حقیقت استاد صباح: نامه‌ی برای عطا محمد «نور» والی ولایت بلخ
 حقیقت استاد صباح: نامه‌ی برای عطا محمد «نور» والی ولایت بلخ

قابل توجه استاد عطا محمد «نور» والی ولایت بلخ

 اشک از بیم شده خشک به چشم

 ناله از ترس شده خو ن به گلو

 دل شده قطره اشک و ز مژه

 نتواند چکد زو هم فر و.

 آقای عطا محمد نور والی ولایت بلخ! سلامم را پذیرا شوید-

 من نه در ادارات دولتی ولایت بلخ، نه در بلخ زندگی دارم و نه از بلخ هستم و نه عضو جمعیت و نه چیزی از شما و از جمعیت توقع دارم.

 

من حدودی چهار دهه جسته و گریخته قلم می‌زنم و حوادث نگاری می‌کنم.

 سال‌ها از شما از جمعیت و از نابسامانی‌های سرزمینم گفته‌ام و نوشته‌ام.

  پانزده سال می‌شود عملکردهای شما را به تحلیل و تجزیه نشسته‌ام که ده‌ها مقاله پژوهشی در باره، «تاریخ پر از فراز و نشیب بلخ، سلحشوری و آزاد گی، فرهنگ و ادبیات بلخ»، ادارات دولتی بلخ، زندگی اجتماعی در بلخ مردم و ادارات دولتی بلخ و همچنان کار کردها، بازسازی‌ها، آرامی و امنیت مردم مزار شریف را نوشته‌ام و ازین کار پشیمان هم نیستم و یکی از منتقدان شما طی این مدت بوده‌ام.

 من با شما یکی دو بار در اوایل یورش تنظیم‌ها به وطن و جابجای شما در بلخ، ملاقاتی داشته‌ام و روی موضوعات گوناگون باهم بحث و تبادل افکار نمودیم و آنچه که برایم ارزش داشت عدم تعصب قومی، زبانی و محیطی شما باوجود تازه به شهر برگشته بودید و دولت دکتور نجیب الله سقوط نموده بود و تبلیغات مثبت و منفی فراوان برعلیه شما جریان داشت.

 اگر به خاطر داشته باشید من نقل قول طنزگونه آن روزهای مردم بلخ را برای شما بازگو نمودم:

 صفا صفا می‌آید

 استاد عطا می‌آید

 قدم قدم به سویم

 علم سیاه می‌آید.

 (علم سیاه – علم خان آزادی وکیل در پارلمان)

 و اتفاقاً باهم خندیدیم و شما از شوخی گفتید که هوش کنید که علم خان نشنود.

 نمی‌خواهم درین شرایطی خاص و بحرانی روی گذشته مکثی داشته باشیم و بار دیگر درین نامه دوران که به تاریخ سپرده شده است، غربال و چغل بزنیم.

 میایم در سال‌های کنونی و در حاکمیت حکومت وحدت ملی (وحشت ملی)، به‌صورت بسیار دقیق قضایای وطن را تحلیل و تجزیه و از دید خود به بررسی می‌گیرم و شامل تاریخی می‌سازم که قرار است بیرون کنم و هم در رسانه‌های بیرون و درون‌مرزی نیز می‌نویسم.

 در حکومت آقای اشرف غنی اگر متوجه باریکی قضایا شده باشیم و شما و جنرال دوستم در سرخطی دفترچه یادداشت غنی قرار داشتید و در مورد جنرال دوستم زیاد نوشتم و بحث نمی‌کنیم و کش و گیر شما و غنی از روزهای اول شکل گیری حکومت جریان داشت و تیم ارگ بازی‌های متفاوتی را انجام داد و گاهی به میخ و زمانی به نعل زدند و تا از شر شما نجات یابند و در آخرین تحلیل غنی تا دروازه ولایت بلخ شتافت و با یک دستی قرآن و در دست دیگر شمشیر استعفانامه‌ی از شما گرفت و شاه لیلا خوانده به ارگ آمد و اینجا بود که کج خلقی و سر ناسازگاری شروع و قرآن را در طاقچه گذاشته و با شمشیر وارد نبرد شد.

 طی این یکنم ماه چه گذشته، در بیش از دو صد پژوهش و تحلیل وظیفه روشنفکری‌ام را انجام داده‌ام و همچنان به‌پیش می‌روم.

 ببخشید سخن به درازها کشید و مکثی بر گذشته نمودم تا تعدادی فکر نکنند که من جمعیتی و یا قلم بدست اجیر هستم که در بدل پول می‌نویسم.

