چهل سال است که نبرد میان جعل و نادانی ترقی و عقب گرایی، یا مدرنیته و سنت سالاری در افغانستان جریان دارد که باعث تغییر بنیادی و دگرگونی‌های اقتصادی، اجتماعی وسیاسی بر شالوده یی اهداف مترقی و پیش‌رونده تاریخی با خود در قبال داشته است. شوربختانه این تحول‌های تحقق یافته با رشد موزون اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تاریخی که جامعه ما در مسیر آن بود، قرار نه داشت. برای اینکه ارزش‌ها و مؤلفه‌های اقتصادی وسیاسی و تاریخی آن از فکر و روان مردم عبور نه کرده بلند تراز درک و شعوری آن‌ها بوده است؛ از بالا بر مردم در ازمنه تاریخی تحمیل شده است. از یک طرف قشر فهمیده و آموزش دیده روشنفکر همه به گفته کانت به "بلوغ فکری" نه رسیده بودند که بتوانند مقابل موج سنت سالاری که علیه نوگرایی و ترقی قرار گرفتند به ایستند و مقاومت نمایند. کمبودش محسوس بوده، همچنان اکثریت مردم کشور ما بی‌سواد بودند. این مؤلفه‌ها باعث شد که روند تغییر و تکامل اهداف مترقی و نو به شکست مواجه شود واز این وضع دشمن ترقی و آزادی و رفاه مردم برای خود استفاده عظیمی نماید. ما از لابه‌لای اوراق تاریخ آگاهی داریم که بعد از استقلال افغانستان درزمان شاه امان الله و قیام هفت ثور که ما خود شاهد این روند هستیم و تا به حال ادامه دارد، این تأثیر گذاری‌ها وجود دارد؛ یعنی مردم به گفته هگل به"آگاهی و آزادی تاریخی" نه رسیده بودند. روند روشنگری تا قیام هفت ثور به‌کندی و لنگ لنگان پیش می‌رفت وجهش لازم تاریخی نه داشت. اکثریت مردم کشور از نوع حاکمیت" دولت و ملت" و" ملت دولت" به‌جز عده‌یی از تحصیل کرده‌ها و نیروهای سیاسی چپ وراست آگاهی نه داشتند. عرف وعادت سنت سالاری با مضامین ومولفه های دینی ومذهبی گره خورده بود. هویت ملی برعلاوه که همه اقوام کشو ردارای ارزش‌ها های تاریخی وفرهنگ مشترک برمبنای زبان، دین، تاریخ، جغرافیا وغیره بودند، به شکل بنیادی ومدرن آن به قوام خود نه رسیده بود وهنوزهم بعد از حاکمیت جهادیون ودولتهای که زیر سایه ناتو و نظا میان امریکا شکل گرفته اند، این چالشهای بیشتر شده است. یگانه رفع چالشها دراین عرصه، سهم گیری تمام زحمتکشان افغانستان برشالوده یی تحقق حقوق شهروندی وارزشهای ازادیهای سیاسی، دمکراتیک و اجتماعی است. تا دولت دموکراتیک وکثرت گرا را نه براساس تعلقهای شخصی و گروهی وزبانی بلکه براساس تحقق ارزشهای عدالتخوهانه باشد بنیادنهند. برای اجرای این اهداف نیروهای که چرخ روندانرا به جلو بچرخانند ضعیف بوده، خصوصن نقش وسهم گیری فعال نیروهای دموکراتیک وچپ ملی مذهبی و جامعه مدنی دراینمورد بی تأثیر است. ازجانب دیگر اکثریت اقشار توده ی زخمتکش ازفهم این هدفهای بی خبراند هران چیزی را که رهبران دولت و زورسالاران جهادی بگویند، سرشور میدهند. سکولاریزم به شکل اساسی آن برشالوده ی لیبرالیزم سیاسی هنوزهم در عقب پرده های تاریک قراردارد، سیاست از دین جدانیست بلکه انرا رهبری میکند. ترویج اندیشه های تندروانه اسلامی درمکاتب ودانشگاه ها که ازخارج افغانستان اخص از همسایگان درسالها حاکمیت جهادیون وتکنوکراتهای غربی (کرزی وغنی) نفوذ یافته نگرانی اصلی وچالش برانگیزمیباشند. ومداخله کشورهای عربی، پاکستان وایران دراین عرصه باکمکهای مادی ومعنوی برجسته است. طالبان، داعش، والقاعده وحزب تحریر وفا طیمون دستاورد بزرگی این کشورهای در طول هجده سال درموجودیت عساکری غربی بوده که اساسی ترین مخالفان دولت را تشکیل میدهد. روند صلح برعلاو ه کمکهای جامعه جهانی درراس امریکا وایجاد شورای صلح در افغانستان هنوزهم نتایج مثبتی صلح بدسته نه اورده است. همه فیصله های به روی کاغذ باقی مانده است.

