صرف نظر از اینکه مذاکرات و معاملات ... بین الطالبانی و الامریکایی و بین الافغانی ی بیرون افغانستانی هست نیست؛ خوب است خوب نیست؛ سرانجام خیری دارد ندارد و ... و... فقط بنابر بالا آمدن یک واژه پرسمانی و گفتمانی در آفاق و انفس؛ احساس وظیفه کردم تا چند سطری در باره تدارک نمایم و به عرض شنوندگان و خوانندگان و خواهندگان برسانم.

 خاصتاً گاهی که فضای ذهنی جامعه مشحون از پرسش و مسآله میشود؛ و بگو مگو هایی از هر دیدگاه طرح و همگانی میگردد شمولیت جستن به مناظرات؛ و نظر و دید و داوری پیش کشیدن توسعه می یابد. این امر در شعاعیکه انترنیت؛ سهولت ها میسر آورده است؛ شاید هیچ منکری نداشته باشد.

 آیا با آنکه در موضوع به وفور گفته و نوشته شده و منتشر و همگانی گردیده بازهم گفتن و نوشتن لزوم یا مؤثریت دارد؟

 بنده نخست به همه آنانیکه درین راستا اما و اگری کرده و فکر و نظر خویشتن را حتی به طریق یک کامینت؛ متبارز فرموده اند؛ شادباش میگویم. هیچ یک از آنها بیجا و بی ارزش نیستند و معهذا "تمام مطلب" و "ختم کلام" یا سخن آخر نیز نیستند و نمیتوانند بود. با اینکه (خدا یارشان!) خیلی ها چنین وانمود می فرمایند که نظر و نقد و نوشته و تآیید یا تردید شان «تمت بالخیر» انگاشته شود و دیگر دروازه بگو مگو بسته گردد!

 ببخشید که از مطلب اصلی به دور افتادیم. گپ بالای پرسمان و گفتمان «نظام اسلامی» بود که مخصوصاً پس از «بین الافغانی» اخیر در دوحهِ قطر؛ بیشتر جدی و چاق گردید. تا جاییکه مثلاً دکتور  عبالغفور آرزو؛ در مقالت غرای "قطعنامه نشست قطر، امارتی یا جمهوری اسلامی؟" نوشتند: «در قطعنامه ی دوحه هیچ اشارتی به جمهوریت نظام نشده است بل بافتار قطعنامه بیشتر با دیدگاه های معطوف به امارت اسلامی هماهنگ است.»

 http://afghanpaper.com/nbody.php?id=159423

 اینجانب مدعای اول و آخری نداشته و تنها تلاشی بر گشایش دیگر از صورت مساله و نگرشی آفاقی تر بر ریشه ها و بیشه های امر؛ اراده دارم . اتفاقاً جناب دکتور آرزو در نوشتار خویش خیلی؛ از «قرآن پژوهان» گفته اند و از دو نحله عمومی متقابل آنان که یکی «نظام اسلامی» را امر قدسی و الهی میدانند و دیگری؛ امری مدنی و زمینی و مردمانی... توجه فرمایید:

 «- برخی دیگر از قرآن پژوهان باور دارند که نظام سیاسی امری مدنی است. با این ضرباهنگ باور دارند که از متن مقدس نمی توان ساختار سیاسی استخراج کرد. ارزش های سرنوشت ساز و آخرت پرور در کلام مجید مبرهن است، اما ساختار سیاسی هرگز. چون قرآن کریم برای همه ی زمان ها است و فرایند تکامل اجتماعی امری متداوم و متغیّر، بنا بر این واقعیت خداوند بزرگ صلاحیت نظام سیاسی را به انسان تفویض کرده است. نظام شاهی، نظام مشروطه، جمهوری، نظام ریاستی، پارلمانی، فدرالی... برایند اراده ی انسان است که بنا بر بافتار اجتماعی گزینش می کنند. تاریخ اسلام نیز دال بر چنین فرایندی است. »

 درین راستا؛ مساله این است که:

  آیا قرآن پژوهانِ نخست بر این منطق و احتجاج و حکم و ارشاد متقاعد شده اند که دامان جدال (ای بسا خونچکان) جمع گردیده باشد؟ که نه و نه خیر و ابداً!

 پس؛ از غیر قرآن پژوهان و قران ناخوانان و قران نادانان قلدور و قهار و جبار و برعکس گنگس و گول و مقلد و چاپلوس و ابن الوقت و ذلیل و زبون ... انتظار؛ چی خواهد بود و چی میتواند باشد؟

 بگذریم!

