حقیقت، محمد ولی: به ارگ اندرون بزمکی ساخته

سیاستمداری که خودش را محصور یک حلقه کوچک چند همکار خاص، مشاور و مصاحب می‌سازد رفته رفته در فضای نظریاتی این گروهک طوری گیر می‌افتد که همه امور مملکتی و مردمداری را از ذهن همین حلقه مورد اجرا قرار می‌دهد. معمولاً چنین حلقه‌ها شخص اول مملکت را در هاله‌ای از بی‌اعتمادی نسبت به دیگران، عدم آگهی دقیق از جریان امور و عکس‌العمل مردم در برابر آن، دوری از مجریان امور و تجرید از مردم گیر انداخته در حالات وخیم او را دچار خوف و ترس می‌سازند و بر تصمیم‌گیری‌هایش طوری تردید ایجاد می‌کنند تا بتوانند نظریات، مشوره ها و تصامیم خودشان را بروی بقبولانند ودر نتیجه تصمیم غلط، غیر منطبق با شرایط و مخالف منافع مردم اتخاذ می‌گردد.

 شخص اول مملکت هر قدر دانسته و هوشیار باشد نمی‌تواند از جال تنیده شده حلقه همراز وهم صحبتش بیرون جهد ودر همان فضا تصمیم می‌گیرد.

 در همه دوره‌های حکومت داری برخی از استفاده جویان متملق با مدح و ستایش از شخصیت و اجرأات مسؤولین ذهن و تفکر شخص را مبتلا به افتخار فوق‌العاده بودن، موفق بودن و رضایت مردم از اجرأات آن ساخته بدترین نقش را با اغفال شخص اول بسود خودشان بازی می‌کنند. گروهی هم دلقک وار بر آتش رقابت‌ها و مخالفت‌ها در داخل دستگاه دامن می‌زنند و بهره می‌گیرند. این پروسه دولت داری برای شخصی که فاقد یک گروه وسیع حمایوی بخصوص یک حزب سیاسی باشد اثرات منفی بجا گذاشته، شاه، رئیس جمهور یا هر چهره‌ای که مسؤول درجه اول امور باشد را اغفال می‌کنند و مردم رنج این نا آگهی و لا پروایی را در زندگی یومیه‌شان متحمل می‌شوند.

 نقش شخصیت اول در چنین گروه کاری اگر احساساتی و عصبی باشد، اگر جرأت تصمیم‌گیری را نداشته باشد و اگر زبانش تابع مغز و عقلش نباشد زایل گردیده بالاخره به حیث یک مهره ناکام و منفور از صحنه سیاست بیرون میافتد.

 در کشور ما برای شخص اول شدن داشتن حمایت گروه‌ها و دسته بندی‌ها بخصوص مافیای جهادی کافی نیست بلکه باید مراجع مؤثر خارجی برای رسیدن به این مقام مهر تائید بگذارند. چنین شخصیت باید قدم به قدم فرمایشات و دساتیر خارجی را رعایت و عملی سازد و اطاعت کند. مهارت مراجع بیرونی در انست که می‌توانند حلقه کاری رئیس جمهور را یا بخرند و یا از طریق تحمیل اراده‌شان در گزینش آن‌ها اثر بگذارند. در چنین حالت دولتداری و شخص اول بودن مشکل بوده با دستبندی‌های مختلف مواجه می‌باشد. زعامت‌های ۱۶ سال اخیر به چنین سر در گمی مبتلا بوده و هستند.

 دم و دستگاه (آپارات) ریاست جمهوری افغانستان متشکل از کسانیست که:

 ۱-فرزندان و وابستگان سر کردگان جهاداند.

 ۲-افراد نفوذ داده شده از بیرون‌اند.

 ۳-مصاحبین تعین شده توسط رئیس جمهور اند.

 ۴-چهره‌های اعزازی که از عهده هیچ کاری بیرون نمی‌شوند اما رئیس جمهور باید خاطر خواهی‌شان را رعایت نماید.

