در حاشیه هشتم مارچ!

 

زنان در جامعه بشری در روند پیدایش تمدن‌های شرق غرب همیشه آسیب پذیر بوده‌اند. در این مسیر گاه در تارک جامعه، گاه در پائین ترین مقام در جامعه قرارد اشته است. گاه شاه بوده وگاه رعیت. البته این همه هنجارها براساس تکامل انسان ازلحاظ دانش و سطح اگاهی اقتصادی واجتماعی بوده است. جوامع باستانی بر شالوده پیدایش همجارهای عرفی ویا قرارداد اجتماعی میان انسانها نظم را سامان داده اند. این قوانین بر اساس قراردادهای نوعی سلوک وطرز رفتار و عادت مردم در روند زندگی بدست امد و وضع کرده اند؛ که به نسلهای متوالی انتقال یافته است؛ که این هنجارها در مراحل استمرار بعدی توسط نسلهای جدید تحول وبه اخلاق مردم تبدیل شده است، که وجدان وضمیر وحس اخلاقی انها را شکل داده است. طوریکه داروین گفته است:" بهترین وسیله تمایز انسان وحیوان ازیکدیگر، همان وجدان وضمیر ویا حس اخلاقی انسانها میباشد. این ضمیر اخلاقی درمراحل تکامل خود پیش میرود علت پیدایش ضمیر اجتماعی می گردد."

 

زنان که دراجتماع بعداز تقسیم کار و شکل گیری تمدن کشاورزی بعداز شکار، مسوولیتهای وظیفوی را کمایی و در اجتماع مانند مرد بعداز شکل گیری خانواده اختیار میکند. انسانها درمراحل تاریخی درگروه های مختلف مانند قبیله زندگی خودرا حفظ میکردند، بعدأ روابط اقتصادی و سیاسی، قبیله ازمقام خود دراجتماع نزول وساقط میشود وبه عوض ان در پایین اجتماع خانواده و در بالا دولت جایگزین ان میشود. در این وقت وظیفه دولت تنطیم وسامان دادن اجتماع وتامین بقای ورشد نسل انسان براساس تولید مثل بود. در این فرایند سنتهای محتلفی وجود داشت که هنوز ازدواج و یکجا شدن مرد وزن برااساس اراده و تشکیل خانواده را درک نمی کردند. وپیوندهای زن وشوهر مشروع وغیر عادلانه بود، مردان باهرکسی میخواستند اجماع میکردند. وزندگانی خانواده گی درنزد انها معنی نه داشت. مردان از زنان جدا بودند وبسیار کم یکدیگر را می دیدند. وحتی درموقع غذا خوردن هم دسته های مردان وزنان جدا بودند. درشمال " پاپوا " زنان احتیارنداشتند، با مردی درخیابانها گردش نمایند. همین جداییها وپنهان بود که ارتباطات غیر مشروع میان زن ومرد بیگانه بوجود میاید.

 

