با نظر داشت بی قراری برخی دوستان که من (چرا "مقدمات" را کش می دهم  و خودِ "تئوری های پسا کرونایی" را یکایک به میدان نمی اندازم) امروز فایل آوایی (یووال نوح هراری و جهان بعد از کرونا ـ مقاله صوتی رایگان) را که در مجله فایننشل تایمز نشر شده، در یوتیوب به پیشگاه شان نشانی میدهم.

 یوال نوح هراری مانند آینشتاین و بسی نوابغ به نام دو سه قرن اخیر جهان؛ از تیره یهود است و کشور مادری اش؛ اسرائیل میباشد.

 او دارای دکتورای تاریخ (گاهنامه بشر) از دانشگاه آکسفورد انگلستان است. از نگارش ها و تألیفات عمده او دو کتاب «انسان خردمند» و «انسان خداگونه» در جهانِ پیشاکرونایی؛ بیش از 12 ملیون نسخه فروش رفته و به 45 زبان از جمله فارسی دری برگردان شده و بسان چاپی و الکترونیکی و آوایی در بازار کتاب و در انترنیت پخش گردیده است.

 هراری در 2001 ، 2011 و 2012 جوایز برانسکی و "برای خلاقیت و اصالت در حوزه تاریخ نظامی" را دریافت نموده و حالا وقتی بنگاه های اطلاع رسانی می خواهند در مورد بزرگترین پرسش ها و گرفتاری های جهان بشری؛ پاسخ های پرتوان دریافت و پخش نمایند؛ در ردیف برترین صاحب نظران به دکتور نوح هراری سر میزنند.

 البته می دانم  که دست کم کسان دو نسل پیشین چپی و راستی و میانه رو افغانستانجان نه تنها نمی خواهند این کتاب ها را بخوانند و بشنوند بلکه نگاه و میل به آنها را گناه و وقت کشی میدانند به این دلیل ساده که آنها مدت ها پیش از آنکه در افغانستان انقلاب و ضد انقلاب کنند؛ جهان بینی علمی و جهان بینی علوی کسب کرده همه هست و نیست عالم غیب و عالم خاک و ماده و غیر ماده و جاندار و بیجان را پاس و ثمرات آنها: انقلاب و ضد انقلاب (جهاد فی سبیل الله) خود را به جهان صادر کرده اند.

 لذا یهودی ای مثل یووال نوح هراری؛ اگر میخواست کتاب هایش شرف مطالعه و اعتنای افغانستانی های برترین را پیدا نماید؛ اول باید با افغانها مشوره و کسب خوشنودی میکرد و دوم باید آنها را برای ادیت و سانسور به شخصیت ها و حزب ها و سازمانهای ذیصلاح سیاسی و فرهنگی و در زمره به «انجمن تاریخ اکادمی علوم!!» جمهوری اسلامی و امارت اسلامی افغانستان و... و... الی نهایه می سپرد!

 به هرحال با اینکه دست کم؛ خوشایند نیست؛ حالا لینک مقاله ویدیویی هراری را بگیرید و اگر خواستید آنرا تنها برای اینکه مد نظر این کمترین از تئوری های پسا کرونایی چه هاست؛ یک دانلود فرموده گوش بدارید. البته مکان؛ خلوت و هم تاریک باشد؛ بهتر میشود. انشاءالله! همینکه گوینده لب باز کند؛ شما به ته ای ته ای گپ رسیده اید؛ اما به خاطر کشیدن غلط و غلوط و بد و بیراهش مثلیکه تا آخر باید حوصله افزایی نمائید!

 https://www.youtube.com/watch?v=CdSjO9y-BsY

  اینچنین از بنده لطفاً بپذیرید که تئوری های پسا کرونایی؛ مرا در جیب و در سر نباشد؛ دنیا از آنها پُراست و مملو تر نیز خواهد شد. تلاشِ مسلماً ناکام بنده فقیر همان مقدمات است که سطل سطل از کدام گنداب بی صاحب؛ گرفته و اینسو و آنسو می پاشم!!

 مهربانی کرده از این پس تر را نخوانید؛ کسر شأن میشود!

 چند گویه و چند سوژه به جوانتران گرامی!

 روزی از روز ها که وارد خانه شدم، نواسه ام دوشیزه چارـ پنج ساله را دیدم که زار زار و به گونه بی سابقه می گریست. برخلاف؛ مادرش و مهمانانی که در خانه بودند؛ هیچ جلوی خنده خود را گرفته نمی توانستند.

 کودک؛ خودش را به آغوش من انداخت و به صحن حویلی برآمدیم. پس از آنکه زیاد تقلا کردم و برایش قول دادم که نفر آزار داده گیش را جزای سخت میدهم؛ سر گپ آمد:

 ـ مادرم به مه دروغ گفته؛ مره ده عروسیش نبُرده؛ ده عکس های عروسیش همه هستن؛ مه نیستم!