 در جمله لست طویل و عریض این گروه حلقه کوچکی در اطراف رییس جمهور حلقه زده است که سر نوشت مملکت اعم از سیاسی، نظامی، اقتصادی و خارجی را تعین می‌کنند و آنچه اراده کنند رئیس جمهور آن را مرعی می‌دارد.

 جریان سه سال کار رئیس جمهور غنی دستخوش بازی‌های همین تعلق گیرندگان بزم سیاست و کیاست گردیده است. ازین جهت تصامیم رییس جمهور اکثراً غیرعملی بوده است. جنجال‌های فرامین تقنینی و شورا از همین نوع‌اند. رئیس جمهور با پارلمان در تقابل قرار دارد و کابینه از وی دل خوش ندارد، اوامرش در بسا حالات فاقد ارزش اجرائیوی بوده مجریان امور وقعی به آن نمی‌گذارند.

 وقتی یک والی تهدید می‌کند که خواب رئیس جمهور را در ارگ نارام می‌سازد و قدرتی نیست که وی را از مقام ولایت سبکدوش سازد نتیجه کار رئیس جمهور و گروهک مربوطه‌اش را عیان می‌سازد و اوتوریته آن را پائین آورده مقام ریاست جمهوری را فاقد صلاحیت اجرائیوی جلوه می‌دهد.

 مغز متفکر این مقوله را نخوانده است که هفت بار گز کن و یک‌بار قیچی. او در بر طرفی والی که حزبش با بی‌باکی تمام در جنگ با سایر تنظیم‌ها به خاطر حفظ حاکمیتش ۶۰ هزار کابلی را کشت و صدها هزار دیگر را آواره ساخت چگونه غیر سنجیده عمل کرد؟ او چرا سنجش نکرده بود که نفوذ این حزب در همه ارگان‌های امنیتی به حدیست که می‌تواند کار شکنی و سبوتاژ نماید و از کجا معلوم که در حوادث اخیر برای بد نام سازی حاکمیت با دزد دهن جوال را نگرفته باشد؟

 اگر دموکراسی در تیوری مبنای اراده مردم در حکومت داری است نه صرفاً در رأی دهی حاکمیت موجود فاقد ارزش‌های دموکراتیک بوده نمی‌تواند ممثل اراده مردم باشد. دید و وادیدهای سمبولیک با مردم در یک ولایت یا ارگ و سپردن وعده‌های غیرعملی به مردم همان اصل کلوخ ماندن در آب یا در یخ نوشتن و در آفتاب گذاشتن است... که در سیاست آن را دیماگوژی یا عوامفریبی میگویند. روی این حقیقت شخص اول مملکت ما یک عوامفریب بی‌نظیر در تاریخ کشور بوده می‌تواند.

 رهبری کننده موفق کسیست که اوامرش تا آخرین واحد اداری مرعی الاجرا باشد. از احوال زندگی مردم تصور روشن داشته باشد و بر حلقه‌های کاری‌اش از اوتوریته لازم برخوردار باشد. تصامیم عجولانه و غیرعملی اتخاذ نکند. عفت کلام داشته باشد و به کسی دشنام ندهد. نگاهش به‌سوی ملت یکسان و غیرقابل تفریق باشد. کار را به اهل کار بسپارد، اعتماد نماید و کنترول کند.

 تمرکز قدرت بر یک دست یا یک حلقه فساد در اداره را بار آورده رسیدگی به همه امور را ناممکن می‌سازد.

 اگر این فضای فساد برانگیز حاکم بر کشور با تعهدات سپرده شده لفظی چهره‌های اول مملکت مقایسه شود این استنباط که سیاست‌های کلان مطروحه در خارج برای افغانستان مقتضی چنین حالت است و حکومت به‌اصطلاح وحدت ملی ابزار تطبیقی این سیاست می‌باشد.