ویل برانت درکتاب تاریخ خود میگوید:«زنا ن با مرد ازطریق ازدوجهای گروهی وفردی با گرفتن از "بیرون عشیره (برونگانی)"، ازدواج درمقابل خدمت، درمقابل ربودن، مقابل خریداری (کنیزی) و عشق مردم اولیه، نخستین وظیفه اداب وتقلیدیهای اجتماعی وسازنده قوانین اخلاقی هراجتماعست، انست که روابط میان جنس مرد وزن را برشالوده یی ان متین واستوار می سازد». ازدواج در مراحل عمد ه یی تاریخ به عنوان اتحاد زن ومرد برای بهبودوپیشرفت نسل اینده بوده که بر مبنای شرایط گوناگونی اشکال مختلفی پیدا کرده است. ازدواج ابداع اجداد ونیاکان ما بوده است. نهادازدواح نظر به زمان ومکان همیشه از لحاط شکل درتغیر بوده وخصوصیات محلی ومنطقوی را به خود گرفته است. درزمانی این رسم اغاز ومروج شده است که مردم نخستین جامعه بشری تنها توجه به نسلی که به وجود امده همسر یکدیگر میشدند، بدون انکه در زندگی بین دوهمسر اتحادی بوجود اید، صورت میکرفت. این عمل نه تنها در انسانها بلکه در حیوانات پرنده گان وجانوران معمول میباشد وبه نوع روابط جنسی بین هم برای تولید نسل تامین مینمایند. هستند مردمان که در جزیره یی هاوایی زندگی میکنند بدون ازدواج باهم نزدیکی مینمایند. وهیچ قاعده وقانون میان شان نیست. وهمچنان جدا شدن نیز بسیار ساده صورت میکردو همچنان درمیان مردم روس " مردان بدون تفاوت بازنان مختلف همخوابگی می کردند ومعلوم نه بود شوهر هرزن کدام مرداست." همچنان در کوتوله های افریقای تحقیق صورت گرفته است " این ها تابع سازمان همسری نیستند وبدون قاعده وهنجارهای مهین غریزه جنسی خویشرا فرو می نشانند "و این عمل که بنام جامعه کمونیسم اولیه " نامیده میشود وزنان ملی بودن مانند " زمین وخوراک "به زودی ازبین رفت. جزء درشرایط فعلی اثران درتاریخ درذهنها باقی مانده است. برعلاوه سایر عواملی جنجالی و قدیمی میان انسانها براساس زور مرتبه ها ومقامهای قومی وجود داشت که به ساده گی میتوانستد، بازنان معاشرت نمایند؛ مانند تک شوهری وچند شوهری وهمچنان در مرحله ملوک الطوایفی در اروپا رسم ورواج وجوداشت که درشب اول زفاف حق بهره برداری از زن با ارباب ها بود؛ چنان بود که حق اول را ارباب نظر به حقوق قدیمی قبیله نسبت به داماد، اجازه نزدیک شدن با عروس را داشت. درمیان قبایل مختلفی افریقا ییی وطبقات مختلفی ازدواجهای ازمایشی وجود داشت که زن ومرد هرزمان که میخواستند باهم قطع رابطه نمایند. وکوچکترین اختلاف باعث ازبین رفتن رابطه همسری میشد. چنانچه سرفرانسیس گالتن مینویسد:«در میان قبیله دامارا، تقریبأ هرهفته یک بار، زن شوهر خودرا عوض می کند، ومن بسیار دشوار می توانستم بفهمم که شوهر موقت این خانم یا ان خانم درفلان وقت چه کس بوده است. همینطور درقبیله بایلا " زنان را دست به دست می کردند وبا موفقیت مشترک شوی را ترک گفته نزد شوی دیگر می رفتند. بسیاری زنان جوان که هنوز ازبیستمین مرحله زندگی نگذشته؛ پنج شوهر کرده اند که همه درقید حیات هستند». واژه ازدواج درنزد هاویها به معنی " ازمودن " است. درمیان مردمان هایتی تا یکصد سال قبل ازدواج کردن ازاد وبلاقید وشرط بود وتا زمانیکه زن ومرد فرزند پیدا نمی کردند، به اسانی از همدیگر جدا میشدند. داشتن و نگهداری کودک یک قرارداد بین زن دومرد بود اگر میخواستند نگهداری میکردند، واگر نه میتوانستد طفل را ازبین می برند واگر زن ومرد تصمیم می گرفتند که طفل را بزرگ نمایند ارتباط دایم میان شان تامین میشد، ومرد وعده میداد تا با زن خود از ظفل حمایه وبا اوکمک نماید. مارکوپولودرجریان سفر خود به چنین واسیای میانه درقرن سیزدهم مینویسد «اگر مردی بیش از بیست روز از خانه خود دور شود، زن او می تواند در صورتی که بخواهد، شوهر دیگر انتخاب کند؛ برمبنای همین اصل، مردان هرجا می رسند زنی اختیار می کنند.»

 

لوتورنو می گوید «تمام ازمایشهای مختلف ممکن درمیان قبیله همجی ووحشی صورت پذیرفته، به این معنی که گروهی از مردان یک طایفه گروهی ازز نان طایفه دیگر را به زنی می گرفتند. چنانچه درتبت عادت بران بود که چند برادر چند خواهر را به تعداد خود، به همسری اختیار میکردند به طوری که هیچ معلوم نه بود کدام خواهر زن کدام برادراست. یک نوع اشتراکیت زناشوئی وجود داشت وهرمرد با هرزنی که می خواست همخوابه می شد.» ژول سزار نیز به عادت مشابهی درمیان مردم بریتانیا اشاره کرده است:«از بقای این حوادث، عادت همسری با زن برادر، پس از مرگ برادر، برادر را باید شمرد که درمیان قوم یهود واقوام دیگر شایع بوده وان همه اسباب زحمت اونان شده است.»

 

درگذشته ها شرایط ازدواج با یک زن موضوع داشتن بکارت بود و نداشتن ان گناه محسوب میشد. پیش ازان در کشور بابل رواج داشت ویل دورانت مینویسد: «... داماد اینده حق شب زفاف خودرا به اولین فرد گمنامی که با عروس او برخورد می کرده می پرداخته است؟ یا منشا ترس داماد ازان بوده است که یک کار حرام شده یی، که ریخنتن خون است اقدام کند؟ یا انکه این عمل برای ان بوده است که زنان برای شوهر داری امادگی پیدا کنند. همن گونه که درمیان پاره یی از قبایل استرالیا در زمان حاظر چنین رسمی موجود است».

