حقیقت، عارف عرفان: درس‌های زهرآلود فاجعهٔ خونین چهارصد بستر
حقیقت، عارف عرفان: درس‌های زهرآلود فاجعهٔ خونین چهارصد بستر

در تداوم بحران دامن‌گستر افغانستان و پیاده نمودن اهداف کلان راهبردی که با اشغال افغانستان توسط آمریکا و غرب پی‌ریزی شد، با گزینش «تروریسم» به حیث وسایل و افزار سیاسی، اکنون سراپای کشور، این بلاد خون، همه شهرها، قرا و قصبات، به یک شکارگاه انسانی مبدل شده است. هرازگاهی که نبود بارندگی، خشک‌سالی را در پهنای این سرزمین چیره می‌سازد اما جویبار اشک، و باران‌های خون هموطنان بی‌گناه مان کماکان و به‌صورت لاینقطع به خاطر آبیاری نهال استعمار و قدرت گشایان در چرخش بازی‌های استراتیژیک به‌وسیله تروریسم اسلامی و با مدد دولتمردان و مهره‌های جاسازی‌شده در ارکان عالی امنیتی دولت ادامه داشته است.

 کابل پایتخت افغانستان سیمای یک قصاب‌خانه و مسلخ گاه انسانی را به خود اختیار نموده و مردم افغانستان در میان دو پلهٔ آسیاب، (تروریسم و دولت) فاسد و بی‌کفایت جان داده و با خون خویش این چرخ را به حرکت می‌آورند.

 مردم درین پرتگاه خشونت غرق می‌شوند و از هر سو و در همه‌جا بوی مرگ به مشام می‌رسد و به طرز ناگوار مردم اسیر در برابر مقدرات شوم قرارگرفته و دردمندانه در پی معاملات و تبانی‌های هولناک اصحاب قدرت با اردوگاه تروریسم در گذرگاهی قرارگرفته‌اند که عملاً «غزال چوچه‌اش را به پلنگ می‌فروشد.»

 حمله تروریستی در شفاخانه محمد داوود خان و ابعاد فاجعه خونین که برحسب گزارش‌ها، دو صد و پنجاه انسان بی‌گناه وطنم را در امن‌ترین مکان درمانی کشور و در هم‌جواری کاخ‌نشینان به کام خود غرق نمود، آزمونگاه بزرگ برای عرشه نشینان سکوی قدرت و حد اعلای بی‌کفایتی، بی مدیریتی نظام غنی-عبدالله و تنیدن تروریسم در عالی‌ترین ارکان امنیتی و دفاعی دولت و سلول‌های نظام پوسیده را بیان نموده و از نقش وزرای امنیتی به‌ویژه وزیر دفاع در شکل‌دهی این پروژهٔ خون‌بار پرده برمی‌دارد.

 گمارش افراد غیرمسلکی در مقامات حیاتی، ضعف مهار گرایی نیروهای عملیاتی برای ایجاد فرصت هفت‌ساعته برای قتل‌عام، و انحلال و ناکارآمدی ارگان‌های کشفی و استخباراتی را که در چنگال دیو سیاه «ستون پنجم» دست‌وپنجه نرم می‌نمایند و اوج بی‌رحمی وحشیانه تروریسم در وجود طالب وداعش را که به مراکز واحد مرتبط‌اند، همچنان مدارج خصومت و آشتی‌ناپذیری سازماندهند‌گان و حامیان تروریسم در قصاب‌خانه‌های انسانی چهارصد بستر را یکایک روشن گردانید. فاجعهٔ چهارصد بستر تکانهٔ بود که دامنهٔ کشتار بی‌پایان در قلمرو نظام بی‌کفایت موجود را رسامی نمود.

 صحنه‌ها در چهارصد بستر، آرایشگر حزن‌آمیز مسابقات کشتار قربانیان بی‌دفاع بود، قربانیان که مبتنی بر گزارش‌ها، در حریم امنیتی‌شان، حدود (۲۵۰) تن از سربازان و افسران نظامی ارتش را با خود داشتند و سوگوارانه در اوج بی‌دفاعی، طی هفت ساعت سلاخی انسانی به دریای خون غلتیدند.