 چون هنوز هقس میزد؛ مصلحتاً برایش گفتم:

 او عکس های عروسی ره که تو درونها هستی؛ مه گرفته از مادرت پُت پیش خودم نگاه کرده ام. به خاطریکه وقتی تو نمی باشی پُشتت دق میشوم همان عکس ها ره سیل و ماچ و بغل میکنم! صباح بخیر اونهاره از دفتر می آورم باز ببین که چقدر مقبول آمده ای!

 حتی پس از آرام کردن نواسه؛ سرشته فتو شاپ کردن چند عکس را هم گرفتیم ولی خوشبختانه حاضران در منزل با ترفند هایی؛ هوش طفل را به جا آورده و برایش فهمانده بودند که گپ در واقعیت عالم هستی از چه قرار است و از چه قرار میباشد.

 *******

 با نیرو و توایی «اختیار و انتخاب» که آدمی به اثر «افزوده تکاملی» پیدا کرده از جمله به تشخیص و تحلیل درخشان دکتور الکس کارل نگارنده کتاب «انسان موجود ناشناخته» و دنباله های آن؛ اصل در بشر «اشتباه» است و نه خلاف آن. یعنی انسان بر خلاف سایر جانداران و حتی انسان نما هایی که هنوز تابع کامل «اتوماتیزم غریزی» اند؛ «مخیر شده است که اشتباه کند و به طریق اشتباه کردن ها؛ تکامل نماید»

 درخشنده گی این حقیقت را ما نه تنها در «اشتباه» معصومانه این کودک بلکه در همه کودکان به ویژه از تحرک یافتن در چند ماهگی تا 10 ـ 12 سالگی شان به کرات و مرات می بینیم، آنان همیشه تلاش دارند تا خود را به «آب و اتش» بزنند؛ چیز های اغلب خطرناک را به دهان کنند و قورت دهند، به انگبزه کنجاوی هی به جانب ناشناخته های خطیر و وخیم میل نمایند....

 تمام اینها به طور کامل بر خلاف حرکات و سکناتِ نوچه های دیگر جانداران است.

 با همه نگهبانی های پُر وسواس پدران و مادران و دَور و بری ها و دایه ها و آموزگاران... شمار بزرگ کودکان بشری؛ خود را به کُشتن میدهند یا معیوب و لنگ و لاش میسازند.

 آیا تصور کرده می توانید؛ انسانهای اولیه که از بسا جهات مثل کودکان کنونی بوده اند؛ در هزاران سال پیشین؛ در عالم برهوت جنگل و دشت و کوه پُر از حیوانات درنده و گزنده و غار های تاریک و نمناک و پر انگل؛ بدون لباس و امکانات متصوره؛ بدون یاور و آموزگار؛ بدون گذشتگان و بزرگان روزگار دیده و مجرب و چاره ساز و امکانات یادگیری دانایی و کسب توانایی؛ چگونه زندگی و تکامل کرده و اساسات ترقیات سرسام آور کنونی بشریت را گذاشته اند؟

 بگذار؛ از یخبندان ها و توفانها و آتش فشانها و زلزله ها و سونامی ها و رعد و برق و وبا و طاعون... نگوییم!

  **************

 شاید شنیده باشید که همین چند روز پیش؛ هواپیمایی مسافر بر با 96 سرنشین و خدمتگار در حومه کراچی سقوط کرد. بالاخره در اخبار گفته شد که از میان آنهمه سرنشین هواپیما؛ تنها دو نفر زنده مانده اند. دریافتم که یک بی بی حاجی به مجرد شنیدن این خبر؛ هیجانی شد و سر سوی آسمان کرد و گفت:

 یا پاکا پروردگارا! بیشک که خدای عالمیانی و قادر مطلق استی؛ تو این دو بنده خود را نجات دادی؛ مثلیکه حضرت آبراهیمه از آتش نمرود نجات دادی؛ مثلیکه حضرت ایوبه از شکم ماهی سالم بیرون کشیدی....

 البته بی بی حاجی؛ معذور است؛ حج رفتگان معمولاً باور مند میشوند با حج کردن؛ پاکِ مادر زاد شده اند و اگر کمی دیگر هم خدا خدا و الله الله کنند؛ مراد نهایی حاصل است . لذا بی بی حاجی هم خواسته است با انگیزه این اتفاق حیرت آور؛ خدا را یاد و تکریم کرده؛ خرمنی دیگر از ثواب و پاداش درو نماید. 

 مگر جان مطلب اینجاست که آیا پاسخ شما به پرسش بالا در حد منطق همین بی بی حاجی صاحبه است یا از خود می پرسید که آن بقیه که مُردند و خاک و خاکستر شدند؛ مگر بنده یا دست کم آفریده خدای عالمیان نبودند؟!

 آیا باید کور و کر و لال؛ همین منطق را بپذیریم تنها برای آنکه گپ از خدا در میان است؟

 آیا از قول خدا گفته نشده و نمیشود که نادان و دانا با هم برابر نیستند!

 هرآئینه بدترین جانوران نزد خداوند کرها و لال هایی اند که عقل خود را به کار نمی اندازند!(قرآن مجید)

 این خطاب به آدمی است یعنی که آدمی بالقوه «عقل» دارد و «عقل» خود را؛ بایستی خودش به کار اندازد. و در این امر منتظر چیز هایی مانند فرشته ها و «امداد های غیبی» نباشد.

