وقتی من تاریخ سیاسی جهان معاصر را در شصت سال بعد از جنگ جهانی دوم به یک بررسی و نتیجه گیری، بدون کدام تمایل فکری و اندیشوی، می‌گیرم، مسايل و معضله‌های زیادی در جهان تبارز نموده‌اند که اوضاع و جامعه بین‌المللی را متأثر ساخته و در هر مقطع زمانی جهان را در آستانه تهدید به یک جنگ جهانی و ملت‌های آسیب پذیر را در معرض بی‌ثباتی، فقر و از هم پاشیده گی سیاسی و اجتماعی قرار داد ه است. انکار از عمل خویش و محکوم ساختن و عامل دانستن دیگران شیوه سیاست‌های فتنه‌گرانه دول و دستگاه‌های عامل بی‌ثباتی بوده است. تداوم آن در اوضاع کنونی کشورهای زیادی را در معرض بحران‌های عمیق و بزرگ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تا سرحد فاجعه بشری قرار داده است.

 علاوتن اوضاع کنونی کشور ما افغانستان و تداوم آسیب ها ی که جامعه و مردم ما از آنها بزرگترین و وخیم ترین آلام را متقبل و متحمل گردیده اند، هر یکی از قدرت ها سنگ آسیاب را بر ما و وطن می میچرخانند و در نهایت مردم ما را گنهکار و فاقد ارزش ملت سازی میدانند؛ و بلاخره تا سطح انتخاب یک سیاست خلاف ارزش های بشری در برابر ملت ما که پول ملت ما را با گستاخی و اخلاق و وجدان کشته شده دزدان آمریکائی و خاصتن رئیس جمهور آمریکا این شیاد و روبای پیر از آن خویش میسازند و اکنون جبران عمل تروریستی که آب خورده از پالیسی شیادانه استخبارات آمریکا و در تبانی با آی اس آی پاکستان بوده است، باید ملت مظلوم و تا گلو غرق در فقر و فاجعه انسانی ما آنرا بپردازد.

 ولی قبل از آن باید این سوال را مطرح نمود که:

  آیا ما واقعن ارزش وفاق ملی را نمیدانیم؟

 آیا ما واقعن گوسفند وار از بیگانگان یاد میگیریم که چگونه خود و ملت خویش را به بربادی مواجه سازیم؟

 آیا ما واقعن کسانی هستیم که سالها خود را مصروف نفاق پراگی و پیچیدن و پیچانیدن بر فیصدی ها ساخته ایم؟

  آیا خود ما مصروف این تمایلات ناسالم و شقاق برانگیز هستیم و یا دیگران ما را واداربه این تمایلات میسازند؟

 آیا همه ملت افغانستان نفاق افگن، غاصب، متعصب قومی و زبانی است با حلقات محور شرارت با زبان و دلهای ناپاک در از هم پاشیدن ملت و بی‌ثباتی و تخاصمات خطرناک میا ن اقوام کشور وسیله معامله دشمنان وطن اند؟

 و بلاخره آیا ما حق داریم تنها خود را صاحبان اصلی وطن بدانیم و یا با صداقت قلب معترف بدین اصل زرین هستیم که هر انسان این وطن یکی از صاحبان اصلی و بدون استثنای این وطن است؟

 من ممکن اشتباه نکرده باشم که ملت ملت ما بزرگ است، قابل افتخار است و ملت واحد صاحب اصلی این سرزمین واحد مان است، ولی یک گروه یا اقلیت کوچک و کوچک منش است که ملت را با زهر پاشی های قومی غیر قابل ارزش میسازند و تا سطحی که رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا با دهن کجی و گستاخی حکم صادر میکند که این ملت ارزش واحد شدن ویک دولت ملی را ندارد.

 من بدون شک اکنون بدین تجربه از چهل سال اخیر رسیده ام که سیاست ایالات متحده آمریکا در قبال ملت ها منجمله ملت ما افغانستان پر کثافت ترین، فریبکارانه ترین و غیر صادقانه ترین بوده و است. نمیتوان دیگر بر سیاست‌های شریرانه آنها اعتماد کرد و امید برای انکشاف، اتحاد و وفافق ملی در زیر پالیسی های آمریکا و آمریکائی نمود.

 زمانی تعریف آمپریالیزم جهانخور به ایالات متحده آمریکا نکته جر و بحث ها ی گرم، میان دیدگاه های راستی و چپی در افغانستان بود، ولی حالا تجارب زنده این مفهوم را برای هر یک ما بدست داده است و میدهد که به جهانخوار بودن این دولت نباید شک و گمان نمود.

