این یک حقیقت تاریخی است که کشور ما در کلیه مراحل انکشاف تاریخی خود به‌عنوان یک کشور صلح‌دوست نقش مثبت و فعال خود را در راستای حراست از صلح و امنیت جمعی ایفاء داشته و هیچ‌گاهی به‌مثابه عنصر تجاوز و دخالت در امور دیگران و بخصوص در مسایل داخلی همسایگان در سطح منطقه ما که از پرآشوب‌ترین مناطق جهان محسوب می‌گردد، دخالتی نداشته و به حیث یک عضو فعال ملل متحد و حامی صلح و تشنج‌زدائی باقی مانده است.

افغانستان در دو جنگ بین‌المللی موقف بی‌طرفی خود را حفظ نمود و چنانچه با آغاز جنگ دوم جهانی در اول سپتامبر (۱۹۳۹) میلادی، با اعلام بی‌طرفی مطلق، از عدم شرکت خود در جنگ به سود هیچ یک از طرف‌های درگیر اطمینان بخشیده و چون یک کشور و ملت صلح خواه این رویاروی عظیم و گسترده جهانی را که پیامدهای سنگین و غم انگیزی در تاریخ بشریت از خود بجا گذاشت، محکوم نمود.

بعد از ختم جنگ دوم در سال (۱۹۴۵) که به ظهور جهان دوقطبی و جنگ سرد فی مابین بلوک شرق در رأس اتحاد شوروی و غرب به رهبری ایالات متحده منتهی شد، افغانستان درین مرحله حساس تاریخی به تداوم سیاست عنعنوی خود ادامه داده و در یک چنین فضای ملتهب و در حال استحاله رقابت‌های گسترده سیاسی، ایدیولوژیکی و تسلیحاتی به‌سوی بی‌طرفی سیاسی شتافت و به‌مثابه کشور مؤسس نهضت عدم انسلاک در نخستین اجلاس آن سازمان که به تاریخ (۱۸) اپریل سال (۱۹۵۵) در شهر باندونک اندونیزیا دایر گردید، فعالانه شرکت نموده و با اتخاذ سیاست بی‌طرفی مثبت و فعال در دشوارترین مراحل مبارزات نهضت عدم انسلاک، که در حمایت از نهضت‌های رهایی بخش ملی، خلع سلاح، دیتانت، مبارزه علیه اپرتاید و تبعیض، در مقیاس بین‌المللی انجام می‌گردید، در کنار جنبش باقی ماند و به‌مثابه یکی از اعضای بااعتبار نقش و سهم خود را در راستای حفظ صلح و امنیت پایدار جهانی، به شایستگی بی‌نظیری ایفاء داشت.

سال‌های آغازین دهه هشتاد سده گذشته، جنون جنگ سرد و سیاست‌های توسعه‌طلبانه هامونی‌های قدرت، روزهای دشوار و ویرانگری را برای افغانستان بی‌طرف و مردم آن رقم زد، حضور قشون سرخ درین کشور بهانه‌ای برای موج عظیمی از مداخلات خارجی به سردمداری ایالات متحده، کشورهای پیرامون و به میزبانی سخاوتمندانه اسلام آباد گردیده و باب توطئه‌ها، دسایس، مداخلات و تجاوزهایی بی‌رویه در تناقض و ضدیت با اصل عدم‌مداخله و تجاوز در سرزمین تهی دست و فقیر افغانستان مفتوح گشت. جنگ داخلی دهه هشتاد به‌مثابه محصول مستقیم دخالت بیرونی موجب گردید که طراحان نقشه جنگ در افغانستان، مسؤولیت سرمایه‌گذاری‌های عظیمی اعم منابع مالی، انسانی، لوژیستکی و انواع تسلیحات حاوی قدرت کشتارجمعی را به‌منظور گسترش بحران کشور ما به عهده گرفته و با ایجاد مراکز متعدد تربیت و تجهیز نظامی در قلمرو پاکستان و هکذا جلب و سربازگیری از اکثریت کشورهای واقع حوزه خاورمیانه تا شمال افریقا، که لشکر جهاد اسلامی نامیده می‌شد، برای بار نخست سنگ‌پایه ایجاد کانون‌های افراطیت دینی، تروریزم و تفکر بنیادگرایی در جغرافیای بنام پاکستان گذاشته شد.