 همه جا پرچم ظلم است بلند

 همه جا رایت جو راست بپا

 همه جا هیکل منفور ستم

 همه جا چهره منحوس بلا

 با پوزش من‌حیث روشنفکر و قلم بدست آیا این حق را دارم که از شما چند سؤالی را بی پرسم؟

 مارتین نیمولر فیلسوف آلمانی شعر گونه‌ی دارد که در زمان نازی‌ها سروده‌اند و اکنون در حال و روز شما و جمعیت و همه مردم کشور صدق می‌کند:

 اول سراغ کمونیست‌ها آمدند،

 سکوت کردم چون کمونیست نبودم.

 بعد سراغ سوسیالیست‌ها آمدند،

 سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم.

 بعد سراغ یهودی‌ها آمدند،

 سکوت کردم چون یهودی نبودم.

 سراغ خودم که آمدند،

 دیگرکسی نبود تا به اعتراض برآید.

 دولت طی این مدت عملکردهای منفی فراوانی دارد اگر بر شماریم سخن به درازا می‌کشد.

 جمعیت طی این سال‌ها همانگونه که امتیازاتی فروانی دریافت نمود و ضربات درد ناکی را نیز خورده است چه از جانب تروریزم و چه از حاکمیت دولتی، در مورد کشته شدگان جمعیت از ربانی تا جنرال داوود... حرفی نمی‌زنیم و این که شما شریک حکومت بودید و تقسیم پنجاه‌پنجاه کردید و این تقسیم چه شد؟

 زمانی که عبدالله در سپیدار به انسان بی‌خاصیتی مبدل شد کجا بودید؟

 موقعی که اسماعیل خان، بسم الله محمدی، یونس قانونی، امرالله صالح، ستار مراد، جاهد وزیر داخله، سالنگی های وزارت داخله، والی کابل، بصیر سالنگی والی پروان، قسیم جنگل باغ، امان الله گذر... قوماندان امنیه کابل و یا کشف کننده تقلب گوسفندی و مسؤولین جنایی و استخباراتی جمعیتی‌ها، کلان خانه‌شان شدند و به عیال داری مشغول‌اند، چرا صدای بلند نشد؟

 به خاک و خون کشاندن مظاهره کننده گان جنبش رستاخیز در پیش روی ارگ، کشته شدن سالم ایزدیار، و حوادث جنازه ایزدیار در خیرخانه ... در کجا تشریف داشتید؟

 اکنون از پشیمانی و ندامت عبدالله شنیده می‌شود، اما میگویند:

 کسانی که در روز بد و ناگوار با ما نیستند اخلاقاً حق ندارند در پیروزی و موفقیت با ما باشند ...

 آیا آزمایش شده را دوباره آزمایش می‌کنید؟

 زمانی که صلاح الدین ربانی از میدان هوای بازگشتانده می‌شود و شما را کسی اجازه پرواز به قندهار نمی‌دهد و یا معاون اول رییس جمهور را از آسمان بلخ باز می‌گردانند چرا آب از آب تکان نخورد؟

 آقای نور، نزدیک به یکنم ماه می‌شود که مردم به خاطر شما از سراسر کشور فریاد می‌کشند و گلو پاره می‌کند و شما اکنون حق دارید که بدون مشوره و آگاهی مردم از بلخ بروید و یا با توافق پنهانی با ارگ به نتیجه برسید؟

 روشنفکرانی که به خاطر تأمین عدالت و حق و حقوق برباد رفته ملت، سیاه را سیاه گونه و سپید را آفتابی به دیدها قرار داده‌اند و وجدانآ لازم می‌بینید که بدون در جریان قرار دادن قضایا با تیم ارگ به توافق برسید؟

 اگر بار دیگر تیم ارگ عهد و پیمان را بشکانند (یقیناً که می شکنانند، همانگونه که توافق و تفاهم شما و غ نی به باد فراموشی سپرده شد) و بار دیگر چگونه و از کدام راه و روش به مردم مراجعه می‌کنید و آیا مردم بار دیگر به شما اعتماد خواهد کرد؟

 به این کتله بزرگ ملی که به خاطر شما شب و روز خواب و خوارک را بر خود حرام نموده‌اند، چه جوابی دارید؟ و همه چشم به راه امر و هدایت ائتلاف نجات‌اند.

 شانسی پیش آمده را تا تأمین حقوق مردم و عدالت اجتماعی به‌آسانی از دست ندهید.

 حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس          در بند آن مباش که نشنید یا شنید.

 با حرمت و احترام، سوالگر (صباح). صلاح مملکت خویش خسروان دانند.

 همه جا سایه اهریمن شوم

 همه جا جنبش اشباح پلید

 همه جا جلو ه پتیاره یا س

 همه جا منظر مأیوس امید.