تا به رهایی نرسيم؛ به آزادی نخواهیم رسيد!

 

به خاطر حل مُعضلات  اجتماعی، نخستین پله‌های  رسیدن به یک انسجام درونی، داشتن روح «همدیگر پذیری»  میان مردم  است که  نخبه‌گان فکری ما از سالیان متمادی کمتر به آن توجه داشته  و دارند. از همه بدتر که این نخبگان، فرصت‌های باارزش شان را در موارد زیادی در تقابل باهم، هدر می‌دهند. بجای تولید اندیشه، می‌روند در بحث‌های شرکت می‌کنند که نه تنها برای خودشان سودمند نیست بلکه برخلاف به گونه‌ای به تفرق و چندگانگی صحه می‌گذارند و در برابر هزاران چشم منتظر، تخم یاس و ناامیدی می‌پاشند كه در نتيجه  بنا به خواست‌های سليقوى، نه تنها  از رشد همديگر پذيری در بين نخبگان  كاسته شده که  و ریشه خصومت را نیز تقويت می‌بخشد.   

 - گر چه انسان‌ها چه  زن چه مرد صورت کل در آفرینشگری خود كدام تفاوتى از هم ندارند اما درجه آگاهی و خرد، برخورد و رفتار اجتماعى. سلوك رفتار و کردار فردی و داشته‌های شخصيتی و  درونى فرد، او را از دیگران متفاوت می‌سازد. اين موضوع در بين مردان به شکل پیشرفته‌تر وجود دارد اما طرف بحث ما بانوان  است که صرف در این مورد تحليل كوتاهی دارم كه توجه عزيزان را جلب می‌نمایم.

 به‌طور خلاصه همديگر پذيرى را در بين زنان ناشى از دشواری‌ها و فراپرس‌های مهم می‌دانیم

 - حسادت‌های درونى انسان و یا به زبان المانى (Eifersüchtigkeit)

 - بلند بودن سطح آگاهی، دانش. سطح  اقتصادى و اجتماعى در كشور  

 بر خورد ناسالم به اساس برتری دادن درون خويش از ديگران و يا هم حس لجاجت، كمبودى و حقارت  در نزد فرد  بنا به شرايط زندگى و کمبودی‌های آن و یا هم  عدم سطح آگاهی و دانش كافى ببار آمده كه بعضى اوقات شكل پیشرفته آن که بنام مرض روانى (Eifersüchtig) ياد می‌شود  كه در خارج از كشور اين مريضان در بیمارستان‌ها مورد مواظبت و تداوی قرار می‌گیرند.

 زنان كشور ما كه سال‌هاست در قفس مرد سالاری به مشکل نفس می‌کشند. خشونت، چاشنی زندگی‌شان شده و از حقوق برابر چه که از حقوق اولیه و انسانی خود هم محروم می‌باشند.  مرد است که برای او تعین سرنوشت می‌کند و تصمیم می‌گیرد و اوست که باید دندان بر جگر بگیرد و آه نکشد.

