنج ها و درد های متداوم و مظلومیت در زیر ساطور شاهان مستبد، چیزی دیگری نبوده است که نمیتوان آنرا تنها از زوایای قومی به ببرسی و نتیجه گیری گرفت، روشنفکرا ن روشنگر و روشنضمیر را از به بحث کشانید ن موضوعات بزرگ و کلان ملی برای امروز و آفردای ملت، بطرف مسايل ذوقی و در بند کشیدن آنان در دنیای کوچک فانتازی، چنگ به تخیل و انحراف میکشاند.

 چند پیشنهاد به روشنفکران که خود را مدعی حب وطن و مردم مظلوم کشور میدانند:

 -       در بحث های میان گروهی، انتر نتی و دیگر امکانات دنیای وسیع مجازی بحث جنجال بر انگیز و بدون نتیجه «من چه میخواهم» را به سمت «من چه میتوانم برای نظر جمعی قدمی بگذارم» سمت دهی نمود.

 -       نباید بدین تخیل و فانتازی فکر کرد که گذشته ها همه بدون عارضه و نقص بوده و همه گذشته ها الگوی بدون قید و شرط برای امروز و فردای کشور اند. نباید وقت طلائی را صرف جر و بحث های بدون نتیجه تاریخ شاهان گذشته ساخت یکی را اسطوره زمان معرفی نمود خود را از شناخت ضرورت های کنونی و ادای مسئولیت تاریخی برای امروز و فردا ها دور نگه داشت. انسان متمدن و با مسئولیت نباید در عقب فاکت ها قرار داشته باشد، بل باهمراه با فاکت های روز و اکتویل ضرورت و شعار روز را دریابد و با دیگران به بحث و تبادل باید رفت و طراح ایده های نو باید بود.

 من لازم میدانم دو مثال و دیدگاهم را در مورد مطرح نمایم. امید است خواننده مرا به این و آن لینک و ارتباط ندهند بلکه هدف مرا خوبتر درک نمایند.

 تعداد از روشنفکران ما در سال‌های اخیر بالای شاهان گذشته و تقسیمات جغرافیای صدها سال و هزاران سال قبل بحث های طولانی و خسته کن را، از زوایای مبتنی بر تمایلات قومی و ... تبصره ها و به بررسی های خودی گرفته اند و یا گروه‌های سیاسی که هر روز کوچک و کوچک تر میشوند و در یک منجلاب معادله جذری دست و پا میزنند، در سی سال بحث اتحاد ها و وحدت ها آن‌ها را بیشتر به قطب بندی ها و انشعابات مواجه ساخته است. سی سال در پی آن چیزی که به اصل نرسیند و لی روز تا روز از اصل دور ماندند.

 یا اینکه: بحث های جدلی در مورد شاه امان الله و عبدالرحمن خان که یکی بدون شک شاه ظالم، دیکتاتور و خون آشام بوده است. عبدالرحمن خان با بر پا کردن کله منار ها قدرت مرکزی را ایجاد نمود. شاه عبدالرحمن خان را نباید بحیث یک پشتون ظالم محکوم کرد و یا از او یک قهرمان پشتون تبار ساخت بلکه او با سیاست خون آشانم قدرت را به نفع خودش حفظ نمود. او یک انسان یا فرد دیکتاتور بوده است که تعداد از پشتونهای که با او مخالفت داشتند، نیز نیست و نابود نموده است. به عین شکل شاه امان الله را نباید سمبول یک «پشتون تبار» به تعریف گرفت و از همان زوایا به تعریف و تمجید گرفت. البته سیستم میراثی شاهی چنین بوده است که سلطنت خانواده سدو زائی و محمد زائی بصورت ارثی بالاخره به شاه امان الله رسید ولی شاه امان الله را باید سمبول ترقی خواهی، تجدد و مشروطیت دانست. فکر ترقی خواهی وی محصول شرایط زمان مبارزات ضد استعمار در هند، انقلاب در روسیه و مدرنیزم زمان اتاترک و در بعد داخلی تحت نفوذ ایده های آزادیخواهان و مشروطه خواهان کشور بوده است که در صفوف آن منورین و مبارزین پشتون، تاجیک هزاره و اقوام مختلفه قرار دادشته اند و این افتخار را هیچگاهی نباید در انحصار این یا آن تلقی نمود، هم چنان که تباید با روحیه ضد پشتونی همه کارنامه های شاه امان الله و حلقه تجدد پسند، مشروطه خواه و آزادی خواه او را به هیچ گرفت. شاه امان الله سمبول ترقی خواهی، قانونیت، مشروطیت، آزادی زن و آغاز یک مدنیت و مدرنیزم بود که توسط افکار و اهداف طالبی های یک قرن پیش محکوم به شکست گردید.

 نویسنده بدین آرزو و هدف بدین نوشته پایان میبخشد که زمان زمان نجات وطن با گره زدن همه توانائی ها اعم از اندیشه، قلم و صدا برای ملت کثیر القومی، حقوق انسانی و مدنی، انتخاب ترقی و تمدن در عصر کنونی با هم گره زد و معرفی طالب و اندیشه طالبیزم را بحیث یک سمبول و روش تبعیض قومی زبانی و مذهبی و عقب مانده ترین، خشن‌ترین و غیر انسانی ترین سیاست زیر نام شریعت اسلامی افشا ومعرفی نمود و در برابر آن باید از زنده گی با حرمت انسانی دفاع نمود و در این خواست شرافت مندانه و عدالتمندانه هیچگونه تمایز، تفاوت و استثنا را مجال نفوذ داد.

 پایان

 با حرمت