 

دختران و زنان در لیدی وقبرس مبلغ جهزیه خودرا ازدرامد روسپگیری بدست میاوردند. عادت فحشای مقدس دربابل وجوداشت ودرسال 325 میلادی درقسطنطنیه (استانبول امروزی) ممنوع ساخت. همچنان دربابل دختر فروشی دریک سال یک مراتبه وجود داشت، هرخانواده دخترهای زیبای خودرا برای فروش درمحل مناسب میاوردند ودرصورت زیبابودن، از طرف مردان برای زنا شوئی خریدار ی میشدند. وفاداری بعدازادواج ازطرف زن به مرد "شویش " حتمی بود. اگر زنی زنا می داد، قانون وجودداشت که وی را بامرد زنا کار غرق میکردند. اگر شوهر رحم میکرد زن را نیمه عریان به کوچه رها میکرد واین حکم قیصر حمورابی دربابل بود. حمورابی 120 فرمان درمورد زناشوی و میان زن ومرد نافذ کرده بوددرقانون 120 امده است:«اگر زنی درکار نگاهداری خانه دقت نکند وولگردی ودوره گردی نماید واز کار های خانه غیبت ورزد ودربند کودکان خود نباشد، ان زن را به اب می اندازند». درمقابل این سختی قانون اگر زن وفاداری خودرا به شوهر خود ثابت میساخت، که نسبت به شوهر وفاداراست شوهر درحقش سختی روا داشته طلاق نمی گرفت، وحق داشت که خانه شوهر را ترک گوید، وبه خانه پدر ومادر خود برگردد. بناعن هرانچه که برعلاوه جهیز هرچیزدیگری با خود داشت میتوانست باخود ببرد (زنان انگلستان تا اواخر قرن نوزده هم چنین حقی را به دست نیاورده بود). بعدن موضوع دیگری برای یک زن مهم بود و جزو فضایل زن قرار گرفت؛ که زن باگره باشد. این امر بر اساس تغیرات مناسبات اقتصادی جامعه شکل میکرد زمانیکه مالکیت خصوصی در روند زندگی مردم حاکم میشود. وقتیکه مرد مالک زن شد این مالکیت را مرد میخواست بعداز ازدواج هم استمرار یابد. این امر باعث شد تا زن برای مالک اینده خود عفت خودرا هم نگاه دارد. وقتیکه خریداری زن معمول کردید. زن بکارت داشته قیمتش نسبت به دیگر زنانیکه بکار خودرا حفظ نه کرده است بلند و بارزش شد. واین امر اهسته اهسته به اخلاقی بودن عفت وبکارت زن کمک کرد؛ در این زمان بکارت داشتن زن به معنای وفاداری نسبت به مرد محسوب میشد. از این امر مردان خوشحال بودند که دراینده امولشان برای پسر نامشروع نمی رسد. شوربختانه که این امررا مردان درهیچ زمانی نه توانستد که بالای خود تطبیق نمایند. پدیده یی منفی دیگری که بالای دختران سیاهان ازجمله درحبشه وسومالی معمول است که به اله تناسلی دختران حلقه هایی میگذاشتند و از این طریق ازادی دختران درمورد اجماع با مردان جلوگیری شده وقفل میکردید. این امر تابحال نیز معمول میباشد همچنان ختنه شدن دختران درمصر وسایر کشورهای اسلامی درافریقا تابحال رواج دارد و سنت دینی تبدیل شده است. زنان دربعضی از کشورها درزمانی بلوغت الی ازدواج بامردان درخانه حبس بودند تا گول و فریب مردان را نه خورند وتا الی عروسی درامان باشند. پدیده یی دیگری در بریتانیا رواج بود، که عده زنان ثروتمند دختران خودرا به سر پرستی زنان با ایمان به خانواده شان درکلبه جداگانه زندانی میگردند، تا دختران حق خروج را نه داشته باشند وتنها دوستان واقارب نزدیک میتوانست انهارا بیبنند. این نوع سنتهای ظالمانه بالای زنان کشور ما مبنی برعدم حجاب وبدون مرد بیرون رفتن وسایر کشورهای اسلامی هنوزهم وجود دارد ویا دختران بدون اجازه خانواده با کسی ازادانه تماس گرفته نمی توانند. این عمل، فاصله نه چندان دوری میان «مدنیت» و «وحشت» نه دارد! درانصورت با پیشرفت وتکامل مالکیت خصوصی، زنا که قبلن گناه صغیره بود، درجمله گناهان کبیره شمرده میشد. چرا اکثریت ملتها قبلن به زنا اهمیت نمیداند. وقتیکه مرد دارای مالکیت خصوصی کردید وبه ان پی برد که زن نیز مالکیت او میباشد. زن سوزاندن اخرین مراحل استبداد مرد بالای زنان بوده که زن باید بعداز فوت شوهرش نیز باسایر اشیای مرد درقبر برود بااودفن شود. زن زنا کار درمراحل مختلفی مجازات سنگین میشد. تا اینکه وفاداری زن به مرد استقرار پیدا کرده وجزو عرف وعادت وضمیر اخلاقی زنان کردید.