 اگر ما دوره جوانى دختران  را در كشور مورد مطالعه قرار دهيم، از یک‌طرف محدودیت‌هایی كه توسط مردان فاميل براى دختران جوان ما خط کشی می‌شود و از طرف ديگر مادرِ فاميل که خود همين زندگى را پشت سر گذشتانده از ناگزیری من‌حیث فرد دوم خانواده به خاطر تأمین نظم در فاميل  اين شكل خشونت را  بنا بر، عادت و سنت خانواده گی و هدايت مردان فاميل با قيد كردن محدودیت‌های اجتماعى، فرهنگى و كلتورى در خانواده  بالاى دختران جوان تطبيق می‌کنند  كه خود روغن بر آتش خشونت می‌پاشد. روشن است  كه اين امر در خود شناسى دختران جوان اثری نامطلوب بجا گذاشته  و آهسته‌آهسته حقارت درونى در نزد دختران پدیدار می‌گردد. نه تنها این که  در خارج از منزل  به خاطر حفظ ابروى خانواده دست و پای روابط اجتماعى خود را با ریسمان سنت سخت و سفت می‌بندد، در اجتماع، محيط كار، خريدارى و يا در مكتب و دانشگاه تا حدودى زیادی از  تماس با   همكاران مردانه  دورى كرده و مردان را يك خطر براى حفظ غرور و حيثت خود و خانواده می‌دانند  و خود را ناتوان پنداشته كه اين حالت، ناتوانی و كمبودى درونى  را در دختر جوان قوت می‌بخشد. تعدادى از دختران جوان ما كه در فامیل‌های سختگیر بزرگ می‌شوند بعدها در جامعه من‌حیث شخصیت‌های  مستقل رشد نكرده و هميشه منتظر مواظبت مردان خود می‌باشند. اين چنين زنان از رشد و استعداد زناني كه توانسته‌اند مستقل در جامعه خود را مطرح نمايند، يا در حالت رشد دادن استعدادهای خود هستند خواه نا خواه  و گاهی مشترکاً با مردان خود،  زنان و خواهران هم جنس خود را  بنا بر حسادت درونى خویش با تهمت‌های اخلاقى، توهين كردن و غیره مورد حمله  قرار می‌دهند.  مسئله ديگرِ قابل ياد آوری اینکه؛ در جوانى رقابت‌های طبیعی بين جوانان به شکل نورمال وجود می‌داشته باشد كه در اثر كم توجهی  و يا نبود امكانات دولتى، اقتصادى، محيطى  خانواده‌ها، براى جوانان،  جوانان  به يكه تازى و يا بهتر دانستن ایده‌های خود و قبولاندن آن بالاى ديگر جوانان كوشش می‌کنند كه آهسته‌آهسته آن را اشاعه دهند. اينجاست كه  در چنين بر خورد ها احترام متقابل از بین رفته جاى صميمت و همديگر پذيرى را خشونت و يكه تازى می‌گیرد. كه باعث به وجود آمدن  نا رضایت‌ها در بين اجتماع و دوستان می‌گردد.

  -از جانبی؛ سطح دانش، تحصيل، اقتصاد و روشن بودن زنان براى تبارز همديگر پذيرى نقش مهم دارد.

 در جوامع پيشرفته كه دانش، علميت و شرايط زندگى اقتصادى و اجتماعى به شکل بهتر وجود دارد اين مسئله را می‌توان به‌ندرت ديد و زنان روشن و آگاه با منطق و استدلال مشكلات را با هم حل نموده و برای پيشبرد امور با هم همكارى می‌نمایند و همديگر را می‌پذیرند كه در بين شان مشكلات كمتر دیده می‌شود، ولى در بين زنان تحصيل کرده‌ای روشنفكر و زنان روستایی كم سواد و بی‌سواد. متأسفانه در کشور ما، چه در داخل و چه در خارج چنین دشواری به گونهٔ  وسیع‌تر و جدی‌تر به نظر می‌رسد  . 

 - حسادت در بين زنان روشن و تحصيل كرده يعنى (خطرناک‌تر از قسم دوم  زنان روستایی بی‌سواد و كم سواد است) این‌گونه بانوان  كه متشكل از زنان روشنفكر  و آگاه هستند که حتا در طول تاريخ  مبارزات آزادی‌خواهانه زنان كشور از فدا کاری‌های آنان به خاطر دفاع از حقوق زنان و مبارزه عليه نابرابری‌های زنان نقش فعال داشته‌اند و يا هم الهام آور آزادی زنان افغان در گذشته‌ها بوده‌اند  كه درج تاريخ  مبارزات آزادی‌خواهانه زنان کشور هم خواهد بود ولى متأسفانه به شکل جدی‌تر به مشكل همديگر پذيرى بر می‌خوریم كه این خود ضربه بزرگ را در مبارزه عليه خشونت زنان در داخل و خارج از  كشور وارد می‌نماید، زيرا در اثر همين خشونت‌های افراطى، عده‌ای از زنان كه هم جنس خود را بنا به حسادت‌های درونى و سلیقه‌یی از نوع يكه تازى، شخصيت پرستى و اقتدارگرائی  تخريب می‌نمایند  حتى بعضاً  عده‌ای از زنان تحصیل کردهٔ اقتدار گرا، یکجا  با مردان،  به تخريب تحقیر کسانی می‌پردازند که آن‌ها را رقیب خود می‌انگارند. چنین انگیزه ناسالم باعث می‌گردد تا عده‌ای از زنان باوجود داشتن تحصیل مناسب، استعداد و مهارت به حاشیه رانده شده، از اشتراک در فعالیت‌های اجتماعى و اقتصادی، سياسى و فرهنگی  گوشه نشينى اختيار نمایند.

