حقیقت ، محمد عالم افتخار: «یک بال مگس؛ مرض و بال دیگرش شفاست!»

"کشته شده گان در جهاد و طاعون و اسهال و آب و آتش و آوار و نفاس همه شهید استند!"

 هموطنان عزیز و همدینان خردمند مسلمان!

 آیا میتوانید بپذیرید که اینها احادیث و ارشادات پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد مصطفی باشد؟:

 (بخاري:3320)

 ترجمه: «از ابوهریره t روایت است كه نبی اكرم r فرمود: «هرگاه مگسی، در ظرف آب یكی از شما افتاد، آنرا در آب، غوطه دهد. سپس بیرون بیندازد. زیرا در یكی از بالهایش، مرض، و در بال دیگرش، شفا وجود دارد».

 **********

 (بخارى: 2830)

 ترجمه: «انس بن مالک t روایت می‌كند كه نبی اكرم r فرمود: «هر مسلمانی كه در اثر بیماری طاعون بمیرد، شهید است»».

 (در حدیثی كه مؤطا از جابر بن عیتک t روایت نموده است، رسول اكرم r فرمود: «بجز كشته شدن، هفت نوع شهادت وجود دارد: كسی كه بر اثر بیماری طاعون بمیرد، شهید است. فردی كه غرق شود، شهید است . كسی كه بر اثر بیماری ذات الریه بمیرد، شهید است. آنكس كه بر اثر اسهال بمیرد، شهید است. فردی كه در اثر آتش سوزی بمیرد، شهید است. كسی كه زیر آوار بمیرد، شهید است و زنی كه در ایام نفاس بمیرد، شهید است).

 **********

 «نقدی از ناگزیری و فشار مسئولیت»؛ گفتاری بود که با حفظ همه نزاکت ها و احترامات بر موردی از سلسله انتشارات پرسش برانگیز سایت افغان پیپر با عنوان «حدیث روز»؛ چند ماه پیش به نشر سپرده بودم. مشخصاً موضوع پیرامون این باصطلاح حدیث می چرخید:

  "هر جا این افراد را ديديد، آنها را بكشيد

 (بخارى:3611) ترجمه:

 از علي بن ابي طالب (رض) روايت است كه فرمود: شنيدم كه رسول الله (ص) مي فرمود: «در آخر زمان، گروهي كم سن و سال و نادان مي آيند كه سخنان خوبي از قرآن به زبان مي آورند ولي از اسلام، خارج مي شوند همانطور كه تير از كمان، خارج مي شود و ايمان آنان از حنجره هاي شان فراتر نمي رود. پس هر جا كه آنان را ديديد، آنها را بكشيد. زيرا هركس، آنها را بكشد، روز قيامت، پاداش دريافت خواهد كرد».

 *********

 این طرفه حدیث ظرف ماه های محدودی؛ اینک مجدداً در همان سایت و در همان ستون دو باره ( و شاید هم چند باره) نشر گردیده است و نشان میدهد که پای عمد و قصد و تاکتیک و ستراتیژی ای در میان است:

 http://afghanpaper.com/nbody.php?id=136157

 لذا لازم دیدم تا با خلاصه ای از آنچه پیشتر به عرض رسانیده بودم؛ مکثی اندکی فراختر بر مسئاله حدیث یا درست تر (تهمت حدیث!) بر پیامبر اسلام بدارم.

 بر وفق اینکه حتی دانشمندانی مدعی شده اند که در حوالی سی سال بعدتر  در خورشید تحولاتی روی میدهد که موجب انهدام نظام شمسی و به ویژه بلعیده شدن زمین توسط خورشید منبسط شده؛ میگردد و نیز بر حسب اینکه از هم اکنون تکاپو های بشری برای امکان دادن ادامه زنده گانی در سیارات دیگری از کیهان؛ معطوف شده و علاوه بر آماده سازی اولیه ماهتاب و مریخ برای اسکان بشری؛ جا هایی در فواصل شش تا بیست سال نوری کمتر و بیشتر؛ حتی کشف و بدین منظور تثبیت گردیده است؛

