انفجارات و حملات تروریستی پاریس در ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵ در تاریخ خونین اروپا بعد از جنگ دوم جهانی ثبت شد. جهان غرب به لرزه آمد، محلات و بناهای مشهور در جهان با سه رنگ بیرق فرانسه چراغان شدند، میلیون‌ها انسان با قلب‌های خونین‌شان فوتوهای‌شان را نیز به‌عنوان انزجار و نفرت در برابر تروریزم و همدردی با قربانیان پاریس سه رنگ ساختند. من فوتوهای هموطنان با قلب و باعاطفه (خود قربانی تروریزم) خود را نیز در صفحات فیسبوک دیدم که با تروریزم در فرانسه عین احساس عاطفی و بشری خود را بیان نمودند. من هم خواستم یکباری دو فوتوی متفاوت خود را، یکی با سه رنگ بیرق فرانسه و دیگرش با سه رنگ بیرق افغانستان به‌عنوان غم شریکی و انزجار در برابر اعمال داعشیان بی‌رحم بگذارم. در برابر داعشیانی که نمی‌توان نام انسان را به چنین قساوت و خصلت حیوانی بالای‌شان گذاشت، آنانی که هفت هموطن من را نیز در هفته پیش گلو بریدند و در میان دختر زیباروی خورد سال را که هنوز باید یک طفل می‌بود و هنوز حق داشت تا از بازی طفلانه‌اش لذت می‌برد، نیز سر بریدند. هر باری که به فوتوی این طفل معصوم دیدم بار جلو اشکم را نتوانستم بگیرم.

اکنون عین داعشی، عین عمل قساوت و حیوانی‌اش را در پاریس انجام می‌دهد. این عمل بربری در پاریس باید جهان را تکان می‌داد که هنوز با گلو بریدن هفت هموطن من در کشور قربانی تروریزم سازمان داده‌شده، توسط داعشیان فرستاده‌شده تکان نخورده بود و حتی آب از آب چندان تکان نخورده بود.

وقتی به تبارز احساسات مردم جهان دیدم که همه در شهرها جمع شدند و گل گذاشتند، ولی در کشور من تظاهرات خیابانی صدهزارنفری دستگاه حکومت را لرزاند. یک حرکت بزرگ مدنی که بی پیشینه بود. تظاهرکننده‌گان با خواست‌های مدنی و عدالتمندانه کابل را به شور آوردند. همه انسان‌های وطنخواه و عدالت‌خواه گفتند که «ما به خاطر ابراز نفرت بر تروریستان و تقبیح این فاجعه و عمل حیوانی در برابر هزاره‌های ما، ما هم امروز هزاره هستیم.»

من خود را شریک غم هر دو، هموطن هزاره من و قربانیان پاریس میدانم. ولی خواستم یکبار جلو اشک‌هایم را بگیرم و احساساتم را لحظه کنار گذارم و عقده گلو را فروبرم، به چیزی دیگر بیاندیشم که چه باید کرد، آیا می‌توانم آرزوها و آنچه ممکن و در توان است به توانائی دیگران گره زنم و بگویم که:

واقعه فرانسه تکرار عین جنایات ضد انسان و انسانیت است که روزانه در افغانستان، عراق و سوریه واقع می‌گردند. در جای یزیدی‌ها را قتل‌عام می‌کنند و در جای دیگر هزاره هموطن مرا. در جای با سرهای بریده‌شده فوتبال می‌کنند و در وطن من سر اسیران جنگی را با وحشت غیرقابل‌تصور می‌برند.

چه تفاوتی است بین این و آن جنایات. خواست من این است که شعارهای ضد تروریزم در فرانسه با اضافت افغانستان، عراق و سوریه یکجا گردند و نشان داده شود که این انسان و آن انسان هر دو مظلوم و قربانی تروریزم سازمان‌یافته‌اند.

از ۵۰۰۰۰ داعشی که در عراق و سوریه می‌جنگند، می‌کشند و سر می‌برند و حتی یک دختر را به یک قطی سگرت تبادله می‌کنند، بیش از نصف آن خارجی‌ها و حدود ۲۴۰۰۰ آن از کشورهای مختلفه غربی‌اند که به مهارت‌های جنگی در آنجاها جنگ می‌کنند.