حامیان جنگ داخلی در افغانستان که استمرار جنگ، قتل و کشتار افغان‌های بی‌دفاع ملکی و انهدام کامل افغانستان را مشروع و مباح می‌پنداشت، طیف نیرومند از تجاوزات مسلحانه را در وجود به‌اصطلاح سربازان خدا که شبکه القاعده و صدها گروهای دهشت افگن از مخوف‌ترین فیگورهای تروریستی مشمول آن بود، در ضدیت به افغانستان هسته گذاری نموده که تداوم و تعمیل آن به عهده اسلام آباد گذاشته شد، لذا شبکه استخباراتی (ای-اس-ای) به‌عنوان بدنام‌ترین نهاد اطلاعاتی منطقه و دشمن سوگند خورده افغانستان مأموریت کسب نمود تا افغانها و افغانستان را طعمه آتش جنگ اعلام ناشده زیر چتر کمک به جهاد و آزادی ملتی نماید که با آن‌ها خصومت تاریخی غیرقابل انکار داشته و با بهره برداری از فضای مساعد سیاسی و نظامی به وجود آمده از هیچ‌گونه دست اندازی، تجاوز و اهانت به مفاخر تاریخی و ملی افغانها دریغ نورزید، بنا برین غیرمنصفانه نخواهد بود که اذعان بدارم، این فقط همین دوران دشوار تاریخی و خون‌بارترین مرحله تراژیدی ناشی از مداخلات خارجی در امور داخلی افغانستان بود که جواسیس پنجابی جرأت آن را کسب نمود تا همراه با کرنیل‌های ارتش مرتجع اسلام آباد توأم با هزاران ملیشه‌های مزدور به حریم مقدس میهن عزیز ما شجاعانه و بی‌باکانه وارد گردد و ازین رو بود که نقض حق حاکمیت افغانستان در محور سیاست خارجی پاکستان امروزه بیک امر عادی مبدل گردیده است.

از آنجایی که نوشته‌ای حاضر معطوف است به بی‌طرفی دایمی یا بی‌طرفی حقوقی کشور ما بر مبنای توصیه آقای هنری کسینجر از نظریه پردازان کهنه کار و از هسته گذاران سیاست امریکا فردی که خود در سمت مشاور امور بین‌المللی کاخ سفید نقش بارزی در بحران داخلی و تراژیدی خونین دهه هشتاد در افغانستان داشت، موصوف دلسوزانه در اثر که در ین اواخر بنام (نظم جهانی) نوشته است توصیه نموده است که: (در برخورد با احتمالات ظهور دوباره افغانستان به حیث یک مرکز جهادی، تلاش گسترده در سطح دیپلماتیک بکار است تا یک راه حل منطقی مشخص گردد)

نامبرده با ابراز تردید از آینده افغانستان چنین مینگارد: (پاکستان پیوسته نفوذ خود را در میان اقوام پشتون افغانستان گسترش داده و از طالبان سنی حمایت می‌نماید و تأکید می‌دارد که افغانستان بعد از سال‌ها جنگ و علی الرغم حضور جهانی و سرمایه گذاری میلیاردها دلار کماکان ورشکسته باقی خواهند ماند.)

وی از بلجیم به حیث یک نمونه تاریخی یاددهانی می‌نماید که در دهه سوم قرن نوزدهم طرف‌های درگیر و یا قدرت‌های وقت اروپا بعد از سال‌ها جنگ نیابتی در قلمرو بلجیم به این نتیجه دست یافتند که در کنفرانس بین‌المللی در شهر لندن در سال (۱۸۳۹) میلادی به حاکمیت و تمامیت ارضی بلجیم احترام گذاشته و بلجیم را به حیث یک کشور بی‌طرف دایم به رسمیت بشناسند، لذا توصیه ارزانی نموده است که افغانستان بایست از الگوی بلجیم به خاطر اجتناب از ورشکستگی دایمی و یا تجزیه پیروی نموده و دولت افغانستان هرچه عاجل‌تر پیشنهادی بی‌طرفی خود را به سازمان ملل متحد ارایه دهد.