 

با ظهور خانوادهء پدرشاهی زمینه ازبین رفتن مادر سالاری مساعد وجای خودرابه پدرشاهی تسلیم نمود. این امر نقصان شدیدی بر مقام زن وارد نمود و بعداز ان زمان پدر به حیث مالک اصلی زن وفرزندان کردیده وحتی به مانند کنیزان وغلام زن نیز خریداری میشدو مانند دگر دارایها به میراث برده میشد واگر شوهرفوت میکرد زنا ن باوی زنده به گور ویا سوختانده میشد؛ این طریقت در جزایر سلیمان، وفیچی وهندوستان وغیره راج بود. بناعن زن به مثابه جنس هر تصمیم که درموردش میخواستند انجام میگرفت. زن در زمان پدرشاهی موظف بود که عفت خودرا برای شوهر خود حفظ نماید وبه عرف وعادت جامعه تبدیل کردید حقوق که درزمان مادر سالاری وجود داشت اهسته اهسته ازبین رفته وظالمانه تر میشد. زن در این زمان رفتن به معبد وجاهای مذهبی ممنوع شدند وزن نسبت عدم اطاعت ازمرد تنبح ولت وکوب میکردید. چنانچه که بیشتر این خشونت ها واقای مرد وکنیز وخدمت کار بودن زن به ادیان سامی بالخصوص دین اسلام سرایت وحاکم شد. زنان د ربعضی قبایل هندوستانی درمیراث بردن مانند حیوانات اهلی درتقسیم هم مانند بود. چنانچه دراخرین حکم عشره «ده فرمان» حضرت موسی میان این دو تفاوت مشخصی را قایل نه شده است و درمیان سپاهیان افریقایی زن وکنیز تفاوت نداشت زن تنها برای لذت بردن وعیش فایده بود. وانگیزه اقتصادی داشت.

 

زنان بعداز این همه زجرو وبی عدالت و استبداد ازطرف گروهی مردان بالاخره بعداز متلاشی شدن قبایل، وبه وجود امدن دین ومذهب که مردم برای خود نظر به شرایط از حیوانات الی درخت تان، میوها وپرنده گان وستاره ها و ذرات مایع ومنجمند واتش افتاب وغیر ه را خدا خود میشمردند؛ و زمانیکه انسان بسوی پرستشی اجناس سماوی شدند، زمین را «ماربزرگ» می نامیدند. این امر نزدیک است به "ماتریال " و "مادر " به زبان انگلیسی. به این رو قبایل عشتر وکوبله، دمتروکوس، ارودیته وونوس دریونان قدیم

 

 باستان مجسم الاهه قدیمی زمین به شما می روند، که اینها همه باراوری خودرا به زمین داده اند وسبب خیروبرکت شده اند. هرانچه درمورد زاده شدن ومرگ وبازگشت این الاهگان دراساطیر گفته می شود، همه رمزها واموزشهای است برای خلق و وازبین رفتن گیاه ها وبعدازمدتی دوباره سبز می شوندوتجدید حیات می کند. ماده بودن این خدایان نمونه از رابطه قدیمی است که میان کشاورزی وزن، در روزگاران دور وجود داشته است. اکثرن خدایان اولیه از جنس لطیف بوده‌اند وزمانیکه پدر شاهی روی کارامد خدایان نرینه جانشین کردید. در داستان بهشت وادم وحوا، نقش مار (از جنس زن بود) به حیث یک نمایشگر در رابطه به علاقه جنسی به عنوان اصل تمام بدیها اشکار میسازد که بیداری جنسی اغاز معرفت نیک وبد و روشن شدن فکر ادمی وازادی ادم از بهشت به سوی جهان میباشد که نقش حوا در این زمینه برجسته میباشد، چنانچه ملا های بی دانش ما برعکس انرا به خاطر ایجاد تعصب علیه زنان بخش وتبلیغ مینمایند. سپس درزمانیکه جادوگری وخداپرستی وروح پرستی به مرحله نهایی میر سد مردم برای فصل بهار، شاه وملکه یی انتخاب میکنند وان دو دریک محل اشکار باهم ازدواج میکنند. به این امید که مزارع پند بگیرند وشگوفه کنندوبارور شوند. دربعضی ازجاها اخص در مزارع برنج با زنان مردان همخوابگی می نمودند تا محصول فراوان به دست اید. این مردم ساده فکر میکردند که گیاهان هم نروماده دارند، باروری زمین را به بارور شدن زنان تشبیه می کردند. برعلاوه درسوریه مردم مانند سایر باشندگان شرق اسیا باراوری و فزونی زمین را به شکل نمونه درمادر بزرگ یا "الاهه یی ""مجسم میکردند که ارتباط جنسی وی با معشوقه اش سرمشق همه تولید مثل درزمین باشد. درزمان سلیمان شاهی یهودیان زنان درصورتی زنا کردن سنگسار میشدند، حود سیصد زن داشت! همچنان در کاروکسب و پیشه وری ازاد بودند زنان سوری، موایی ومدنی سایر زنان درزیر چادری به کار پیله وری و روسپیگری مصروف می بودند. " یعقوب برای راحیل خانم اش هفت سال خدمت کرد، وبه سبب محبتی که به وی داشت، درنظرش این روزهای چندی نه بوده وزود گذر بوده است ". درمیان یهودیان ارتباط مرد با زن برای ازدواج نسبت به هر ادیان دیگر ساده بود. بعضن زنا شویی از طریق خرید وفروش صورت میکرفت؛ چنانجه یعقوب لیئه وراحیل را با کار خود خریداری کرد و اسحاق رفقه را به خیمه مادر خود سارا بیاورد واورا به زنی گرفته دل براوبست. با رشد تمدن جهانی وعلم وهنر وزیبای شناسی نطریه مردها نسبت به زنان تغیر کرده وروحیه نسبتأ انسانی وبشری گرفت مردمان اولیه احساس زیبای زنان درمیان شان رشد نه کرده بود وانرا درک نمی کردند زیر از زمانی که شخصی شهوت جنسی را احساس میکرد تاوقتی که این اخساس را مرفوع می کرده وقتی کمی را دربر میگرفت به این جهت فکروخیال برای وی فرصتی مساعد نمیشد که برای موضع دلخواهی خود چیزی اضافه کند. چنانچه از یکی ازروسای قبایل سرخ پوستان امریکایی پرسیدند:«که کدام زنان اوزیباتر است، عذر خواست وگفت که هرگز در این فکر نکرده است، وحکمیانه بر گفته خود افزود: چهره های انان ممکن است زیباتر زشت ترباشد ولی از لحاظ دیگر همهء زنان یکسان هستند». براین اساس به گمان اغلب لباس پوشیدن درابتدا برای زینت وزیبایی برای زن ومرد بوده باشد ویاهم برای ان بوده که تا از ارتباط جنسی جلوگیری شودنه برای دفع سرما ویا پوشیدن عورت شان. چنانچه داروین به خاطر سرما، ترحمی به یکی از قوم فوئچینان میکند، چنین شرح میدهد:«من به این مرد لباس پنبه یی سرخ رنگی را به اودادم، ان مرد لباس را پاره پاره وهر پاره را به یکی از یاران خود بخشید وهمه بان زن ومرد خودرا زینت کردند»، به گفته کوک «این مردم از برهنه بودن کمال خرسندی را دارند وهمه در فکر زیبایی هستند» همچنین زنان قبیله یی در اورنیوکو «ازلباس پوشیدن عار دارند» چنانچه درمورد مردم برازیل قدیم مولفان می نویسند:«معمولان همه برهنه به سر می برند وبرگفته خود شان، بعضی از انان اینک لباس می پوشند، ولی این پوشیدن بیشتر از لحاط جلفی است وازان جهت که مجبورند این کار را بکنند، نه از ان جهت که بخواهند خودرا بپوشانند وستر عورت کنند... به همین جهت هر وقت از محل خود خارج میشوند، لباسی که می پوشند فقط تا زیر شکمشان را می پوشاند، وباقی لباسهای را درکوخ خود می گذارند، بعضی از انها عرقچینی نیز بر سر خود می نهند.»