فرانسه این عمل ترور را اقدام جنگی تلقی نمود. خوف دارم که حادثه ۹/۱۱ نیویارک با عین عواقب بعدی آن یکبار دیگر تکرار و عامل یک بی‌ثباتی و سلب بیشتر حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشورهای مانند سوریه و عراق گردد. دولت فرانسه که یکی از کمک کننده‌گان تروریستان در سوریه و کمک کننده‌گان گروه‌های تندرو اسلامی سال‌های دهه هشتاد در افغانستان بود، اکنون حرف از یک جنگ وسیع تحت نام (قلع‌وقمع داعش) در داخل عراق و سوریه میزند. با چنین یک تک‌روی نظامی عواقب ثبات منطقه و شیوع تروریزم بیشتر خواهد بود. تشویش دارم که نشود کشور سوریه با یک هدف قبلاٌ تنظیم شده به سه یا چهار قسمت تقسیم گردد و سرنوشت تقسیم برلین بعد از جنگ دوم جهانی در آنجا تکرار گردد. اینان که تروریست آفریدند، کمک کردند، سلاح مدرن دادند، همچنان همه آن تروریستان یکبار در جنگ در سوریه اشتراک نمودند و مرتکب جنایات شدید جنگی و ضد بشری شدند، بعد از بازگشت‌شان در آغوش مصونیت گرفتند، حاضر به اعتراف اشتباه شان نیستند و نخواهند گفت که «ما کشت خود را خود درو می‌کنیم». اگر تونی بلر انگلیسی بعد از ۱۲ سال در مورد عراق اشتباه خود را بیان می‌کند، جز یک مکر و تکرار شیوه آمریکائی – انگلیسی گریز از انجام یک جرم نیست که پلان شده و مطابق اهداف دورنمایی اشتراتیژیک شان بوده است. او گستاخانه خاک در چشم جهانیان میزند.

برای مبارزه قاطع، هدفمندانه و عملی علیه تروریزم چه ضرور است و کدام راه‌ها می‌توانند مؤثر باشند:

سازماندهی عملیات مشترک نظامی بر ضد داعش، طالبان، القاعده (در حال شکل‌گیری مجدد در افغانستان) و جبعه النصره با اشتراک نیروهای نظامی دول بزرگ مانند آمریکا، روسیه، چین، فرانسه، انگلستان، آسترالیا، کانادا و تعداد از کشورهای دیگر تحت رهبری مستقیم ملل متحد و ایجاد یک کمیسیون نظامی (مرکز قوماندانی مشترک) متشکل از نظامیان برجسته این کشورها در یک کوردینیشن که «به‌صورت قطعی» خارج از اداره، قومانده و رهبری ناتو.

این عملیات همگون در سه کشور عراق، سوریه و افغانستان آغاز و اجرا گردند.

دول ژاندارم و تنظیم کننده گان کمک‌های نظامی، تسلیحاتی و پولی به گروه‌های تروریستی (قطر، پاکستان، عربستان سعودی، ترکیه، امارات متحده و اسرائیل) در صورت ادامه کمک تحت فشار و تهدید توسط این کمیسیون قرار گیرند.

دول غربی با صداقت و به هدف مبارزه قاطع بر ضد تروریزم به کمک و فرصت و میدان دادن بیشتر به شکل‌گیری و مراکز جلب و جذب جوانان به ایده‌های تروریستی و بنیادگرائی داعشی در مساجد که بیشتر در کانادا، آلمان و فرانسه خطرناک‌ترین‌ها اند، خاتمه دهند.

