این سوالیست که نود سال قبل آزادی خواهان افغانستان پس از فروپاشی نهضت امانی پرده از روی دسایس پنهانی استعمار انگریزی علیه کشور ما را برداشتند، اوضاع آشفته جامعه را به تصویر کشیده با بررسی و تحلیل واقع‌بینانه وضع آینده را پیش‌بینی و مشخص نمودند.

 

 این مسئله را مورخ شهیر کشور، میر غلام محمد غبار چنین جمع‌بندی نموده است.

 

انقراض سلطنت شاه امان اله خان به حیث یک فاجعه تاریخی تلقی گردید. مخصوصاً در بین طبقه روشنفکر؛ زیرا این‌ها از بازی‌هایی که در افغانستان واقع شده بود پیش بینی می‌کردند؛ که با انهدام دولت امانیه و انهدام تحولات اجتماعی پلان یک تخریبات و ویرانی‌های متداوم در پیش است و محتمل است که استبداد داخلی و استعمار خارجی افغانستان را برای مدت طولانی واژگونه نگهدارند. پس البته در کشور ریشه وطن‌پرستان مبارز از بیخ کشیده خواهد شد. فقر عمومی آغاز خواهد گردید وحدت ملی افغانستان به‌واسطه تولید نفاق عمومی بنام‌های پشتون و تاجیک، هزاره و ازبیک، سنی و شیعه و امثال آن بر هم خواهد خورد و بالاخره فضای دیگری و قشر دیگری ایجاد خواهد گردید که با منافع و مصالح مردم افغانستان ارتباطی نداشته و به ساز دیگران خواهند رقصید.

 

مرحوم غبار می‌افزاید این تصورات تلخ در طبع روشنفکران تأثیر دو جانبه مثبت و منفی نمود یعنی گروهی ناامید گردیدند و گروهی برای مبارزه حاضر شدند. مثلاً یک جوان تحصیل‌کرده در فرانسه (محمد یعقوب خان کندک مشر توپچی) که به طرفداری شاه امان اله خان غازی به جدیت خدمت کرده تصورات گروه اول روشنفکران را در طی یک نثر مختصری از زندان چنین تصویر نمود.

 

«من در بین اقیانوس بد بختی محکوم بفناستم فریاد و ناله دشنام یا التماس، بغض یا محبت، کوشش یا سستی، هیچکدام مانع غرق شدن من نخواهد بود. من محکوم به عذاب هستم درین باتلاق متعفن لحظه بلحظه فرو تر میروم. شیون من بجایی نمیرسد وناله ام دلی را متاثر نمیگرداند هرکسی در اطراف من درین منجلاب پر از تیغه ها ی زهر آگین وگزنده های کشنده غوطه ور است و همه همدرد وهم بند من است. هر یک با نحوه خاصی با این عذاب دست وگریبان است. همه با ناله وضجه آرزوی مرگ می نمایند ودر عین حال همه از مرگ هراسان اند. بآنکه حتی برای لحظه ی طعم شیرین زنده گی نچشیده اند. درین جهنم که من می زیم نور وهوا وجود ندارد. نعره وفریاد از نزدیکترین مسافتی شنیده نمیشود تشنجاتیکه روح ما را شکنجه می نماید از کوتاه ترین فاصله ی دیده نمیشود سکوت وظلمت برین قبرستان وسیع حکمفرماست. این سکوت وظلمت لایتناهی بقدری وحشت آور است که آلام دیگری در برابرش ناچیز است. ترس وحشت سرآ پای ما را فرا گرفته بدگمانی وبد بینی بالای سر ما خیمه افراشته دیگر از سایه ی خود بیمناک واز برادر خود بد گمانیم. همه از هم وباهم رنج می بریم. همه از هم وبا هم می ترسیم. همه از هم وباهم فریاد می کشیم. همه از هم وبا هم ناراضیم. همگی از هم متنفر وبیزاریم ولی همگی باهم این جهنم واقعی را بوجود آورده ایم. راستی ودرستی وطنخواهی ونوع پروری کلمات متداوله ما است ولی در عمل جز ترس وکینه، رنج وبد بختی، حاصلی نداریم. آنچه در محیط ما وجود دارد برای تشدید شکنجه وافزایش رنجهای ماست. علمای علام از عمل نیک محروم است. پاسبان دزد است، قاضی راشی است، دولت هم دشمن جان ماست. فرهنگ کانون جهل وفساد گشته وعدلیه مرکز ظلم وقساوت. همه میدانیم وهمه آهسته این قضایا را صحبت می نماییم با وجود آن به متعالمان وملا نمایان احترام میگذاریم. از پاسبان میترسیم، به قاضی التماس میکنیم، از دولت انتظار شفقت ومساعدت داریم وبرای دفع ظلم به حکومت پناه می بریم؛ اما احترام ما به عالم نمایان، ترس ما از پلیس، التماس ما بقاضی، داد خواهی ما به حکومت وعدلیه، همه ریا کاری ودروغ است ودعای علما تحفظ پلیس، عدالت قاضی از آن دروغتر است. دروغ آتش جهنم ماست، دروغ ماده اول این کارخانه رنج وعذاب است، دروغ محصول تمام نشدنی این مزرعه آفت والم است. آری دروغ تخم پر حاصلیست که لا طبع در سر زمین بلا، کاشته شده ومیوه آن بر خرمن کینه، عداوت، تنفر وبد بینی افزوده میرود. دروغ کانسرت شیاطین وآهنگ عزاییست که در سر تا سر این قبرستان نواخته میشود، دروغ سرود جهنمیان است.