  و مطابق هزاران نشانه اساطیری و فانتیستیک و شبه علمی ی دیگر؛ زمان کنونی؛ همان "آخر زمان" است؛ با اینکه اصلاً "آخر زمان" از بعثت حضرت محمد عربی قریشی مطرح گردیده است؛ به خاطر این حجت کبیره که ایشان؛ پیامبر "آخرزمان" استند و سنت ارسال و مرسول خداوندی به جهان بشری در سلسله ای چون نبوت ها با ایشان؛ اختتام یافته است؛ معهذا علاوه بر اسباب و دلایل بالایی؛ خود اشارت حدیث منقوله؛ اشارت به روزگار فراتر از زنده گانی پیامبر و "اصحاب" و "تابعین" و شاید فراتر از دوران زنده گانی ی "تبع تابعین" می نماید:

 «در آخر زمان، گروهي (در اصل: قومی) كم سن و سال و نادان مي آيند كه سخنان خوبي از قرآن به زبان مي آورند ولي از اسلام، خارج مي شوند همانطور كه تير از كمان، خارج مي شود و ايمان آنان از حنجره هاي شان فراتر نمي رود....»

 با اینکه قوم و معادل های آن در کلیه زبانهای بشری معانی و تعریفات مشخص دارد که هیچگاه جز یک دسته و گروه دارای مشترکات خونی و اتصال پدر بزرگی را احتوا نمی نماید؛ ولی چنانکه در زبان و ادبیات اکستریمیست های اسلامی عموماٌ می نگریم آنها مفاهیم و تعریفات چنین کلمات و اسامی و اشارات را خیلی به ساده گی به تمام بشریت موجود و حتی بشریت معدوم و فقید و ایضاً بشریت آینده نامتناهی و نامحدود؛ حُکماً و عملاً تسری میدهند.

 اگر بگوییم افراطی گری اکستریمیست های اسلامی درین راستا مطلقا بی پایه و اساس در کلام و فقه و فرهنگ اسلامی ی قدماست؛ متوسل به دروغ و خود فریبی فاحشی گردیده ایم. ببینید تأکیدات مکرر و مشدد قرآن کریم یعنی قانون اساسی ی اسلام؛ وجود داشت و دارد مبنی بر اینکه پیامبران الهی هرکدام برای قوم خودش بوده و میباشد و هدایات الهی به زبان همان قوم اختصاص یافته است و اختصاص می یابد و این ناموس ملکوتی است؛

 ولیکن؛ با تمام اینها؛ ارباب قدرت و سخن و زور و زر و سلاح؛ دین عربی و حتی قریشی اسلام را؛ دین ازلی و ابدی تمام بشری؛ دین آدم تا خاتم...؛ جا زده و یکسره قوم و قبیله قریشی حضرت محمد را به معنای تمامی انسانهای روی زمین؛ معنا و تعریف و تحمیل نموده اند!

 البته ناگفته نماند؛ اینکه معنویات و اخلاقیات و کشفیات و اختراعات و حتی ارزش های مشمول ادیان و مذاهب؛ خصلت تمام بشری دارند  و مبدعان و کاشفان و مخترعان و ایجاد گران آنها؛ مالکیت ابدی بر آنها نمی توانند داشته باشند؛ ناموس جهانشمول بشری میباشد.

 ولی اینکه قوم و ملتی؛ ارزش های علمی و معنوی و اخلاقی و هنری و دینی و تصوفی... جدید یا باستانی مثلاَ انگلیس و اسرائیل و امریکا و جرمنی و مصر و ترکیه و عربستان و ایران و افغانستان وغیره را آگاهانه و آزادانه و به اختیار و انتخاب بستاند و مورد بهره برداری قرار دهد؛ چیزی است و تحمیل و بار کردن و با فشار و فریب و دسیسه و جادو و جمبل و تیغ و شمشیر تحمیل نمودن چیزی دیگر!

