برای آگاهی نسل جوان

 

مکتب یا سیستم فکری که بیک شخص یا گروهی از همفکران تعلق داشته باشد با اضافت (ایسم) نامگذاری می‌شود مانند ماکیاولیسم، مائوئیسم، مارکسیسم - لنینیسم، نازیسم و ده‌ها (ایسم) دیگر وان مجموعه‌ای از اندیشه‌ها، تعالیم و نظریات فلسفی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی شامل شناخت جهان و پدیده‌های آن بوده شکل گیری و تکامل بعدی جوامع بشری تا رسیدن به مراحل پیشرفته و مدرن تشکیل دولت‌ها را احتوا می‌کند.

 مکتب دارای منظومه فکری مدون ناشی از اندیشه‌های موجدش بوده انواع رژیم‌های سیاسی، اندیشه‌های فلسفی و اقتصادی را برای بیان هویت و ماهیت سیستم نظریاتی‌اش مشخص می‌سازد. هر مکتب فکری برابر با تفکر و اندیشه مربوطه، روابط قدرت، تشکیل حکومت، طرز تعمیل حاکمیت، سیر انکشاف و تطورات بعدی سیاسی، اجتماعی را با درنظرداشت ساختار اتنیکی و امتزاج آن با ریشه‌های قدرت و حاکمیت تعریف می‌نماید.

 تکامل بعدی این اندیشه‌ها بیشتر مربوط به پیروان مکتب بوده، ارائه لکچرها، نشر مقالات، کتب و رساله‌های تحقیقی غرض چگونگی تطبیق نظریات و مفاهیم در همخوانی آن را شرایط جامعه و طرز به عمل درآوردن آن اندیشه‌ها را تصریح می‌دارد. بنیان‌گذاران مکاتب فکری آدم‌های کم سواد و عادی نه بلکه نوابغ، فیلسوفان و دانشمندانی اند که طی قرن‌ها نظریات شان جز دانش بشری بوده در کتب خانه‌ها به حیث مأخذ می‌ماند و در مؤسسات تحصیلات عالی به تدریس گرفته می‌شوند.

 و اما در مورد مسعود شناسی و مکتب مسعود:

 احمد شاه مسعود دارای تحصیلات عالی نبود، دانش اکادمیک نداشت و در حوزه‌های ذکر شده در بالا نه اثری دارد و نه توان علمی تدوین کدام برنامه را داشت. او ظاهراً خودش را پیرو اسلام تلقی نموده می‌خواست با استفاده از عقاید سچه قومش خط معنوی حفظ تشکل سیاسی‌اش بنام شورای نظار را در داخل جمعیت اسلامی امتداد دهد، تحکیم بخشد و مافوق آن قرار دهد.

 در مورد خط فکری به ظاهر اسلامی‌اش کدام تز جدیدی که بتواند در کنار نظریات تیوریسن های جهان اسلام مکمل کننده اندیشه‌های سیاسی اسلامی باشد ارائه نکرده است. ازین جهت در مکتب فکری اخوانی گری تزس تازه‌ای بنام مسعود ثبت نه شده و جا ندارد و نیز در بیان هم پیوندی مفاهیم و ارزش‌های اقتصادی، فلسفی، سیاسی و فرهنگی متکی بر موازین فکری آغای مسعود چیزی وجود نداشته، اثری از خامه‌اش تراوش نکرده و منظومه فکری جدا از دیگران نداشته است تا پیروانش با یک قرائت مکتبی معین به تفسیر و تشریح آن، مکتب خانه‌ای بسازند و به نام مسعود شناسی یا (مسعودیسم) مقالات رساله‌ها و کتب بنگارند (خدا کند مانند سائر جعلیات نسبت داده شده به مسعود اقدام به تدوین و طبع کدام اثر بنام وی نه نمایند)

 منظومه فکری شخصیت‌های بزرگ و متفکر شامل پیچیدگی‌های بوده است که پیروان و دانشمندان بعدی به تحلیل و توسعه آن غوامض پرداخته‌اند. آیا مسعود، صاحب چنین اندیشه‌ای مدون بوده که برای شرح و بسط آن مکتب خانه‌ای ایجاد شود و دم و دستگاه تبلیغ پراگنی فعال نگه‌داشته شود؟