 ستون فقرات و ای بسا تمامی اندامواره «نظام اسلامی» مگر چیست؟

 ـ "جمهوریت"؟!

 هرگز!

 ـ بیعت و بیعت و بیعت!!!!

 «بیعت» و کارکردهاى آن در عصر جاهلى و صدر اسلام

 نویسندگان: حمیدرضا مطهرى

 منبع: مجله تاریخ اسلام 1382 شماره 16

 چنانکه می بینید؛ انچه از این به بعد می آید؛ تحقیق و تتبعی است که من فقط تلخیص و تقدیم میکنم.

 درین اثر که از دست کم 54 مأخذ گرد آوری شده و به حد اقل 30 منبع معتبر شیعی و سنی منجمله قرآن کریم اتکا دارد؛ حدود و ثغور و پهنا و ژرفا و قدمت و قداست و... و... بیعت؛ آفتابی میگردد.

 " یکى از سنت‏هاى عصر جاهلى که مورد تأیید و استفاده‏ى اسلام قرار گرفت بیعت است.
شباهت‏ها و تفاوت‏هایى میان بیعت در عصر جاهلى و صدر اسلام وجود دارد. شباهت، بیش‏تر در شکل اجرا و برخى شرایط و خصوصیات و متولیان امر بیعت است؛ اما تفاوت مهم بیعت در عصر جاهلى با صدر اسلام، تفاوت کارکردى آن است که ریشه در نظام سیاسى و نوع حاکمیت موجود در آن دو عصر دارد....

 مفهوم بیعت
بیعت از ماده بیع (ب ـ ى ـ ع) و به معناى عهد و پیمان و پذیرش ریاست و حکومت کسى است.1 بیع به معناى خرید و فروش بین بایع و مشترى است بیعت نیز معامله‏اى است که بین بیعت کننده و بیعت شونده واقع مى‏شود. بیع و بیعة از حیث شکل ظاهرى هم یکسان‏اند. در عرب (جاهلی) رسم بود که هنگام خرید و فروش پس از تعیین ثمن و مثمن، براى قطعى شدن معامله، دست راست خود را به هم مى زدند و مى‏فشردند (مصافحه مى‏کردند)؛ این عمل در بستن پیمان هم به کار برده مى‏شد و به تدریج در هنگام انعقاد پیمان و انتخاب فرمانده جنگ و رییس قبیله و... همین عمل مرسوم شد و به هنگام بیعت دست راست خود را در دست حاکم یا رییس یا فرمانده جنگ و... مى‏گذاشتند و ابراز وفادارى مى‏کردند....