 تاریخ سیاسی و نظامی در عرصه بین‌المللی، بعد از جنگ دوم جهانی تا امروز، به کرات ثابت نموده است که سیاست ایالات متحده آمریکا و شریک درجه اول آن، حکومات انگلستان، در تمام مقاطع تاریخی در مسايل بین‌المللی سیاست چال، اغوا، فریب، تهدید و تحریک، مداخله و تحمیل حکومات دست نشانده، بوده است. این سیاست ها مانع عمده در انکشاف متوازن ملت ها و انکشاف و قرار گرفتن آنها در مسیر استقلالیت و اراده ملی، ایجاد حکومت های ممثل آرا و اراده مردمان این ملت ها بوده و همچنان سد پر واضیح در قرار گرفتن کشور ها و سیستم دولتی شان دریک پروسه انکشافی در مسیر دموکراسی، ازادیهای مدنی، حاکمیت قانون و عدالت ایجاد نموده بلاخره توانمندی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ملت ها در جهت به پا ایستاده شدن به نیروی خودی را مانع گردیده است. این سیاست پر کثافت عبارت از وابسته ساختن ملتها از جهات مختلف اجتماعی، سیاست و اقتصادی است که ملت‌های کمتر انکشاف یافته را در چنبره وابستگی در اسارت حفظ نماید.

 اگر چشم انداز گذرای بر تاریخ بیش از هفتار سال اخیر جهان صورت گیرد، سازماندهی اکثریت کودتا های نظامی، مداخله در پروسه های سیاسی و انتخاباتی، تشویق و تحریک و مشتعل ساختن جنگ های داخلی در نتیجه سیاست‌های شیطانی، توطئه گرانه و مداخله گرانه حکومات ایالات متحده آمریکا و شریک انگلیسی آن بوده است.

 هدف و انگیزه این مقاله جهت گیری کلاسیک و ایدیالوژیک به اساس قطب بندیهای سیاسی- نظامی دوره جنگ سرد نیست بلکه تداوم این پروسه زشت و شوم در دوران بعد از شکست و فروپاشی قطب سوسیالیستی تا امروز نیز تداوم یافته است.

 اظهر من الشمس است که در تمام مسائل بین‌المللی که در واقعیت به کورگره های معضلات بین‌المللی و منطقوی در هر مقطع زمانی یک جانب توطئه، مداخله و تهدید حکومات آیالات متحده آمریکا و حکومت و انگلستان بوده اند.

 قضیه نظامی دو کوریا در سال ۱۹۵۰-۱۹۵۳ و قضیه کوبا در سال ۱۹۶۲، جنگ های اعراب و اسرائیل در سالهای ۱۹۶۷، ۱۹۷۳ که هرکدام خطرات جدی را برای یک جنگ تباه کن جهانی ایجاد نموده بودند، محصول سیاست‌های نظامی و بر بنیاد زور و توطیه بوده اند که هیچ زمینه و امکان برای حل مسالمت آمیز معضلات از طریق مزاکرات و اقدامات از مجاری دپلوماتیک را مجال تنفس نداده بودند.

 ما نمیتوانیم سازماندهی و پشتیباتی نظامی و سیاسی کودتا ها توسط ایالات متحده آمریکا و انگلستنان را علیه دولت های ملی بعد از شکست استعمار در آسیا، آفریقا و آمریکا لاتین (گواتیمالا، پانامه، چلی،‌خونتای آرژانتین و بولیویا در آمرایکای لاتین،‌مصر، سودان حبشه در شاخه آفریقا و کودتا های پی در پی در پاکستان، تایلند، میانمار اندونیزیا) را نادیده و از حافظه های تاریخی خویش برزون سازیم.

 تحت نام بهار عربی یا انقلاب‌ها، خیزش‌ها و اعتراضات در جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا منجر به جنگ های داخلی و حمله گستاخانه ناتو، دررآس آنها ایالات متحده آمریکا، انگلستان‌ و فرانسه به کشورهای لیبیا، عراق و سوریه جنگ های داخلی منجر گردید که در اثرآن بیش از ۹۰ ٪ اساسات اقتصادی و همچنان ثبات سیاسی و اجتماعی آنها را منهدم ساخت، سوریه و عراق به مرکز قدرت مندی داعش و تروریزم اسلامی قرار گرفت. این سناتور اسبق آمریکائی و مسئول روابط بین‌المللی مجلس سنای آمریکا «جان مکن» بود که سران و فعالین نظامی داعش و جبهه النصره در سوریه را در یک اطاق جمع کرد و متعقبن سیل دالر و اسلحه برای شان فرستاده شد. کشور یمن دچار جنگ خطرناک داخلی گردید که دست آمریکا بوسیله رژیم عربستان سعودی در این جنگ قوین دخیل است.