 یکی از معضلات عام دامن‌گیر همه تنظیم‌های جهادی نبود یک هسته فکری و نظام معرفتی در جریان جنگ‌ها بود تا جهاد را به استقامت اصلی اسلامی مسیر می‌داد. فقدان تیوریسن ها و نظریه پردازان در امر جهاد که بر علاوه جنگ، خرد ورزی و صلاحیت سیاسی دولت داری را میان یک گروه معین رهبری کننده جهاد تعمیم می‌داد باعث شد تا با ورود آن‌ها به شهرها من‌جمله شهر کابل از چهره‌های دست اول تا فرد عادی کلشنیکوف بردار در ورای اصول اسلامی و اخلاقی حرکت کنند. آن‌ها به غصب جایدادهای منقول و غیرمنقول شخصی و دولتی، اموال دولت و مردم غنیمت گویان مصروف شدند و حتی به ناموس مردم هم ترحم نکردند که به گفته آغای مجددی شش صد زن تنها از شهر کابل در آن جریان ربوده شده و سرنوشت شان تا کنون معلوم نیست. دران جریان کسی از کسی اطاعت نمی‌کرد و هر که هرچه توانست دزدید و ربود، حالا چگونه میگویند مکتب مسعود و راه مسعود در حالی که مصیبت عام بی‌دانشی و ناقابلی دامن‌گیر همه بود.

 سابقه این بی‌خردی به کجا می‌رسید؟

 طوری که شاهد زنده شکل گیری اوضاع سیاسی کشور طی ۵۰ سال اخیر بوده‌ایم ریشه عدم خرد ورزی این گروه در دستور پذیری از بی‌خردان پاکستانی و اجرای خط به خط دساتیر آن‌ها بدون در نظرداشت مصالح و منافع افغانستان بوده است چنانچه این مشکل در دوران جهاد، جنگ‌های بین التنظیمی، سپردن کابل به طالبان و حوادث جاری هنوز هم ادامه دارد.

 منظومه سیاسی دینی در افغانستان توسط تحصیل‌کرده‌های اخوانی الا زهر مصر و اخوانی‌های پاکستان که دران دیو بندی‌ها نقش بلند داشتند وارد شده است، ما تاکنون کتابی، مقاله یا رساله‌ای از پیروان این منظومه فکری در افغانستان ندیده‌ایم که به مدلول آن نظام ساختاری دولت مبتنی بر دین را بعد از جهاد مشخص ساخته باشد و بنیادهای ساختاری آن نهاد را بیان کرده سیستم سیاسی و دولت داری را بر مبانی اسلامی صراحت داده باشد. چه رسد به مسعود و مکتب خود ساخته برادرانش.

 گفتند اسلام و حالا هم میگویند اسلام اما نمی‌گویند منظور از اسلام گفته شده آن‌ها چیست؟

 مردم افغانستان طی قرون متمادی معتقد و پا بند به دین اسلام بوده و هستند اگر منظور آن‌ها دولت مبتنی بر اساسات اسلامی است پس نهادها و نمادهای این دولت چگونه است؟

 حکومت آن‌ها در پشاور زیر نظر منصبداران ای.اس.ای. ساخته شد همین‌که داخل کابل شدند به جان یکدیگر افتیدند، بعد از دولت جنگ زده جهادی و نظام قرون وسطایی طالبانی و تجاوز امریکا به افغانستان همه تنظیم‌های جهادی و سران آن‌ها بیک قانون اساسی لیبرال که بنیاد اقتصادی کشور را بر اساس بازار آزاد، اساسات سیاسی‌اش را بر طبق دموکراسی غرب و امور فرهنگی‌اش را بر مبانی تقلیدی غربی گذاشت رأی دادند و در نتیجه نظام موجود افغانستان به میان آمد. آیا نظام اسلامی که اسلامیست‌ها طی ۵۰ سال برای آوردن آن کشتند و کشته دادند و ویران کردند همین است؟ این که یک نظام ترکیبی ریاستی امریکایی و نیمه مختلط پارلمانی می‌باشد.

