من نمی‌دانم که مسئله جنگ و صلح در کشور برای افغانستانی‌ها، چگونه و به کدام بها راهگشایی خواهد کرد، ولی این را به‌خوبی میدانم – هرزمانی که ما به امر دگرسازی سیاسی و توسعه دست بزنیم، به پشتیبانی و حمایت مردم، وفاق و آشتی ملی نیاز خواهیم داشت.

      دگرسازی‌های سیستم سیاسی، رفورم‌ها و تجددخواهی، به گونه طبیعی، بحران‌زا بوده و پیروزی بر سختی‌های برخاسته از آن و دگرسازی زندگی سیاسی تنها در وجود وفاق ملی و پشتیبانی مردم ازین اقدامات امکان‌پذیر می‌باشد.   

 هرگاه هدف این باشد که حل مسایل اقتصادی- اجتماعی، سیاسی و ایدیالوژیکی، جلوگیری از گرایشات افراطی و رادیکال، ترور و دهشت، بدون تأخیر انجام بپذیرد، توافق اجتماعی و آشتی و سازش ملی نخستینگی خواهد داشت؛ این اصل در جهان کنونی به حیث یک امر بی‌بدیل پذیرفته‌شده است.

        نقش سیاست در سده بیست و یکم ترسایی در حیات اجتماعی فرادست شده و برای بیشترینه کشورها، مناسبات اقتصادی و سیاسی ایکه اندیشه ملی و دولتی آن‌ها را می‌سازد، خیلی مهم و باارزش گردیده است.

        برای کشور ما افغانستان هم، از آندم که به "آزادی و خودارادیت ملی" دست‌یافته، مسئله رشد و توسعه در فضای آشتی و صلح، ارزشی بزرگی داشته است.

        ولی درین راه دشوار، مزاحمت‌های گوناگون مانند تقابل نیروها و نهادهای گوناگون اجتماعی که هرازگاهی به درگیری‌ها و جنگ‌های برادرکشی انجامیده، از داخل و خارج ایجاد گردیده که توسعه اجتماعی را سد شده و کشتار هزاران هم‌میهن  را در پی داشته است.

        امروز هم، در کنار پرابلم ها و دشواری‌های روزمره، درگیری‌های طایفه‌یی قبیله‌یی و قومی، دینی و مذهبی حضور آشکار و نامیمون دارد.

       بی‌گمان که دشمنان میهن، آن‌هایی که نمی‌خواهند افغانستان در فضای صلح و ثبات، آزادانه رشد نماید و به امر توسعه بپردازد، به گونه‌ی آشکار دست اندر کاراند.

       مردم افغانستان، روشنفکران و نخبگان سیاسی کشور باید در چنین وضع دشوار و ناگوار توانایی آن را پیدا نمایند که جلوی این ستیز و نزاع برباد کننده را از راه مسالمت‌آمیز، از راه سازش و آشتی، سازش و توافق، با برنامه وسیع و همه‌جانبه‌ی وفاق ملی، به‌بیان‌دیگر با طرح منشور ملی، بگیرند. بنابرین برای افغانستانی‌ها، سازش و یگانگی ملی، امریست تأخیرناپذیر و برنامه‌یی ست بی‌بدیل؛   منشور ملی برای دموکراتیزه کردن همه پروسه‌های نوسازی و رشد جامعه، باید اولویت داشته باشد.

 زمانی که ما از درگیری، ستیز و نزاع میان گروهای گوناگون سخن میگوییم، نخست در ذهن ما -  انقلاب، ناشکیبایی‌های مذهبی، ستیزه‌های قومی، رقابت‌های جنسی و...، مجسم می‌گردد؛ دانشمندان از میان درگیری‌های میانگروهی سه گونه‌ی آن را برجسته می‌سازند:

               گونه‌ی نخست – درگیری‌ها و ستیزه‌های سیاسی – زمانی که  به خاطر قدرت دولتی، سلطه، اثرگذاری و اعتبار و مقام مبارزه می‌کنند.