 اظهر من الشمس است که حتی خوبان اسلامی؛ از همان صدر ها گزینه های دومی و محکوم و مردود اخیر الذکر را باور داشته و به فحوای «هدف؛ وسیله را توجیه میکند»؛ در راه پیشبرد مقاصد؛ اِبایی از هیچ اصل و فرع اصول پیشین و پسین انسانی نداشته اند؛ البته "استثناأت" هم بوده است که چه بسا  در زیر چکمه های غولِ "قاعده" لِه و لت و پار شده می رفته است!

 معهذا قطعا درست است که گروه هایی از مردمان شرق و غرب و شمال و جنوب دنیا به مانند هر دین و دعوت دیگر در عالم؛ دین و آیین و اخلاقیات و مناسک اسلامی را ـ صرف نظر از گونه های تماس و دسترسی به آن؛ جوابگوی نیازمندی های روحی ـ روانی خویش یافته، پسندیدند و به آیین خود و خانواده و خاندان و قبیله و قوم خویش مبدل نمودند و چه بسا همین ها که از طرف عرب ها عجمی یعنی گنگ ها نامیده میشدند؛ بنای کاخ رفیع فرهنگ و شریعت و علوم اسلامی را پی افگندند.

 ولی شرایط و اوضاع و احوال جهان پارین چنان بود که مردمان خیلی ناچیز از روی کتاب و خوانش و دانش؛ دینداری و مسلمانی میکردند و اکثریت قریب مطلق آنها به افواهات و تبلیغات و تقریرات و ادامه آنها به طریق میراث والدین و قبیله و قوم و کوچه و محله متکی بودند.

 عصر کنونی که دانش و کتاب و خوانش و آموزش و مطالعه و مناظره عمومیت یافته است به ویژه به برکت انقلاب انفورماتیکی که ارتباطات مخابره ای جهانی را با کیفیت اعلای صدا و تصویر و رنگ در حول 3 ثانیه در سراسر کره زمین میسر گردانیده است؛ رفته رفته اوضاع به طور اجتناب ناپذیر بر عکس میشود یعنی دیگر اکثریت ها با دانش و خوانش و مطالعه و بهره گیری از وسایل اطلاع رسانی و آموزشی جهانی و جهانشمول در تماس می آیند؛ به فکر و اندیشه می پردازند؛ به نقد و بررسی موضوعات و مسایل گذشته و حال شروع میکنند.

 "انقلاب ترجمه" همانگونه که «عصر طلایی تمدن اسلامی» در قرن  2 و 3 و4  هجری را میسر گردانیده بود و همچنان انقلاب ها و تحولات عظیم قرون 15 و 16 میلادی در اروپا و امریکا تا کنون را تسهیل کرده است؛ موجبات بیداری عقلانی عقب افتاده ترین مردمان را فراهم می آورد.

 واضح است که در پیشاپیش این توده ها؛ جوانتران آنها با دانش تر و خردمند تر و اندیشمند تر میگردند و منجمله بهترین توانایی ها را کسب می کنند که کتب مقدس بشری و در زمره قران مجید را بلاواسطه خواندن و فهمیدن گیرند و در آن معانی و ارزش های تازه و بکر و زیبا کشف نمایند. در نتیجه بهتر و مقبول تر و معقولتر و شاید هم متفاوت تر و متضاد تر با علمای سنتی و تاجران دین و مسجد و عبادات مردم؛ سخنرانی و جر و بحث نمایند.

 با در نظر داشت تمامی این حقایق؛ آنچه از حدیث منتشره مکرره در شبکه اطلاع رسانی افغانستان (افغان پیپر) نتیجه گیری میشود؛ همانا حکم قتل بی چون و چرا و بی منطق و تحقیق و محاکمه تمامی این مردمان آگاهی یافته از جهان و علم و دانش و فهم و فراست؛ خاص و رأساً در جوامع اسلامی است!