 کارکِرد بیعت در عصر جاهلى
بیعت داراى دو نوع کارکرد است: 1ـ تأکیدى به معناى پذیرش ریاست و حکومت و اعلام تعهد و وفادارى نسبت به شخص یا اشخاص. 2ـ انشایى به معناى اعطاى حاکمیت و ریاست (انتخاب رییس یا حاکم). اما پیش از پرداختن به نقش بیعت در عصر جاهلى، ناچاریم نگاهى به وضعیت سیاسى و اجتماعى این دوره‏ى شبه جزیره‏ى عربستان داشته باشیم و برخى سنت‏هاى آن را مورد بررسى قرار دهیم.
قدر مسلم این است که در حجاز آن روز، خصوصا مکه و اطراف آن، نه یک حکومت مرکزى به معناى امروزى وجود داشت و نه پادشاه و رییس که تابع و خدم و حشم داشته باشد و نه رییس واحدى؛ حتى حکومت‏هاى کوچک و پراکنده نیز وجود نداشت. مکه از تعدادى شعب تشکیل شده بود که هر شعبى مربوط به عشیره‏اى بود و امور هر شعب از قبیل اجراى قوانین و تأدیب متمرّدین و... بر عهده‏ى رؤساى آن، که همان اهل حل و عقد بودند قرار داشت.7
بنابراین، اساس زندگى جامعه‏ى عرب قبل از اسلام بر سازمان عشیره‏اى و قبیله‏اى استوار بود، به طورى که مى‏توان گفت بارزترین خصیصه‏ى عرب در این دوره نظام عشیره‏اى آن بود. تیره‏ها و قبایل بسیارى در سراسر شبه جزیره‏ى عربستان پراکنده بودند و تمام معیارها و افتخارات آنها بر اساس انتساب به قبیله بود. قیبله در واقع نوعى دولت کوچک در صحرا بود که همه‏ى ارکان یک دولت را، جز سرزمین محدود و ثابت، در اختیار داشت.8
هر قبیله براى خود مجلسى از شیوخ داشت که ریاست آن با شیخى بود که از میان خود انتخاب مى‏کردند و او را رییس یا شیخ یا امیر یا سید قبیله مى‏نامیدند که امور قبیله به دست او اداره مى‏شد و تصمیمات مختلف، مانند اعلان جنگ وصلح و... به عهده‏ى او بود؛ البته او نمى‏توانست استبداد به خرج دهد و قبل از صدور دستور در تصمیم‏گیرى‏هاى مهم، با اهل رأى و بزرگان قوم (کوچک خود) مشورت مى‏کرد.9
ریاست در میان قبایل عرب عصر جاهلى غالباً از طریق وراثت منتقل مى‏شد و پس از مرگ رییس قبیله، پسر بزرگ او (یا لایق‏ترین فرزند او ) جانشین پدر مى‏شد.10 البته در برخى موارد (مثلاً اگر رییس متوفى پسرى نداشت که جانشین او شود، یا این‏ که پسران او بر سر جانشینى او اختلاف مى‏کردند و احتمال از هم پاشیده شدن و از بین رفتن اصل قبیله وجود داشت) اهل حل و عقد با انتخاب بهترین و قوى‏ترین فرد از فرزندان رییسِ متوفى، یا با نصب مرد دیگرى از نزدیکان و اقوام او که سزاوار جانشینى بود، اختلاف را از بین مى‏بردند.11
خصیصه‏ى اصلى نظام قبیله‏اى، واژه‏اى به نام عصبیت بود؛ بدین معنا که عرب (جاهلی) بدون ملاحظه‏ى این‏ که  فردِ درگیر نزاع از قبیله‏ى او  ظالم است یا مظلوم، به دفاع از او برمى‏ خاست. نَسَب، پایه و اساس عصبیت را تشکیل مى‏داد و غالبا از طریق پدر بود.
عرب جاهلى نه تنها نسبت به قبیله و افراد آن، بلکه نسبت به سنت‏هاى موجود در جامعه و قبیله نیز تعصب نشان مى‏داد. برخى از این سنت‏ها شخص یا طایفه‏اى را جزء قبیله‏ى آنها مى‏کرد و برخى دیگر آنها را هم‏پیمان مى‏نمود و ... . در واقع تعصب نسبت به این سنت‏ها نیز همان تعصب قبیله‏اى بود که به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم.

 4. بیعت
اما یکى دیگر از سنت‏هاى عصر جاهلى که نقش بسیارمهمى در زندگى سیاسى اجتماعى آن روز عرب داشت و موضوع بحث حاضر است بیعت بود. بیعت یکى از سنت‏هاى مهم و، شاید بتوان گفت، مهم‏ترین سنت و قانون عصر جاهلى و وسیله‏ى انعقاد و امضاى دیگر سنن بود که به دوران اسلامى نیز منتقل شد و مورد تأیید دین اسلام هم قرار گرفت.
........... با توجه به این پیمان‏ها و بیعت‏هاى عصر جاهلیت و هم‏چنین، با توجه به بیعتى که قریش و کنانه با قصى بن کلاب (جد چند پُشت پیش محمد پیامبر اسلام) در هنگام اخراج خزاعه از مکه انجام دادند و بررسى یکایک آنها، متوجه مى‏شویم که در هیچ‏ کدام از آنها اصلاً بحث ریاست حکومت مطرح نیست تا بیعت براى انتخاب حاکم یا رییس باشد. حتى در مورد قصى نیز، مورد بیعت به خوبى در تاریخ مشخص و نمایان است و بر فرض که قصى بعدا حکومتى داشته و رییس مکه شده باشد23 باز هم دلیلى بر انشایى بودن بیعت او نیست، بلکه بیعت او پس از اعلام آمادگى قریش و کنانه براى یارى او صرفا براى تأکید بر این وفادارى بوده است.
بنابراین، بیعت در عصر جاهلى به هیچ وجه جنبه‏ى انشایى نداشت؛ یعنى براى اعطاى حکومت نبود بلکه صرفا تأکیدى براى تعهد و ابراز وفادارى بود.