               گونه دوم – درگیری‌های اجتماعی – اقتصادی (یا به مفهوم محدود کلمه درگیری‌های اجتماعی) – درگیری‌هایی که میان کار و سرمایه، کارگر و کارفرما و... تبارز می‌کند.

               گونه سوم - درگیری‌های تباری و قومی – درگیری و ستیزه‌هایی که میان گروهای تباری و اقوام برای تثبیت و رسیدن به حقوق شان پدیدار می‌شود.

      درواقع، نزدیک به همیشه، درگیری‌ها چندین پهلو بوده، و هر پهلوی آن بستر پرورشی برای پهلوی دیگرش می‌باشد. ازین روست که کارشناسان و پژوهشگران، بیشترینه، درین مورد که با کدام گونه‌ی از درگیری‌ها روبرو هستند، دیدگاه یگانه ندارند. و این پرسش همیشه مطرح بوده که آیا درگیری، یک درگیری و نزاع قومی درپوش سیاسی است یا برعکس آن.

      در جوامعی ایکه چندگانگی قومی وجود دارد، در عمل، هر نزاع و درگیری داخلی، حتی اگر این درگیری اجتماعی – اقتصادی بوده  و ازلحاظ سرشت خود سیاسی باشد، بازهم رنگ و رخ قومی را به خود می‌گیرد. این امر، طبق معمول، تقابل و تضادهای بروز کرده را عمیق‌تر و پیچیده‌تر می‌سازد و به نزاع و ستیز، بستر اضافی احساسات را افزون می‌کند. 

      پژوهشگران رده‌بندی‌های گوناگون را برای درگیری و ستیزهای قومی به بررسی گرفته‌اند؛ رده‌بندی ایکه بر بنیاد خواسته‌های جانبین درگیر و مبارزه آن‌ها برای دست‌یابی به منابع، امکانات و فرصت‌ها، استوار باشد را، چنین تفکیک  کرده‌اند:

 1.          خواسته‌های اجتماعی – اقتصادی – این خواست‌ها در راستای برابر حقوقی شهروندی (از حق شهروندی تا موقف برابر اقتصادی) پیشکش می‌شود.

 2.          خواسته‌های فرهنگی – زبانی – این خواست‌ها، پرابلم‌های حفظ و احیای نقش زبان و فرهنگ گروه قومی را مطرح می‌کند.

 3.          خواست‌های سیاسی – خواست‌هایند که گروه‌های قومی برای رسیدن به حقوق سیاسی (از خودمختاری‌های ارگان‌های محلی حاکمیت تا ایجاد فدراسیون و کنفدراسیون‌ها) مطرح می‌نمایند.

 4.          خواست‌های منطقه‌یی – این خواست‌ها به خاطر تغییر در مرزها و سرحدات و پیوستن به دولت دیگری که با مردمان آن دولت از روی فرهنگی – تاریخی  همرنگی دارند و یا برای برپایی دولت نو و آزاد، مطرح می‌گردد.

       جامعه شناسان، سیاست شناسان و تبارشناسان تلاش کرده‌اند که درگیری و نزاع را از پدیده‌های مماثل و نزدیک به آن تفکیک نمایند؛ دانشمندی نزاع قومی را چنین تعریف می‌کند: " درگیری قومی گونه‌ی از ستیز شهروندی، سیاسی و یا تقابل مسلحانه است که طرفین و یا یکی از طرفین درگیر بر اساس تفاوت‌های قومی بسیج می‌شوند، عمل می‌کنند و یا از آن رنج می‌برند".

      تضاد میان گروهایی که در رابطه به دسترسی به امکانات و منابع محدود (منطقه، حاکمیت، مقام و اعتبار) اهداف ناسازگار باهم دارند، تنها یکی از مراحل درگیری است. اگر از واژگان پذیرفته‌شده‌ی گذشته کار بگیریم، این مرحله را شرایط عینی درگیری می‌نامند.

