آخرین سخن سال ۲۰۱۶

 

می‌گویند سالی که نیکوست از بهارش پیدا است. اما نسیم بهار ۲۰۱۶ به‌عوض پخش رایحه شگوفه و لاله و عطر گل‌های نسترن، بوی دود و غبار و باروت و خون را در کشور ما پخش نمود و تا همین آخرین روز ارمغان دیگری نداشت به‌جز نابودی و انهدام خانه‌ها و کاشانه‌ها و به آتش کشانیده شدن دفاتر و مکتب‌ها و مؤسسات تولیدی و صنعتی و تخریب پل‌ها و سرک‌ها و تبدیل شدن کشتزارها برای زرع مواد مخدر و آواره شدن هزاران تن به اقصی نقاط جهان و بیکاری وبی روزگاری کتله های وسیع مردم و جاری شدن جوی‌های خون هزاران هزار از شهروندان مظلوم و بی‌گناه و سربازان دلیر کشور در جبهه‌های نبرد.

 یک نگاه کوتاه بر تعداد کشته شده‌گان و زخمی‌های ماه اکتوبر همین سال حاکی از آن است که در این ماه طى ١٩٣ حمله ٣٢٥٨ تن کشته و زخمى شده و اين آمار نشان می‌دهد که در اکتوبر نسبت به سپتامبر رقم کشته شده‌ها و زخميان ٨٣ در صد و رقم حملات ٣٥ در صد بيشتر شده بود. همچنان از گزارش‌های منابع مختلف خبررسانی بر می‌آید که در ماه سپتمبر در ١٤٣ درگيرى و حملات در ٢۷ ولايت، ١٠٦٥ تن کشته و ٧٢٧ تن ديگر جراحت برداشته‌اند.

 در حملات ماه اکتوبر، از جملۀ هشت تن پنج تن در درگیری‌های رو در رو، دو تن در حملات هوايى و متباقى در ساير حملات کشته و مجروح گردیده‌اند. تلفات و جراحات سپتامبر نيز ناشى از درگیری‌های مستقيم و حملات هوايى بود.

 در حال حاضر اگرچه فصل سرما است، فصلی که معمولاً آتشدان جنگ و جنگ افروزان سرد می‌شود؛ ولی همین اکنون فراه در حال سقوط است وبر فرق سر مردم هلمند و قندوز گلوله می‌بارد. راه‌ها امن نیستند و در شهرها مردم امنیت را حس نمی‌کنند. در همین یکی دو روز در شهر کابل بی امنیتی بیداد می‌کند. مردم ترور می‌شوند، در راه‌های رفت و آمد مردم ماین گذاری صورت می‌گیرد و بر منازل وکلای مجلس حمله‌های مسلحانه صورت می‌گیرد وزنان و کودکان به قتل می‌رسند.

 دادوبیداد مردم بلند می‌شود، مردم وزیر دفاع و رییس امنیت را بی‌کفایت می‌پندارند، مردم جار می‌زنند، یخن پاره می‌کنند، استغاثه می‌کنند و به اشرف غنی می‌گویند، این معشوقه‌هایت کفایت و اهلیت پیشبرد چنین جنگ مهیب استخباراتی را ندارند؛ اما این عاشق قوم و زبان نمی‌شنود؛ زیرا عاشقان کشته گان معشوق‌اند / بر نیاید ز کشته گان آواز.

 * * *

 و اما از حادثه‌های مهم سال پار از دست رفتن ولسوالی هایی مانند غورماچ و سقوط دوباره شهر قندوز به دست نیروهای طالب بود که ما چه بخواهیم چه نخواهیم یک شرمساری بزرگ برای دولتی محسوب می‌شود که بیش از دو صد و پنجاه هزار نیروی ارتش و هزاران تن افسر و سرباز پولیس و امنیت دولتی و نیروهای جنگی محلی و قوت‌های خیزش مردمی را زیر فرمان دارد و نیروهای مسلح ۴۴ کشور جهان با قوای هوایی مقتدر و همیشه فعال از آن حمایت می‌کند.