 نقش بیعت در دوره‏ى اسلامى
براى تبیین معنا و نقش بیعت در این دوره نیز، باید نگاهى به نظام سیاسى در این دوره داشته باشیم.
پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله در سرزمین حجاز که تنها قدرت قبیله و تعصبات خشک قبیلگى در آن مطرح بود به رسالت مبعوث و بعد از سه سال دعوت مخفیانه، مأمور به علنى نمودن دعوت شدند. پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه ‏و‏آله از همان نخستین دعوت علنى که در میان خاندان خود داشت به فکر حکومتى فرا قبیله‏اى بود.24 این مسئله در بیعت‏هاى نخستین، به ویژه بیعت عقبه‏ى اول و دوم کاملاً مشهود است. در عقبه‏ى اول با مردم یثرب براى امورى بیعت مى‏کنند که با آن‏که سیاسى نیستند، برخى از موارد آن لزوم اطاعت از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله را بیان مى‏کند25 و در عقبه ثانى هم که بیعتى بر دفاع از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله و جنگ بود،26 نشان از توجه آن حضرت به امر حکومت دارد. اگر چه بیعت بر دفاع و جنگ در میان قبایل هم وجود داشت و ملازمه‏اى با حکومت نداشت ولى با توجه به این‏که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله در مدینه قبیله‏اى نداشت که ریاست آن را به عهده گیرد و در نظام قبیله‏اى هم قطعا هیچ قبیله‏اى ریاست فردى خارج از قبیله را قبول نمى‏کند، پس قطعا توجه پیامبر صلى‏الله‏علیه ‏و‏آله به یک نظام سیاسى فرا قبیله‏اى و همه‏گیر بود، امرى که بعدا موفق به آن گردید.

 با عنایت به توجه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله تشکیل حکومت فرا قبیله‏اى و انجام این امر در مدینه و با توجه به مفهوم بیعت که ذکر شد، سؤال این است که بیعت در عصر نبوى چه کارکردى داشت و به چه مفهومى به کار مى‏رفت؟ براى روشن شدن این سؤال لازم است ابتدا به منشأ مشروعیت حکومت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله اشاره کنیم.
با توجه به آیات قرآن کریم، حکومت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله از ناحیه‏ى خداوند به آن حضرت افاضه شده است. آیات قرآنى در این زمینه را مى‏توان به دو دسته تقسیم کرد:
الف) آیاتى که دلالت بر حاکمیت پیامبران الهى به طور عام دارد.27
ب) آیاتى که دلالت بر افاضه حکومت از طرف خداوند به پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دارند و مخصوص آن حضرت است.28
از مجموع آیات مورد نظر چنین استنباط مى‏شود که حکومت پیامبر صلى‏الله‏علیه ‏و‏آله امرى است که از طرف خداوند به ایشان تفویض شده و لزوم پیروى از آن حضرت، مستند به آیات الهى و دستور خداوندى است. پس از ذکر این نکته به مضامین بیعت‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله مى‏پردازیم.

 بیعت‏هاى عصر نبوى
الف) قبل از هجرت..............