      ولی، در جهان، تقریباً در همه‌جا تضاد میان گروه‌های قومی و یا تشنجات میانگروهی وجود دارد. بیشترینه، این تشنجات میان گروه‌های قومی اکثریت و  اقلیت به چشم می‌خورد.

      با تأسف که هیچ‌یک از جوامع چندگانه ازلحاظ قومی ازین امر مستثنی نیست.  اما باید توجه شود که تشنجات می‌تواند بالفعل یا بالقوه باشد.  تشنجات به گونه‌ی بالقوه، در وجود رقابت اجتماعی از راه مقایسه گروه خودی با گروه بیگانه، طبعاً به نفع گروه خودی صورت می‌گیرد.

      تضادهای موجود اجتماعی باوجوداینکه نقش تعیین‌کننده را در شمار انگیزه‌های درگیری دارند، ولی با درگیری‌ها به گونه مستقیم وابسته نمی‌باشد:

    درگیری زمانی در عمل به وقوع می‌پیوندد یا شکل بالفعل را به خود می‌گیرد که  طرفین درگیر شونده، آگاهانه و شعوری سازگاری و یکسان بودن منافع همدیگر را غیرممکن بدانند؛ بدین معنی که طرفین درگیر، درک کرده و معتقد شده باشند که منافع یکسان ندارند و یا هر آنچه به نفع یک‌طرف است به نفع آن‌طرف دیگر نمی‌باشد.

      بی‌عدالتی‌ها و ستمی را که یک‌طرف درگذشته متقبل شده است، موجب می‌گردد تا خواست‌های عدالت‌خواهی میان آن‌ها مطرح گردد. ولی حتمی نیست که پیشکشی این طرح به واکنش سریع بانجامد.

       بیشترینه سال‌ها می‌گذرد و سپس درگیری آغاز می‌شود. در جریان این سال‌ها، گروه قومی به دور اندیشه انتقام همبسته می‌شود؛ هرگاه شرایط عینی درگیری درک شده باشد و یا شرایط ذهنی درگیری به وجود آمده باشد، حتی رویدادهای تصادفی، با درنظرداشت اینکه در مناسبات میانقومی احساسات به‌شدت حضور می‌داشته باشد، می‌تواند موجب بروز درگیری و شعله‌ور شدن آتش جنگ شود.

      ولی باوجود آن‌هم، حتی اگر وضع متشنج پنداشته شود، حتمی نیست که رقابت اجتماعی به ستیز بالفعل تبدیل شود. چرا؟ به خاطر این‌که، طبق معمول، گروه‌هایی که مورد تبعیض قرار می‌گیرند، زمانی به مبارزه و نبرد با تبعیض گران می‌پردازند که نه‌تنها مناسبات میانقومی را غیرقانونی و نامشروع بدانند، بلکه اوضاع راهم بی‌ثبات دریافته باشند.

      تنها در اوضاع و احوال بی‌ثباتی که با تغییر در گونه‌ی حاکمیت به وجود میاید، موقع مساعد برای انتقام به خاطر زخم‌هایی که طی سال‌های متمادی به پیگیر فرهنگ شان واردشده است، به پا می‌خیزند.

 در مرحله ایکه دگر نزاع درگرفته باشد، گرایش به‌سوی گسترش و نیرومندی افزایش میابد. این بدان معنی است که طرفین از تاکتیک‌های "سبک" به تاکتیک‌های "سنگین" می‌گذرند؛ به‌بیان‌دیگر از حرکت‌های کتلوی فاقد خشونت مانند میتینگ‌ها، راه‌پیمایی‌ها، نافرمانی شهروندی به‌سوی به هم افتیدن هایی که زود و یا دیر به خون‌ریزی می‌انجامد، می‌گذرند. پیامد چنین وضع می‌تواند جنگ‌های میانقومی به خاطر قدرت دولتی نیز باشد.

        روانشناسان یک مرحله‌ی دیگری از مخالفت و درگیری را نیز برجسته می‌سازند. درین مرحله حل و مهار کردن ناسازگاری‌ها و درگیری‌ها به بررسی گرفته می‌شود؛ از دید آن‌ها مخالفت و درگیری با ختم عملیات خصمانه به پایان نمی‌رسد.