 وقتی اندیشه چپ در افغانستان به‌سرعت میان قشر روشنفکر جامعه راه می‌یافت، این اندیشه در فضای سیاسی آن زمان در عرصه بیداری مردم وداد خواهی علیه مظالم طبقاتی و ملی وقت و در عرصه بیرونی بر ضد پاکستان، اسرائیل، امریکا و انگلیس و ارتجاع عرب می‌چرخید، مراجع مربوط به آن کشورها در پی آن شدند تا با استفاده از دین مقدس اسلام اندیشه مخالف چپ را در کشور نظام بندی کنند و یک گفتمان ضد چپ را در میان روشنفکران هم از راه تبلیغ وهم از طریق زور و خشونت و تروریسم پیش کشند که مجموعه آن بنام اخوانی گری مشهور شد. این‌ها اسلام را هر چیز گفتند، ایدیولوژی گفتند، دین گفتند جهان بینی الهی نامیدند و بالاخره به پیروی از احکام مراجع دست اول و دوم این جریان فکری بخصوص از پاکستان از طریق قاضی حسین احمد مسئول منطقوی اخوانی‌های پاکستان، بنگلدیش، هند و افغانستان و نظریات مولانا مودودی و سایرین مؤسس اخوان‌المسلمین در افغانستان شدند که صرفاً وظیفه‌شان تطبیق دساتیر گرفته شده از مراجع پاکستانی بود. نقش مسعود از لحاظ تیوریک نه پراتیک که صرفاً جنگیدن بود در تدوین و شکل گیری و نظام بندی فکری این جریان چه بوده است که در فوق نظریات دیگران قرار گرفته به حیث یک مکتب فکری تبلیغ گردد؟

 مسعود آدم یک بعدی بود وان بعد جنگ‌وگریز، ویرانگری و قتل مانند همه قوماندان‌ها و رهبران جهاد. او شخصیت ملی نبود زیرا شخصیت ملی آدم استخباراتی نمی‌باشد (مراجعه شود به کتاب‌های جنگ اشباح، طلای زرد و (s).)

 او مفکوره ایجاد یک حکومت تک قومی را داشت ۵ سال جنگ و حاکمیت تنظیمش روی همین محور می‌چرخید که با هزاره، ازبک و پشتون در جنگ سپری شد.

 اگر او شخصیت ملی می‌بود به حیث وزیر دفاع مملکت نمی‌گذاشت استادش برهان‌الدین ربانی بر اساس انعقاد پروتوکول ها با لوی درستیز پاکستان اردوی افغانستان را منحل کند، سلاح و مهمات حربی اعم از زمینی و هوائی‌اش را به دشمن دیرین سال کشور یعنی پاکستان تسلیم نماید. آن مال ملت و حامی ناموس ملت بود.

 مسعود درزمان جمهوری محمد داود که پاکستان یکبار دیگر علیه افغانستان به خصومت بر خاست به پاکستان رفت، تعلیمات نظامی و چریکی را در کوه‌های اتک زیر نظر صاحب منصبان ای.اس.ای. فرا گرفته به افغانستان آمد و جنگ را در پنجشیر راه انداخت. وزیر اعلی آن وقت صوبه سرحد نصیر الله بابر با مسعود ربانی و حکمتیار ملاقات می‌کرد و دساتیر می‌داد او ضمن مصاحبه‌ای در مجله (نوشت) چاپ پشاور گفت:«ملا ربانی تاجک هوشیار بود به ما گفت داود را نباید آن‌قدر تضعیف کنیم که کمونیست‌ها در پوستش درآیند؛ اما مسعود و حکمتیار بچه‌ها بودند حرف‌های مرا قبول کردند».

 آغاز جنگ با تعلیم و تربیه و تجهیزات پاکستان و آخر آن تسلیمی همه تجهیزات اردوی صد ساله کشور به پاکستان وبر آورده ساختن آرمان‌های نیم قرنه پاکستان در تخریب افغانستان! ابن چه اندیشه و مکتب است و عاملین آن چگونه قهرمانان ملی‌اند (افتح لنا بالپاکستان و اختم لنا بالپاکستان).

 اطفال زمان آمدن جهادی‌ها به شهرها و پایتخت کشور امروز به سن جوانی رسیده‌اند تبلیغات غلط و ساخته شده در مورد جهاد و جهادی‌ها بخصوص دو چهره خون‌ریز و ویرانگر (حکمتیار و مسعود) ذهن جوانان را در قضاوت، دچار اختلال می‌سازد.