 ب) از هجرت تا رحلت
موارد فوق، بیعت‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله قبل از هجرت بود. آن حضرت پس از هجرت نیز تا زمان رحلت، بیعت‏هایى با افراد و قبایل مختلف داشتند که از مهم‏ترین آنها مى‏توان به «بیعت رضوان» یا «بیعت شجره»، «بیعت النساء»(بیعت با زنان پس از فتح مکه) و «بیعت غدیر» اشاره کرد......
3.
بیعت غدیر:
یکى از وقایع انکارناپذیرى که وقوع آن به تواتر ثابت شده، واقعه‏ى غدیر خم است.
پیامبر صلى‏الله‏علیه ‏و‏آله در بازگشت از آخرین حج خود در محلى به نام غدیر خم توقف کردند و فرمودند: «کسانى که به جلو رفته‏اند برگردند و کسانى که عقب مانده‏اند زودتر برسند.» وقتى جمعیت در محل جمع شدند، پیامبر صلى‏الله‏علیه ‏و‏آله به نحوى که همه‏ى حاضران صداى آن حضرت را مى‏شنیدند، خطبه‏اى ایراد فرمودند و ضمن آن خبر از پایان عمر شریفشان دادند و پس از بیان حدیث ثقلین فرمودند: «خدا مولاى من و من سرپرست مؤمنانم.» سپس دست على علیه‏السلام را بالا بردند و فرمودند:« هر که من مولاى اویم این على مولاى اوست. خدایا، دوست بدار کسى را که او را دوست مى‏دارد و دشمن بدار دشمن او را.»46 بعد دستور دادند که اصحاب با على علیه‏السلام بیعت کنند و به آن حضرت تبریک بگویند. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله به ابوبکر و عمر فرمودند:  «با على علیه‏السلام به ولایت بعد از من بیعت کنید.» آنها سؤال کردند: آیا این امر از خدا و پیامبر صلى‏الله‏علیه ‏و‏آله است؟ پیامبر صلى‏الله‏علیه ‏و‏آله فرمود: «آیا امرى به این عظمت از طرف غیر خداوند است؟ بله امرى از خدا و رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله است.» سپس آنها بیعت کردند.47
طبق برخى از تفاسیر، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله بعد از دستور خداوند و ناز ل شدن آیه‏ى 67 سوره‏ى مائده، این کار را انجام دادند.48 خداوند مى فرماید:
«یا ایُّهَا الرَّسول بَلِّغ ما اُنزلَ اِلیکَ مِن رَبِّکَ وَ اَنْ لَمْ تَفْعَلْ فما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَ اللّه یَعْصِمُکَ من الناسِ، اِنَّ الله لا یَهدِى الْقومَ الْکافرینَ»؛
اى پیامبر آنچه از طرف پرودگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکنى رسالت او را انجام نداده‏اى خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمى‏کند.
علامه طباطبائى در تفسیر این آیه مى‏فرماید:
این حکم حکمى است که حایز کمال اهمیت است، به حدى که جا دارد رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله از مخالفت مردم با آن اندیشناک باشد و خداوند هم با وعده‏ى خود وى را دلگرم و مطمئن سازد. حکمى که از لحاظ اهمیت به درجه‏اى است که تبلیغ نشدن آن تبلیغ نشدن همه‏ى احکام دین است. این نشان مى‏دهد که رسول خدا صلى‏الله‏علیه ‏و‏آله از عدم پذیرش آن از سوى مردم ترسیده واندیشناک است، لذا در انتظار فرصت مناسب و محیط آرامى بود که بتواند مطلب را به عموم مسلمین ابلاغ کند و مسلمانان هم آن را بپذیرند.49
در این بیعت علاوه بر تأکید بر ابراز وفادارى نسبت به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله و دستور آن حضرت، تا حدودى کارکرد انشایى و اعطاى حکومت و ولایت نیز مشاهده مى‏شود، به ویژه در آن‏جا که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله دستور مى‏دهد «با على علیه‏السلام به ولایت بعد از من بیعت کنید».50

 