  این دولت به حدی ناتوان و بی‌ابتکار بود و هست که با وصفی که از سنگ و چوب صدا می برآمد که دشمنان با اتخاذ استراتیژی انتقال جنگ از جنوب به شمال و برافروختن آتش جنگ در تمام شهرها و ولسوالی های شمال به‌منظور به تصرف درآوردن یک شهر و ولایت استراتیژیکی، مانور بزرگی را در سر می‌پرورانند و انجام می‌دهند، با بی‌تفاوتی شنیدند و هیچ عملی انجام ندادند. البته پس‌منظر این تغییر استراتیژی در همان زمان از سوی آگاهان نظامی باتجربه اردو به کنکاش گرفته شده و گفته شده بود که دشمن با باز کردن جبهه‌های تازه جنگ در شمال یک هدف خطرناک دیگر را نیز در آستین دارد: مصروف ساختن و تیت و پارچه ساختن قوت‌های امنیتی کشور و بعد با وارد نمودن قوت‌های ریزرف خویش در جنگ، آخرین ضربه مرگبار سال را وارد کردن.

در این میان یک دشمن دیگر نیز ظهور کرد. یک مشت افراد به‌شدت جاهل و وحشی و قسی‌القلب و مزدور به نام داعش که از اثر بی‌توجهی و بی‌مسؤولیتی و مدیریت (!) بسیار ضعیف دستگاه‌های استخباراتی و عدم قاطعیت رهبران دولت وحدت ملی در جهت سرکوب و خشک کردن ریشه‌های این طاعون، طاعون جان گرفت، نضج یافت. شاخ و پنجه کشید، و سرانجام در شرق کشور ما وا گرفت و هنوز هم بخش‌های بزرگی را در شرق کشور به دست دارد و هرروز با ریختن خون مردم بی‌گناه تشنه گی و عطش آدمکشی‌شان را رفع می‌سازند.

 و اما چریک‌های شهری و اجنت‌ها و ستون پنجم دشمن در ارگ هم در سالی که گذشت، آرام ننشستند و با سازمان دادن ده‌ها حمله بزرگ انتحاری و ترورها در شهرهای بزرگ از جمله شهر کابل و آدم ربایی و اسیر گرفتن ده‌ها جوان بی‌گناه و سربریدن تعدادی از آنان ازجمله شکریه دخترک نه ساله؛ بزرگ‌ترین جنایت‌ها را مرتکب شدند.

  همه می‌دانیم که با سقوط ولسوالی غورماچ و بریده شدن سر از بدن ده‌ها سرباز و افسر امنیتی و فشار مرگ و زنده‌گی بالای ولایت فاریاب چون هیچ واکنشی از سوی دولت و شورای امنیت و وزارت‌های دفاع و داخله صورت نمی‌گیرد، ناگزیر جنرال دوستم معاون نخست ریاست جمهوری برای سرکوب طالبان به آن صوب حرکت می‌کند؛ اما طوری که گفته می‌شود، گروه طالبان نفوذی در ارگ این خبر را به فرماندهان خویش می‌رسانند و درنتیجه ء کمین طولانی‌یی که برای کشتن جنرال دوستم صورت می‌گیرد، ده‌ها تن از صدیق‌ترین و سر سپرده‌ترین یاران جنرال کشته می‌شوند و وی را بر گلیم عزا می‌نشانند.

  جالب است که در این میان جناب اشرف غنی رییس جمهور افغانستان همچنان این جا و آنجا از موفقیت‌های قوای مسلح سخن می‌زند، کف بر لب می‌آورد، دست‌ها را تکان می‌داد، مشت‌ها را گره می‌زد و می‌گفت: ما در این سال برای بقا جنگیدیم و خوب جنگیدیم و همه کشور تحت مدیریت (!) دولت است.