 

بنیادگذار این آتشکده کیست؟

 پس از تهاجم و تجاوز غرب در افغانستان، در یک تصویربرداری اکادمیک و منظرگاه ترکیب اهداف استراتیژیک غرب و سائر کشورهای درگیر در حوادث افغانستان می‌توان دستان فراوان و آلوده به خون را در جنایات افغانستان از آستین بیرون کرد، اما بنا بر آرایش ظاهری، این جنگ را به قول «استیف کول» می‌توان جنگ اشباح «Gost Wars» نامید. اینجا مردم افغانستان مستقیماً در برابر تجاوز ارتش خارجی در نبرد نیستند بل ماهیت این منازعه، جنگ استخباراتی و نبرد نیابتی است که جنگجویان تروریستی خریداری‌شده و مزدبگیران این سرزمین، و تعلیم‌یافتگان مدارس تروریست پرور پاکستان، تحت نام دین به خاطر منافع آزمندانه و استراتیژیک بیگانه و جنگ رقابتی دست به ویرانی و کشتار می‌زنند.

 در آغاز تجاوز آمریکا در افغانستان حامد کرزی در نقش مجری اهداف ژیوپولتیک و ژیواستراتیژیک غرب و مدیر تداوم این جنگ نیابتی در رأس ماشین دولتی کشور گماریده شد و در همدستی با پاکستان با گسترش لانه‌های تروریستی در سراسر کشور و حمایت مالی و لوژستیکی ازین پروژه مرگ، آن را به پایهٔ اکمال رسانید‌.

 حال نظام مربوط به اشرف غنی _عبدالله درین پروژه و توسعهٔ جولانگاه آن برای گشایش دهلیزگاه آسیای میانه مأمور گردانیده شده‌اند.

 دولت اشرف غنی- عبدالله با توجه به دورنمای بازی استراتیژیک در کشور و گردش مستدام چرخهٔ تروریستی و حفظ حرارت و غلیان بحران موجود بسترهای جدیدی را پهن می‌دارند. ایجاد بزرگ‌ترین کانون آموزشی تروریستی عربستان سعودی این حامی تروریسم جهانی تحت عنوان «دانشگاه اسلامی» در ولایت ننگرهار با هزینه پنج صد ملیون دلاری خود واضح‌ترین رویکردی است برای ایجاد ریزرف های تروریستی برای بازی‌های استراتیژیک آینده کشور در پای منافع اجنبی؛ داکتر غنی، میهن را برای دوش اسب‌های رقابتی بیگانه هموارساخته است و مردم است که با سربریده توسط چاپ اندازان خون‌آشام در دایرهٔ هلال پرتاب می‌گردند.

 در یک چشم‌انداز سیاسی می‌توان اذعان داشت که یکی از مبرم‌ترین وظایف تأخیرناپذیر دولت‌های کرزی -اشرف غنی عبارت از بسترسازی، کشت، زرع و آبیاری ریشه‌های خشکیده تروریستی، و کاربرد نقش بازدارنده ماشین دولتی برای برچیدن هسته‌های تروریستی، تشدید فساد دولتی در نهاد دولت و ارگان‌های امنیتی، کاربرد تسامح و مصالحه با سران و نمایندگان احزاب و گروه‌های تروریستی وابسته به پاکستان، عدم مجازات قاتلین و تروریستان و رهایی آن‌ها به‌طور مستقیم و یا راهکارهای نمایشی از زندان‌ها بوده است.

 با انعقاد پیمان امنیتی با آمریکا و حضور نه پایگاه نظامی آن کشور در افغانستان، و استقرار پروژه‌های تروریستی در وجود طالب -داعش، اساس کوره زار نبرد منطقوی برای سالیان دراز در کشور گذاشته شد و حال این فرصت پدید آمده است تا درین تنور داغ که مواد محروقاتی آن مردم‌اند هر کشور ازجمله ایران و پاکستان، نان‌های مرادشان را بی‌هیچ مزاحمتی پخت نمایند.

