حقیقت ، محمد عالم افتخار: مُـژده که قلب «متفکر دوم جهان» از سنگ است!

 ـ اگر امریکا میگوییم؛ منظور غنی است و اگر غنی میگوییم؛ مطلوب؛ امریکا!

 در خبر ها آمد که بودیجه دولت جمهوری اسلامی افغانستان به زعامت استثنایی «مغز متفکر دوم جهان»؛ به روایتی در منطقه و به روایاتی در جهان! طی مقایسه ها و معادله های ستیغ منیع «بانک جهانی» دومین مقام را به لحاظ «شفافیت» ـ و چرا نه از هر لحاظ!؟ ـ حایز گردیده است. البته چنین استنتاج از بودیجه و هر چیز حکومت محترم و مطاع «مغز متفکر دوم جهان»؛ از بدیهیات اظهر من الشمس است؛ گویا «بانک جهانی» و نوابغ و نوادر دلارخوارش؛ حین خروجِ این نتیجه از مخرج محاسبات؛ این قدر هم به خود زحمت نداده اند که ببینند؛ مگر متعلقات و منزلات «مغز متفکر دوم جهان»؛ میتواند؛ مقامی کمتر از «دوم» داشته باشد!

 چنانکه برادر ترین برادر «مغز متفکر دوم جهان» عالیجناب زلمای خلیلزاد؛ همین روزها وضاحت بخشودند: اصل مسلم ریاضی است که 2 مساوی به 2 بوده و 2 + 2 = 4 میشود نه 9 ـ 12 ـ 7 وغیرو؛ که چه بسا «طبقه سیاسی» ما گمراهانه و غلط؛ خیال کرده اند.

 ریاضی و انطباق معادله جمیع الکمالات والاحضرت زلمای خلیلزاد را در مورد عطامحمد نور والی برطرف شده بلخ؛ در نوشتار حسابی پیشتر بر اعلا کردیم و هم از زبان این سیاستدان و سیاستمدار و دپلومات و استراتیژیست امریکایی افغانی الاصل؛ اعلان فرمودیم که " تصمیم «متفکر دوم» به زور جامعه جهانی تطبیق میشود"(1)

 خوب اینکه عطامحمد نور در عالم واقعیت پُشت سر خود را خاریده و در ناکجا آباد تقدیر مقدرش رفته است یا نی؛ صحت ریاضی و حساب را که به "مجردات" تعلق دارد؛ منتفی و حتی متزلزل نمیکند؛ درین نوشتار خواهید دید؛ که به مراتب بیش از آنچه تاکنون گفته و شنفته شده ریاضیات؛ حقیقت محض دارد.

 دم نقد همین درجه دوم یا در «مقام دومِ شفافیت» ثابت شدن بودجه حکومت «مغز متفکر دوم جهان»؛ را نگاه کنید!

 از آنجاییکه 1؛ 2 نیست و «اول» دوم نمیباشد؛ چنانکه همه دیدیم و می بینیم اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان»؛ معاون اول و حاشیه بی نمبر دیگر کناری خود را با تدبر و خردمندی "درجه دوم" طی زمان لازم طرد و دفع کردند و صرف «معاون دوم» را برای خود نگهداشتند!

 خوب. اینکه نگهداشتن «معاون دوم» برای چه وقت و چه شرایط است؛ بازهم به ریاضیات؛ غرض ندارد....

 وووی ی ی... چه گفتید: پس اینکه بودجه حکومت نیپال طی همین محاسباتِ بانک جهانی «مقام اول» گرفته به این معناست که «مغز متفکر اول جهان» آنجا حکومت میکند؟؟؟!

 شاید!...شاید!...

 به تحقیق و کاوش ما و شما نیاز است! من که عرض کرده بودم؛ "بروید «مغز متفکر اول جهان» را پیدا کنید!"(2)

 اینکه به تازگی اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان»؛ اعلام داشتند که قلب شان از سنگ است و آنهم پر از سوراخ های غیر مرئی به عوام الناس میباشد؛ این احتمال را تقویت میکند؛ کس چه میداند شاید «مغز متفکر اول جهان» سراپا از سنگ باشد! و چنین ذاتی شاید و باید در ارتفاعات همالیا تشریف داشته و مقدرات جهان را «تفکر» فرماید و از جمله به این علت و دلیل و قرینه؛ بودجه کشور کوچک منزوی در همالیا که به نظر ما خودپسند های بی فکر نمی آمد؛ درجه اول را از ستیغ منیع بانک جهانی دریافت داشته است! حساب که چنین میگوید!