  اما کسی نیست تا از وی بپرسد این «بقا» به چه قیمتی به دست آمد؟ به ریخته شدن خون هزاران سرباز و افسری که به نادرستی مدیریت شدند و به قیمت ملیون ها و ملیاردها دالری که تباه شد و سوخت آری هفت مستوفی هم کفایت نمی‌کند تا میزان خساره‌هایی که بر نهادهای دولتی و بر مردم قندوز و غورماچ و فراه و هلمند و بغلان وارد شده است، برآورد و محاسبه کنند چه رسد به ضایعات اسلحه و تخنیک و مهمات و تجهیزات اردو و پولیس و امنیت دولتی.

 

و اما دلایل شکست‌های پی‌درپی نیروهای امنیتی:

 همچنان که سال پار گفته بودم و بازهم بارها و باره گفته‌ام و می‌دانم که هرگز کسی به اذان ملای غریب وقعی نمی‌نهد و فرضی اداء نمی‌کند و دوگانه‌یی نمی‌خواند، بازهم عرض می‌کنم که دوام جنگ در افغانستان دارای ابعاد گوناگونی است، ازجمله ابهام ساختاری جنگ یعنی ناشناس ماندن ریشه‌های اساسی آن. اگر دولتمردان ما به خاطر تمرکز بیشتر قدرت در دستان‌شان در طول این یک سال -به‌اصطلاح مردم عام ما به کله کله یکدیگر نمی‌کوبیدند و در عوض تحلیل عمیق و دقیقی از چگونه‌گی و ماهیت و مضمون این جنگ ارایه می‌کردند و سرباز و افسر می‌دانست که برای چه می‌جنگند و به خاطر کدام آرمانی کشته و زخمی می‌شوند، شاید انگیزه‌های فراوانی برای جنگیدن و قربانی دادن نه تنها در نزد آنان؛ بل در نزد مردمی که یک لقمه نان‌شان را با خون ترکرده و به دهن می‌گذارند، پیدا می‌شد. شاید آنان از بی‌تفاوتی دست می‌کشیدند، دولت را حمایه می‌کردند و کمرش را بسته نموده، با خیزش‌های سرتاسری مردمی و مسلح شدن با بیل و سوته و تبر به دشمن «نی» می‌گفتند و آنان را از این سرزمین مقدس بیرون می‌راندند.

 از سوی دیگر اگر جنابان ع و غ به‌عوض درافتادن باهم، لحظه‌یی به ساختار عریض و طویل تشکیلات اردو و نیروهای دیگر امنیتی می‌اندیشیدند و ریشه‌های سربازان خیالی را خشک می‌ساختند و هزاران پست را در قطعات و جزوتام ها سرپرست‌ها اشغال نمی‌کردند و اگر در رأس واحدهای نظامی افسران کادری و لایق و با تجربه و آبدیده تعیین و مقرر می‌شدند شاید وضعیت و حالت و توانایی جنگی ما چندین مراتبه بیشتر از دیروز می‌بود.

  و اما با دریغ که روزی نیست که مقام‌های بلند پایه نظامی کشورهای ناتو مقیم در کشور ما از شکست‌های پی در پی نیروهای امنیتی ما اظهار تأسف نکنند و نگویند که قوای مسلح افغانستان به‌تنهایی قادر نیست تا طالبان را شکست دهند، به‌ویژه که حالا با پشتیبانی سیاسی روسیه، چین و مرشد همیشه گی شان پاکستان تقویه شده‌اند و از همین حالا معلوم است که استراتیژی تان تغییر خواهد خورد و سال آینده برای براندازی و سقوط کامل دولت تلاش خواهند کرد.

 

و اما برگردیم به ناتوانی‌های مهم قوای مسلح در سالی که گذشت:

  امسال باز هم ضعف کشف و ارگان‌های استخبارات نظامی و ملکی یکی از ضعف‌های اساسی در جنگ‌ها بود. این وضع چندان ابتر و غم انگیز بود که تصور می‌شد، نیروهای ما اکسیر نشه آوری را خورده باشند و شب و روز در حالت یغما و کوما و خمار وبی خبری مطلق از آن چه در دنیای پیرامون‌شان می‌گذرد به سر برند؛ اما در عوض به نظر می‌رسید که کشف و استخبارات دشمن تابلیت هوشیاری و بیداری قورت کرده باشند، به‌طوری که شب و روز هوشیار و بیدار و خبر دار و قدم به قدم در تعقیب ما و پیدا کردن نقاط ضعف برای وارد کردن ضربه به یکی از نقاط این پیکر ناتوان ما بودند و هستند. با درد و دریغ به همین سبب است که آنان نه یک قدم؛ بل چندین قدم از ما سبقت می‌گیرند و ما وقتی خبر می‌شویم که آنان یا یک ولایت و ولسوالی را تصرف کرده و یا در دل یک شهر نفوذ کرده و عمل انتحاری را با مؤفقیت انجام داده‌اند و صد البته که اجنتان قسم خورده‌شان در همه جا ودر همه احوال از ارگ گرفته تا وزارت دفاع و تا سطح یک کندک و یک ولسوالی با آن‌ها همکار و فرمان‌بردار.

  عدم همآهنگی یا به زبان نظامی نبود تشریک مساعی بین ارگان‌ها و نهادهای سه‌گانه امنیتی نیز می‌تواند عامل ناتوانی دیگری باشد در این ارزیابی بی‌طرفانه. همچنان که نبود تشریک مساعی دقیق و کوردیناسیون میان نیروهای هوایی و زمینی قطعات و جزوتام های افغان و نیروهای خارجی نیز علت دیگر این ناکامی‌ها بوده می‌توانند.

 چونی و چگونی مسأله انضباط و دسپلین نظامی و مکافات و مجازات را دیگر نپرسید؛ زیرا هیچ تعریفی ندارد. اردو اجیر است ودر اردوی اجیر نمی‌توان به سرباز گفت چرا دکمه‌های جمپر نظامی‌ات باز است و موهای سرت این قدر بلند تا بناگوشت و ریشت این قدر انبوه و دراز تا سر نافت؟ چه رسد به این که به وی قومانده و دستور پیشرفت را بدهی که نشنیده می‌گیرد و تا شور بخوری مانند جن جیم می‌شود و دیگر باز نمی‌گردد.

 دروغ گویی و دادن گزارش‌های غلط و بدون واقعیت نیز بارها باعث شده‌اند که هم مردم فریب بخورند و هم قوماندانان و کارگزاران. اما این حالا در واقع به یک مریضی مسری تبدیل شده است، زیرا از رأس تا قاعده درواغجن شده‌اند، پنهان کاری می‌کنند و حقایق را از ملت و سرباز و افسری که در خطوط نخستین جنگ می‌رزمند با خیره سری می‌پوشانند. فرماندهان دروغ گویی و فریب را به حدی رسانیدند که هر شکست را عقب نشینی تکتیکی عنوان کردند و هر ناکامی‌یی را گریز از تلفات. اما در این عقب نشینی های هوشمندانه (!) انباری از اسلحه سبک و سنگین و ده‌ها چین زرهپوش و تانک را به دشمن واگذار کردند. اما یک روز سرقوماندان نپرسید که چرا این قدر عقب نشینی تکتیکی؟

 البته این تصویر تمام و کمال نارسایی‌ها نیست. مسایل دیگری هم هست، مانند اعاشه و اباته و البسه و اکمالات به‌موقع و تخلیه مریض‌ها و زخمی‌ها و شهیدها از جبهه‌های جنگ که بی‌توجهی به هرکدام آن‌ها باعث درد سرهای بزرگی می‌گردد ودر درجه قابلیت رزمی و روحی قوت‌های امنیتی به‌نوبه خود اثر می‌گذارند.

 پس به‌عنوان حرف واپسین در این روز پسین سال ۲۰۱۶ م باید گفت که امروزه روز زمین و زمان می‌گویند که در دولت وحدت ملی اراده قاطع برای سرکوب دشمن وجود ندارد؛ زیرا باداران چنین اراده‌یی ندارند. حالا زمین و زمان راست می‌گویند یا سردمداران دولت وحدت ملی؟ این پرسش را شما پاسخ دهید دوستان عزیز.