افغانستان از معدود کشورهای است که بیشترین فرصت‌های تاریخی خود را در منازعات و رویارویی‌های داخلی به علت مداخلات خارجی، فقدان رهبری ملی و فرزندان ناخلف از دست داده است و به اطمینان می‌توان اذعان داشت که تمامی نبردهای خونین و تباه کن که در بیش از چهار دهه درین وطن به وقوع پیوست و کماکان جریان دارد فقط در محور منافع و نیات بیگانگان و در وجود مزد بگیران گماشته شده انجام گردیده است، فلهذا از همین جهت است که بحران این وطن حاوی کرکتر خودی نبوده و اراده ملی یا تمایلات مشروع و عادلانه ساکنان این کشور که کم سابقه ترین زیان‌های ناشی از جنگ‌های نیابتی یا تحمیلی را بدوش کشیده‌اند، هیچ زمانی در خاتمه جنگ که از منابع بیرونی آبیاری می‌شود نقشی نداشته و این عاملان خارجی جنگ خواهد بود که بر پایه منافع و اهداف ملی خود در مورد تداوم یا خاتمه جنگ تصمیم خواهند گرفت.

 مردم و تاریخ این کشور سیاست و تصمیم گیری سال‌های اخیر دهه هشتاد میلادی کریملین را در وجود بدنام‌ترین و منفورترین چهره تاریخ یعنی گورباچف هرگز از یاد نخواهند برد، رهبری کشوری که با اتخاذ یک تصمیم عجولانه ونا بخر دانه که درمقیاس جهان تجاوزتوصیف شد بنام همکاری انترناسیونالیستی با اعزام نیروی نظامی که نیازی به وجود قشون بیگانه نبود وارد افغانستان شده وزمینه مداخلات گسترده غرب ومتحدین منطقوی آنها را تحت پوشش کمک به افغانها درمبارزه بخاطرآزادی دربرابرتجاوزمساعد نمود وسبب گردید که کشورما به جولانگاه رقابتهای جهانی مبدل گردد.

 رهبری مسکومداخلات بیشرمانه گوناگونی درسطوح مختلف درامورافغانستان و به زیان منافع ملی این کشورانجام داد که ازجمله سازماندهی کودتاهای مختلف درامرتغیررهبری دردولت وسطوح بلند حزبی ودولتی وتماس مخفیانه با گروه های مختلف درگیرجنگ وقوماندانان بومی بود که با اصل همکاری های متقابل وماهیت روابط دوجانبه بگونه واضح درتقابل قرارداشت وگروموف فرمانده چهارستاره شوروی درمصاحبه با اسپونیک ازتماسهای مکررخود به عنوان قوماندان عمومی نظامیان شوروی با فرماندهان محلی بوضوح پرده برداشته است.

 روسها دراواخیرسال (۱۹۸۶) رویکرد فراروتسلیمی مخفیانه را اتخاذ وبمنظورروپوش گذاشتن به تخطی های آشکار مسکونسبت به تعهدات آنها دربرابربحران گسترده افغانستان به تعقیب روند مذاکرات چهارجانبه وحمایت ازعملیه صلح ملل متحد روآورد وبا شتاب نا متعارف به قصد فرارازافغانستان معاهده صلح ژنیو را بدون ضمانت های با اعتبارحقوقی واجرائی نسبت به قطع کامل مداخلات رژیم نظامی پاکستان وقطع مساعدت های تسلیحاتی ومالی به شورشیان ضد دولتی وقت با ایالات متحده وپاکستان به امضا رسانید، معاهده ننگین که زمینه را به آغازبیرون شدن قشون شوروی ازپانزدهم می (۱۹۸۸) ازقلمروافغانستان مساعد ودرپانزدهم فبروری (۱۹۸۹) خاتمه یافت. مسکو درطی این مدت نه تنها تشدید حملات پیکارجویان مخالف دولت متحدش ومضاعف شدن ارسال تسلیحات گوناگون ومتنوع را ازدول حامی ادامه جنگ برضد کابل شاهد بودند بلکه مسکودرسپتامبر (۱۹۸۹) به قطع کامل همکاریها با کابل تصمیم گرفت وزمینه برای تحقق سناریوی ادامه خونریزی وجنگ بگونه تعمدی برای سالیان متمادی مساعد گردید.