 بادرنظرداشت نکات فوق برای تغییر بنیادی در عرصه های اقتصادی و اجتماعی وفرهنگی ضرورت پنداشه میشود تا درک واگاهی مردم با اراده مستقل از ارزشهای آزادی سیاسی و اجتماعی ودموکراتیک بلند برود، و مردم بدانند که این مؤلفه‌ها برای شان چه به ارمغان میاورد. به باورمن تنها به حرفهای و نوشتهای بعضی تحلیلگران، سیاسی و اجتماعی که از طریق تلویزون وصفحه ها ی انترنیتی مجازی وغیر مجازی صورت میکیرد کافی نیست به مانند یخی است که به افتاب گذاشته شود وازبین برود! باید راهی اندیشدن ودرک بیشتر مردم برای فهم ارزشهای مدرنیته وظیفه همه وطنپرسان نواندیش، دگراندیش، علما وروخانیون سکولار را تشکیل میدهد. تا درتارک رویکردهای شان قرار بگیرد.

  به گفته هگل "اندیشدن خود زمینه تغیر درذهن وشعور انسان است. اندیشه اندیشه را بوجود میآورد.".

  یا به گفته کانت: کاربرد عقل خویش درامور همگانی به تمام وکمال "... هرچقدر درمیان مردم روشنگری نمود وواقعیتهارا بازگو ومشکل جامعه را عینی تشر یح توضیح کرد جامعه زودتر راهی تغییررا پیش خواهد کرفت. سقرا ط میگفت که من " خرمگس" هستم که د رگوش جوانان "بنگ گس " میکنم تاانها را به مانند اسپ تنبل از خواب بیدار سازم. وی تااخرین رمق زندگی روشنگری کردوزندگی خودرا درراهی نواندیشی با نوشیدن زهر شکران نظر به فیصل محکمه اگورا از دست داد وبه مثابه اولین روشنگر باستان ازبین رفت و نام خودرا جاویدان تاریخ ساخت.

  امروز جامعه ما دربرزخ مدرنیته وسنت گرایی قرارداردو تنها شهری ساختن مردم و اباد کردن سرکها ومنازل باشکوه درشهر ها نمی توان گفت که افغانستان کلن داخل ارزشهای مدرنیته شده است. فعلن در نیمه راه قراردارد که قرار است با امدن طالبان آنرا درمسیرش خفه و خنثی بسازند. برای اینکه ارزشهای مدرنیته طوریکه دربالا گفتم از میان روان شعور مردم سپری نه شده ودرک واقعی ازان نه دارند. وارداتی وصوری بوده است نه تاریخی. کارل مارکس به مثابه نخستین منتقد نظام سرمایداری ومدرنیته میگفت:" تحلیل تضادهای بنیادین مدرنیته درک تضادهای درونی وانتاگونیستی ناحل شدنی نظام اجتماعی مدرن به منظور نمایش علل ناکامی های آن در دسترسی به اهداف اعلام شده ا ش نمایش نابخردی ذانی شیوه یی تولید بورژوازی درحل مسائیل ناشی از تضادهای ژرف اجتماعی وطبقاتی... رانه اصلی تکامل تاریخی، نمایان کردن منش ناکامل مفهوم مدرن آزادی انسانی است."

