با درد و دریغ در این روزهای پسین، جنگ تباری دست سیاه و ننگینش را به دست جنگ‌های آدمکشانه داده و می‌خواهند تا ریشه و بیشه‌ای آرامش این سرزمین شگفت زده و جنگ زده را به‌سوی پرتگاه نابودی بکشانند.

 در دامن زدن این کشش‌های من وتو و گرایش‌های تباری در گام نخست بی‌سوادترین و واکنش‌ترین انسان‌ها دست داشتند، مگر در این روزها این آوازها از گلوهای روشنفکران روشنی ستیز و یخن قاق پوشان پخپلو نیز بر می‌آید.

  این گروه‌های لولُو (Lawlu) بجای اینکه آب دریای خرد سرد فرا تباری را بر هیزم و نفت نادان‌ها و جاهلان بریزند، در یک کاسه با آن‌ها چاینکی نفرت و خوره سیاه تبار گرایی را با لقمه‌های کته کته، بدون جویدن زهر و زقوم می‌کنند. برخی از این روشنگریزان سرخورده و پاچه گاو جویده با نشر نگارش‌های بی‌سر و دُم در تارنماها روزنامه‌ها الله و بلا را به گردن کشورهای بیگانه می‌اندازند و دولت تبارگرایی غنی و گروه مافیایی نادان او را بی‌گناه جلوه می‌دهند. از نگارش خامه‌ها و نام‌های این چپ اندیشان و راست اندیشان کجرو خود داری می‌شود.

 آیا رسالت و پیامبری یک روشنفکر خردورز و فراتبار در اوضاع کنونی همین است؟

 برای رسیدن به این پاسخ:

  نخست: نگاهی به تاریخچه تبارها در این سرزمین:

 به گفتاورد دانشمندان تبارهای پشتون و تاجک هردو از یک تبار «پانتیالویی» سر بیرون کرده‌اند، DNA  و گروه‌های خونی آن‌ها همگون و همسو و یکی بوده و از لحاظ تباری از یک ریشه و بیشه آب می‌خورند.

  طی سال‌های پسین این دو تبار به دو گروه جداگانه «تاهیپه گنه» یعنی تاجک و یا فارس و دیگری «افپانتیا گنه» یعنی افغانها (پسان‌ها پشتون‌ها) شکل گرفتند. در طول تاریخ این دو تبار هیچ‌گاهی از همدیگر جدا نبوده‌اند، ازدواج‌ها، تغییر هویت‌ها (هزارها تاجک به‌مرور زمان بنا بر نزدیکی با افغان‌ها یا پشتون‌ها هویت تباری‌شان را پشتون ساخته‌اند): مانند نزدیک به ۹۰ در صد مردم استان لغمان به گفتاورد تاریخ خط نوشته‌های افغانستان و بر بنیاد نامه‌های نایب امین الله خان لوگری و عبدالله خان اچکزی و نامه‌های امیر دوست محمد خان با وزیر محمد اکبر خان تاجک بودند، که طی صد سال پسین پشتون شده‌اند، و یا هزارها پشتون بنا بر نزدیکی با فارسیوان ها یا تاجک‌ها به‌مرور زمان زبان و هویت تباری‌شان تاجک شده‌اند، مانند: به گفتاورد تزک بابر هزارها خانواده جابجا شده در کابل از دوران امیر بابر گورگانی هویت تباری‌شان تغییر خورده است.

 نظام زبانی و ساختار گفتاری‌شان آن‌قدر با هم نزدیک‌اند، که نمی‌توان یکی را از دیگر جدا کرد.

 به این چم یا معنی که این «فرگست» یا تحول به‌مرور زمان و بدون خواست و به گونه‌ای گیتایی انجام شده است.

 گهنامه یا تاریخ گواهی می‌دهد، که در دوران اعلیحضرت احمد شاه درانی، تیمور شاه، و همه شاهان سدوزایی و محمد زایی دشواری گرایش تباری به دیده نمی‌آید، یعنی آن‌ها انسان‌های تبار اندیش نبودند و به این گرایش‌ها تمایل نداشتند.

  در دوران اعلیحضرت امیر امان الله خان غازی درست دورانی که پدر ژورنالیسم افغانستان محمود طرزی با انور پاشا از ترکیه به افغانستان آمد و اندیشه‌های پان‌ترکیسم اتاترک را با خود ارمغان آورد گرایش‌های تباری نیز در این کشور جوانه زد.

