دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی ادبیات شناس شعر را معماری زبان و موسیقایی شدن عواطف انسانی در زبان، می‌داند و به این باور است جز این هرچه است سرگرمی کودکان است و پیش از خداوندگار خود می‌میرد.»

در دید کوتاه در می‌یابی که گزیده‌ی شعری «باغ در پاییز» یک لمحه‌ی از وزن و یک نبیکی از آهنگ است که در سراسر این گزیده می‌درخشد.

از گزیده بر می‌آید که بانو ملزم تصمیم داشته تا شعر بسراید نه نظم او شاعر اصیل و دریایی آرامی است که تموج و تلاطمش را فقط در این گزینه می‌توان دید. او به التزام تساوی طول مصراع ها وضرورت قافیه ها نمی سراید، بلکه از سروده‌هایش بر می‌آید که او در یک لحظه‌ی زمانی و مکانی خاص احساس کرده است که زمان تلاطم فرارسیده است تا روابط اشیا و اجزا را که در فضای روشن خیالش نهفته بود، به فوران آورد. با تار و پود احساسش با رنگ و نگار خیال‌هایش، با دانه‌دانه نگاه‌هایش سروده‌هایش را به سرایش آورده است. شاعری است مسلکی که با پویه و دانش گسترده‌ای که از شعر دارد، به این گذاره پناه برده است. خواندن این گزیده خواننده را به کوی دلشادی و امیدواری می‌کشاند.

 پیش از آنکه گذری بر این گزیده داشته باشم لازم است تا بدانیم برای سرایش یک شعر خوب و مسلکی چی چیز های نیاز است؟ شعر را با چی می‌توان سنجید و شعر سره و ناسره را چگونه پیمایش نمود؟

 ارزش هر شعری را باید به ساختار کلام، عنصر های معنوی شعر شامل اندیشه و عاطفه، و عنصر های لفظی شعر شامل: زبان، وزن، آهنگ، زیبایی، غنامندی، همعصری، ترکیب‌سازی، ساختار واژگانی یا ادبیت شعر، کاربرد زبان گفتاری در شعر به پویش بگیریم افزون بر اینها در کاربرد شگردهای شعری چون تشبیه ُ استعاره ُ مجاز و حقیقت ُ کنایه ُمبالغه ُ اغراق و غلو، تشخیص، حس‌آمیزی، تصویرسازی و غیره را نیز باید به دیده بنگریم.

با این نشانی کوتاه می‌پردازم به گذر شتابان به گزیده‌ای شعری «باغ در پاییز» اثر بانوی فرهیخته «کریمه ملزم پرکار» که در ۱۰۱رویه شامل ۴۷ سروده، در جنوری سال ۲۰۱۲ از چاپ برآمده است.

در دیباچه‌ای بس هنرمندانه‌ای که توسط دکتر صبورالله سیاه سنگ منتقد، شاعر و ادبیات شناس برجسته‌ی ما امیل گردیده، نگرشی کوتاهی بر این مجموعه افگنده شده است؛ که در حقیقت بهترین ترازوی نقد و تقریض بر این گزیده می‌باشد و ایجاب نمی‌کند تا دید دیگری فرا دید این ادیب بلند والا به نگارش آید.

 من نیز به نوبه‌ای خود نه تنها این گزیده را یکی از گزیده های قابل مطرح، جالب و عالی شعری امروزی کشور می‌دانم به این باور هستم، که کار شایسته و بایسته بانو ملزم در قطار بهترین های شعر امروزی ما جاه خواهد گرفت با آنهم با یک دید شتابان، گزیده شعری باغ در پاییز را به پویش و سنجش گرفتم و به این فرایند رسیدم:

گزیده با سروده‌ای زیبایی «سوره‌ی مهر» می‌آغازد که وزن و آهنگ دلپذیری دارد، در این سروده ترکیب های جالب چون: ستره گی هایت گره در چادرم ویا ای بلوغ مهر در لبخند تو به دیده می‌آید جالب و خواندنی اند.

 در سروده‌ی نفسگاه باغ، که آغاز آن چنین است: «قفل است نام دیگر دروازه‌ی امید+ کز بخت بی‌سعادت ما بی کلید شد. اینجا شعر را با تمام زیبایی هایش احساس می کنی، شاعر با بکار گیری بسامد های جالب پارادوکسی دروازه‌ای امید که با قفل تناسب درست و سنگین دارد و ایماژ کلید که دروازه را به ناامیدی می‌کشاند، شعر را چنان ظریف و مصفا ساخته است که لازم است تا اینجا آدم درنگی کند و این سروده و تناسب‌هایش را به نگاره بگیرد. تشبیه، استعاره و کنایه ای که از آغاز تا فرجام نفسگاه باغ به دیده می‌شود به زیبایی لذت بخشی و شور افگنی آن افزوده است. سروده‌ای نفسگاه باغ مرا به یاد گفتاورد ملک‌الشعرا بهار انداخت که در باره شعر گفته است:

شــــعر دانی چیست مرواریــدی از دریایی عقل

هست شاعــر آن کس کاین طرفه مروارید سـفت

صنعت و سجع و قوافی است نظم و شعر نیست

ای بســـا ناظــم که در عــمر خود شــعری نگفت

شعر آن باشــد که خیزد از دل و جوشــد به لب

باز بر دلها نیشــند هر کــجا گــوشـــی شــنفت.