 

تراژیدی چهارصد بستر و ترسیم چهرهٔ دولت

 حادثهٔ مرگبار چهارصد بستر که یکی از پیچیده‌ترین و بغرنج‌ترین و خونین‌ترین عملیات اپراتیفی را در سایهٔ تحت دولت به نمایش گذاشت، به وضاحت از راهکار استخبارات بیرونی در همدستی با مهره‌های گماشته شدهٔ درون ساختارهای امنیتی و یخزده دولت پرده برداشت.

 این حادثهٔ خون‌بار نشان داد که اصلاً نهادی بنام دولت برای حفاظت از جان، مال و شرف مردم وجود ندارد. اینجا یک تیم اختاپوتی حلقهٔ را بنام دولت تشکیل داده و مهره‌های پوسیده و خواب‌آلودی را با پیشینه‌های مرموز در رأس کلیدی‌ترین ارگان‌های امنیتی و دفاعی گماریده است.

 تاکتیک‌های عملیاتی در حریم چهارصد بستر و مقدمات آن طی مدت‌زمان پنج ماه نشان ‌داد که از رأس هرم امنیتی الا کارگزاران ادارهٔ چهارصد بستر با استقرار تیم ترور در داخل شفاخانه در طرح‌ریزی و پیاده‌سازی این پلان خونین نقش بارز داشتند. چه بیرون کشیدن شهید دگروال زکی مدیر امنیت شفاخانه از دفتر مربوط و کشانیدن پای آن در داخل شفاخانه و حوالهٔ دو تیر در قلب او به‌مثابه نخستین قربانی برای زدایش پل پا، امر تصادفی نبود.

 روایت همگانی و شواهد عینی از قول نجات‌یافتگان حادثه می‌رساند که حادثهٔ چهارصد بستر به‌وسیله «طالبان» و حامیان شان مهندسی‌شده بود، قبول مسئولیت رخداد به‌وسیله «داعش» مبین انحراف افکار عمومی و ناگسستن برنامهٔ مصالحه با طالبان که در کشور قطر در جریان است تحقق پذیرفته و از سوی دیگر درهم‌آمیختگی سیاسی نظام را با گروه‌های تروریستی وضاحت می‌بخشد.

 این رخداد پشتوانه معنوی ارتش و نیروهای رزمی مدافعین وطن را درهم کوفت ونشان داد که تحت سایه دولت و غفلت انگیزی و خیانت حلقات نظام هیچ جای مصئون و قابل اعتباری حتی در بستر بیماری برای افسران و سربازان مدافع وطن و قربانیان جنگ وجود ندارد. این حادثهٔ غم‌انگیز این اندیشه را در ذهنیت مدافعین رزمنده وطن تداعی کرد که هرآن و در هر جا ممکن است تا دستان خونین و هلاکتباری از آستین دولت برای خفه ساختن مدافعین وطن بیرون آمده و چون خنجری از پشت ستون دفاعی نظام را درهم شکند.

 تنیدن فساد در انساج دولت، دگرگون شدن شایسته‌سالاری کادری و نفوذ روزافزون استخبارات دشمن در حلقات امنیتی نظام، کاربرد سیاست‌های مرموز و ده‌ها عوامل دیگر شیرازه‌های نظام را فلج ساخته است. نظام موجود چنان در ضعف و ناتوانی کامل زمین‌گیر شده است که در برابر چالش‌های ساده امنیتی و تقابل «ملأ تره خیل» و «تعویذ نویس» تایمنی عقب‌نشینی می‌نماید.

 ورنه چطور ممکن است که چند تروریست محدود، دم چشم یک ارتش بزرگ، هفت ساعت در روز روشن در قلب پایتخت بی‌دریغ کشتار نماید.

 باید به یادداشت که مهندسین اصلی این نظام، آگاهانه و در چوکات برنامه‌های دوراندیشانه و خطر ناپذیر برای تحکیم اهداف مربوط، عمداً این دولت را از توانای های نظامی و تجهیزات مدرن فناوری نظامی و فرماندهان هوشمند، مجرب، وطن‌دوست و توانا محروم ساخته است.