البته غیر از این موارد بیعت‏هاى دیگرى هم انجام گرفت که بر امورى مانند توحید و اقامه‏ى نماز و دادن زکات و امر به معروف و نهى از منکر و هجرت و جهاد و گفتن حق و اقامه‏ى آن بود.
با توجه به معناى لغوى و اصطلاحى بیعت و ادله‏ى حکومت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و هم‏چنین بررسى بیعت‏هاى آن حضرت، در مى‏یابیم که بیعت‏هاى عصر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله به حسب مورد و محلِ احتیاج تفاوت دارند، ولى نکته‏اى که در تمام این بیعت‏ها ملاحظه مى‏شود این است که در هیچ‏کدام از این موارد بیعتى که در محدوده‏ى قبیله و با رییس قبیله باشد نیست و در واقع حصار قبیله شکسته شده و بیعت، یک امر فراقبیله‏اى گردیده است.
نکته‏ى دومى که در این بیعت‏ها مى‏بینیم این است که غالبا جنبه‏ى تأکیدى دارند و به منظور تأکید عملى ایمان به آن حضرت و تعهد به لوازم آن بوده‏اند، ولى در برخى موارد کارکرد انشایى آن را نیز مشاهده مى‏کنیم؛ مثلاً در بیعت عقبه‏ى اول و دوم اگر صرفا با دید تاریخى (بدون مسائل اعتقادى) به آن نظر کنیم، مفهوم انشایى بیعت را ملاحظه مى‏کنیم؛ چرا که خوشحالى اولیه‏ى اهل یثرب از شنیدن خبر دعوت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله قبل از آن‏که به خاطر دست کشیدن از بت‏پرستى و روى آوردن به خداپرستى باشد، بیشتر به خاطر پیدا کردن یک شخص کاملاً بى‏طرف و بدون قبیله در یثرب بود که مى‏توانست فراتر از وابستگى هاى قبیله‏اى، ریاست یثرب را به عهده گیرد و بیعت آنان با رسول خدا و دعوت از آن حضرت براى هجرت به یثرب، در درجه‏ى اول بدین منظور بود.
شاید مهم‏ترین بیعت زمان پیامبر صلى‏الله‏علیه ‏و‏آله که کارکرد انشایى نیز در آن دیده مى‏شود، همان بیعت غدیر باشد؛ زیرا در آن مسئله‏ى اعطاى ولایت و سرپرستى مطرح است.
بیعت در عصر خلفا
تغییر عمده در نقش و کارکرد بیعت را در عصر خلفا و از نخستین روزهاى پس از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله مشاهده مى‏کنیم. انصار که خود را در پیشرفت اسلام مؤثر و جانشینى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله را حق خود مى‏دانستند، در سقیفه‏ى بنى ساعده گرد هم آمدند تا براى آن حضرت جانشینى از میان خود برگزینند و براى این کار نیز سعد بن عباده را نامزد خلافت کرده بودند.
عده‏ى معدودى از مهاجران نظیر ابوبکر و عمر و ابو عبیده جراح پس از اطلاع از قضیه، خود را به آن جمع رساندند و ضمن تمجید از انصار به خاطر یارى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله و مسلمانان  خلافت را حق قریش دانستند و پس از گفت‏وگو و کشمکش، سرانجام با ابوبکر بیعت کردند و او با بیعت عده‏اى مهاجر و انصار حاضر در سقیفه و سپس بیعت عمومى در مسجد، رسما قدرت را در دست گرفت؛51 یعنى منشأ قدرت او همان بیعت مردم با او بود. در واقع مى‏توان اولین انتخاب حاکم در دوره‏ى اسلامى پس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را همان بیعت سقیفه دانست که در آن ابوبکر به خلافت انتخاب گردید. در این‏جا کارکرد انشایى بیعت به وضوح مشاهده مى‏شود.
ابوبکر پس از دو سال خلافت، در پایان عُمْر خود، عُمَر را جانشین خود کرد.52 بنابراین  خلافت عمر به طریق استخلاف بود و اگر بیعتى هم انجام گرفته باشد صرفا براى تأکید بر پذیرفتن وصیت ابوبکر بود. عمر نیز قبل از مرگ، شش نفر از اصحاب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله را مأمور کرد تا با هم مشورت کنند و ظرف مدت سه روز یک نفر را از میان خود به عنوان خلیفه برگزینند. این شش نفر عبارت بودند از: على علیه‏السلام ، عثمان، زبیر، سعد بن ابى وقاص، عبد الرحمن بن عوف و طلحة بن عبید الله.
طبق دستور عمر، در صورت تساوى آرا، به حکم عبد لله بن عمر عمل کنند و در صورت عدم رضایت به حکم او، رأى گروهى که عبد الرحمن بن عوف در آن است ارجح است.53
عمر با این کار در واقع مسیر خلافت را تعیین کرد و نتیجه‏ى شورا از قبل مشخص بود؛ ولى به هرحال در این شورا و در نتیجه‏ى بیعت اعضاى آن، خلافت به عثمان رسید. در این‏جا نیز کارکرد انشایى بیعت یعنى اعطاى حاکمیت دیده مى‏شود؛ زیرا اعضاى شورا با بیعت خود حاکمیت و خلافت را به عثمان واگذار کردند.
(بالاخره)عثمان در اثر نارضایتى مسلمانان و شورش عمومى به قتل رسید. بعد از قتل عثمان و چند روز سرگردانى، سرانجام مردم به در خانه‏ى على علیه‏السلام آمدند و با اشتیاق با آن حضرت بیعت کردند و خلافت را به ایشان سپردند.54 در بیعت با على علیه‏السلام نیز کارکرد انشایى بیعت کاملاً مشهود است ؛ زیرا هر چند به اعتقاد شیعه خلافت حق على علیه‏السلام بود و غصب گردیده بود، اما در این زمان مردم مدینه با بیعت خود آن حضرت را به خلافت و حکومت برگزیدند. به هر جهت مى‏توان گفت که پس از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله تنها بیعتى که داراى تمام شرایط بود، همین بیعت با على علیه‏السلام بود.  زیرا بیعت داراى شرایطى است که برخى از آن ها عبارت‏اند از: 1. بیعت کننده و بیعت شونده اختیار و آزادى کامل داشته باشند؛ 2. بیعت در میان جمع باشد و براى آن شاهد بگیرند؛ 3. در بیعت‏هاى انشایى، بیعت شونده داراى شرایط حکومت یا ریاست باشد؛ 4. در میان بیعت کنندگان اهل حل وعقد حضور داشته باشند. تمام شرایط فوق در بیعت با على علیه‏السلام وجود دارند در حالى که در بیعت خلفاى پیشین شرایط کامل نیست.
چنانچه ملاحظه مى‏شود، نقش انشایى بیعت به معناى اعطاى حاکمیت در دوره‏ى پس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، خصوصا در بیعت سه خلیفه (اول و سوم و چهارم)، بویژه در مورد امام على علیه‏السلام کاملاً مشهود است.
نتیجه‏گیرى
با بررسى بیعت‏هاى مختلف عصر جاهلى و صدر اسلام مشاهده مى‏کنیم که بیعت در عصر جاهلى اولاً در محدوده‏ى قبیله و حداکثر بین دو یا چند قبیله بوده و ثانیا، مضمون بیعت نیز صرفا تأکیدى و براى اظهار وفادارى و تأکید بر مفاد عهد و پیمان و پاى بندى به آن بوده است. اما در دوره‏ى اسلامى (صدر اسلام) اولاً حصار قبیله شکسته شده و بیعت، مضمونى فرا قبیله‏اى پیدا کرده و ثانیا، علاوه بر حفظ نقش تأکیدى خود، کارکرد انشایى نیز پیدا کرده و براى اعطاى حاکمیت و ریاست نیز به کار رفته است. البته در دوره‏ى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله باز هم کارکرد تأکیدى آن بیشتر است، ولى درعصر خلفا، به ویژه در بیعت خلفاى اول و سوم و چهارم نقش انشایى آن کاملاً مشهود است.