 

زیبای ومحیط زندگی طاقت فرسا باعث شد که زن ومرد خودرا بپوشانند.

 

 

 

زن درزمان سومریها است که کناربودن مردان درمعابد ومدرسه با کاهنان پسران ودختران خط نویسی وحساب را می اموختند. نشان میدهند واصول نیکوکاری ووطن پرستی را تقویت می کردند. همچنان از دعا یکه گودا دربرابر " با ئو الاهه " نگاهبانی شهر لاکاس از وی به نام ملکه نابرده شده است، درشعری چنین یادکرده است «ای ملکه من، که شهر لاگاس را ساخته یی، ملتی که نظر عنایت به سوی انان داری عزت وقدرت یافته اند،...».

 

زنان ودختران سومر در این زمان وابسته به معبد بودند، بعضی ازانان خدمتگزار وپارهِ دیگر همسر خدیان ویا جانشینان ونمایندگان برحق ایشان بر روی کره زمین محسوب میشدند ودراین نوع خدمگذاری هیچ گونه عیب وننگ عاری تصور نه می کردند. چناچه زمانی پدران برای ورود دختری های خود به معابد که غرض انجام وظیفه مقدس پذیرفته میشدند، جشن برپا میکردند ودراین جشن قربانی میکردند وجهیزی همرای وی به معبد می فرستاد.

 

زنان در تمدن‌های مختلفی اولیه بشری مقام مختلف وپیچیدعه یی داشتند رسم عرف وعادت با قوانین فراوان عملی میشد، از جمله جهیزی که دختر از خانه پدر خود با خود به خانه شوهر می برد کاملن به زن تعلق داشت. وازاین حق شوهر خودرا هم شریک میساخت. حق بالا فرزندان میان مرد وزن مساوی بود وحق تعیین وارث به اوتعلق داشت. زن درغیاب درمزرعه وخانه را اداره میکرد زن حق داشت مستقل از شوهر بازرگانی نمایند وغلام خودرا ازادکند ویا نگاه دارد. بادرنظرداشت شرایط ناهنجار انسانی و سنت وقوانین وحشیانه تمدن‌های عقب مانده، دورانی هم وجود داشت که زنان به مانند مردن از حقوق مساوی نسبی برخوردار بودند. زن درزمان مادر سالاری عهده دار تربیه وپرورش اطفال خود بوده است نظم خانواده درابتدا به مادر تعلق میگرفت. تمام بیشبرد امور زندگی به عهده زن بود ومردان مصروف شکار وکشاورزی دربیرون خانه بودند. زنان درکنار خیمه کشاورزی هزاران هنر خانگی را ایجاد می کرد ه وپایه های صنعت را تشکیل داده است. از پنبه به گفته یونیان «درخت پشم» است، ریسمان وبعدن پارچه های مختلفی اختراع نموداند. زن بود که به احتمال قوی باعث ترقی فن دوخت ودوز ونساجی وکوزه گری سبد بافی ودرو گری وخانه سازی گردیده است. زن گاهی به مقام ملک میرسد. بادرنظرداشت این امر زنان طبقات اشراف وبلند زندگی خوب مرفه داشتند وزنانی بودند که پیچار ودرفقر زندگی میکردند.