 بر علاوه چند وقت پیش این بنده فقیر یک رسم عجیب مردمان نیپال را متوجه شده به شما عرض هم کرده بودم و آن اینکه ایشان کودکان خورد سالی را لباس خاص پوشانیده آرایش مخصوص میکنند و بعد آنها را به وضعیت های خدایگونه در معابد قرار داده به پرستش و عبادت شان می پردازند. گفته میشد که آنان؛ این کودکان را نایب معبود خود قرار میدهند که در جای دیگر و دور و در حالت غیر قابل انتقال به این معابد قرار دارد.

 مسلم است که این کودکان؛ نایب بگوان هایی از گونه هندوستانی؛ نمیتوانند باشند که توسط عرابه های جادویی و با تشریفات بلند بالا هرطرف نقل و انتقال داده میشوند و حتی در دکاکین و خانه ها و اتاق های نشیمن مردم .... به وفور در دسترس قرار دارند!(3)

 پس اینجا میتواند یک راز بسی بزرگ نهفته باشد؛ بگوان نیپالی که چنین نایب ها برایش منظور میشود؛ شاید یک جسم سنگی عظیم و یا هم شاید همان خودِ همالیاست که طبعاً سوراخ های فراوان هم دارد!

 اگر قلب و چه بسا خیلی اندام های داخلی دیگر اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان»؛ از سنگ باشد که خود فرمودند هست؛ پس ذات همایونی اعلیحضرت «مغز متفکر اول جهان»؛ با حساب و منطق؛ سنگ تر و سنگین تر خواهد بود! باز هم تحقیق در کار است و «والله اعلم» گفتن التزام!

 ها. راستی! جناب اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان»؛ طی فرمایشات متذکره؛ این را هم فرمودند که «افغانستان؛ مهد دین مبین اسلام بوده و از اینجا اسلام به بیرون ها پخش گردیده و به دیگر ها آموختانده شده است؛ لهذا آن دیگر ها حق ندارند که به ما اسلام را درس بدهند.»

 البته لایه سطح مقصد ایشان بعضی فضولان همسایه بود که گویا برای این «مهد اسلام» جرئت «اسلام آموزی» و فتوا دهی و اصدار جهاد وغیره میکنند و به همه شان چلینج «مناظره» کلان و غیر محدود و غیرمشروط نیز دادند؛ مناظره ایکه لابد در آن افشا و رسوا و خوار و خزل میگردند!

 مگر در لایه زیرتر این فرمایشات؛ قصه «مهد اسلام» بودن مکه و مدینه را مفت کردند و به برداشت این گنهکار به کعبه و سنگ های سیاه و غیر سیاهش نیز چیزی نماند!

  شاید اینجا راز کبیره دیگری نهفته باشد؛ علی الظاهر؛ دین اسلام در مکه و مدینه نزول یافته یعنی مهدش هم همانجاست که داعی این دین حنیف حضرت محمد مصطفی در آن زاده شده، بزرگ گردیده و به رسول اللهی بعثت یافته است و همدران حوالی از دنیا رحلت فرموده یا هم به شهادت رسیده است!

 آنچه از حضرت محمد؛ به حیث میراثِ دارای کمترین جنجال و اما و اگر؛ باقی مانده؛ قرآن مجید سند بنیادی دین مقدس اسلام است!

 در قرآن مجید که مطابق به فهم و فرهنگ و شعور همانزمان مخاطبان عربی نازل گردیده «تفکر» هست و بسیار هم برآن تأکید گردیده و مقام بلند بخشوده شده است؛ ولی این تفکر و همچنان تعقل و فهم و فراست؛ به «قلب» و «قلوب» نسبت داده میشود؛ و اصلاً در سراپای قرآن نمیتوان یافت که تفکر و تعقل و فهم و فراست... به «مغزـ دماغ ـ کله» مرتبط ساخته شده باشد. یعنی که مخاطبان آن وقته قرآن مجید؛ هنوز «مغزـ دماغ ـ کله» را به مثابه مرکز افکار و خیالات و روانیات نمی شناخته اند و حتی از هنگام ضروری ایکه چنین مفهومی به ایشان طرح شود؛ بسیار و بسیار فاصله داشته اند.