 در مورد احمد شاه مسعود آنچه دیده‌ایم و میدانیم این‌قدر کافیست به نسل نو گفته شود که بر خلاف شخصیت سازی جعلی پیروانش او در کشتار قسی‌القلب بود، راه‌گیر دهلیز طولانی کوهبند سالنگ بود که در چپاول اموال تجار و دولت بین شمال و کابل از همه دست بلند داشت، معادن قیمت بهای کشور را در پنجشیر و کران و منجان قبضه کرده ذریعه باندهای قاچاقبری به پاکستان می‌برد و پول آن را خود می‌گرفت. با شبکه‌های استخباراتی کی. جی بی، ای.اس.ای، سی.ای.ای. و ایران برای گرفتن پول رابطه داشت، از قاچاق مواد مخدر شرم نمی‌کرد. بنا بر افشای حقایق در کتاب (‌ s) مسعود پول این مراجع را که ۶۰ ملیون دالر می‌شد در بانک‌های لندن ذخیره کرده بود.

 نتیجه تمام عمل و اندیشه مسعود و ده سال حاکمیت مطلق تنظیمی‌اش (تنظیم هم اصطلاح پاکستانی است) در کابل که او همه کاره آن بود تبلور نمود و حاصل آن ۷۰ هزار کشته، ویرانی شهر و مهاجرت ملیون‌ها انسان شد. او صاحب کدام مفکوره، راه و روش مشخص و متباین با دیگر قوماندان‌ها نبود، شاگردان و دانشمندانی ازین مکتب خانه بیرون نشده تا چهره او را غیر ازآنچه بوده است تمثیل کند آن‌های که از او پیروی می‌کنند اکثریت قریب به‌اتفاق شان آدم‌های فاسد، قاچاقبر، استفاده جو و آدمکش و مافیائی‌های هستند که با شبکه‌های مختلف استخبارات خارجی رابطه دارند زورگو هستند، پیوسته تهدید به تجزیه افغانستان، تأسیس حکومت موازی، قیام مسلحانه، مانند مؤسس مکتب شان قطع شاهراه سالنگ و منع ورود اموال تجارتی به کابل و قطع جریان برق می‌نمایند که خیر و صلاح مردم و مملکت در آن دیده نمی‌شود. اگر فشار نظامی خارجی‌ها نباشد شاید این‌ها باربار دست به سلاح ببرند و جنگ‌های کوچه به کوچه مکتب خانه‌شان را از سر گیرند.

 برادران مسعود و یک حلقه کوچک شورای نظار بسیار تلاش دارند از مسعود یک سمبول محلی بسازند تا مردمان محل به دور نامش جمع شوند. آن‌ها صحت‌وسقم هر چیز را در محک مسعود حقانیت می‌بخشند. این کیش شخصیت ریشه نمی‌گیرد.

 گرچه از دره‌های پنجشیر دانشمندان، شعرا، سیاستمداران، انجنیران، صاحب منصبان قوای مسلح به رتب بلند، ممثلین رادیو و تلویزیون و سینما و درمجموع متناسب به امکانات وقت تحصیل‌کردگان زیادی در جامعه مصدر خدمت شده‌اند، استادان پوهنتون ها بوده‌اند و شاگردان به جامعه تقدیم کرده‌اند مانند استاد غلام صفدر پنجشیری دانشمند و استاد پوهنتون کابل، عارف و شاعر بزرگوار جناب حیدری وجودی، نویسنده و دانشمند محترم اکادمسین دستگیر پنجشیری، شاعر بااستعداد بلند مرحوم قهار عاصی، مرحوم استاد محب بارش، شاعر، نویسنده و استاد فاکولته ادبیات پوهنتون کابل و ده‌ها شخصیت عالی قدر و ارجمند دیگر و ده‌ها کادر ورزیده و بادانش در جنبش چپ افغانستان، اما در جریان جنگ‌های دوام‌دار تحمیلی از خارج مسعود نسبت داشتن کیش شخصیت که مساوی و بالاتر از خود کسی را نمی‌پذیرفت در میان جنگنده‌های آن دوره خوب درخشید. او کسانی را که می‌توانستند چهره‌های موازی با وی باشند ترور می‌کرد مانند ترور پهلوان احمد جان از چهره‌های برجسته آن وقت. ازین سبب برای نسل جنگاور پنجشیر او چهره جنگی آن دوره است. استخبارات فرانسه او را شیر پنجشیر لقب داد و این یک لقب محلی بود مربوط به آن ولسوالی، شیر شمالی یا شیر افغانستان نه گفتند که وجهه منطقوی یا سراسری ملی داشته باشد.