 پس ازپایان عملیات خصمانه، در مرحله مرحم گذاری بالای زخم ها، مخالفت ها ممکن است به شکل رقابت اجتماعی باقی بماند ودرپیش قضاوت ها درسیمای "دشمن" متبارزشود.

 پس، دارو ودرمان این مرض مهلک وکشنده چیست؟

  پاسخ یگانه است: بیگمان، به یقین کامل، این دارو،  وفاق ملی، سازش و آشتی است.

 آشتی ملی یک روند، یک پروسه است. پروسه ای ست پیچیده، روندی ست اجتماعی – سیاسی و سیاسی – روانی.

      آشتی ملی راهکارهای گسترده اجتماعی – سیاسی رادربرمیگیرد. هدف آشتی ملی توقف درگیری‌ها و نزاع و ستیز دردرون یک ملت، دولت یا منطقه، اساسگذاری صلح و آشتی، رسیدن جوانب درگیر به توافق، پیش ازهمه قطع عملیات جنگی میان نیروهای متخاصم واستقرار صلح وزیست باهمی  می‌باشد.

      سیاست آشتی ملی درچهل ویکمین اجلاس عمومی ملل متحد درسال 1998 به حیث"مودل بنیادی برای جلوگیری ازدرگیری‌های درون کشوری ومنطقه‌یی " بگونه رسمی پذیرفته‌شده است.

 بر بنیاد همین نگرش، آشتی ملی به حیث یک روند سیاسی – روانی به بررسی گرفته شده وسه پهلوی آن را برجسته ساخته اند:

 1.          نهادینه سازی اندیشه وفاق (نه تقابل) درمقام یک استراتیژی به حیث یکی از راه های مشهود؛

 2.         پذیرش وپسندیدن واقعیت به حیث یکی ازسازنده ترین شیوه های جلوگیری از درگیری‌ها وتنش های مزمن دردرون دولت ها، میان دولت ها وحتی منطقه‌یی؛

 3.          نوگرایی، رفورم و دگرسازی به حیث یکی ازامکانات موثر وثمربخش برای توسعه هرچه بیشتر؛ دگرسازی هادرکشورهایی که این روند با دشواری‌هایی که درکوتاه مدت نمی تواند ازبین برده شود، روبرو می‌گردد.

      وفاق ملی یک مفهوم کلی است که درکاربرد همه پسند، پیش ازهمه، دستاورد های روانی – سیاسی را افاده کرده وپیامد سیاست موثر وسازنده ملی (سیاست توافق، آشتی و وفاق ملی) می‌باشد.

      وفاق ملی وضعیتی است که مناسبات متقابل یک تنی وهماهنگ و عملکرد موفقانه گروه‌های تباری، اجتماعی، سیاسی و... را دردرون یک دولت نشان میدهد؛ وضعیتی است که وحدت و یگانگی همه ای ملت یا گروه‌های گوناگون مردم یک کشورچندگانه ازلحاظ قومی – مذهبی را تمثیل می‌کند.

      وفاق یک دستاورد است و این دستاورد، توافق ملی درمورد مسایل حیاتی کشورمیباشد. وفاق دوامدارملی که درحقیقت بنیاد امر به  توسعه را درجامعه می سازد، نیازمند سیاست پاسخگو، قابل درک وسازگار باخواست‌های ملت می‌باشد؛ سیاستی که بکارگرفته می‌شود باید میکانیزم های ویژه ای را (منظورازمیکانیزم پیاده کردن حاکمیت است) برای پیشبرد مذاکرات پیشکش نموده وحل مسالمت‌آمیز درگیری‌ها وتقابل را بر بنیاد دموکراسی درنظربگیرد.

 شیوه های رسیدن به وفاق ملی گوناگون است:

 1.          براه اندازی گفتمان ملی،

 2.          تدویرمیزهای مدوربا مشارکت وسیع احزاب سیاسی وجنبش ها،

 3.          همه پرسی های سراسری،

 4.          بررسی موضوعات مورد نظربه اشتراک همه مردم،

 5.          آگاه سازی مردم ازروند مذاکرات دولت ونهاد های آشتی دهنده با ناسازگاران ومخالفین.