 در دوران پادشاهی خانواده مصاحب که این گرایش‌ها ادامه یافت، فرایند نفرت و انزجار نیز جان گرفت. مردم و عوام‌الناس بدون درک نیت دولت در زمینه رشد زبان پشتو، کورس‌های زبان پشتو را بایکوت کردند. آواز خوانان زبان پشتو را ازیت می‌کردند و یک موج بی‌هدف نفرت و انزجار در همبودگاه جوانه زد.

 دولت پس از اینکه به این مهم پی برد، گذاشت تا جامعه خودش به گونه‌ای عادی سیر زیستگاهی خود را بپیماید. کورس‌های جبری زبان پشتو توقف و اجراات دولت کمافی السابق به زبان فارسی انجام شد.

 در دوران ریاست جمهوری که به مسأله پان افغانیزم و رویکرد به مسأله پشتونستان دوباره اوج گرفت، دولت نیز به این گرایش‌ها پیوست، مگر به هیچ‌وجه محسوس و متبارز نبود.

 طی سال‌های آغازین رویدادهای هفت ثور که دولت دوباره به مسایل تباری و زبانی رویکرد کرد، واکنش‌های گوناگونی در همزیستگاه پدیدار شد.

 پس از رویداد ششم جدی ودر دهه‌ای هشتاد که دولت خود را به حل مسایل تباری و زبانی از طریق اشتراک داوطلبانه مردم و با رویکرد به مسایل علمی حل مسایل تباری موظف می‌دانست، دشواری‌های تبار گرایی طی مدت ده سال فروکش نمود، نه تنها به رشد فرهنگ و زبان پشتو رویکرد دانشمندانه گردید، بلکه برای نخستین بار در کشور به زبان‌های فارسی، ازبکی، ترکمنی، بلوچی، پشه‌یی و دیگر زبان‌ها نیز رویکرد صورت گرفت. برای نخستین بار در کشور نخست وزیر از تبار هزاره و وزیران از دیگر تبارها گزیده شدند. به زبان‌های واخانی، خواهانی، شغنانی، نورستانی، پشه‌یی که در حال نابودی بودند، رویکرد صورت گرفت.

 در آن زمان صدها هزار پشتون، تاجک، ازبک، هزاره، ترکمن، بلوچ و نورستانی در کنار هم برای دفاع از آرامش مردم تلاش می‌کردند. گرایش‌های تباری، تفوق طلبی قومی وجود نداشت، گمارش کادرها بر اساس نومینکلاتور های علمی انجام می‌شد، و اغلب کادرهای دولتی نمی‌دانست که به کدام ملیت تعلق دارند.

 مگر پس از سال‌های پیروزی مجاهدان، که احزاب سیاسی‌شان بر بنیاد گرایش‌های تباری ساخته شده بودند، چنانی که حزب وحدت از اغلب هزاره‌ها، حزب جمعیت اسلامی از اغلب تاجک‌ها، حزب اسلامی از اغلب پشتون‌ها ساخته شده بودند، جنگ‌های تباری در پهلوی جنگ‌های سیاسی میان ساختارهای سیاسی تباری آغاز شد و آن گونه که پیداست، در جریان جنگ‌ها داخلی هزارها انسان بی‌گناه به خاطر وابسته گی های زبانی و تباری‌شان کشته شدند و از نوک پستان‌های زنان تسبیح ساخته بودند.

 کوبیدن میخ در فرق یکدیگر نیز در همین جنگ‌ها از یادگارهای زشت تاریخ اجتماعی کشور ما به شمار می‌رود.

 پس از رویکار آمدن طالبان که گرایش تباری و زبانی جای گرایش‌های دینی و اسلامی را گرفته بود، سخن به درازای تاریخ کشید.

 در دوران آمدن دولت‌های انتقالی، نیز بجای اینکه بالای گرایش‌های تباری خط بطلان می‌کشیدند، آن را با قلم توش رُوش و روشن‌تر ساختند، هم دولت موقت وهم دولت‌های دایمی بجای اینکه گمارش کادرها را بر بنیاد توانای و پارلمان را بر بنیاد احزاب پی ریزی می‌کردند، به گرایش‌های تباری و قومی چسپیدند و بنیاد و ساختار همزیستگاهی را به‌سوی پرتگاه کشانیدند.