 مظالم مسعود نه تنها در کابل بلکه در هر منطقه مفتوحه به دست قوایش جان‌گداز بوده است. بهار سال ۱۳۶۴ به اثر یک عملیات دره اندراب از وجود قوت‌های مسعود پاک سازی شد برای سازمان‌دهی امور سیاسی واداری در ترکیب یک هیئت در آن ولسوالی سفر داشتم، مردم محل با فحش و دشنام به آدرس آن‌ها می‌گفتند نیمه‌های شب چون داره های دزدان بر ما ریختند به هر خانه امر کردند تنورها را آتش کنند و برای شان نان تهیه کنند، ما زن‌ها و دختران جوان مان را در کندوها پنهان کردیم تا از شر دست درازی آن‌ها مصئون باشند. در آخر این دره که مشرف به دره خنجان می‌شود پوسته افراز کرده بودند از یک دانه تخم مرغ تا گوسفند و گاو که از دره خارج می‌کردیم پول می‌گرفتند زندگی را سخت بر ما تنگ و دشوار ساخته بودند، در بنو مقر ولسوالی با معلمین مکاتب دیدیم و گفتیم مکتب‌ها را آتش زده‌اند، مقر ولسوالی و کلنیک صحی را نیز سوختانده اند تا رسیدن پلان‌های مرکز چگونه به فعال سازی مکاتب آغاز می‌کنید. معلمین گفتند با آمدن آن‌ها ما کتاب‌های مکاتب را به داخل صندوق‌ها گذاشته در زمین دفن کردیم آن‌ها را بر میاریم تا ترمیم مکاتب شاگردان را در زیر سایه درختان درس می‌دهیم.

 معلمین قصه کردند که قوماندان شورای نظار در بنو نواسه سید حسین سقوی بود سخت ظالم بود دستگیر شدگان را بیک بند تنبان خفه می‌کرد و یا در عقب جیپ می‌بست و تا بازار ده صلاح که ۷ کیلومتر ازینجا فاصله دارد آن را کش می‌کرد که تا آنجا دوپایش باقی مانده تنه‌اش پارچه‌پارچه می‌شد. اگر این مظالم نا باور کردنی را در گنجینه جنایات ضد بشری فصل نو می‌دانند قبول که درین عرصه مکتب خانه است در غیر آن نه خود را زحمت دهند و نه دیگران را فریب.

 باوجودی که همه احزاب جهادی دم از اخوت اسلامی می‌زدند ولی عملاً نتوانستند بر این اخوت چنگ بزنند بلکه به‌طرف اخوت قومی و محلی رفتند که نتیجه‌اش خطرات تا سرحد تجزیه طلبی انکشاف کرده است و شورای نظاری ها علناً در تلویزیون‌ها از تجزیه افغانستان حمایت می‌کنند. از این اخوت هر تنظیم در دفاع از بدترین و نارواترین افراد مربوط به تنظیم و قوم و سمتش بر می‌خیزد و این پامال شدن عدالت است نه اخوت اسلامی و عدالت اسلامی.

 مسعود یکی از متعصب‌ترین چهره‌های تشدید کننده اختلافات ملی و سمتی بود. بزرگ‌ترین ایده او این بود تا پنجشیر صلاحیت پادشاه سازی را داشته باشد نه قندهار این طرز تخیل بعد از تحول ۷ ثور ۱۳۵۷ مفهومش را از دست داده بود، هیچ منطقه من‌جمله قندهار صلاحیت تعین زعامت افغانستان را نداشت. حکومت افغانستان سرتاسری و متعلق به همه اقوام، ملیت‌ها و قبایل کشور بود. این اندیشه از دو دیدگاه کاملاً مردود است؛ یکی اینکه بسیار عقب مانده و کهنه گرایانه است زیرا تشکیل و مکلفیت‌های دولت بر بنیاد یک قوم یا یک منطقه یا مذهب حد اقل ۴۰۰ سال پیش از امروز مردود دانسته شده مکلفیت‌های دولت بر این بنیادها نه بلکه بر مبانی محاسبات در روشنی سلسله‌ای از ارزش‌ها که آن را منافع ملی میگویند معین می‌گردد. ثانیاً کوتاهی تعقل این اندیشه دران است که یک کشور کثیر الملت را چگونه می‌توان از دیدگاه تنگ محلی تحت اثر گذاری زعامت یک منطقه (دران وقت ولسوالی) درآورد؟ این نیت مسعود اگر در آن وقت دردی را بر مردم تحمیل می‌کرد حالا پندیدگی آن بیشتر از دردش شده رهروان آن به‌اصطلاح مکتب در برهم زدن وحدت ملی افغان‌ها نقش بلندی بازی می‌کنند.