مغز متفکر، طراح سیاست خارجی و این استراتیژست کهنه کار ایالات متحده مگر به خاطر ندارد که در سال‌های پسین دهه هشتاد رهبری جمهوری افغانستان ضمن ادامه سیاست آشتی ملی با طرف‌های مسلح در منازعه داخلی افغانستان و بعد از خروج نیروهای خارجی از کشور برای نخستین بار در تاریخ پر از فراز و نشیب کشور ما نظریه ایجاد یک افغانستان بی‌طرف (دایمی) و عاری از تسلیحات سنگین را مطرح نمود تا قدمی باشد در راستای ایجاد اطمینان متقابل فی مابین افغانستان، جهان و کشورهای پیرامون به‌ویژه اسلام آباد که علی الرغم تعهدات آن کشور در پیمان بین‌المللی ژینو به سیاست مداخله و تجاوز با توسل به ابزار زور و در قالب تشدید جنگ با اعزام دسته‌های مسلح و ارسال تسلیحات گوناگون روند آشتی و مصالحه بین‌الافغانی را به عزم تداوم جنگ و گسترش ابعاد بحران در کشور سبوتاژ نمودند.

بدیهی است که در آن روزگار گوش شنوا و دید بینای نسبت به طرح‌های صلح‌جویانه کشور ما و من‌جمله طرح ایجاد یک افغانستان بی‌طرف با توجه با اهداف که در تداوم جنگ در میهن ما مطمح نظر بود وجود نداشت و مساعی همه جانبه داخلی و منطقوی به خرج داده شد تا از روند آشتی میان افغانها به عزم متلاشی شدن و ورشکسته‌گی بیش‌ازپیش افغانستان جلوگیری نمایند. فلهذا به باور این قلم منصفانه و منطقی بود که آقای کسینجر و سایر کانون‌های فکری و نخبه‌گان سیاسی در ایالات متحده امریکا در فصل جدید از نبردهای خونین در افغانستان که بدون اغما ض در پرتو مقاصد و منویات اسلام آباد در کشور ما در جریان است، طرح برچیدن کانون‌های افراطیت دینی، مراکز تربیت، تمویل مالی و تسلیحاتی گروهای دهشت افگن را در قالب یک مبارزه صادقانه به کشور قدرتمندی متبوع شان چون ایالات متحده توصیه نموده و بجای تداعی افکار بدبینانه نسبت به آینده افغانستان و منوط دانستن حل پرو بلم‌های جاری این کشور صرفاً از مجرای طرح غیرعملی بی‌طرفی دایمی با ایجاد یک تفاهم جمعی در سطح منطقه‌ای، طرح انزوا و تجرید پاکستان این یار دیرینه و متحد کاذب خویش را در امر مبارزه علیه دهشت افگنی به‌مثابه حامی و میزبان تروریزم و سایر دولت‌های که از تروریزم به حیث ابزار در سیاست خارجی‌شان استفاده می‌نماید در خور افگار عمومی و رهبری ایالات متحد داده و نقش مثبت و منصفانه خویش را به حیث یک متفکر امور بین‌المللی در راستای کاهش رنج و آلام میلیون‌های انسان بی‌دفاع غیرنظامی در کشوری به انجام می‌رسانید که قربانی خشونت و حملات مرگبار تروریستی برخاسته از پاکستان هستند، افزون برین می‌توان تصریح نمود که فقط مبارزه صادقانه همه طرف‌ها در امر سرکوب تروریزم در سطح منطقوی و جهانی و ظهور افغانستان جنگ‌زده و قربانی تروریزم به‌مثابه یک کشور واحد و قدرتمند می‌تواند به تحکیم صلح و ثبات پایدار منتج گردد.