 در فرایند این گرایش‌ها دشنام و توهین تبارها، دخالت در امور زبان‌ها توسط اشخاص غیرمسلکی و مسؤول موجب شد، تا مسایل قومی و تباری شدت بگیرد و امروز نه تنها در داخل کشور بلکه در بیرون از کشور نیز این بلای خانمان‌سوز نقل میدان خانواده‌ها گردد.

 هزارها تلاق و هزارها جنگ‌ودعوا در میان افغان‌های باشنده در خارج به خاطر همین شدت گرفتن مسایل قومی و زبانی روی داده است.

 در داخل کشور نیز این بلای خانمان‌سوز در تاروپود کشور لانه دوانیده است، نه تنها شیرازه‌ای ملی کشور را به خطر روبرو ساخته است، نسبت دشنام‌های بی مسؤولانه برخی جاهلان وبی خردان سیه اندیش و تبار گرا از رییس جمهور تا سرباز کشور بجای دفاع از حاکمیت ملی به حاکمیت تباری می‌اندیشند.

 طالبان و گروه‌های مسلح مخالف دولت نیز با استفاده از رگ خواب تبار گرایی و نفوذ در میان تبارهای دلخواه توانستند، تا مراکز اغلب ولسوالی ها یا شهرستان‌ها را بدست بگیرند، سربازان بجای اینکه از حاکمیت دولتی پاسداری کنند به مسایل تباری و قومی خویش می‌اندیشند.

  دوم: چه باید کرد تا این جدال‌ها به پایان برسد؟

 ضرب‌المثلی وجود دارد، که «بایسکل را نمی‌توان از سر اختراع کرد!»

 در مسایل تباری نیز نباید دست به ماجرا جویی‌های بچه‌گانه زد.

 تاریخ حل مسایل تباری نشان داده است؛ که تنها با اتحاد داوطلبانه ملیت‌ها در احترام به یکدیگر و رعایت یکدیگر می‌توان تا از اقطناب های تباری جلوگیر نمود. طی سال‌های دهه هشتاد سده‌ای پیشین و فراکرد های دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان می‌تواند به‌مثابه یک الگوی خوبی مورد اجراات قرار گیرد.

 نخستین مسأله ای که باید به آن رویکرد نمود، خلع سلاح رهبران پوشالی که زیر نام تبارها خود را به مقام و جایگاه رسانیده‌اند، می‌باشد. باید این رهبران پوشالی که نه به خاطر دانش و کارکرد، بلکه خود را در پشت مسایل تباری پنهان کرده‌اند، خلع سلاح شوند.

 دومین مسأله: تأمین دموکراسی، تأمین عدالت اجتماعی، مبارزه با فقر. دخالت نکردن در مسایل زبانی، مجازات اشخاص غیر مسؤول که به تبارها دشنام می‌دهند.

 سومین مسأله: توزیع شناسنامه‌های برقی بدون درج نام و هویت تبارها و یا و توزیع شناسنامه‌ها با ذکر هویت هر تبار، شامل: پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، پشه‌یی، نورستانی، و دیگر تبارها.

 تدویر لویه‌جرگه بر بنیاد توافق قبلی و تغییر سیستم ریاستی به صدارتی و تدویر انتخابات پارلمانی بر بنیاد احزاب سیاسی.

 سومین مسأله: به گزینش و گمارش کادرها نه بر بنیاد تباری و زبانی، بلکه بر بنیاد تخصصی و مسلکی رویکرد شود.

 با تغییرات فوق، نه تنها که همزیستگاه از گرایش‌های تباری روی گردان می‌شود، بلکه همه تبارها خود را در این جامعه مسؤول و پاسخگو می‌دانند و همزیستگاه به‌سوی همگرایی و همزیستی روی می‌آورد.

 در غیر آن باید منتظر بود تا این کشور به دو کشور و یا به چندین سرزمین خورد و کوچک تجزیه شود، آنگاه گناه این تجزیه بدوش تبارگرایان نکتایی پوش و لنگی بسر و یا پکول پوشان سرگردان خواهد بود.

 با درود ومهر