 در سروده نفسگاه باغ اجزای کلام به پارچه‌های متساوی، متوازن و متقارب بخش‌بندی شده‌اند و در کل یک خیال دل انگیز و یک کلام روح‌انگیز را به ترانه داده است.

در مثنوی «احسان شبنم» شاعر با یک پیام شور وبا یک احساس زنانه در دفاع از حقوق زنان بر خاسته است آغاز این مثنوی چنین است: «همسفر! پایت به ترسی بسته شد+ در میان ره نهادت خسته شد.

 خستگی را از خودت تبعید کن+ همتت را یک کمی تمدید کن

 این مثنوی به زنان افغان که بند در زندان جهل و پیورزگرایی اند سروده شده است در این مثنوی زیبا به مسایلی پرداخته‌شده که هر روز بانوان کشور ما به آن دست‌به‌گریبان هستند، مگر در آن به شعاری یا رهنمودی بر نمی‌خوریم که هویت شعری آن را خدشه‌پذیر سازد، بانو پر کار گویا می‌داند، که نباید در شعر شعار و وصیت را به کاربرد، در این سروده چهره‌های سیاه مردسالاری قبیله‌ای را بسیار جانان به تصویر کشیده است.

جنگلی از مردسالاران، تبه+ سرنوشت زن در آن باشد سیه

 ویا درجایی دیگر سروده است:

باید از جنگل به حیله بگذریم+ از سر جهل قبیله بگذریم

و در پایان به امیدواری سروده را به پایان می‌رساند

جنگل از احساس شبنم پُر شود+ ساز انسان‌محوری هم سُر شود

سروده‌های بعدی این گزینه «روح ترانه، فاتحه باغ، سر شار از تهی، سبزینه‌ها، نهاد سبز طراوت، باغ در پاییز است که با ایماژ ها و ترکیب‌های جدیدی روبرو می‌شویم: چون:

سپیده‌های مهر، تلاوت نیاز، نهال قصه‌ها، حصرت بی‌کسی، اندام باغ، حنجره‌ی جوی، نبض شاخه، ابر عقیم، شاخه‌های نور، خون ذهن، نم سوگنامه‌ها، لهجه‌ی توفان، آفتکده، کشال، شاخه غم، شهر دل، خشم خزان، پریده گی رنگ و رخ باغ، خزیدن مار خزان، سخاوت بهار، سِحر بهار، دختر شگوفه و غیره بر می‌خوریم.

یکی از سروده‌ای خوب این گزیده سروده‌ای پهنای غروب است که سروده سرا بانو پرکار آن را به روح پاک شوهرش اهدا کرده و مطلع آن چنین است:

روزن دل را گشودم خاطراتت باز شد+ فلم رنگارنگ عمر از اولش آغاز شد خیلی زیبا و پر سوز است.

سرشت گریه نیز یکی از غزل‌های ناب این مجموعه است که در بحر زیبای رمل مثمن مشکول که چنین است سروده شده است: فعلات فاعلاتن، فعلات فاعلاتن

دل من به بید سوزد، که همیشه بر ندارد+ و به فصل حقه‌بازی خبر از تبر ندارد این مجموعه را بسیار دلچسپ و خواندنی ساخته است. و در آن به ترکیب های جالب بر می‌خوریم چون: دل تنگ رستنی ها، لب پر ز بحث، تبار میوه، دختر ابر و غیره.

در سروده‌ای «فسق مقدس» که نام جالب و گیرای دارد و چنین آغاز می‌شود:

دامن ملأی فاسق تا که پایان می تکد+ از بن هر گرد آن ابلیس حیران می‌تپد

به ترکیب جالب چون: نهال اعتقاد بر می‌خوریم. آخرین غزل این سروده «تار مهر است» که پس از آن رباعی های شروع می‌شوند که در مجموع ۱۸ رباعی را در بر می‌گیرد. اغلب رباعی ها در بحر اخرم و اخرب که مفعولن مفاعلن، مفاعلن فعل است سروده شده‌اند، یک بخش آن فلسفی و یک بخش دیگر آن اجتماعی‌اند اینک یک نمونه از آنها:

 مهتاب خدا:

زن دهکده‌ی محبت ناب خداست

تصویر نماد عشق در قاب خداست

روشنگر آهن شب تاریکی ست

در ملک حیات مرد مهتاب خداست.