 

تدابیر و تجویزات

 هرچند بدون رخداد بزرگ سیاسی برای یک دگرگونی بزرگ و تغییر چرخش سیاسی نظام، هرگز نمی‌توان منتظر معجزهٔ در خصوص اصلاح نظام موجود و پیاده‌سازی این درس‌های زهرآلود برای حادثات تکرارناپذیر بود، اما در یک رویکرد تسکین آمیز و موقت باید فشارهای لازم را برای یک‌خانه تکانی گسترده به‌ویژه در ارکان امنیتی نظام و تعویض مهره‌های ارشد شامل سه وزیر خواب‌آلود امنیتی و دفاعی و مهره‌های مسئول در خصوص رخداد چهارصد بستر با راه‌اندازی نمایش‌ها، مارش‌ها و حرکت‌های مدنی بالای دولت تحمیل کرد.

 باید سکوت را شکست و با یک صف‌آرایی واحد، ملی و همگانی جلو این دریاهای خون را گرفت.

 مهم‌ترین درسی که از حادثهٔ چهارصد بستر می‌توان آموخت عبارت ازین است که تروریستان و دشمنان مردم از هیچ‌یکی از قربانیان خویش کارت هویت، ملیت، زبان و نژاد نخواست و همگان را یکسان به رگبار بست، لذا نباید این خطوط را برای افتراق ملی در چنین وضع بحران‌زای کشور پدید آورد و با دشمن خون‌خوار ملت همسویی کرد.

 آنچه از سکوت جامعه در برابر این تحولات خون‌بار می‌توان استنتاج کرد عبارت از اسیر نمودن شهروندان جامعه و کشانیدن شان در چاله‌های این قربانگاه‌ها می‌باشد.

 مردم اسیرند، اسیر تاجران و تیکه داران دین، اسیر مافیای مخدر و تریاک سالاران، اسیر اختاپوت دولتی، اسیر سازوکارهای استخبارات بیگانه، اسیر تروریسم و اسیر فقر و درماندگی.

 مردم تشنه آزادی و امنیت‌اند، مردم هوس پرواز را دارند اما در جستجوی راه بیرون شدن ازین قفس مرگباراند. آزمونگاه چهار دهه جنگ و ویرانی، از همه چهره‌ها نقاب برتافته است. همه میهن‌دوستان صادق و میهن فروشان، تاراجگران، سیاستگران فاسد، فرشته‌های نجات خیالی و حامیان دروغین دموکراسی و بلندگویان ریایی حقوق بشر را مشخص ساخته است. در چنین وضع برای مردمان دردمند و تکیده و رهیابی کشتی طوفان‌زده به‌سوی ساحل، قطب‌نمای در کار است‌.

 فقدان مرکزیت سیاسی برای بسیج مردم و نیروهای ترقی‌خواه و سکوت معنی‌دار سران سازمان‌های دادخواه در خصوص فاجعه‌های انسانی، یورش تروریسم و بحران‌های مرگبار کشور مستلزم آرایش‌های جدید و نوین است. ضرور است تا در پهنای جامعه و در چوکات همه سازمان‌های سیاسی غلغله برپا کرد و شیپور آزادی را به صدا درآورد، با مرشدان معامله‌گر و گروگان گیران وداع نموده، رستاخیز برپا کرد؛

 باید الترناتیف نظام موجود را با دستان پاک و بی داغ نسل‌های نوین، بالنده و آینده‌ساز وطن طراحی کرد ‌. این رسالت را تاریخ بدوش نسل‌های جوان سپرده است.

 اتحاد و همبستگی ملی و یک‌صدا در برابر تروریسم و حامیان آن ضامن نجات است؛ فریاد تاریخ را باید جدی گرفت و صدای نسل بالنده جوان را برای پایه‌گذاری جنبش رستاخیز ملی حمایت کرد.

 درود بی‌پایان بر همه جان‌باختگان و شهدای عزیز چهارصد بستر.

 با احترامات بی‌پایان

مارچ ۲۰۱۷، لندن