در افغانستان:

دولت افغانستان موضع دوگانه و دهان پر آب خود را کنار گذارد. با قاطعیت و شجاعت هدف و شیوه مبارزه با تروریزم توسط آمریکا، انگلستان و دیگر کشورهای ناتو را با دول شان مطرح و وضاحت گیرند که آن‌ها بالاخره چه می‌خواهند و چگونه باید به تعهدات شان وفا نمایند، نه اینکه باسیاست‌های دوگانه و ستریو تیپ شان طرف‌های درگیر را در یک جنگ طولانی و فرسایشی نگهدارند و در پی اهداف استراتیژیک خود باشند. دولت افغانستان باید موقف خود را در برابر این دول روشن سازد. باید این مساٌله مورد بحث پارلمان افغانستان نیز قرار گیرد.

نیروهای سیاسی، احزاب سیاسی، نهادهای مدنی و مدافع حقوق و عدالت باید با در نظر داشت استفاده از حقوق مشروع و شهروندی‌شان بر دولت پسیف و دهان پر آب کنونی فشار وارد نمایند تا موقف خود را در برابر خارجی‌ها و بر مبنای منافع علیای افغانستان روشن نماید و با اتخاذ یک سیاست مستقل و آبرومندانه وارد میدان عمل گردد.

متاٌسفانه تعداد زیاد احزاب سیاسی در انجماد فکری قرار دارند و در برابر قضایای گرم و داغ سیاسی کشور در حالت پسیف و محافظه‌کارانه برخورد دارند و در برآمده‌ای رسانه یی از تبارز موقف اپوزیسیونی خویش در ترس و واهمه اند.

من تدویر یک کنفرانس بزرگ متشکل از احزاب سیاسی را روی سه هدف در مقطع کنونی ضروری میدانم: اولاٌ پیرامون موقف مسئولانه دولت و ناتو (عمدتاٌ آمریکا و انگلستان) در برابر هراس افگنی طالبان و داعش در افغانستان. (آقای عبدلله عبدلله با اشتباه بزرگ و نتیجه‌گیری ناسنجیده گفته آمریکائیان را تکرار می‌کند که گویا داعش در افغانستان یک تهدید است ولی خطر بزرگ نیست. این آقای دست زیر آلاشه نشسته هنوز در خواب بچه گی است و خود را از سیاست پسیف سمبولیک بیرون نساخته است. او به سربریدن‌ها توجه ندارد، به کشتن موسفیدان در جلال‌آباد و ارزگان نمی‌بیند و جهان را از موقف مرغابی بودن خود می‌بیند که آب تا بند پایش است). دوم پیرامون موقف واضح و روشن دولت افغانستان در برابر پاکستان. سناتور پاکستانی به‌حق گفته است که طالبان دشمنان پاکستان نیستند. این تکرار عین پیام برای سومین بار است که مقامات پاکستانی عین موضوع را روشن بیان می‌کنند، ما چه امیدی دیگر از نقش پاکستان برای آوردن صلح و کوشش برای مذاکرات با طالبان داشته باشیم؟ دولت باید در روابط اش با پاکستان و سطح روابط دیپلوماتیک اش تجدیدنظر نماید.

سوم، پیرامون اینکه دولت باید تحت فشار قرار گیرد تا موضوع انتقال داعشیان از پاکستان به داخل افغانستان و انتقال داعشیان - طالبان اوزبک و تاجیک توسط بس‌ها و هلیکوپتر تا به داخل و متعاقباٌ به شمال کشور به ملت توضیح دهد.

روشنفکران ما باید در درد آلام و قربانی شدن هموطنان توسط تروریستان اگر هزاره قربانی می‌شود، باید لحظه هزار بود، اگر هموطن ما در بازار پکتیکا و میدان ورزشی پکتیا قربانی ترور می‌شوند، باید لحظه پشتون بود و اگر سربازان تاجیک در بدخشان سربریده می‌شوند، باید لحظه تاجیک و درد و غم شان را حس نمود و خود را یک لحظه در حالت آن‌ها قرار دهیم.

ما نباید از این بیش جرم ضد انسان و انسانیت طالب را و یا جرم گروه‌های غیرمسئول مربوط به تنظیم‌های جهادی سابق را که جنایت می‌آفرینند، به خاطر تاجیک بودن و پشتون بودن خود روپوش گزاریم، یکی را برائت دهیم بر دیگری رنگ قومی دهیم.

(ختم)