 میدانیم حتی طالبان و داعشیان و سایر اکستریمیست های جهادی و اخوانی و سلفی و وهابی تا کنون حکم و برنامه و دستوری به این حد و حدود ندارند یا چنین بی باکانه آن را علنی نکرده اند!

 ولی چنین حدیثی؛ آیا ساخته و پرداخته و جعل مسئولان شبکه اطلاع رسانی افغانستان(افغان پیپر) است؟ نه خیر!

 آیا مسئولان رسانه ای و شبکه های اجتماعی؛ در برابر گزینش و انتخاب و انتشار آیات و آحادیث و ضرب المثل ها و اسطوره ها و داستانها و فیلم ها و سریال ها... نظر به آنچه در زمان مشخص و محیط معین تعبیر و استنتاج میگردد و ممکن است آتش های بی امان و فتنه های عظیم و شرور مهار نشدنی را به میان آورد؛ فعال مایشاً و غیر مسئول و واجب الاحترام میباشند؟

 به این پرسش ها شما بیاندیشید و دیگرانی که به علت وجودی شان مربوط است؛ پاسخ دهند!.

 البته پاسخ بی چون و چرا «نه خیر!» هست و خواهد بود.

 ولی این پاسخ کافی و کار ساز نیست و باید بیشتر و بهتر پیش برویم.

 تا جاییکه مطالعات قبلی و کنونی من؛ نشان میدهد؛ این حدیث با عین شماره در «صحیح بخاری» درج است و از احتمال بعید نیست که طبق روال «صحیح بخاری» در جای دیگر آن و به شماره دیگری نیز به تکرار قید باشد. در اینکه کتاب صحیح بخاری و در مجموع کتب "صحاح سته" و اصولاً بسا کتب بنیادی دینی دچار تحریفات شده باشند؛ نیز احتمالات فراوان وجود دارد.

 ولی به فرض اینکه مثلاً در یک نسخه بسیار اصل و قدیمی و ناب و نفیس «صحیح بخاری» همین حدیث وجود نداشته و بر عکس حتی حدیثی به این فحوای قرآنی باشد که:

 «در آخر زمان، قومي كم سن و سال و نادان مي آيند كه سخنان خوبي از قرآن به زبان مي آورند ولي از اسلام، خارج مي شوند همانطور كه تير از كمان، خارج مي شود و ايمان آنان از حنجره هاي شان فراتر نمي رود. ولی تا زمانیکه کمترین اثر ایمان (حتی به اندازه ذره) در ایشان هست؛ خون آنها و مال و ناموس و اولاد آنها بر شما حرام است؛ شما به بهترین صورت فقط به تبلیغ و ارشاد و بشارت از رستگاری آخرت و انذار از آتش دوزخ مامورید؛ شما وکیل آنها نیستید؛ کفر آنها بر شما نوشته نمیشود؛ برای عاصیان و کافران؛ خداوند کفایت میکند.»

 نه این و نه حتی قرار گرفتن آیت جاودانه (قل یا ایالکافرون) در همینجا؛ مشکل چندین قرنه اسلام و مسلمین از این رهگذر را مرتفع نمیگرداند. مشکل نه این یا آن حدیث؛ بلکه نفس حدیث به طور کلی است. حتی ریاضیاتی که خود امام اسماعیل بخاری رحمت الله علیه به دست میدهد؛ مبین همین حقیقت سترگ است:

 توجه و خوب توجه کنید:

 « بخاری بزرگ می فرماید ایامی که درآموزشگاه علوم دینی نزد دانشمند اسحاق فرزند هویه بودیم بما (شاگردانش) گفت : " ای کاش کتاب مختصر و صحیحی را در حدیث پیغبر (ص) تألیف کنید، سخن او بدلم نشست، واز همان روز به تألیف "جامع صحیح" عزم نمودم.  "

  دوم : در خواب دیدم پیغمبر را که: گویا من پیش روی ایشان ایستاده ام، و در دستم بادبانی است که مگس ها از ایشان می رانم. پس در بارۀ این رؤیا از برخی کسانیکه به تعبیر آشنائی داشتند جویا شدم، تا برایم گفتند: تو دروغ را از حدیث رسول خدا دور می کنی.