 

دیدید که این تحقیق را چنین آغازیدند:

 یکى از سنت‏هاى عصر جاهلى که مورد تأیید و استفاده‏ى اسلام قرار گرفت بیعت است.

 پرسشی که بدون طرح و جواب ماند این است که آیا پیامبر اسلام؛ این سنت عصر جاهلیت را «مورد تأیید و استفاده» قرار داد یا الله تعالی؟

 از فحوای تحلیل و نگارش چنین معلوم میشود که عمدتاً محمد پیامبر؛ این سنت و روش و طریقه را مورد آزمایش قرار داده  نتیجه بخش و مثمر یافته و لهذا پسندیده و آنرا چنانکه میگویند؛ قسم امضایی وارد اسلام گردانیده است وانگاه چنانکه شان نزول های دیگر آیات قرآن کریم نشان میدهد؛ این تصویب و امضا و عملکرد پیامبر توسط آیات قرآنی نیز مورد تایید و ستایش قرار گرفته است. طور مثال در این آیت:

 لقد رضی اللّه عـن المـؤمنین إذ یـبایعونک تـحت الشجره. . . ؛ [15]

 خداوند از مـؤمنانی که در زیر درخـت(حدیبیه)با تـو بیعت کردند به حقیقت خشنود گشت.

 اما قرآن کـریم، بیعت مردم با رسول الله را در مـاجرای صـلح حدیبیّه، این گونه تصویر می کند:

 ان الذین یبایعونک إنّما یبایعون اللّه ید اللّه فوق أیدیهم فمن نکث فإنمّا ینکث علی نفسه و من أوفی بما عاهد علیه اللّه فسیؤتیه أجرا عظیما؛ [20] ((ای رسـول کسانی کـه با تو بیعت مـی کنند، در حـقیقت، با الله بیعت می کنند (و) دست الله، بالای دست آنان است. پس هر که پیمان و بیعت بشکند، در حقیقت، به زیان خود بیعت شکسته و هرکه به بیعتی که با الله بسته، وفادار بماند، الله، به زودی، پاداش بزرگی به او عطا خواهد کرد.)

 اگر آن مدعیاتی را مدنظر قرار دهیم که گویا قرآن حتی قبل از پیدایش دنیا در «لوح المحفوظ» آن هم  قسم «غیر مخلوق» وجود داشته است؛ اینگونه موارد را نمیتوان توجیه کرد و غرق تناقض حل ناشدنی می مانیم. در چنین حالت «بیعت» یک سنت تدریجا نضج یافته و عرف گردیده نزد اعراب جاهلی نه ؛ بلکه وحی قرآنی به آنان هم بوده چنانکه مدعیاتی هم داریم که قرآن برای همه زمانه ها و برای همه عالم ها میباشد. درین حالت معلوم است که حدود و حتی معنای اسلام منحیث دین قرآنی خدشه دار میگردد. والا بایستی خداوند به واسطه ملکی چون جبرئیل سنن و عرف های زمینیان به ویژه اعراب جاهلی را بر رسی و چیز هایی از آن گزیده و به متن مقدس افزوده باشد!