 چنانچه افغانستان امروز درمسیرجامعه سرمایداری گام گذاشته نه تنها اختلافهای طبقاتی وگروهی وقومی وسیاسی جامعه قبلی خودرا نه توانسه حل کند؛ بلکه انرا تشدید و رشد داده است و شیرازه وحددت وهمبستگی آن‌ها را از بین برده است. وتضادهای طبقاتی باافزایش فقر وگرسنگی وبلند رفتن ثروت اقلیت نه از طریق تولید ونهادهای صنعتی، بلکه ازطریق رشوه وفساد اداری و تقسیم سرمایه های ملی توسط زورمندان یکجا با اتفاق نیروهای خارجی به دست اورده اند، افزایش یافته است. افغانستان کاملن به یک کشور مصرفی تبدیل شده است. نسبت عدم توجه مدیریت دولت درزمینه عرضه خدمات اجتماعی ازطریق تقسیم ثروت ملی هرروز دامنه فقر وگرسنگی و شکاف طبقاتی بیشتر میگردد. نیروهای دموکرات وملی در میان این بی بند باری های سیاسی و اجتماعی در جامعه مفقودالاثر وخنثی و نقش شان درجهت تبلیغ وترویج ارزشهای مدرن و عقاید وتیوریهای مترقی که بتواند جوانان وسایر افشار جامعه را در روشنی واقعیتها تاریخی و زمان قرار بدهند ضعیف وناچیز است. اجرای قوانین وسنت دینی ومذهبی برمینای اصولی صدراسلام درمیان جوانان اعم از دختران وپسران حتی درمیان عده ازنیروهای چپ رخنه کرده وافزایش یافته و توسط ملا هاترویج وامر نهی میشود. نیروهای بنیادگرایی اسلامی با استفاده از ضعف دولت وعدم تامین امنیت وارتقای کشتارو دزدی وگروکان گیری درمیان مردم سبب عدم رشد نفوذ جریانهای مترقی وسکولار شده است. فلهذا نیروهای مسلح طالب، القاعده وداعش وسایر نیروهای تروریستی بعد از امدن نیروهای غربی در راس ناتو امریکا صدها بار (درزمان کرزی وغنی) افزایش یافته که امروز طبل کوس همسری را با دولت می زند؛ خواستار تغییر نظام و ایجاد دولت مرامی خویش میباشند. به این رو جامعه کشور ما به یک جهش مترقی برای پیروزی وعلم وخردعلیه تحجرگرایی ومنش افراط گرایی دینی ومذهبی ضرورت دارد. باید مردم ما امروز بدانند که امر سیاسی امر زمینی وبشریست نه فرا زمینی ومتعالی. جکومت نیز امری انسانی وبر شالوده یی قرارداد اجتماعی میان انسانهاست. قرون وسطی یا "قرون تاریکی" دراروپا بدتر از وضع امروز بود که طالب القاعده وداعش به نام دین وامارت وخلافت اسلامی در افغانستان، کشتار سنگسار، حلال کردن سربریدن به نام خدا ورسول ونص قران وحدیث بنام ملحد و همکاری با دولتهای بیگانه غربی، انجام میدهند. پاپها، کشیشان، اسقفها وراهبان دینی در رأس مقامها ونمایندگان کلیسا قرار داشتند که درتمام شیون زندکی مردم مداخله مستقیم داشتند. همه چیز روح مذهبی ودینی داشت. پیش ازهزارها روشنگران دینی ومذهبی و علما وخرد ورزان با فجیع و شنع ترین عمل صد انسانی با سوختاندن، مثلث کردن، ودونصف کردن انسان توسط اسپها، بازهم اصلاح دینی وانقلاب علمی ازدرون خود کلیسا به پیروزی رسید که سبب تولد دوباره علم یونان (رنسانس) کردید. هسته های روشنگری از کلسیها توسط کشیشهای که فیلسوف بودند مانند ابلار، (درپاریس کشیش درقرن دوازده بود) مارتین لوترو کالون وغیره شکل گرفت. درانزمان نیزکاربرد عقل در امور همگانی امر وحشت ناک بود با آنهم ازمیان وحشت ها علم سر بلند کرد. هگل در این مورد گفت است:"تگثرگرایی بود که آزادی دینی را ممکن ساخت نه خواست لوتر وخواست کالون."

