رئیس جمهور ترومپ بعد از اینکه در هشت مرحله مذاکرات با طالبان در دوحه و تقریبن در آستانه نهائی شدن توافقنامه میان دولت آمریکا!!!! با یک گروه تروریستی صورت گرفت، مذاکرات را توقف آنی داد، بیان نمود که گویا «مذاکرات به خاطر قبل از امضا توقف داده شد که در آن موضوع آتش بس مطرح نشده بود»

 طالبان پیوسته همان ایده‌های یک حکومت بر بنیاد دیکتاتوری وحشت و دهشت، سلب حقوق کامل اجتماعی زنان، ترور و خفقان را مطرح می‌کنند که در پنج سال حاکمیت شان به همه شدت تطبیق می‌گردیدند. اکنون مسأله دولت خالص اسلامی، تغیر قانون اساسی را اساس هدف برای کسب قدرت مطرح می‌کنند.

 آقای حکمتیار که در مصاحبه‌های اولی‌اش کوشش می‌کرد یک چهره گوسفندی و باز برای قبول بعضی از ارزش‌های قانون از خود تبارز دهد، اکنون در هر مصاحبه‌اش همراه با خشن، تعصب عمیق و عقده در برابر، جامعه مدنی، حقوق بشر و نقش زنان در حیات اجتماعی اشاره می‌دهد و زیر زبان حرف میزند و با دروغ، افترا از خود قهرمان داستان می‌سازد. او با پرروئی، چشم سفیدی و گستاخی کتمان حقیقت می‌کند. او باز هم با جنون برای کسب قدرت، با آشنای قدیم و کنونی‌اش، با طالبان جور آمد نمود و در یک پلان هدفمند برای پختن همان آش و در همان کاسه با این گروه تروریست و حامی منافع پاکستان و انگلیس شریک شد که سال‌ها ملت از آن‌ها قربانی داده، وحشت خون و آتش بر مردم تحمیل گردیده است.

 اکنون اگر تعمقی بر مطالب بالا نماییم، مستدل و غیرقابل انکار است که آمریکا قطعن صادق برای ما (ملت افغانستان) نیست. آمریکا در یک معادله بد و در تضاد و تناقض صریح با ارزش‌های حقوق بین‌المللی، فقط روی منافع آزمندانه اش می‌اندیشد که همان جوهر امپریالیستی خویش را بیان می‌نماید. این جوهر بیان سلب دوامدار حاکمیت ملی، هتک حرمت به‌حق مردم در تعین مستقلانه و بدون مداخله اجنبی‌ها برای سرنوشت شان، می‌باشد. آمریکا و در رأس آقای ترومپ خواست فقط با دادن امتیازات برای یک گروه تروریستی ساخته و بافته سیاست‌های خودش، همه نورم های حقوقی و مفهوم دولت به حیث یک موسسه حقوق- سیاسی را گستاخانه به تمسخر گیرد و با یک گروه تروریستی در حکم یک دولت!!!!! معامله می‌نماید. آمریکا برای این خواست‌های آزمندانه اش نقش ملل متحد در حل قضیه افغانستان را ضریب به صفر ساخته است. این موضوع تا حدی ملل متحد را در تطبیق و اجرای وظایف مسجل در اساسنامه آن نهاد بزرگ بین‌المللی ناتوان ساخته است که گوئی نماینده خاص آن سازمان برای افغانستان بمانند خرس‌های قطبی در خواب زمستانی فرو رفته و گه گهی از یک پهلو به پهلوی دیگر می‌غلطید و لحظه در اطلاعات جمعی نمایان می‌شود.

 برای افغان‌های صاحب اندیشه ملی، آزادیخواه و ترقی پسند، اظهر من‌الشمس است که آمریکا با یک هویت بد، متوسل به کردار و سیاست بد می‌شود که برای شرایط کنونی و آینده افغانستان بد و شوم خواهند بود. سیاسیون آمریکائی و از جمله آقای خلیلزاد مقدم بر همه باید بر اصول و نورم های قبول شده بین‌المللی پیرامون ملت‌ها و حقوق ملی و بین‌المللی‌شان تمکین نمایند و هیچ‌گاهی و در هر گونه معاملات منافع ملی، حاکمیت ملی و اراده ملی مردم افغانستان را از نظر دور نگیرند. صاف و بدون چال و خاک زدن بر چشم مردم در میدان سیاست افغانستان و اطراف آن قدم گذارند.