 همین دو انگــــــــیزه بود که به تألیف کتاب "جامع صحیح" بپردازم.

 او در مورد کار علمی خود مینویسد: تألیف این کتاب را در مسجد الحرام و در کنار خانه خدا آغاز نمودم، و احادیث صحیح این کتاب را از (600000) ششصد هزار حدیث انتخاب کرده ام؛ و جز حدیث صحیح درآن ننوشته ام؛ و قبل از نوشتن هر حدیثی غسل کرده ام و دو رکعت نماز خوانده ام؛ و بعد از نماز و استخاره از خدا و حصول یقین به صحت حدیث، آن را در کتاب نوشته ام، و در مدت شانزده سال تألیف این کتاب را به اتمام رسانیدم، و آن را در بین خودم و خدای خودم حجت قرار دادم.

  تعداد احادیث این کتاب بر حسب توضیحات ابن الصلح همراه با مکررات (7275)، و بشمارش ابن خلدون7200) ) است که سه هزار آن مکرر است، و بشمارش حافظ ابوالفضل فرزند حجر عسقلنی با مکررات7397)) می باشد که یکصد و بیست و دو حدیث از شمارش ابن الصلح، بیشتر است، و بدون مکررات2602) ) حدیث و اگر متون معلقه مرفوعه که در جاي دیگر آن را وصل نکرده که جمعا 159)) مورد هستند، به آن اضافه شود، مجموع احادیث بدون تکرار به 2761)) حدیث بالغ میگردد...»

 بلی! از شش صد هزار حدیث که آفاق و انفس را پُر کرده بوده؛ حضرت بخاری در حقیقت (2761) "حدیث" را انتخاب و درج کتاب صحیح بخاری نموده است.

 چقدر به اصطلاح "حدیث"؛ بدینگونه دور انداخته شده و زباله گردیده است؟

  بیش از 5/99 فیصد یعنی 572239 پنجصد و هفتاد هزار و دو صد و سی و نه حدیث!!!!!!!!!

 واقعاً در حدود یک قرن از رحلت (یا درست تر: شهادت پیامبر اسلام) چه قیامتی تحت نام «حدیث» بر پا شده بوده است؟

 چرا و چطور؟

 اگر همت فرمودید این برنامه ویدیویی مرتبط به موضوع را هم به دقت تماشا کنید:

 https://www.youtube.com/watch?v=fn8RYcC6mqI

 گفتیم که حدیث نامنهاد منتشره مکرره در شبکه اطلاع رسانی افغانستان؛ واقعاٌ مأخود از صحیح بخاری میباشد. امام بخاری چنانکه خود فرموده است برای «صحیح انگاشتن» مقداری محدود از جمله شش صد هزار حدیث نامنهاد که در محیط  های اسلامی پراگنده بوده است؛ هیچکدام از ابزار های تحقیقی و تجربی و آزمون گری و حتی ترفند های منطقی و صرف و نحوی و بدیع و بیانی را در اختیار نداشته و یا به کار نگرفته است بلکه صرف نماز خوانده و استخاره کرده و با نیروی عقلانی و اجتهادی سرشار و معهذا محدود خود؛ نهایتاً کمتر از شش لک مورد؛ تنها 3000 حدیت را برگزیده وارد جامع صحیح خود یا همان «صحیح بخاری» نموده است؛ ولی با تأسف و تألم فراوان که شماری از این جمع؛ به معنایی که ما و شما می انگاریم؛ حتی سخن و مراد و منظور پیامبر اسلام نبوده مدعیات و مدعا های اشخاص نامربوط میباشد که تفصیل این مورد مجال جداگانه ای می طلبد.

 شماری هم روایات و افسانه های غزوات و جنگ ها و دیگر خبر ها و گزارش های جنجالی و اغلب باور نکردنی پیامبر و یاران او میباشد که قبلاً و بعداً کتاب هایی چون سیرت رسول الله ابن اسحاق (سیره ابن هشام) و دیگر "تاریخ های اسلامی" با شرح و بسط های متفاوت و متضادی آنها را آورده اند.