 

زنده گی ما چیست که در میان شعله های جهنم میخندیم، گریه میکنیم، میترسیم، امید واریم، میروییم ونمومیکنیم، گل میدهیم وپژمرده میشویم لیکن لهیب این آتش سوزنده ما ابدیست. مگر نسلهای آینده ما نیز درین جهنم برای ابد خواهد سوخت. اصلاً زنده گی ما بمعنی حال وجود ندارد زنده گی ما بفردا، اهاله میگردد وما بفردا علاقمندیم فردایی که امروز نمیشود ودر پی خود فردای دیگری دارد. با وجود آن این فردای امید ماست، فردا آهنگ یک نواخت وتنها آهنگ امید بخشیست که در سر تا سر جهنم ما طنین می اندازد. فردا سرور دایمی ماست، فردا نان خواهیم خورد، فردا دفع ظلم خواهد شد، فردا دژخیمان ما دست از شکنجه وتعذیب ما خواهد کشید. فردا صدای شلا قی که استخوانهای ما را خورد میکند شنیده نخواهد شد. ما منتظر این فردا هستیم.

 

هر سطری ازین نوشته شامل یکی از مواد قانون جزایی ما است. درین کشور حرف بد جز جنایت است. لیکن عمل بد مباح است. درینجا همه کارهای بد عملی میشود بدون آنکه حرفی بزبان آورده شود وکلیه حرفهای خوب زده میشود وبدون آنکه ذره یی عملی گردد. ندای فضیلت وتقوا از زمین به آسمان میرود ولی فضیحت ورسوایی از در ودیوار میبارد. راستی ودرستکاری اولین الفبای تدریس مکاتب است ولی این اولین دروغ ونادرستی است که به اطفال ما تعلیم داده میشود. قهقه ما زهر خندی از بغض وعدوان است که بهر طرفی متوجه گردد چون شعله آتش سوزنده وکشنده است. منظره بد بختی وبینوایی دیگران مسبب نشاط ماست. گرچه ظاهراً با چهره معصوم وغمناک می گوییم بیچاره، اما در باطن موجی از مسرت آتش سبعیت درونی ما را تسکین مینماید. اینجا سر زمین عجایب واسرار است. ما دامیکه سر دیگری را از بدن جدا مینماییم با آهنگ پدرانه میگوییم، میا زار موریکه دانه کش است ـ که جان دارد جان شیرین خوش است.