 

تمندن مصر درپهلوی سایر شهکاریها تاریخی اش زنی بنام حتشپسوت است وداستان نخستین زن مشهور جهان میباشد. ویل برانت درکتاب تاریخ تمدن جهان چنیین تحریر نموده ا:"تحوطمس اول فرعون امپراتوری بزرگ مصر بعدازجنگکهای فراوان با پیروزی به پایتخت خود "طیوه " بازگشت. چون سی سال از دوران سلطنت و گذشت، دختر خود حتشپسوت را به عنوان شریک سلطنت برتخت نشانید. پس از تحوطمس اول شوهر وبرادرناتنی دخترش به اسم تحوطمس دوم، به سلنطت رسید ودربستر مرگ وصیت کرد که تحوطمس سوم، پسر غیر مشروع تحوطمس را پس ازوی به سلطنت بردارند، ولی حتشسپسوت این جوان را که بعدها ستاره اش بلندی گرفت، براند وخود به تنهایی به سلطنت پرداخت وثابت کرد که، جز اینکه زن است، هیچ گونه تفاوتی با شاهان ندارد». وی توانست با حضور یافتن درنزد مردم با لباس مردانه وبا ریش ساختکی بیاید وامرونهی کند. چون سنن مصر ایجاب میکرد که هرشاه مصری از پسر خدای امون ومردباشد؛ به این رواوخودرا مرد معرفی کرده بود. ووی به نام «اقای دو سرزمین» وپسر «خورشید» یاد می شد. موفقیتهای زیادی درعرصه های مختلفی برای مردم داشت صلح را تامین کردوارتباطات خودرا به ممالک جهان درافریقا وخاورمیانه رشد داده وتجارت را رونق داد. بیست دوسال سلطنت نمود.

 

در مصر باستان برادر و خواهر معنی عاشق ومعشوق را داشت وخواهران را به زنی میگرفتند وزن را خواهر صدا میکردند. درمصر باستان نظر به روایت ویل دورانت "... چنان به نظر میرسید که زندگی خانواده گی منظم بود واز لحاط اخلاقی وحدود تسلط افراد خانواده، یا انچه درمیان ملل متمدن این زمان وجود دارد اختلافی نداشته است. تا زمان انحطاط مصر طلاق بندرت اتفاق می افتاده است وهرگاه زن زنامی داده شوهر می توانسته است، بدون دادن حقی، اورا ازحانه خود بیرون کند ولی اگر جز در این صورت وی را طلاق می گفته، ناچار بوده است قسمت بزرگی از املاک خانواده را به وی وا گذارد ". ازدواج وابراز علاقمندی واظهار عشق وزنا شوئی حق اول از زنان بوده است. مصریها نسبت داشتن خون گرم درسن ده سالگی اماده ازدواج میشدند. پای کوبی ورقص توسط زنان عرفی درمصر رواج داشت. متاسفانه براساس عقاید افراطی دینی و مذهبی که وجود داشت درتمام تمدنها درغرب وشرق زیبا ترین زن را درراه خدایان خویش قربانی میکردند ویا به کاهنان معبد صدقه میدادند. پسران ودختران تا سیزده سالگی برهنه بودندوگوشواره وگردنبند با خود داشتند. مصریان هندیان وغیره اقوام درافریقا اسیا، اله تناسلی مرد وخودگاو را نسبت باراوری وقدرت نسل وباردار شدن می دانند، احترام ومقدس میشمارند واله تناسلی را همه ساله درمحافل دینی وجشنهای خویش ترسیم وانرا توسط زنان انتقال میدهند. خدایان بابل هم بنام الاهه " جنگ وعشق " بود واز طرف دیگر الاهه زنان بد کاره ومادران خانواده هردوبشمار رفته وخودرا به بنام " معشوقه مهربان " معرفی ساخته که به نامهای دوشیزه و "دوشیزه پاک " و "مادر پاکیزه " خطاب میکردند.

