بعداز سقوط سازماندهی شده ی جمهوریت امریکایی و ناتویی، رژیم طالبان بر افغانستان دوباره مسلط شدند. در اولین روز های سقوط حاکمیت به دست طالبان، چندین محور به اصطلاح مقاومت شکل گرفتند. اساسا، آنچنانی که انتظار می رفت تا وضعیت به مرور زمان تغییر کند و جبهات جدیدی برای وارد ساختن فشار بیشتر بر طالبان و تسخیر بعضی از جغرافیای معین به دست مقاومت گران، ایجاد شود و عملا وارد مرحله جنگ مستقیم با طالبان شوند، متاسفانه دیده نمی شود. پرسش محوری این است که چرا مقاومت علیه طالبان شکل نمی گیرد؟ چرا مقاومت، بیشتر به طلب ترحم، شکایت و افتادن به دامن ملل متحد ختم می شود؟ و بلاخره، چرا مقاومت بدیلی برای طالبان در میدان جنگ و سیاست نمی شود؟

اساسا این پرسش ها، عمده ترین نکاتی است که پیرامون مقاومت فعلی، مطرح می شود. نگارنده می خواهم با تعمق موضوعی و محتوایی بر مضمون مقاومت و آینده آن، نکات ذیل را برای ارائه دیدگاه جدید در این خصوص به شکل زیر مطرح سازم:

-      در نزد مقاومت گرانی که ادعای مقاومت در برابر طالبان را دارند، فهم ریشه یی و درست از مفهوم قدرت سیاسی، فرایند کسب آن و بصیرت لازم برای حفظ و گسترش آن که مبتنی بر تجربیات تاریخی باشد و آسیب پذیری های ما را در بر بگیرد،  وجود ندارد. یعنی ماهیتا مقاومت فعلی هیچگونه ادعای بر سر قدرت سیاسی ندارد و تنها شعار مقاومت را یک فرض عین تصور کرده و در بیرون نظاره گر اوضاع است. اگر چنین بود، این روند باید بسیار با معنی و توام با بصیرت سیاسی می بود و برنامه ای برای  مرحله ی احتمالی بعداز کسب قدرت و شکست طالبان تدوین می شد و به اساس این مانیفیست، نفس و ماهیت جنگ و مبارزه در محور یک جریان مقاومتی، وضاحت داده می شد. اما متاسفانه چنین خلای بزرگی در این محور وجود دارد و از کجا معلوم که فردای پیروزی در برابر طالبان، چرخۀ باطل نشست بن، تکرار نشود و باز مردم ما در مسیر گمراهی عملکردی و روزمرگی، قرار نگیرند و شکار سیاست های قومی نشوند؛

-      روایت سیاسی در محور مقاومت فعلی وجود ندارد و اگر دارد هم بسیار مجهول است و در میان ملی گرایی بی معنی و برادری توام با ترفند از طرف دشمنان ما، در گمراهی قرار گرفته است.  این رنگ باختگی و عدم پختگی یک طرح سیاسی که باید مبتنی بر یک روایت باشد و تکلیف مقاومت وآینده مبارزه بر ضد طالبان را روشن بسازد، باعث شده تا ما تصویر روشن و پاسخ قانع کننده برای چالش های عملکردی و ذهنی در پیرامون روند مقاومت نداشته باشیم. به عبارتی؛ یا چیزی نیست که نیست ویاهم اگر اندکی است، چیزی جدیدی در چانته ندارد تا خریدار پیدا کند و مارا از این سردرگمی مفهومی در کارزار مقاومت بیرون بکشد؛

-      برای هر مبارزه و جنگی، کاریزما، رهبری معقول و با قابلیت بلند عملیاتی، هدف روشن جنگ و ایجاد انگیزه در مبارزان، یک اصل حساب می شود و بدون آن، هیچ مبارزه ی نتیجه نمی دهد. به این اساس، در مقاومت فعلی، اصل فرماندهی گم است و معلوم نیست کی دستور می دهد و کی باید اطاعت کند و چرا باید اطاعت کند؟

-      فهم متعارف امروز ما از مقاومت، سازش با گذشته، ساختن با دوران فعلی استبداد، توافق با اختناق موجود،  تحمل مظالم تحمیل شده بالای مردم و اطاعت از وعده های میان خالی تاریخی است که دشمن ما در هر برهه ی زمانی، آن را تلک گردن ما ساخته است. این تاکتیک سیاسی دشمن، ما را در بند یک معاملۀ ناخواسته قرار داده و در ختم روز، در حاشیه ای معامله های بزرگ سیاسی، خواهد کشاند؛