 در حالیکه این کشور ها ی فوق الذکرعلی الرغم تحمیل محدودیت های اقتصادی و سیاسی و در یک روند انکشاف خوبی قرار داشتند.

 در مجموعه‌ای بی‌سابقه و در حال جریان از قیام‌ها، راهپیماییها و اعتراضات در کشورهای عمدتاً عرب‌ نشین شمال آفریقا و جنوب غرب آسیا صورت گرفته‌است. حاکمان در تونس، مصر، لیبیا و یمن از قدرت ساقط شده‌اند، ولی قیام مدنی در بحرین، اردن، کویت، مغرب و سودان سرکوب گردید ند.

 در اوضاع پیچیده بین‌المللی که سازمان ملل متحد در واقع بحیث یک نهاد با اعتبار بین‌المللی با دست و پای بسته نظاره گر تفتین، توطیه ها تحریکات و تهدیدات نظامی از جانب دولت ایالات متحده آمریکا و شرکای ناتو علیه صلح، امنیت و ثبات جهانی در مناطق داغ جهان میباشد، جهان در معرض خطرات بی مانند، بعد از ختم جنگ سرد قرار گرفته است.

 این دولت ایالات متحده آمریکاست که پیوسته در منطقه اوکرائین تخاصمات نظامی را بین روسیه و این کشور دامن زده حضور نظامی خویش و شرکای خویش را در این منطقه حساس تضمین مینماید.

 آنچه در بالا گفته شد باید نقش توطیه آمیز و سیاست پر از تقلب و نا پاک آیالات متحده آمریکا را دیگر، بدون شک، شیطانی تعریف نمود، و یک عامل قوی فقر اقتصادی و تحمیل رژیم های غیرمردمی، دیکتاتور منش، محرک تنش های قومی، زبانی و مذهبی دانست.

 قابل دقت است که آنچه در اثر مداخله، تحمیل سیاست ها ی ضد منافع و وفاق و رژیم های منفور در یک کشور همه آسیب های وسیع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وارد میگردد، همه محصول پروژه

 های منفعت جویانه و ضد منافع ملی کشور ها اند که در تداوم قرار دارند، مردم یک کشور را چنان با گستاخی محکوم میکنند که گویا آنها ارزش وفاق و دولت سازی را ندارند!

 اکنون بر میگردیم به حالت اسفناک و غیر قابل تحمل کشور مظلوم و آسیب دیده و آسیب پذیر افغانستان.

 آقای بایدن با چهره خاکستری رنگش و به مانند روبای پیر گستاخانه به تصامیم دست میازد که در افغانستان بیش از چهل سال اخیر به کرات واقع گردید ده ولی هر کدام تداوم و محصول، بدون شک و شبهه، یک پروژه و پالیسی استخباراتی ایالات متحده آمریکا میباشد.

  اکنون افغانستان در نتیجه مداخلات بی شرمانه و خود خواهانه دولت ایالات متحده آمریکا در وجود رآسای جمهور این کشور به آفات زیر مواجه است و این آفات را پایانی نیست:

 - افغانستان به مرکز تروریزم بین‌المللی و تخته خیز برای نفوذ وصدور تروریزم به کشورهای آسیای میانه و از آن مجرا تهدیدات برای رقیب نظامی خویش، روسیه، مبدل گردیده است.

 - افغانستان به یک مرکز منطقوی موجودیت هزاران نفوذی استخبارات سی آی آی در وجود رژیم قبلی و فعلی طالبان مبدل شده است.

 - دستگاه دولتی فغانستان به سیستم زنجیری مافیای فساد و نقض قانون مبدل گردید ه است که در رژیم طالبان شکل آن تغیر نموده، بمانند غضب ملکیت های مردم که روی اجبار کشور را ترک نموده‌اند، خواستن ذکات و صدقه به عوض رشوه و دها نمود های دیگر فساد.

 - معامله گر ترین چهره های سیاسی- مافیائی در هرم حکومت های تحت حمایت ایالات متحده آمریکا قرار داده شدند.

 - افغانستان به یک مرکز معاملات ملیارد دالری، زیر چتر انجو های آمریکائی، انگلیسی، آسترالیائی قرار گرفت که ملیارد ها دالر زیر نام کمک به افغانستان سرازیر میگردید و بیش از هفتاد فیصد آن دوباره از عین کانالها به کشورهای به اصطلاح کمک کننده میرفت و تعداد از جیره خواران یا دلالان در دستگاه مافیائی دولت نیز سیراب و وجدانهای شان زیر وزن دالر ها خشکیده میشد که در نتیجه این معامله گران به اساس معاملات و زدوبند های نا مشروع در کرسی های کلیدی دولتی قرار میگرفتند.