  سیاست آشتی ملی زمانی به وفاق ملی می‌انجامد که شعورهمگانی خشونت ستیزشود؛ گروه ها ولایه های اساسی مردم ازلحاظ روانی ضرورت حل مسالمت‌آمیز مسایل مورد بحث ومنازعه را احساس نمایند و برای قطع فوری درگیری‌های مسلحانه آماده باشند. چنین توافق می‌تواند پلاتفورم یا بسترمطمئن استقرار صلح دوامدارملی ومظهرسازگاری دیدگاه ها، موضعگیری ها ونقاط نظرباشد.

 درین توافق، دیدگاه های ازپیش آشتی ناپذیر شامل نمی‌باشد. وفاق ملی پیامد مشی آشتی ملی بوده وبسترمطمئن برای کارنامه های مسالمت‌آمیز، بدورازخشونت ودرگیری‌های مسلحانه ی یک دولت ملی می‌باشد.

 برخی ازروشنفکران وفاق ملی رابرابربه توافق اجتماعی، درمناسبت کارباسرمایه دانسته وبرمبنای همین قیاس آن را ازعینک مبارزه طبقاتی به بررسی می گیرند؛ ازاین دیدگاه، وفاق ملی راتوافق با نابرابری واستثمارمیدانند وازینروآنرا درحدی یک تاکتیک می توانند بپذیرند.

       سازگاران با اندیشه وفاق ملی، آن را یک واقعیت وضرورت اجتناب ناپذیر می دانند. آن‌ها معتقد اند که درجامعه انشعابی بزرگی رخ داده است ودرگیری‌های مسلحانه، جنگ وخودکامگی بیداد می‌کند؛ در چنین حالت وفاق ملی را بی‌بدیل می پندارند؛ برهمین مبنا آشتی وسازش را نسبت به نبرد طبقاتی وهرنوع نبرد میانگروهی نخستینگی میدهند.

       درحقیقت وفاق ملی یک اصل سیاسی است که جوامع وحکومت ها باید آن را به حیث یگانه راه بیرون رفت ازیک بن بست اجتماعی – سیاسی مطرح نمایند. به هرحالت، نقش مردم و حمایت مردم ازین مشی، یگانه پیش شرط پیروزی آن می‌باشد.

        امکانات ونقش دولت درامرایجاد و گسترش روان توافق وچگونگی سهم میکانیزم های دولتی درزمینه دگرسازی ها از راه قانونی آن، به‌بیان‌دیگر، دگرسازی گونه‌ی دولت، خیلی مهم وباارزش است.

     برای اینکه به سازش و وفاق ملی دست‌یابیم باید سیستم سیاسی از راه مسالمت‌آمیز به گونه‌ی اساسی بازسازی شود. توجه بفرمایید، تاکید برسیستم سیاسی است نه تعویض رهبران قومی وقبیله‌یی وروحانی؛ بااین شیوه است که پیشاپیش، زمینه های فضای وفاق ملی به وجود میاید ودرروند دموکراتیزه کردن حیات سیاسی کشور، متناسب به شرایط اجتماعی استحکام یافته ومرحله به مرحله رشد وتکامل می‌کند.

    همانگونه که گفته شد، وفاق ملی پروسه دوامداراست؛ درین روند است که اندیشه ملی درتفکراجتماعی مسلط می‌گردد؛ نقش رسانه ها درشکل گیری زبان توافق وسازش وآگاهی مردم ازدموکراسی بی نهایت برجسته می‌باشد.