 یعنی به ما و شما نعمت عقل داده شده و نیز نعمت اختیار و انتخاب. که به واقع هر سه همان یک نعمت میباشد؛ توانایی ناپیداکران ورای «اتوماتیزم غریزی» البته بالقوه نه بیشتر.

 حال مخیریم که از این نعمت اعجاز آور بهره گیری میکنیم یا هنوز مانند نوزاد؛ می طلبیم که خدا؛ شیر مادر را دوشیده و نان را جویده بر دهان مان بگذارد!

  یا رزق و روزی مادی و معنوی(علم و اطلاعات) را از سوراخ دیوار خانه مان به درون نه که بر شکم و دماغ مان پرتاب کند!

 نگفته پیداست که در صورت اخیر؛ مورد نفرین خداییم و در شمار «بدترین جانداران»؛ و لو ده هزار مرتبه حج هم کرده باشیم!

 **********

 به خاطر کنترول همه گیری اپدیمی کرونا در برخی از کشور های پیشرفته جهان مانند فرانسه و اسرائیل؛ دسبند های بیومتریکی به مردم؛ بخش و دستور داده اند که آنها را 24 ساعته بر دست داشته باشند.

 مراکز تحلیل الگوریتمی دولتی با این دسبند ها پیوست بوده و مداوماً اطلاعات لازم را از آنها می گیرند، پردازش میکنند و به مراجع مربوط میدهند. از گونه های اینکه: کرونایی ها چه میکنند؛ کجا میروند با کی ها تماس میگیرند؛ افراد دیگر کی و کجا مبتلا می شوند و غیره.

 اگر چنین امکانات در حوزه های زیستی ما و شما بوده اطلاعات عقلی ما و شما را گرد آوری و تحلیل نموده بیرون دهند؛ آیا حدس زده می توانیم که در چه فاصله هایی از آن «بدترین جانداران» قرار خواهیم گرفت؟؟؟

 (در باره چنین تکنولوژی ها سخن ها فراوان است و خود از اهم تئوری های پساکرونایی است ولی اینجا خارج گفتمان میباشد.)

 **********

 همین شب گذشته کلیپ گفت و شنود صدای امریکا با دکتور عبدالکریم سروش فیلسوف و نو اندیش دینی همزبان را شنیدم. برای من سروش؛ سروشِ برخ دیگر و حال دیگر از آدم وعالم است؛ از این نگاه؛ گه گاه که به خرمن اندیشه های او سر نزنم؛ در روان خودم بی موازنه گی احساس می کنم.

 دکتور سروش برابر به پرسش ها؛ از علایق خودش تاکنون؛ با مولانا جلال الدین محمد گفت. در مورد زادگاه و باشگاه نخستین او؛ افزود؛ از بلخ بود که حالا وجود ندارد. از آنجا به عزم سفر حج خارج شد و بالاخره در قونیه ترکیه اسقرار یافت.

 شنیدن «بلخ... که حالا وجود ندارد» انهم از زبان محقق بلند دست چون سروش؛ برایم بسیار گران آمد.

 ولی با کمی تعمق دریافتم که به راستی بلخ مولانا؛ بلخ مولانا پرور، بلخ ابن سینا پرور، بلخ دقیقی پرور، بلخ رابعه پرور، بلخ سلطانه رضیه پرور و ده ها همانند انها؛ حالا وجود ندارد!

 ولایت بلخ با مزار شریفش شناخته میشود؛ همانکه در قرنطینه دو هفته ای کرونا کبوترانش از گرسنگی مُردند! که احتمالا سمبولی است از حقایق بسی هولناک دیگر.

 خوب، چه باید کرد؟ هست!

 ولی توجه داشته باشید که فشارِ ما بر تاریخ و موضوع تاریخ و درازای تاریخ و شیب و فراز و عروج و فتور تاریخ است. مسئول در هرحال آدم ها استند نه خدا و آفریدگار و تقدیر و غیره. آدم ها از مرز آفرینشگران تمدن ها و فرهنگ ها و معنویت های انسانی، تا کرها و لال هایی که عقل خود را به کار نمی اندازند؛ میدان مانور و اختیار و انتخاب دارند!

 از دست آدم های قلدور و قدر قدرت جهول و ظلوم، بلخ مادرِ کهکشان فرزندان ستاره ای و حتی خورشید گون؛ حالا وجود ندارد! پس در زمانی وجود داشته.

 آیا از آن زمان تا این زمان این مسیر ها و خط ها؛ و پویه ها در آنها سزاوار بازبینی و باز یابی هستند یا چطور؟

 آیا درین پویه ها درس ها و آموزه هایی هست نیست؟

 اگر پاسخ «نه!» باشد؛ بدین معناست که اصلاً زمان یعنی بُعد چارم هستی وجود ندارد و پس ما به راستی  درعروسی مادران مان هم تشریف داریم!

 بینا و آگاه و توانا باشید!