 کشور ما هم درچنین وضع ناهنجارتاریک قرار دارد. هرگروهی ضد علم ودانش نسبت بی کفایتی دولت ومداخله بیگانکان تنور را گرم دیده نان خودرا پخته میکنند؛ و یابه نرخ روز نان میخورند. بیرق بنیادگرایی دینی را بلند نموده و به اصطلاح مردم را میخواهند دوباره مسلمان سازند! از اعتقاد دینی ومذهبی به نفع پیشبرد برنامه های کشورهای امپریالیستی وشوینستی جهانی ومنطقه بکار میکریند. نقش بیشتر را دراین روند عدم درک مردم ازدستاوردهای دانش مترقی و علم و فناوری امروز است که علیه آن توسط انسانهای عقب مانده دینی مذهبی و دینیوی (تحصیل کردها) تبلیغ وترویج میشود... احزاب جهادی وعده‌یی احزاب سیاسی روشنفکر ازاین امر برای حفظ سلطه خویش محتاطانه سدی علیه تفکر نوین ورشد واگاهی تاریخی مردم قرار گرفته اند. علاقمندی ندارند تا آن‌ها را که غافل از دستاوردهای علمی وفلسفی واخلاقی میباشند ونگهبان نادانی ورشد فکری سنتی خود استند، متوجه بسازند وروشنگری نمایند. آزادی وروشن گری یک روند تاریخی است که برکنش واراده مردم با آگاهی تاریخی که عبارت از کسب حق فردی وسیاسی انسانها میباشد بوجود میاید. روشنگری بینش انتقادی است. انتقاد از سنتهای کهنه دینی ومذهبی وفرهنگی که برپایه خرافات بنا یافته میباشد. فرانسیس بیکن ازپیشاهنگان روشنیگری گفته است:" شرط نخستین روشن نگری کنار گذاشتن پیشداوری ها وجزمیات سنتی است که به بت تبدیل شده بود. این بتها چهارنوع دسته است بتهای طایفه یی، بتهای شخصی، بتهای بازار، وبتهای نمایشی که به هرکدام آن نوع بشر آگاهی دارد ودر خصلت فردی ریشه دارد ومانع انتقاد دیگران میشود.

 ایجاد جامعه دموکراتیک نوین با تکثر گرایی دراموزه های فراگیر دینی وفلسفی واخلاقی میتواند شکل گیرد. همچنان میتواند با اموزه های نا همسو و ناهمساز که معقول باشد بوجود اید. نهادهای دگراندیش در حکومت دموکراتیک با سایر نیروهای که درتقابل نفی یکدیگر قرار میکیرند میتواند با موجودیت قانون اساسی درعمل وحدت همسوگرایی وفراگیررا تضمین نمایند. خاستگاهی تاریخی آزادی سیاسی با جنبشهای اصلاح دینی برعلاوه پیامدهای منفی جنگهای متواتر در قرن شانزده وهفدهم در اروپا پیوند دارد. این امر بادرک جدید از آزادی وجدان وازادی اندیشه اغازشده است. آزادی های سیاسی بربنیاد تفکر علمی ومترقی درجهان نظامهای مطلق العنان که خودرا سلطان ویا نماینده خدا یاد میکردند ازبین برد. مبارزه سیاسی علیه حکومتهای اقتدار گرا و جزم گرایی وخرافات دینی مذهبی براصل ارزشهای سکولاریزم درکشوریکی از وطایف اساسی همه نیروها باید قرار بگیرد. این امر با ایجاد هسته ها ی روشنگری دروجوداحزاب پیشرو ودمکراتیک وسازمانهای مدنی میتواند صورت بگیرد. روشنگری به گفته مارکس:" انتقاد بی رحمانه ورادیکال باید دایمی باشد، وشامل ذهن یا خرد ناقد نیز بشود." همچنان میگوید" اموزگار خود باید آموزش دیده باشد ". سقرا طمیگفت روشنگری یعنی: "اگاه بودن از آگاهی".