      یکی ازمسایل حیاتی دیگرشکل گیری اپوزیسیون معتقد به دموکراسی می‌باشد؛ دردرون این گونه اپوزیسیون، اندیشه عنعنوی واژگون سازی حاکمیت باکاربرد خشونت آهسته آهسته کم رنگ گردیده و جای خود را برای رسیدن به توافق گسترده ی ملی به حیث پیش شرط عینی گذارسیاسی و یا انتقال مسالمت‌آمیز قدرت خالی مینماید؛ برای این منظورباید نسل نوپدیدارشود و به پا  با ستد وپاهای اندیشه را اززولانه های تلاش های متضاد، همدیگرستیزی وامراض برخاسته ازجنگ داخلی آزاد بسازد.

      اندیشه ملی باید از مراحل وآزمون های گوناگون موفقانه بدرآید. در مرحله‌ی نخست باید نهادهای سیاسی واجتماعی اثرگذاراین اندیشه را درسطح یک اراده نیک بیان بکنند، برنامه های زیادی رازیر عنوان توافق وسازش ملی پیشکش نمایند وهرکدام برداشت وتعریف خود را ازین پدیده بیان کند؛ درین مرحله است که وفاق ملی به حیث یک عمل تاکتیکی مطرح می‌شود.

      رژیم برسراقتدار هم باید طرح خود را ارایه کند. بااستفاده ازقدرت دولتی بخواهد تا موج پروتست را دربرابرش آرام بسازد و صلح اجتماعی را به وجود بیاورد.

      موضع ایدیالوژیک احزاب، نهادهای مذهبی وهم چنان نیروهای حکومتی که وفاق ملی رامطرح می‌سازند، دگرگونه شود.  باید گرایش عمومی به این اصل ازسوی همه اقشارولایه های اجتماعی بیشترگردد وروان مردم توافق راکردارنیک و رسیدن به آنرایک دستاورد بدانند.

        محتوی ومحوراساسی وفاق ملی را در مرحله گذارازخودکامگی به دموکراسی وازچندگانگی به یگانگی میتوان چنین به بررسی گرفت:

       اندیشه وفاق ملی باید فراخوانی باشد برای آشتی ملی؛ این اندیشه باید بر بنیاد تقبیح جنگ داخلی شکل بگیرد. جنگ داخلی باید یک تراژیدیِ بزرگ، یک صفحه ی نامیمون درتاریخ کشوردانسته شود. تقسیم جامعه به "غالب" و"مغلوب" ازاذهان زدوده شود وعفو گسترده سیاسی مدنظرباشد.

      درکشوریکه هرخانواده عزیزان خود را بدستان هموطنان خویش ازدست داده اند، عفو همدیگر کارساده و آسان نیست. ازین روست که مسجد ومدرسه درین راستا باید هرچه بیشترفعال شوند.

      خاطرات بد وزخم های وارد آمده در گذشته را باید فراموش کرد. باید توجه اساسی نه بسوی منافع گروهی بلکه به منافع ملی وسراسری جلب گردد؛ مصلحت این است که منافع گروهی را باید درچوکات منافع ملی دنبال کرد.

 آشتی تنها باقطع جنگ خلاصه نمیشود، بلکه وابسته به پیامد های اجتماعی آن وپیش ازهمه زدودن هرنوع خودکامگی، دیکتاتوری وتکتازی نیزمیباشد.

 درست خواهد بود که اگرگذشته را بخاطرآینده فراموش کنیم وحال را برای ساختمان فردای آرام به نقد بگیریم ودگرگونه بسازیم؛ رژیمی را که با خواست‌های اجتماعی و سیاسی سازگاری ندارد، دگرکنیم وپاسخگو وسازگاربا منافع ملی بسازیم.

     باید این طرزتفکر که حل مسایل اجتماعی ورفع نیازمندی ها وخواسته‌های گروه ها و حمایت و پشتیبانی ازحقوق آن‌ها با چگونگی ووضع سیستم سیاسی ارتباط دارد، مسلط گردد.

    اصلاحات ودگرسازی‌های دموکراتیک، باید بدورازخشونت وزورگویی باشد. باابزارپاک باید به هدف پاک رسید.

 خشونت راباید ازشمارابزار رسیدن به وفاق ملی واصلاحات ورفورم‌ها، پیشاپیش مردود دانست.