 دیده می‌شود که یکی دو نظر کوچک محل گرایانه مسعود هم ازلحاظ جامعه شناسی علمی و ساختار اتنیکی کشور و هم از لحاظ عملی ناقص و بی‌بنیاد بوده است.

 فکر می‌کنم بهتر است پیروان مسعود از باد کردن کاه بی‌دانه دست بردارند. آن‌ها حالا هم صاحب یک وزنه در حیات سیاسی و اقتصادی کشور هستند، دست از سیاست منفی و اضافت طلبی در سیاست بردارند و مسیر سالم سهمگیری در عمران کشور را پیش گیرند، اصل زور جایش را به عقلانیت دادنی است، دنبال استفاده جویان و زور گویان نروند بر اعمال منفی‌شان انگشت انتقاد بگذارند تا با همه ملت مواجه نباشند و جایگاهی برای آینده در سیاست داشته باشند. از هیچ یک از رهروان این راه نه شنیدیم که از احمد ضیا مسعود پرسیده باشند که ۵۲ ملیون دالر را از کجا به دست آوردی و چرا آن را با سوی استفاده از مقام دولتی به خارج می‌بردی و در دبی با سر افگندگی دستگیر شدی و برای ۴ ساعت در بازداشت بودی و بر نام تنظیمی ما لکه دیگر را در سطح جهان ثبت کردی؟ چرا آن مبلع را برای پروژه‌های عام‌المنفعه در پنجشیر که ولایت امن است بکار نیانداختی تا چند هموطن بیکار از آن لقمه نانی به دست میاورد. همچنین بر ثروت‌های نامشروع سایر منسوبان و کادرهای رهبری‌شان.

 همین احمد ضیا مسعود گفت گروپ‌های که در جوزجان و فاریاب می‌جنگند یا جمعیتی هستند یا جنبشی و سبب آن این است که مردم خود را دریک جریان سیاسی نمی‌بینند. وقتی که موجودیت خود را دریک تشکل نه بینم مسلماً تفنگ بر می‌گیرم و بر ضد حکومت می‌جنگم. او در هنگامه سبکدوشی اش گفته بود کشور را به جنگ داخلی می‌برد یعنی اساس این مکتب بر بنیاد جنگ و تفنگ است یا من در قدرت یا جنگ با حاکمیت، آن هم جنگی که ویران می‌کند می‌سوزاند، سرباز و صاحب منصب دولتی را که ۵۰ فیصد سهیم آن است می‌کشد و به ناموس مردم هم رحم نمی‌کند.

 معقولیت این سیاست در کجاست؟ ۵۰ فیصد سهیم حکومت هستیم اما اگر من با همه بی‌کفایتی و سؤاستفاده مقام نداشته باشم با همین ۵۰ فیصد خود هم می‌جنگم.

 آیا حزب مربوطه آغای مسعود از او پرسید که با این حرف‌های غیرمسئولانه و سنجیده ناشده چرا جنگ طالب وداعش را که خود را در حاکمیت نمی‌بینند و می‌جنگند حقانیت می‌بخشی. وقتی تو خود را در حاکمیت نه بینی دست به جنگ و سلاح می‌بری عین عمل را طالب هم مرتکب می‌شود میان مقام خواهی و جنگ و خونریزی و افغان کشی مکتب مسعود و طالب و داعش چه فرقی وجود دارد؟

 هر فصل کتاب مکتب مسعود خون است و ویرانی.

 زیر هر ستونش را دشنه‌ای موشح کرد

 پاره و پریشان باد این کتاب خون آلود.