 صرف بخشی را میتوان حدیث خواند با اینکه یا واضحاً جعلی و اتهامی است و یا صحت حکم کردن آنها تتبعات و تحقیقات بسیار آنهم نه صرف توسط یک نفر را می طلبد. مانند حدیث افغان پیپر یا اینها:

 (بخارى: 4138)

 ترجمه: «ابوسعید خدری t می‌گوید: همراه رسول خدا r برای غزوه بنی المصطلق بیرون رفتیم و تعدادی از كنیزان عرب را به اسارت گرفتیم. و چون به همسرانمان اشتیاق زیادی پیدا كرده بودیم و دوران مجردی بر ما سخت می‌گذشت، خواستیم كه با آن كنیزان، همبستر شویم و در عین حال، بطور طبیعی، جلوگیری كنیم. با خود گفتیم: در حالی كه رسول الله r در میان ماست، چگونه قبل از اینكه از ایشان اجازه بگیریم، اقدام به چنین كاری بكینم. لذا از آنحضرت r پرسیدیم. فرمود: «اشكالی ندارد، می‌توانید چنین كنید. اما هر موجود زنده‌‌ای كه آفرینش آن تا روز قیامت، مقرر شده است، بوجود می‌آید»

 (بخارى: 7067)

 ترجمه: «ابن مسعود t می‌گوید: شنیدم که نبی اکرم r می‌فرمود: «کسانی که هنگام برپا شدن قیامت، زنده‌اند، از بدترین انسانها هستند».

 (بخاری: 3590)

 ترجمه: «از ابوهریره t روایت است كه رسول الله r فرمود: «تا زمانی كه شما با مردم خوزستان و كرمان كه عجم‌اند و چهره‌هایی قرمز، بینی‌هایی فرو رفته، چشم‌هایی كوچک دارند و صورتهایشان مانند سپرهای ضخیم و كفشهایشان از مو ساخته شده است، نجنگید، قیامت برپا نخواهد شد»».

 (بخارى: 4002)

 ترجمه: «ابوطلحه t صحابی بزرگوار رسول الله r كه در غزوه بدر نیز همراه او بود،

 می گوید: رسول خدا r فرمود: «فرشتگان، به خانه‌ای كه در آن سگ و یا تصویر باشد، وارد نمی‌شوند». وغیره

 و تنها تعداد کمی از منتخبات بخاری آشکارا صحیح و یا نافع و الهامبخش و آموزنده و رهنمودی اند؛ مثلاً:

  (بخارى: 3445)

 ترجمه: «از عمر t روایت است كه بالای منبر می‌گفت: شنیدم كه نبی اكرم r فرمود: «در مدح و ستایش من، افراط نكنید آنطور كه نصاری درباره عیسی بن مریم، افراط كردند. همانا من، بنده خدا هستم. پس بگویید: بنده خدا و فرستاده او»

 (بخارى: 4269)

 ترجمه: «اسامه بن زید ب می‌گوید: رسول الله r ما را بسوی قبیله حُرقات فرستاد. صبح زود بر آنان یورش بردیم و آنها را شكست دادیم. من و یک انصاری به مردی از آنان رسیدیم. هنگامی كه بر او مسلط شدیم، لا إله إلا الله گفت. پس مرد انصاری، دست نگهداشت ولی من آنقدر به او نیزه زدم كه كشته شد. هنگامی كه به مدینه آمدیم و خبر به نبی اكرم r رسید، فرمود: «ای اسامه! بعد از اینكه لا إله إلا الله گفت، او را كشتی»؟ گفتم: او برای نجات‌اش، شهادت آورد. سپس رسول خدا r آنقدر این جمله را تكرار كرد كه من آرزو كردم ای كاش! قبل از آن روز، مسلمان نشده بودم»...

 (تا وقت دیگر و بخت دیگر؛ بدرود!)