 درد آوراینست، درکشورما شعور سیاسی جوانان در چنبره سنت گرایی جامعه مردسالار وقوم سالاران قرارگرفته که تمی توانند نسبت عوامل اقتصادی وفرهنگی از حیطه آن پیشتر گام بردارند. هرنوع تفکرعلمی واخلاقی دررفتار وکردار تحصیل کردگان و باسودان مدرن ازجانب سنت سالاران و دیندارآن وعلمای فقه تکفیر می شود وانها را به بی دینی وملحدی محکوم میسازند. از سوی دیگر مناسبات نظام سرمایداری نو ظهور که استوار است بر رقابت فرد بر بنیاد منافع فردی وسوداور در"بازار ازاد" که خودرا به ظاهر ازقید وبندهای اجتماعی کهنه رها شده وداخل مناسبات نو اقتصادی و اجتماعی با فرهنگی فکر میکنند و زیرنام آزادی هرعملی بخواهد انجام میدهد. خودرا درچوکات ارزش‌ها ی دموکراسی که عبارت از احترام به حریم آزادی دیگران است درک نماید وجود ندارد. دراینمورد مارکس نطربه شناخت از بنیاد انسان شناسی لیبرال که:" انسان را فرد منزوی می دانست. وانها در وجود اجتماعی خویش اتم های منزوی وتنهایند" می نامید. این منزوی شدن محصول رویکردهای مناسبات سرمایداری درجامعه میباشد که ریشه آن به مالکیت خصوصی وابزار تولید پیوند دارد. وظایف جوانان وافراد و گروهای روشن محور و دگراندیش است، یکجا با احزاب سیاسی و دموکرات که درکشور فعال میباشند، شرایط وحدت وهمبستگی بازمانده گان نسل گذشته نیروهای دموکراتیک چپ وملی ویا جزیره های جدا شده از حزب دموکرارتیک حلق افغانستان (حزب وطن) که زیرنامهای گوناکون احزاب سیاسی را ایجاد کرده اند با سایرنیروها ی ملی ودموکرات بوجو اورند، تا حزب واحد سراسری فراگیرو یا جبهه واحد ملی تاسیس نمایند! تجارب تاریخی نشان داده که بدون تکامل تدریجی تفکر توده ها برای ساختن جامعه که دران برابری وعدالت اجتماعی تامین گردد ناممکن است. در هرمقطع تاریخی که دولت نو بنیاد که هدفش برابری مساوات و ارزشهای دموکراتیک برای تامین حقوق اجتماعی مردم شکل گرفته به خاطر عدم حضور توده ها درجهت تحقق این ارزشهای مترقی خود، روبه شکست بوده است. روشن است که شعار حکومت مردم بالای مردم براصل ارزشهای دموکراسی وحقوق شهروندی با انتخابات ازاد بوجود میاید، اما هیچ زمانی مردم سهم مستقیم در اداره حکومت نه داشته بلکه دولت حکومت کرده است. درشرایط فعلی افغانستان نیازمند اصلاح سیاسی و اجتماعی واقتصادی با نقد شدید از کارکردهای دولتهای گذشته وموجود است. متاسفانه ابزاری که برای اجرای این هداف بکار گرفته شود ضعیف هستند. بهترین افزار برای اجرای این هدف احزاب تشکیل شده در افغانستان میباشد. بدبختانه رهبران و پیش گامان آن‌ها درمیان نسل جوان وسایر نیروهای دگر اندیش وهمسو وگروهای سیاسی ازمعقولیت لازم برخوردار واشتهار نیستند. نقش ضعیف دارند حتی انهارا کسی به عنوان رهبران حزبی نمیشناسند. موضع سازش کارنه با دولتهای منفور که درهژده سال چور وچپاول دزدی وفساد مالی واخلاقی ونفاق ملی اقتتدار گرانه یی فاشیستی را انجام داده ووحدت ملی را صدمه زده اند، دارند. درگزنیش ریاست جمهور ازانها پشتبانی ودرپهلوی شان قرار گرفته اند. عده‌یی از رهبران این احزاب خودرا در شورای ملی به خیث وکیل مردم ازشهر کابل و ریاست جمهوری کاندید کرده بودنداما موافق دراین روند نه شدند. این ها باید با هم یکجا اپوزیسون را تشکل میداند وکاندید مشترک را پیش مینمودند اما نه کردند ووجداگانه به خاطر احراز قدرت با اشرف غنی همراهی وانرا پشتبانی کردند. شوربختانه بعضی رهبران حزبی خودرا به حیث وکیل درپارلمان جمهوری اسلامی افغانستان از شهرکابل به حیث نماینده