 

روی چنین انگیزه های درد ناک تاریخ بود که حدوداً چهار دهه بعد، آزادی خواهان وترقی پسندان عدالتخواه وبقایای دوران مشروطیت با تلاش شجاعانه، مستدام وپیگیر بخاطر رنجای بیکران خلق ستمدیده افغانستان ومنافع زحمتکشان کشور تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان پرچم مبارزه را بر ضد ارتجاع واستبداد بر افراشتند در آن مقطع زمانی زنده یاد ببرک کارمل در رابطه به افشای سیاستها ی مستبدانه ارتجاع واستبداد و قدرتهای حاکمه افغانستان با بیانیه پر شور وانقلابی درپیشگاه مردم افغانستان وبخصوص از تریبیون پارالمان کشور پرده از روی جنایات ستمگران قرن برداشته در رابطه به اوضاع اسفبار وعقب مانده کشوربه این مفهوم گفتند «در نتیجه ظلم وفساد جباران وستمگران، مردم افغانستان در صف فقیر ترین کشورهای جهان قراردارند. هر آنچه مردم داشتند همه را بسرقت بردند وبه روز مبادای خود در بانکهای خارجی انتقال دادند» در پیامد این بیداد گریها مردم بلاکشیده افغانستان در مبارزه با فقر جهل ومرض بیکاری وبیعدالتی دست وپنجه نرم میکنند. در بخش دیگری از سخنرانی را جع به عوامل ارتجاع واستبداد فرمودند «افغانستان را یک مرحله تاریخی عقب انداختند وتا حال تکیه گاه شریر طبقات حاکم وحکومتهای جفا کار افغانستان را تشکیل دادند تا اراده انقلابی خلق ما را فلج سازند ...خلق ما مبارزان پیشتاز دلیر افغان این پرچمداران خلق افغانستان درفش پیکار خلق را علی الرغم مشکلات عظیم ترور واختناق وحشت قتل وزندان از صفوف مقدم مبارزه علیه جنایات تمام طبقات حاکم بر افراشتند» در نتیجه همین مبارزات قهرمانانه ترقی خواهان وطندوست، بالاخره آرزو های مردم افغانستان با قیام مسلحانه ثور به ثمر نشست ونهال آرمانهای مردم زحمتکش کشور شگوفا گردید. ولی دیری نگذشت که این قیام واین پیروزی مردم مستضعف افغانستان غضب ارتجاع واستبداد وحامیان بین المللی شان را بر انگیخت وهمه در یک صف نا مقدس عین بازی وسناریوی ده ها سال گذشته را از سر گرفتند واینبار افغانستان را بمیدان جنگ نیابتی قدرتهای بزرگ از طریق پاکستان وایران مبدل ساختند. با فروپاشی دولت دموکراتیک وملی، افغانستان را بار دیگر یک مرحله تاریخی عقب زدند و خاک کشور جنگ زده را به جولانگاه تروریزم وبنیاد گرایی ولشکر بیگانه مبدل ساختند که در نتیجه آن جنگ وخونریزی فقر ومرض بیکاری وبیماری جهل وعقب مانی فساد وقاچاق، غارت وزور گویی ظلم وستم، بیعدالتی تفرقه وتبعیض دامنگیر مردم افغانستان گردیده است. با جمع‌بندی اوضاع جانکاه کنونی میتوان گفت که با کاروان ترقیات جهانی قرنها فاصله داریم.

 

در حال حاضر واضح است که اوضاع جاری کشور دستخوش حوادث خونین و جنگهای خانمانسوزوبحران سراسری بوده وخاک وطن بی دفاع ما بمیدان آزمایشگاه سلاح مرگ آفرینان قرن بیست ویکم مبدل میگردد.

 

بدین لحاظ نجات وطن ازبد بختی ومبارزه بخاطر صلح وعدالت وامنیت، رسالت بزرگ نسل جوان و رجال کار آگاه کشور است که هم در سنگر دفاع از استقلال، تمامیت ارضی وحاکمیت ملی و هم در جبهه مبارزه بخاطر ترقی ورفاه زحمتکشان کشور شجاعانه می رزمند. همه میدانند که در شرایط کنونی امید وانتظار مردم مستضعف افغانستان به ترقیخواهان وداد خواهان عدالت پسند ونسل بالنده کشور است و تاریخ این رسالت بزرگ را بدوش آنها گذاشته است که با وحدت وهمبستگی ملی و همکاری وطنپرستانه این بار امانت تاریخی را بسر منزل مقصود خواهند رساند.