 

ویل برانت درتاریخ تمدن جهان بنابر داستانهای ایران باستان پیش از میلاد مسیح چنین تحریر کرده است:" چندقرن قبل از میلاد مسیح، پیامبری در "ایران ـ وئیجه "یعنی " وطن اراییها " ظهور کرده بود که مردم زمان اورا زره تو شتر «زردشت کنونی» می نامیدند. مطابیق روایات، تولد وی رنگ اسمانی داشت، وان چنان بود که فرشته ء نگاهبان وی به درون گیاه «هوماه» رفت، وبا شیره یی که ازان گرفته بود، به تن کاهنی که قربانی مقدس می کرد درامد؛ درهمین زمان شعاعی از جلال اسمانی به سینهء دختری فرود امد که نسبت عالی وشریف د اشت. ان کاهن را تزویچ کرد، و در زندان تنهای ایشان، یعنی فرشته وشعاع، درهم امیختند، وازان زردشت بوجود امد." در سرزمین ایران باستان برعلاوه زردشت بزرگترین خدایان مانند اناهیتا الاهه زمین وحاصلخیزبودند پرستش این خدایان چنان درنزد مردم شیرین بود که شیره مستی «هومه» را نوشیده باشند. درامپراتوریها ژاپان وچین در میان شان شش زن امپراتوربوده از جمله درقرن هشتم میلادی ملکه " کوکن "نام داشت. درچین پا های زنان را از طفلیت بسته میکردند که تا رشد نه کند و کوچک باقی بماند تا رفتاری خوبی مانندکبک نمایند. زنان یونان هییچ نوع پرده وحرم را نمی پذیرفتند، اکثرانها درخانه کار میکنند سبدو پارچه ها می بافند دراجتماعات ازادانه با مردان معاشرت میکنند. ودرمحافلهای هنری وغیره درصف اول میباشند. مردم کرت یونان وقتیکه برای خود خدا میسازند دراغاز انها را به شکل ز نان خود میسازند. در اسطورها یونانی امده است:"... چون رومته اتش را از خدایان دزدید، زئوس سخت به خشم افتاد وخدایان را به افرینش زن واداشت تاتحفهای به انسان بدهد. بعدن پاندروا خدای زیبای زن خلق شد. ویل برانت درمورد خدایان یونان چنین گفته است:" بیشتر خدایان یونانی به جای اسمان درزمین سکونت داستند. زمین نیز دراغاز خدایی بود به نام «گه» یا «گایا» این خدا که مادری شکیبا وبخشنده به شمار میرفت، براثر هم اغوشی با اورانوس (اسمان) حامله شد. زنان برعلاوهء کسب خدایی، زنانی فیلسوف وماهرودانشمندبود ند، در درشهر اتن درزمان حکمروانی پریکلس فرمانده ماهر و عدالتخواه وازادی پسند، زنی داشت ازاد بنام " اسپا سیا " که در شخصیت سازی پریکلس به حیث سیاستمدار قوی و درفشدار ازادی دراتن نقش داشت و در نظر وی شان منزلتی عطیم داشته است، وی فیلسوف بود. چنانچه ویل دورانت میگوید:«هنگاکی که اسپاسیا در حدود سال 450 ق م، وارد اتن شد مدرسهای برای تعلیم فلسفه ومعانی بیان تاسیس وزنان را دلیرانه به شرکت درامور اجتماعی وتحصیل علوم عالیه تشویق کرد. دختران بسیار ازخانواده های شریف به مدرسه اوامدند وشوهرانی چند زنان را برای کسب علوم به نزد وی بردند. مردان نیز درمجالس او حاضر میشدند وپریکلس وسقراط وشاید اناکساگوراس؛ اوریپید، الکیبیان وقدیاس ازان جمله بودند».

 

همچنان دراواخر قرن چهارم ق م، نهضت برای ازاد ساختن زنان تشکیل شد. واور یپید فیلسوف با دید محافظه کارانه خود ازتعادل حقوق زنان دفاع کرد. طوریکه درنمایشنامه لوسیسترا، اثر اریستوفان کلئونیا میگوید:«از ما زنان چه کارمعقولی ساخته است تنها کاری که ازما برمیآید ان است که بارنگ وروغنهای که برگونه ها ولبان خود مالیده ایم وبا جامه های نازک وسایر معلقات ان گرد هم بنشینیم». ازان زمان ببعد سهم زنان درفعالیتهای هنری بیشتر شده که باعث ازبین رفتن انزوایی زنان که دامنگیر شان بود گردید.

 