 واشنگتن نیزبا توظیف آقای خلیل زاد وگشایش باب تفاهم با جنبش طالبان سعی دارند تا ازبن بست اوضاع کنونی تحت لوای مذاکره بین الافغانی خود را بیرون کشد وشکست سیاسی واخلاقی خود را با مصالحه با گروهی جبران نماید که هفده سال قبل رژیم طالبان را به اتهام حمایت ازتروریزم با تهاجم گسترده نظامی وبدون مجوزحقوقی سر نگون ساخت. امریکا با شعاردفاع ازحقوق بشر، دموکراسی ومبارزه با دهشت افگنی به استقرارهزاران نیروی مسلح درقلمروافغانستان مبادرت ورزید، واما طوریکه جهان شاهد است که نیروهای غرب ازانجام عملیات ضد تروریستی درمکانهای اصلی وپناهگاه های مطمئین دهشت افگنان دربیرون ازمرزهای کشوردرهفده سال کذشته علی الرغم این که حملات درپرتوقطعنامه های ضد تروریستی ملل متحد ومعاهدات دوجنانبه فی مابین واشنگتن- کابل مشروعیت دا شت اباء ورزید وواشنگتن به تداوم مناسبات راهبردی با اسلام آباد درمقایسه با کابل ارجحیت داد وچنین راهبرد یک بام ودوهواموجب شد که گروه متلاشی شده و به شدت متشت طالب به هدایت کشورهای پیرامون درحضورقشون ناتو مجددأ احیا وصفحه جدیدی جنگ وخونریزی یکباردیگردامنگیراین وطن گردد. هکذا کنارآمدن غرب با دولتهای فاسد درین کشوروعدم رویکرد مبارزه مؤثردربرابرگروه های متعدد تروریستی منجمله گروه داعش بیانگراین واقعیت است که امریکا درتمام مدت حضورسیاسی ونظامی درکشورمصروف انجام ماموریت اطلاعاتی درمواجهه با قدرتهای منطقوی ازقلمروافغانستان بوده که با اصل وضعیت حقوقی وامنیتی حضورایالات متحده یعنی مبارزه با تروریزم درتقابل قرارداشت.

  افزون برین چنانچه تذکاریافت واشنگتن دیگرمنافع اش را درگرودوام همکاری با اداره نظامی پاکستان که میزبان گروهای مسلح ضد افغانستان وکانون اصلی بی ثباتی منطقه پنداشته می‌شود، میداند وترجیح میدهد تا با قربانی ساختن منافع یک کشوربشدت وابسته وواگذاری حق تعین سرنوشت امروزوفردای آن بمثابه یک امتیازبزرک راهبردی به دست آن کشور، منافع سیاسی وامنیتی خود را تأمین نمایند، لذا توظیف آقای سفیردریک ماموریت مشابه به ماموریت شوارد نازی وزیرخارجه شوروی دردهه هشتاد فقط با این تفکیک که نماینده صلح واشنگتن باب مذاکره مستقیم را با شورشیان بازنموده است تفاوت چندانی ندارد زیرا هفت دورنشستها با طالبان برجسته ساخت که هیأت امریکائی فقط درچهارچوب تمایلات وخواستهای پاکستان وجنبش طالبان که شرط کاهش خشونت وترک منازعه مسلحانه درکشور را به بیرون شدن نظامیان خارجی وتعهدات واهی ضد دهشت افگنی توصیف مینمایند، سعی دارد به توافقی با جنبش طالبان دست یابد، اینکه توافقات این چنینی متضمن تأمین صلح، ثبات پایدار، منافع ومصالح افغانستان خواهد بود به باورآگاهان، دولت موجود ومردم قبل برین درصحبتهای مقامهای امریکائی ازپامپیووزیرخارجه تا سفیرایالات متحده جان بس درکابل که اظهارداشته است که کشورمتبوعش مسوولیت حل مشکلات افغانستان را ندارد، مستحضرهستند همچنان قطعنامه پایانی مذاکرات قطرمیان طالبان ونمایندگان طیفهای سیاسی ازکابل دردوحه بوضاحت ثابت ساخت که جنبش طالب با اعتماد به نفس ازموضع قوی ومطمئین قطعنامه را بروفق خواست این گروه طوری تسوید نمودند که بیانگرنفی یک نظام مبتنی برآرای عمومی واحیای نظام اسلامی درپرتوقرائت سختگیرانه این جنبش یعنی امارت اسلامی است، لذا این همه انکشافات دراماتیک درحالی امکان تحقق مییابد که مردم ما ازاقشارگوناگون ازروند یک صلح عادلانه که به مشارکت وادغام مخالفان مسلح درساختارهای قدرت درچهارچوب نظام سیاسی وحقوقی موجود بیانجامد صادقانه حمایت مینمایند وابهامی وجود ندارد که هرگونه تعاملات وتوافقات مجهول درزمینه صلح نتیجه جزء دوام بحران نه داشته و به ختم جنگ منجرنخواهد شد.