 پندار هایی از این دست؛ بر خلاف شأن و کبریای الله متعال بوده  حتی در مراجع بیرون دینی آسان پذیرفتنی نمیتواند باشد.

 پس فقط میتوان با نظرداشت دقیق و قبول قاطع «بنده محور» و «مخاطب محور» بودن کلام الهی؛ راه درست تعبیر و تفسیر چنین آیات قرآنی را پیدا کرد. یعنی اینکه الله متعال نه تنها به زبان بندگان و درین مورد عرب ها؛ با ایشان سخن گفته است بلکه با مجموع محتوی ها و سنت ها و عرف ها و افسانه ها و اشارات و کنایات زبان بندگان با ایشان تکلم نموده و در لابلای آنها احکام و ارشادات خویش را ارشاد و ابلاغ نموده است. همچنان ارشادات و احکام و نواهی الهی که بر اهل زمان و مکان عرضه شده ظروف زمان و مکان یافته است.

 «یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَنْ لاَ یُشْرِکْنَ بِاللّه‏ِ شَیْئا وَلاَ یَسْرِقْنَ وَلاَ یَزْنِینَ وَلاَ یَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَلاَ یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلاَ یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللّه‏َ إِنَّ اللّه‏َ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

 عمده مواد و مضمون آیه‏ى 12 سوره‏ى ممتحنه عبارت‏اند از: 1. به الله شرک نورزند؛ 2. دزدى نکنند؛ 3. زنا نکنند؛ 4. اولاد خود را نکشند؛ 5. به شوهران خود خیانت نکنند؛ 6. در هیچ معروفى نا فرمانى پیامبر را نکنند.
این منع های قرآنی بدین معناست که کمابیش همچو موارد در جامعه زنان آنروز بارز بوده عینت  و حرمت و قباحت ناکافی داشته است. یعنی اینجا فقط احکام و مواعظ نیست که طرح میشود بلکه واقعیت های مهمی از جامعه و مردم همان زمان و مکان تشریح و تبیین میگردد.

 ولی بدبختی مسلمانان در چندین قرن پسین همین است که نه تنها بنده محوری و مخاطب محوری قرآن را در نمی یابند بلکه اصلا قرآن نمیخوانند و قرآن نمیدانند و از حکومت تا عبادت مثلاً حجِ فرا قرآنی (و چنانکه در متن دیگری معروض داشته ام) «اسرائیلیاتی» است. برجسته ترین ثبوت «اسرائیلیاتی» بودن اسلام های معمول و مروج فساد های بزرگ حکومت گران و اعمال مجازات های بیرویه مانند سنگسار ها و کشتار ها در برابر خطا های کوچک و حتی تهمت های محض و بی تحقیق و بی محاکمه میباشد.

 آری؛ ارشادات و احکام و نواهی الهی که بر اهل زمان و مکان عرضه شده ظروف زمان و مکان یافته است؛ انطباق آنها بر زمان و مکان تحول یافته و بر مردمانی از اکثر جهات و خصوصیات جسمانی و روانی منقلب شده تحقیق و تدبیر پیغمبری می طلبد.

 چون جوامع اسلامی دیگر از وجود ذاتی کامل مانند پیامبر برخورد دار نیستند باید شورا های اهل علوم و دانش دینی و دنیایی مسئولیت رهبری و زعامت جوامع را به دوش گیرند و نگذارند جهال وحشی مدعای پیامبری و امامت و امارت راه بیاندازند و حتی دعوی نمایندگی از خدا و عالم غیب کنند و از امری مانند «بیعت» که عقد طرفینی و شامل «ایجاب و قبول» است؛ تنها و تنها معنای «خود فروختگی» افراد و جوامع به شخص خود و باند و دار  دسته خویش را نمایند!

 و الا «نظام اسلامی» همان امارت طالبانی و بدتر «خلافت داعشی»  و دکتاتوری های معلوم الحال شیعی و سنی و وهابی و سلفی و مفرزه های ترور دنیای سرمایه وامپریالیزم خواهد بود و خواهد ماند!