 - هزاران دوسیه های نسبتی فساد، غصب زمین های دولتی و ملکیت های شخصی (خریداری منازل هموطنان سکهه و هندوباور ما که در مناطق کارته پروان زنده گی میکردند، با زور و تهدید با قیمت های خیلی ها ارزان مجبور به فروش منازل شان شده بودند) ولی عاملین این فساد از آغاز ارتکاب تا هنوز، بالای آنها خاک انداخته شده، این ها بدلیل مناسبات نا مشروع شان با دستگاه‌های خارجی بخصوص ایالات متحده آمریکا که از آن طریق حمایت شده و مورد مصئونیت عدلی و قضائی قرار داشته اند.

 - چهره های نفرین شده که در عمق این معاملات و مصئونیت ها تخم نفرت و نفاق قومی و زبانی پاشیدند و با سیاست‌های تبعیضی قومی شان تحت حمایت دولت و دولت مداران معامله گر قرار گرفته، به آتش افروزان نفرت های قومی، زبانی و مذهبی مجال هر گونه نفرت پراگنی را مصيون و تحت حمایت خویش قرارمیدادند. اینها بودند که زیر چتر مستقیم و یا غیر مستقیم آمریکا و انگلستان دهان های گندیده شان را از عقب میکروفون ها باز و یک ملتی با باشنده گان اصلی و صاحبان این خاک را بین «ما ها و آنها، اصلی و غیر اصلی، بومی و مهاجر و دها نامهای دیگر) تقسیم بندی کردند؛ و حتی خویش را صاحبات اصلی بیرق ملی که سمبول وفاق ملی است، جازدند.

 - کشور افغانستان به فقیر ترین و آسیب دیده ترین کشور جهان مبدل گردید که بدون شک محصول سیاست‌های نا پاک، غرض آلود ایالات متحده آمریکا و عمال معامله گر و مافیای شان در دستگاه دولت بوده است.

 - افغانستان به بی ثبات ترین کشور که جنگ روز تا روز ابعاد خطر ناک تر را بخود میگیرد و هنوز در تهدید جنگ های داخلی درابعاد وسیع آن قرار دارد.

 - افغانستان کشوریست که در چهل سال اخیر بزرگترین مرکر جنایات جنگی، ضد بشری و ضد انسان و انسانیت مبدل شده و این جنایات هنوز در تداوم قرار دارد و طالبان در یک معامله پس پرده با آمریکائیان اکنون تداوم جنایات ضد بشری را در قتل های هدفمند، تحمیل سیستم دیکتاتوری تک گروهی و تک قومی به عهده گرفته اند که زیر نام شریعت هر گونه تظلم قومی و مذهبی را بر مردم آسیب دیده کشور روا میدارند. این نتیجه سیاست آلوده با شر و توطیه و چال و فریب آمریکائیان است که در یک معامله پر کثافت، اکنون عقب مانده ترین و بی فرهنگ ترین اقلیت نفرین شده را بر سینه ملت بر کرسی نشانده است.

 - اکنون که طالبان در مسند قدرت، و آنهم با زور قنداق، مرمی و برچه نشسته اند، بدون شک ادامه پالیسی و تطبیق اهداف استخبارات منطقه و پلانهای شوم استخبارات ایالات متحده آمریکا و انگلستان و شرکای دیگر شان قابل پیشبینی ااست که معضله افغانستان در آغاز و تداوم یک پروژه نظامی- استخباراتی قرار داده شده است.

 باید نسل بالنده و تابنده جوان کشور با مغز های سرد، قلب های گرم آغشته با حب وطن و وطنپرستی باید دراک و هوشیارتر باشند. قدم های متین و دقیق فرا قومی و فرامذهبی، بر بنیاد هدف استقلالیت اراده ملی باید برای نجات وطن بفکر تدوین اولین دیدگاه های نجات وطن شد و مطابق به خصوصیات جامعه افغانی ما، خویش را متمرکز ساخت. آن هدف را که مشروطه خواهان وطن در یکصدسال قبل تعین نمودند، در وجود مشروطه خواهان دوم، دوره روشنفکری و روشنگری سالهای شصت و هفتاد ادامه یافت، باید آغاز و تداوم جدید قدم گذاشت. باید ایده های جدید، با ارزیابی از اوضاع کنونی جامعه و اموزه ها از درس های تاریخی بیش از چهل سال اخیر نایل آمد و با تفکر و تبادل نظر وسیع پرداخت.