-      مقاومت فعلی در میان دود و غبار رقابت در میان شرق و غرب گم است و روح آن، سرگردان است. به عبارتی؛ مقاومت فعلی نه شرقی است و نه هم غربی. نه با منطقه است و نه هم با فرا منطقه. دفتر در دوشنبه تاجیکستان، سفر و اشتراک در کنفرانس های اروپایی. ملاقات با روس ها و درخواست کمک از امریکا و متحدان غربی اش که عامل بدبختی فعلی و غلتیدن افغانستان به دامن تروریسم قومی و هژمونی تباری است. اساسا این حرکت زیگزاکی، ما را در دوتله گیر انداخته و هرروز در محاسبات قدرت های بزرگ شرق و غرب، به حاشیه می راند؛

-      روند مقاومت فعلی که باید بیشتر مسلحانه، ماجراجویانه، به هدف کسب قدرت سیاسی از طریق لوله های تفنگ،  مملو از پیام و فراخوان مبارزه،  پرخاش گرانه و توام با روحیه غیر آشتی پذیری باشد، برعکس، ما از راه های سیاسی، تلطیف شده و منعطف معمول در دوران صلح استفاده می بریم. بیشتر از موقف و موضع جنگی، سیاسی عمل می کنیم و تضرع و تعامل را جایگزین سخت سری و مبارزه طلبی ساخته ایم. گاهی دست به دامن ملل متحد می شویم، گاهی به امید امریکا، پیام کمک رسانی می دهیم تا مارا به تاج و تخت سیاسی دوباره مستقر سازد. شعار های میان خالی ای مانند دموکراسی، تعیین سرنوشت مردم به دست خودشان، ملی گرایی بی معنی، حقوق زنان، حق کار و تحصیل برای آنها و غیره را ورد زبان ساخته ایم. مگر ما انتظار داریم تا بعداز ختم جنگ و مبارزه بر ضد طالبان، برنده جایزه صلح نوبل شویم؟! اصلا کدام پیام جدید و سرنوشت ساز داریم که در انتظار پیروزی نشسته ایم؟

-      دشمن با روایت قومی به سرکوب یک تبار خاص می پردازد. زندان های طالبان از بیست هزار زندانی، تاجیک پر است و سرکوب قومی به یک سیاست هدفمند رژیم تروریستی طالبان مبدل شده است. ما همه گی را حتی دشمنان ما را برادر می خوانیم و خواستار مدارا و سازش با آن هستیم. دشمن ما را کولابی، فراری ... خطاب می کند. ما باید هنوز هم خود را افغان، بنامیم؟! با این طرز و دید نمی توانیم متاسفانه زیاد امیدوار به پیروزی و فردای روشن باشیم. این عیب بزرگ در کار ما است. نتوانسته ایم، عملیات محاصره و سرکوب دشمن را که ماهیت قومی دارد، با ضد حمله محاصره و سرکوب که اساسا باید متناسب به نیاز های قومی باشد، سازماندهی و اجرا کنیم. از قومی شدن مبارزه فعلی، هراس بی معنی داریم؛

-      ستون پنجم به شکل موریانه و خیلی فعال، به فاش سازی اسرار عملیاتی و جنگی می پردازد. مرتب موقعیت مبارزان و چریک ها را برای دشمن، کوردینات می دهد و دشمن به صورت هدفمند و سیستماتیک به قلع و قم آن ها می پردازد. با چنین خلای بزرگ اطلاعاتی، می توانیم امید به پیروزی در این جنگ نا متقارن داشته باشیم؟ در برابر تروریسم بجنگیم و قوم و تبار خویش را مایه ای امیدی باشیم؟

چه باید کرد؟

مقاومت را از بحران معنی، فقدان روایت سیاسی،  بی میلی و تجمل و زینت گرایی، بیرون سازیم. برای رهبری فعال تلاش کنیم. کاریزمای لازم را برای ایجاد یک زنجیره ی منضبط جنگی که مبتنی بر اصل فرماندهی موثر باشد، بوجود بیاوریم. از خود خواهی، خویش خوری، خود بزرگ بینی، خانواده گرایی، حب مال و ثروت، طرد  دیگران و منزوی ساختن یک اکثریت فعال و با انگیزه که می توانند برای جریان و محور مقاومت و پیروزی در جنگ فعلی، موثر واقع شوند، دوری کنیم. معنای مقاومت، ایستادگی در برابر هواهای نفسانی و استغنای نفس است که یک وجیبه بزرگ و عینی محسوب می شود. نه آن چیزی که امروز جریان دارد و تنها قربانی سهم ما است و بس. هدف عمده مقاومت سعادت خلقی است که زیر ساطور استبداد قومی و فاشیسم تباری، خرد و خمیر می شوند. ابتدا باید به معنی توجه کنیم و بعدا محتوا را درک کرده و آغاز به کار کنیم.

 

و من الله التوفیق