مبرهن است كه دموكراسی یا بعباره ساده حكومت مردم از بنیادی ترین اهداف مبارزات سیاسی واجتماعی دردنیای معاصرپنداشته میشود، درافغانستان همچنان بعد ازحضورقدرتهای خارجی وایجاد نظام سیاسی تحت حمایت آنها، تمرین دموكراسی آغازشد، نوع نظام سیاسی، حقوق اساسی مردم، توزیع قدرت، انتخابی بودن ساختارهای قدرت، با تصویب وانفاذ قوانین كه تاحدی با ارزشهای مدرن درمطابقت قرارداشت، دردستورروزقرارگرفت وثروت های هنگفتی بابكارگیری نیروی عظیم بشری بمنظورگذارافغانستان وبرپائی دموكراسی هزینه گردید، اما چرا به یكبارگی تمام ساختارهاونهادهای دموكراتیك به شكست مواجه گردید؟

 قبل از پاسخ به این موضوع كه جوانب متعددی را داراست، زیبا می‌پندارم تا متعارف‌ترین رویه‌های تاریخی گذار به دموكراسی را به‌طور مؤجز تذكار دهم:

 اول- گذار به دموكراسی با پیروی از راه‌ها و روش‌های غرب.

 تجارب تاریخی تبین واضح تلاش‌های مستمر جریان‌ها و جنبش‌های است كه مساعی گسترده به خرج داده‌اند تا در برابر استبداد داخلی برخاسته و با پیروی از تجارب بجا مانده از نهضت‌های انقلابی سده‌های هجده و نزدهم اروپا كه منتج به سرنگونی رژیم‌های توتالیتر و سركوبگر گردید، به دموكراسی دست یایند.

 دوم- اعمار دموكراسی از مجرای مبارزات و تلاش‌های بی‌وقفه، سیاسیون و نخبه گان جامعه.

 این روش بازتاب مساعی چشمگیری ذوات سیاسی، اندیشمندان و نخبه گانی است كه با نفوذ همه جانبه در میان توده‌های عظیم اجتماعی راه دگرگونی‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را به هدف انتقال قدرت به مردم در پیش گرفته و دموکراسی یعنی حكومت مبتنی بر اراده عامه را جایگزین رژیم‌های استبدادی نموده‌اند.

 سوم- ایجاد دموكراسی با عرضه تجارب وامكانات تخنیكی ومالی از جانب كشورهای دموكراتیك.

 درین نوع از راه وصول بیك جامعه مبتنی بر ارزش دموكراسی، كشورهای دموكراتیك باحمایت از مساعی ومبارزه مردمان وحتا دولتهای كه در صدد گذار بیك جامعه دموكراتیك است، نقش ایفاء مینماید.

 چهارم-گذاربه دموكراسی با شكل گیری تغیردراراده طبقه حاكم مستبد یا دكتاتوری ها، مبنی برواگذاری قدرت به مردم.

 مسلم است كه دموكراسی به مفهوم انتقال قدرت به مردم با كلیه مفاهیم واصول متعارف آن مانند آزادیهای فردی واجتماعی، مجموع حقوق انسانی، آزادیهای مدنی وفكری وغیره، به سهولت بدست نیامده بلكه داعیه دموكراسی مستلزم آگاهی ژرف وگسترده اجتماعی، درك عامه ازاصول ومعیارهای دموكراسی وموجودیت شالوده های قدرتمند مادی وذهنی است، دكتورین حاكم مبنی برتعمیل وتعمیم دموكراسی هكذا تجارب ناشی از اعمار جوامع دموكراتیك مبین این امر است كه دموكراسی در هیچ مقطع تاریخ ودر هیچ جامعه ای با تحكم، اعمال زوروفشارزمینه تحقق نخواهند یافت، یا بعارت دیگر این حكام نخواهد بودكه ازتوده ها بخواهند تادموكراسی را بپذیرد، بلكه مردم است كه خواهان دموكراسی درجامعه گردیده واز رژیم حاكم میخواهند تا قدرت را به مردم انتقال دهند.

 درافغانستان دموكراسی فرستاده شد، این كشورصدمات جبران ناپذیری ناشی ازنبردهای خونین داخلی را متحمل شده، چندین دهه جنگ درین كشورشالوده انسجام ملی را متأثرنموده بود، جامعه سنتی وقبیلوی كه اكثریت قاطع ساكنان از قدرت، حاكمیت سیاسی، مبنای مشروعیت قدرت ومفاد دموكراسی دركی نداشته، سنن وتعاملات درین جامعه مذهبی بعضآ حتا با نصوص دینی برابری نموده ودر تنظیم مناسبات اجتماعی حاكم بوده است.

 با توجه به ملاحظات فوق، چگونه ممكن وعملی خواهد بود كه درچنین جامعه كه مردم از دموكراسی بصورت قطع آگاهی نداشته وبنیاد های فرهنگی، اقتصادی وفكری برای اعمار یك نظام مبنی بر اصول دموكراسی تاكنون شكل نگرفته است، از بالا از ورای اهرام های قدرت آنهم به‌طور كاذبانه در موجودیت سیاسیون یا به اصطلاح نخبه های كه بیشترینه روی تحكیم قدرت فردی وخانوادگی تمركز نمودند، به دموكراسی رسید.

 غرب به سركردگی ایالات متحده بعد از حمله مسلحانه در اكتوبردوهزارویك، افغانستان را بنام ادامه جنگ با تروریزم تحت كنترول خویش درآورد، دفاع از حقوق بشری مردم افغانستان، پیاده ساختن دموكراسی، دولت، ملت ونهاد سازی راگزینه مناسب تبلیغاتی درین كشوربه قصد توجیه حضور سیاسی ونظامی خود برگزید، در حالیكه بوضوح قابل درك بودكه برپائی دموكراسی با چنین سیاسگذاریها و با چنین رهبران پوشالی دریك جامعه عقبمانده جهان سومی، فقیر وكم سواد ممكن نبوده وامروز رهبران غرب بخصوص امریكا به صراحت اذعان مینماید كه غرب مأموریت دولت وملت سازی درافغانستان نداشته است، بنابرین نبود بسترهای ذهنی، فرهنگی ومادی درافغانستان باعث شد كه (جزیره ایتوپی) یا دموكراسی خیالی درافغانستان درطی چند روز ازهم فروپاشید.