 اینجا با قبول اینکه به نسبت هایی افغانستان در اسلام آوردن سابقه داشته و بعد در حدود معینی به تکثیر و نشر دین اسلام هم خاصتا در شبه جزیره هند از جمله پاکستان امروزی؛ پرداخته باشد؛ این بیم کلان باقی می ماند که همان «مغز متفکر» که در قرآن؛ مسکوت و حتی غایب است و اینکه قلب «مغزمتفکر دوم جهان» از سنگ میباشد و بدینگونه از خواص «قلب» قرآنی عاری میگردد؛ در مناظره این چنین کلان و غیر محدود و غیرمشروط؛ کدام مشکل و تناقص و به سخن خارجی ها ـ پارادوکس ـ ایجاد ننماید!

 ولی نگران نباشید؛ این را به لحاظ عقل ناقص خودم و شما آوردم و الا؛ میدانیم و میدانید که «مغزمتفکر دوم جهان»؛ همانا «مغزمتفکر دوم جهان» استند و حجت تمام است!

  * * *

 در یک معادله ریاضی کلان دیگر:

 درین روز ها؛ بسیاری اهل قلم و مطبوعاتچی و فیسبوک چلونکی و Tv والا و انترنیت کار و یوتیوب گردان... و کم عقل هایی مثل من زیاد حیران از این استند که چطور جناب اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان»؛ ناگهان در مورد طالبان تغییر سیاست داده اند. البته در حد جناب اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان»؛ تغییر سیاستی مصداق ندارد؛ بعضی گپ های کلی که فرموده بودند؛ با جزئییات در نشست «شورای عالی صلح!» تفسیر شد و باید همه پرسش ها جواب پیدا کرده باشد.

 اما یک معادله دیگر هست که باید در نظر بگیریم:

 میگویند: تصادفاً یک بند ترانه، تصنیف یا شعر گونه ماکسیم گورکی چنان بوده است که بعد ها توسط جنت مکان حفیظ الله امین شاگرد وفادار خلد آشیان نورمحمد تره کی رهبر کبیر خلق افغانستان؛ به معادله ریاضی مبدل گردانیده شده است.

 گپ ماکسیم گورکی (نقل به معنی) چنین بوده: ((وقتی از حزب میگوئیم؛ سخن از لنین است و چون از لنین بگوئیم؛ سخن از حزب است))

 در حالات شاعرانه این ترکیب؛ تنها حامل احساسی و عاطفه ای است؛ ولی چنانکه شاگرد وفادار رهبر کبیر خلق افغانستان در 1357 و 1358 استفاده و استخدام نمود؛ از شاعرانه گی تهی شده و به معادله مجرد ریاضی بدل گردید:

 شاگرد وفادار در مورد استاد کبیرش چنین فرمود:

 وقتی از حزب سخن میگوییم مقصد نور محمد تره کی است و وقتی از تره کی حرف میزنیم سخن از حزب است!

 این یعنی اینکه حزب دموکراتیک خلق افغانستان (خلقی) بدون نورمحمد تره کی نابغه شرق و رهبر کبیر خلق افغانستان (در همان زمان)؛ معنا و مصداق ندارد و اوست که حزبی هم موجودیت دارد!

 البته صداقت و قوت احساسی ـ عاطفیِ نبوده درین داعیه نیز با بالشتی که به دهن رهبر کبیر؛ فشرده شده و نفسش را بند آورد؛ با وضاحت عوامانه و گله وار نیز عیان گردید. معهذا حقیقت ریاضی مربوط تا هنوز که هنوز است؛ پای برجاست؛ آنچه به نام حزب معینه وجود داشت؛ همراه با رهبر کبیرش تهِ بالشت شد، مُرد و به خاک رفت و دیگر نیز نرست و سبز نکرد.

 همه میدانیم و وای اگر ندانیم که چنین ریاضی در مورد اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان»؛ نیز وجود دارد. ایشان همینطور الکی از غژدی کوچی گری به این دولت و صولت نرسیده اند. ایالات متحده امریکا شاید هم از جمله توسط اقمار فضایی کشف کرد که در افغانستان چنین اعجوبه بزرگ ـ مغـز و آتشفشان توانایی ها و استعداد ها پیدا شده است؛ آنگاه عقب این اسوه مکشوف؛ هنری کسینجر وزیر خارجه خود را به افغانستان فرستاد. همان بود که از دولت کدو؛ کرم هم آب خورد و تعداد قابل ملاحظه از جوانان افغان را دستچین کرده به پوهنتون امریکایی بیروت بردند و شامل ساختند و از آنها «گنگ (داره ـ دسته) بیروت» معادل دار و دسته «پسران شیکاگو» در امریکای لاتین؛ درست کردند.