کاربرد زبان گفتاری یا لهجه عامیانه در این گزیده:

برخی ها بر این باور اند که آغاز زبان گفتاری در شعر فارسی از بابا فغانی شیرازی آغاز شده است، مگر از دیدگاه این قلم مثنوی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی مملو از واژه‌های زبان گفتاری مردم افغانستان است، که گاه‌گاه برای هم زبانان ایرانی ما که با زبان اصیل گفتاری مردم افغانستان مواجه نشده‌اند فهما و دانستنی نمی‌باشد. چنانی که دکتور کریم سروش در کتاب زیبای قمار عاشقانه واژ ه ترکیبی کوری و کبودی را نه به معنای واقعی آن که انجام کاری ویا تهیه یی معیشتی با زحمت زیاد و شب‌زنده‌داری است و میان مردم افغانستان کاربرد دارد معنی نکرده است و آن را به معنی کسی که کور شده  و کبود گردیده باشد معنی کرده است، که از مراد مولانای بلخ خیلی به دور است.

در مثنوی مولانا به‌واژه و ترکیب های چون: جوجو، کمپیر، واگو وابرو، که در شمالی کابل هنوز هم مروج است. نتانست بجای نتوانست، کاربرد نون نفی پیش از واژ «ب» امری که هنوز هم در میان لغمانی های افغانستان مروج است. چون نبگذار، نبرو و غیره زیاد است. افزون از مولانا، بیدل، صایب و دیگران نیز واژه‌های زبان گفتاری کاربردی میان مردم افغانستان را زیاد بکار برده‌اند.

در این اواخر سروده سرایان کشور یکبار دیگر به زبان گفتاری مردم روی آورده‌اند و سروده‌های شان را با به‌کارگیری نظام واژگانی گفتاری مردم افغانستان رساتر و زیبا تر ساخته‌اند. شاعران امروز تازه‌ترین و نامعمول‌ترین واژه‌های عامیانه یا گفتاری مردم را در شعر جواز ورود داده‌اند و لاجرم امکانات شعر امروز افغانستان را از نظر احتوای ترکیبات و تصویر های گوناگون بسیار وسیع و گسترده ساخته‌اند از همین روست که سروده سرایان امروزی ما بیشترین جسارت‌های نوجویانه و نوجویی های جسارت‌آمیز را نسبت به پیشینه‌ها ارزانی داشته‌اند.

در گزیده‌ای «پاییز در باغ» بانو پرکار نیز این زیبای کلام را از دیده به دور نداشته‌اند، از آن میان واژه‌های چایجوش، را: (چایجوش در افکار خندیدن گرفت).

ویا واژه «کشال» را در سروده‌ی لهجه‌ی تفنگ به کار برده است.

این قصه اگر باز شروع گشت کشال است. ویا تیت و پاشان را در سروده‌ی «هستی ابر» چی زیبا بکار برده است:

قطره، قطره ناله‌اش را تیت و پاشان می‌کند.

 در زبان گفتاری مردم افغانستان هزارها واژه و ایماژ وجود دارد، که اگر در شعر به کار رود، نه تنها سروده را غنامند بلکه، آن را دلپذیر و خواندنی نیز می‌سازد.

گزیده‌ای شعری (پاییز در باغ) یگانه گزیده‌ای شعری است که به ویرایش آن توجه و رویکرد درست مبذول شده است در آن نادرستی های لفظی خیلی کم وجود دارد و در سروده‌ای (برق تلاش) واژه عصاره به عساره نگاشته شده است: شب را سپید کرد به فکر عساره نیست.

در یک فرد سروده‌ی احسان شبنم: یک وزن عروضی یک فرد شعری کمی عدول شده است: سازوآواز آنجا کمی بی سُر بود.

در سروده‌ای (قامت فریاد) تنبور و شور هم قافیه شده‌اند 

قامت فریاد بگسست از تن تنبور من

در گلو خوابید اکنون نوحه‌ی پر شور من

که این را عیب قافیه سناد گویند که اختلاف در حرکت ما قبل «روی» باشد؛ زیرا (واو) شور و تنبور با هم همآواز نیستند. نا گفته نماند که این عیب در زبان گفتاری مردم افغانستان به دیده می‌آید نه در زبان نوشتاری فارسی مروج ادبی، زیرا ایرانیان هردو را همگون تلفظ می‌کنند، مگر در زبان گفتاری مردم افغانستان بر روال فارسی یا دری باستانی میان این دو واو فرقی نامحسوسی وجود دارد. البته این تفاوت عیب قافیه شمرده نمی‌شود.

در پایان به این فرایند می‌رسیم، که گزیده‌ی شعری «پاییز در باغ» یک مجموعه‌ی عالی، بی‌عیب و نقص و از لحاظ خیال، اندیشه، مضمون، ترکیب‌ها، تشبیهات، استعاره‌ها و دیگر شگردهای شعری مملو و یک اثر جاودان خواهد بود.

خوانش این اثر گران‌بها را به همه سروده سرایان و شاعران و اهل کتاب و نبیک پیشنهاد می کنم. بادرود