هرانچه در بالا ازان تذکار یافت سرگذشت غمناگ وخوب زنان، در لابلای تاریخ بود، که از کوره های اتش سوزان حاکمیت مردسالاری عبور کرده، وخودرا به سرمنزل ازادی و کسب حقوق انسانی خود درپهلوی مردان که اهسته اهسته اوج میگرفت، که بعداز انقلاب کبیر فرانسه و رنسانس دراروپای موفقیتهای بی شماری بدست اوردند، قرار گرفتند. در این امر شخصیتهای فداکار تاریخ درگوشه وکنار جهان بوجود امدند، که نهضت بزرگ زنان را پایه گذاری وبرای اعاده حقوق شان درفش مبارزه عدالتخواهانه را به اهتزاز دراوردند. به اثر تلاشهای جنبشهای کارگری ومدنی بود که زنان قهرمان درپهلوی مردان به مبارزه به پا خیسته ودراین امر تا سرحد فداکاری وجانثاری دریغ نه ورزیده اند، که نمونه بزرگ ان هشتم مارچ است که همه ساله ازطرف سازمانهای اجتماعی واحزاب ونیروهای ملی مترقی درجهان به مثابه روز زن برگزار مینمایند. در این روز از خاطره ومباررهء قهرمانانه یی زنان کارگرِان کارخانهء نساجی در شهر نیویورک که بتاریخ 8 مارچ 1875 به خاطر تقلیل ساعات کار به ده ساعت وپائین بودن دستمزدشان به اعتراض و اعتصاب درپهلوی مردان بیرق عدالتخواهی را علیه دژ استثمار سرمایداری و ظلم واستبداد جنسی و طبقاتی درجهان بلند نموده بوداند، تجلیل به عمل اورده میشود. در این روز صدها زن ومرد به اثر مداخله پولیس به خاطرسرکوب جنبش به قتل رسیده ویا به زندانها های مخوف ومهیب نظام استبدادی انداخته شد اند.

 

این روز (8 مارچ) را کلاراتسکین زن سوسیالیست از حزب سوسیال دموکرات المان زنی قهرمان انقلابی ناجی ازادی وبرابر زنان درسال 1910 درکنگره بین المللی سوسیالیستها به مثابه روزبین لمللی جهانی زنان پیشنهاد میکندو کنگره انر را تصویب مینماید.

 

سرنوشت زنا ن افغانستان به مانند زنان قرنها ی متحجر وسایر تمدن‌های عقب مانده که ازان دربالا تذکار یافت برعلاوی مدنیت مترقی زمان فعلی یک گام از مدنیت ویا تمدن کهنه گذشته دور نیستند. هنوزهم ازادی واقعی زنان کشورما مطابق ارزشهای مدنی اعیار نشده وقوانین ترس ورعب مردسالاری بر شالوده یی نصوص دین ومذهب درکشورما جریان دارد، و نمی توانندمانند سایر کشورهای سکولار درانتخاب همسر ورفتن به دانشگاه وامورات بیرون ازخانه بدون اجازه مرد خانه خویش تصمیم بگیرند. تنها در زمانی حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود که بادرنظر داشت سنت ورسم رواج جامعه بازهم زنان ازادانه در موسسات ومدنی واموزشی میرفتند ومانند مردان ازحقوق مساوی برخوردار بودند، برای اینکه از طرف حزب ودولت ونهضت زنان پشتبانی واز حقوق انها دفاع میکردید؛ اما با امدن جهادیون وبالخصوص طالبان سرنوشت زنان به مانند زنان قبل تاریخ غم انگیزشده ودوباره درکنج خانه و دراحاشه کشانیده شدند؛ حق ازادی بیان ورفتن به مدرسه ودانشگاه را نه داشتند ومانند برده زندگی میکردند. شوربختانه در این اواخر بازهم سرنوشت مردم کشورما اخص زنان، زیر سایه چتر صلح پوشالی با میانجگری نیروهای تحجر گرایی عربی میان امریکا و دژخیمان خون اشام ضد کرامت انسانی طالبان، بدون اشتراک دولت اسلامی افغانستان ویا نماینده گان مردم افغانستان و نهادهای صلح، و دور از چشمان انها پنهانی در دوحه مرکز قطر سازمان داده شده، جریان دارد. یک هفته واندی ازان نشست سپری میشود، هنوزهم جزیات ان هویدا نه شده وبه توافق کامل نه رسیده اند؛ همه رایزنی ها وشرایط صلح در این مذاکرات به طور سری بدون درجریان گذاشتن مردم افغانستان ادامه دارد. به این رو یک وضع نارام روحی وارعاب نظر به تجارب خطرناک د دمناشانه حاکمیت قبلی طالبان دراذهان مردم بالخصوص دختران وزنان کشور ما خطور مینمایند، وبه اینده خود نگران هستند که مباد بازهم به مانند گذشته، همه حقوق شان پایمال ودر کنج منزل به حاشیه کشانیده شوند. مبادا تاریخ دوباره تراژیدی عمل نماید. ووطن مابازهم به ماتم سرای تبدیل شود. براین اساس تشکل جبهه واحد همگانی ملی از همه اقشار وطن برای جلوگیری ازایجادهرنوع دولت فرمایشی وپوشالی طالبانی ضرورت زمان وندای مادر وطن میباشد. تاصدای خودرا به گوش جهانیان برسانند، و یک صلح عادلانه وباوقار که احترام به ازرشهای مدنی ودستاوردهای انها درطول هجده سال داشته باشد، بوجوداید. این ارزشها ازبین نه رود واستوار باقی بماند و تضمین معتبر بین المللی در این مورد داده شود، که زنان با خاطر جمع مطابق به روال فعلی به زندگی خویش را بدون ظلم واستبداد مردسالارانه پیش ببرند. َ

 

علی رستمی هفت مارچ 2019