 ما به این‌گونه زنان ( يكه تاز)  تأکید می‌نمایم كه در هر سطح كه قرار دارند  من‌حیث زن روشن و آگاه كشور در اين شرايط كه زنان سخت به مواظبت شان نياز دارند  جهت اصلاح و تداوى خود برآیند در مقابل زنان و خواهران هموطن خود از دسيسه بازى، يكه تازى، حسادت و خودخواهى دست بكشند و  همديگر پذيرى را در وجود خود و دیگران رشد دهند. كه ما می‌توانم با پذيرش و رشد استعدادهای خلاق متحد همديگر شده و مقابل تمام پدیده‌های منفی جامعهٔ مرد سالار، كه متأسفانه عليه زنان وجود دارد با گام‌های استوار به بيش رفته جامعه و نسل جوان كشور را از بدبختی‌های همگون  نجات دهيم در غير آن  زن افغان هميشه تحت ستم و خشونت باقى خواهد ماند.

 - همديگر پذيرى  در بین زنان روستاى و يا بی‌سواد و کم سواد 

 اين گروه زنان چون بیکار اند و استقلالیت اقتصادی ندارند پس وابسته به مردان خود به‌مثابه نان آور خانه می‌باشند و شرایط فرهنگی و اجتماعی و تسلط سنت هم نگذاشته که آنان به آموزش دوره‌های بالاتر بپردازند تا بتوانند در بیرون خانه کار کنند. اینان مشکلات، حسادت‌ها و رقابت‌های خود را با هم‌قطاران خود دارند، به گونه مثال: زن ایور لباس بهتر و يا بوت زيبا و قيمتى در محفل پوشيده بود اقتصادش خوب نيست از كجا كرده؟ و يا شوهرش بسيار او را دوست دارد دیدی قدر چاپلوسی می‌کرد.

 و يا ٨ پسر دارد و من ٨ دختر دارم كه پسر دار بودن هم يكى از مشكلات جامعهٔ سُنتی ما محسوب می‌گردد.

 با اين تفاوت‌ها زنان در کنجکاوی می‌پردازند كه باعث  اذیت درون خود  و اطرافيان شده  جنجال‌های فاميلى را ببار می‌آورد؛ و حتى اكثريت اين زنان به امراض  روانى مبتلا می‌شوند. تداوى اين نوع  بانوان مريض به‌مراتب  زحمات بلندتر و مصارف گزاف‌تری را ایجاب می‌نماید. لازم است تا جهت  روشنگرى زنان روستا و بی‌سواد؛ وزارت زنان، نهادهای اجتماعى، رياست سواد آموزی و سایر ترجمان‌های مربوطهٔ  دولتى در چنين امر مبرم اجتماعی، همكارى نمايند. طبعی است  که در صورت عدم توجه این نهادها  و عدم همكارى زنان روشن كشور  اين مشكل در بين زنان روستاى ما سالیان درازی ادامه خواهد داشت.

 در اينجا وظايف و مسؤولیت‌های زنان آگاه و تحصيل كرده است كه از همين لحظه دست بكار شوند جهت تداوى خود و یا خواهران كه به اين مرض مبتلا هستند به درمان گرى بپردازند خود و دیگران را از اين مرض مضحك نجات داده متحدانه و  صميمانه با همبستگى قشر بزرگ زنان به اين مشكل غالب شوند  كه تا با همديگر پذيرى و همسوى و نظر مشترك تمام زنان كشور، اين قشر محروم جامعه را  هم به‌سوی يك زندگى آرام و دور از مرد سالارى و خشونت كشانده  تا بتوانند پيروزى و موفقيت عليه خشونت خانواده گی، مرد سالارى  و زيستن مسالمت آمیز با تأمین عدالت اجتماعى و احترام به مقام انسان را از آن خود سازند و  در آینده براى خود و دیگران مؤثر و مصدر خدمت شوند، زيرا نبود جنبش داد خواهی برای رهایی زن از قید خشونت و ستم و عدم همفكرى و همديگر پذيرى  در جامعه، باعث تضعيف كار روشنگرى در بين زنان كشور می‌گردد. باید کار مشترک را برای رهایی زن افغان و مرد افغان را از قید سنت‌های عقب دارنده و حق کُش، به راه انداخت. تا به رهایی نرسیم؛ به آزادی نخواهیم رسید.