مردم کابل کاندید کرده بودند نه تواستتد، حتی 200 رآی را کمایی نمایند. بازهم این رهبران به عوض اینکه از مقامهای خویش کنارگیری مینمودند تا راه رابه شخصی مفید با صلابت ولبیب باز سازندو بتواند دراینده از لحاظ تشکیلاتی وسازمانی نسبت به گذشته حزب را بهتر وخوبتر هدایت رهبری کند بازنمایند؛ اما چنین عمل صورت نه گرفته است... امروز هیچ چیزی بهتر ازآن نیست مگر برای درمان واصلاح نواقص خود از منافع شخصی خودخواهانه وگروهی خویش درمقابل منافع جمعی گذشت نمایم، وبه دیگران ارزش قایل شویم. تازمانیکه ما به استعداد وتوانایی فردی رفیق خود ارزش قایل نه شویم وانرا هم مستحق مقام ورهبری نه د انیم "من بود ن ما" نه شود وحدت دریک حزب سیاسی ناممکن خواهد بود. نه عقب نشینی، نه به فراموش سپردن ارزش‌ها ی مبارزه عدالتخوهانه دیروز، نه لیبرال، راست وضد چپ تبارز دادن ادویه برای درمانی دردهای مردم رنج کشیده وفقیروگرسنه ما نه خواهد بود... شوربختانه این نقطعه ضعف دیگری است که دربین نیروهای روشن ضمیر ومترقی افغانستان ورهبران احزاب تشکیل شده ازچپ دیروز شدیدآ حاکم است. این رهبران خودرا به مثابه سلطان ویا رهبر دایمی یک حزب تلقی کرده وبه کار خود ادامه میدهد وکسی دریگری را تحویل نه می گیرند... روحیه انتقاد و سهم گیری در مسایل روزمره سیاسی براساس ترس ارعاب از دشمن وغیره ضعیف بوده وهیچگونه نقشی نه دارند. وضع درخارج ازوطن درمیان نمایندگان این احزاب نیز چنین بوده و بدتر ازانجاست. بالخصوص دراروپا همه مصروف فرکسوین بازی وگروهبندی و محفل پردازی برای تقویه صفوف همدیگر ازمیان اعضای سازمان خویش میباشند. عده‌یی از اعضای رهبری شوراهای کشوری این احزاب درخارج خودرا بانی و ایجادگر حزب دانسته اگر خوب کرد ونه کرد ویا درعرصه رشد تشکیلاتی وسازمانی بهتر جست ویا نه جست مهم نیست چون مورد اعتماد حلقه مشخص خود میباشد باید حرف اول را بزند ودرتمام تصامیم ذیدخل باشد. مجالی دفاع به حقوق واراده وازادیهای سازمانی مطابق اصول حزبی نمی دهند. تعین افراد از لحاظ سلیقه ووفاداری به حلقه وگروهای فرکسیونی برای حفظ مقامهای رهبری درغیاب افراد وتعین آن درمحافل خصوصی ازعوامل است که احزاب دموکرات چپ دراروپا رشد نه کرده به بحران بزرگ تشکیلاتی وسازمانی مبتلامیباشند. از نگاهی رشد کمیت وکیفت روبه افول وزوال است. از جانب دیگراین رویکردهای محور گرایی واقتدارگرای به مانند موریانه بدنه احزاب را خورده و سبب بزرگترین بحرانی تشکیلات وسازمانی شده که صدهاتن از صفوف شان وداع کرده است. از سوی دیگر از کوبیدن وسر ستیز با توطیه ها ی رذیلانه بازاری در مقابل افرادکه ضد سلیقه ونظر میباشند، دریغ نمی ورزند. ازان به مثابه دوای درمان روحی وسلیقوی وخودخواهی خود استفاده مینمایند. به این رو تلاش برای متهم کردن وتقصیر خودرا به دیگری نسبت دادن جزوی اخلاقی حزبی آن‌ها شده است. این موءلفه ها شمه یی از کمبودیهای ونواقص میباشد که راهی همنوایی همسو گرایی ووحدت سازمانی وتشکیلاتی نیروهای ملی ودموکراتیک را زیر بار سنگین خود قرارداده است. عقب مانی و وپراکنده گی و انشعابها وگروهبند یها ودسته بندیها مستقل همه ناشی ازاین عوامل میباشد. تا روحیه همگرایی همسوگرای وگذشت انعطاف رفقانه اصولی بوجود نه آید این سرگردانیها ادامه خواهد یافت. و عقب گرایان یا سنت گرایان در کشورهمیشه طبل کوس پیروزی راعلیه مدرنیته به صدا خواهنداورد.

 رستمی از کشورالمان اگست 2020

 رویکردها: مقاله روشنگری کانت

 تاریخ فلسفه غرب، اثری براین مگی