 اکنون پر واضح‌تر از هر زمان دیگر است که برای سیاست آمریکا در قبال افغانستان تعریفی دیگر جز مداخله نظامی، اشغال و سلب حاکمیت ملی نمی‌توان داد.

 از جانب دیگر گروه طالبان و بخصوص اعضای دفتر سیاسی در قطر و نماینده‌های رسمی‌شان در کابل مانند ملا ضعیف، مولوی قلم الدین، سید اکبر آغا، عبدالشکور مطمئن و چند دریشی پوش شان در دستگاه دولت، پیوسته اعمال گذشته طالبان را به نحوه ماهرانه و گنگ نشخوار می‌نمایند و بدان سیاست‌های شرمگین شان مهر تائید می‌زنند و حرف از همان دولت اسلامی، حق زنان بر اساس تجویزهای اسلام، حقوق بشر و آزادی بیان می‌زنند که همه هشدارهای یک رژیم خفقان، وحشت و دیکتاتوری خوف و سلب حتی آزادی‌های حتی در داخل خانواده‌ها اند. این‌ها و روی دیگر سکه یعنی آقای حکمتیار هیچ‌گونه تعهد و وفا به این ارزش‌ها ندارند. باآنکه طالبان اعتراف به اشتباهات گذشته و وعده عدم تکرار می‌دهند، ولی در صحبت‌ها و برآمد ها عین موضوعات را مطرح و جز اهداف شان در یک حکومت نام نهاد اسلامی می‌دانند که بر حاکمیت پنج‌ساله‌شان هیچ گونه تفاوت و تمایزی ندارد.

 در عین حال آقای حکمیتار همه الا و بلا را بالای، به‌اصطلاح خودش «کمونیست‌ها» می‌اندازد و خود را خالص بالخیر معرفی می‌کند. این سر گروه قاتل به همان شیوه کهنه ضد ترقی و ضد ترقی‌خواهان و وطن‌پرستان، اصطلاح بی‌دین، لامذهب، کافر و کمونیست را مطرح می‌کند که اسلاف شان مانند ملای لنگ و رهبران دیگر ضد ترقی و روشنگری وابسته به ارتجاع انگلیس و پاکستان بکار می‌بردند. او انکار می‌کند که سهمی بزرگ در ویرانی کابل داشته است، ولی در بین مردم محل بخصوص مردم چهلستون تا مناطق ریشخور صدها شاهد عینی وجود دارد که قوماندانان حزب اسلامی تحت امر او از چندین وسایط پرتاب راکت، که همزمان چهل راکت را فیر می‌نمود و مناطق مسکونی را به آتش می‌کشید. قله تخت زنبورک بالای کوه چهلستون که از آنجا مناطق شهر به گلوله‌ها بسته می‌شدند، داستان‌ها در دل‌های پر درد حفظ شده‌اند.

 آقای حکمتیار همه قول و وعده‌هایش را به ایجاد یک دولت اسلامی مو کول می‌کند که در آن جز یک جزیره وحشت و ترور چیزی دیگری در تصور نمی‌گنجد.

 آیا حکومت آمریکا چگونه و تا کدام حد بر منافع ملی افغانستان، به‌حق حاکمیت ملی و اقتدار ملی و طرح منافع مشروع اش بر بنیاد حقوق بین‌المللی تمکین خواهد نمود؟

 آیا طالبان تا کدام حد به ارزش‌های که طی 19 سال گذشته شکل گرفته و امروز یک نسل جدید با این ارزش‌ها رشد نموده‌اند، به روان جامعه که پذیرا و آشنا با انکشافات مدرن تکنالوژی کمپیوتری و ده‌ها پدیده‌های مربوط به آن‌ها، تمکین می‌نمایند و به حیث واقعیت‌های جامعه بدان اعتراف می‌کنند؟

 و تا کدام حد آقای حکمتیار از دروغ، بهتان و با لباس در چشم درآمدن فاصله می‌گیرد و به اعتراف گناهان گذشته‌اش حاضر به عذر خواهی می‌شود؟

 مطالب جدی‌اند که باید همه اینان با درس گرفتن از تجارب ناکام و دهشت و وحشت افزای شان خود به دیگر اندیشی و پذیرش واقعیت‌های جامعه کنونی افغانی تن در دهند و به آتش بس و ایجاد یک حکومت دلخواه مردم و بر بنیاد ارزش‌های مدرن و دموکراتیک و حقوق و آزادی‌های مدنی تمکین نموده خود در آن‌ها سهیم گردند تا اراده واقعی یک ملت مظلوم و چهل سال سوخته در جنگ، خون و آتش بتواند تمثیل گردد.