 ایالات متحده که سرانجام به مراد رسید و صاحب «مغز متفکر دوم جهان» شد؛ مساعی عظیمی به خرچ داد تا ایشان را بر ناف زمین که همان زادگاهشان افغانستان باشد؛ «رئیس جمهور» سازد و...و....(4)

 واضحاً به نظر میرسد که نه تنها میلیارد ها دالر مصرف و به کارگیری هزاران سرباز و تدابیر و اقدامات عدیده دیگر به همین هدف بوده است؛ بلکه (والله اعلم بالصواب و گور و گردن بچه خر ها چون تیری میسان فرانسوی!) اصلاً سناریوی 11 سپتامبر به چنین منظوری دایرکت و اجرا گردیده است!

 البته تفصیلات بسیار و بی اندازه میباشد؛ و نیز همه گان شاهد استیم که به مقیاس جهان و به مقیاس تاریخ سیاست و دپلوماسی و جاسوسی ایالات متحده؛ برای نخستین بار است که ارگ ریاست جمهوری کشوری مستقلی به نام افغانستان و قوماندانی قوای امریکایی و ناتویی و سفارت های فخیمه انگلیس و اتازونی وغیره به تمامی با هم قاطی پاتی شده است و حتی این اختلاط اخیراً به نمایندگی سیاسی امریکا در ملل متحد به ریاست محترمه نیکی هیلی هم توسعه یافت و چه بسا بالاتر هم رفت. فراموش نکنیم : گپ از علانیت هاست والا «کور هم میداند که دلده شور است!»

 فقط و فقط و تنها و تنها از همین علانیت ها این معادله بر می آید که:

 وقتی از «مغز متفکر دوم جهان» یا رئیس جمهور برگزیده اوباما و جان کیری برای افغانستان سخن میگوئیم؛ سخن از امریکاست و وقتی از ایالات متحده امریکا حرف می زنیم سخن از رئیس جمهور غنی با کنیت و فضیلت «مغز متفکر دوم جهان» است!

 این را چند روز پیشتر خود ذات همایونی از جمله در مصاحبه با یک خانم ژورنالیست غربی؛ با صراحت و صداقت شگفتی آور و تحسین بر انگیز بیان فرمودند: "بدون مدد های ایالات متحده؛ اعلیحضرت شان؛ شش ماه هم در افغانستان حکومت فرموده نمیتوانند!"

 با در نظر داشت برخ بیحد کوچک این معادله؛ که "سخن گفتن از غنی؛ سخن گفتن از امریکاست و گپ زدن از امریکا؛ گپ زدن از غنی" دیگر تعجبی ندارد که بلند و پست سیاست و تبلیغات و جدال در امریکا؛ آناً در ادا و اطوار و سخن و نظر جناب «متفکر دوم جهان» متبلور شود.

 البته «متفکر دوم جهان» طی سیل عظیم فرمایشات تاریخی و عملکرد های تاریخی تر شان؛ کاملاً ثبوت فرموده اند؛ که منویات تباری و برادری ایشان با طالبان و حزب اسلامی و داعش لر و بر و امثالان و همسویان تا کدامین اندازه ها قوی است. ایشان غالباً از برملا کردن اینکه قلب خودشان از سنگ میباشد؛ شاید به دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا و یاران رزم و بزم دیگر؛ خواسته اند بدانانند که در سیاست کاری؛ قلب بسیار قوی باید داشته باشند؛ در برابر چیز هایی مانند فجایع کابل نلرزند و تأثر بر ندارند. آخر ممکن است؛ دوام سیاست به هلوکاست ها و کوره های آدمسوزی و چیز های دیگری که در تاریخ بشر تجربه شده یا هنوز تجربه نشده؛ بکشد.

 با اینهمه هوش کنید که از سروده های بی پایان و پُرتوان بزرگان شعر و ادب فارسی دری؛ علی الحساب معادله های ریاضی درست نکنید که عالم هستی و حیات و بشر؛ پیچیده تر و پر ابعاد تر از آنند که مثلاً چنین عواطفی را؛ مانند احکام مجرد پذیرا گردند:

 در پس آئینه طوطی صفتم داشته اند    آنچه  استاد ازل گفت؛ بگو میگویم!

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

نمایه ها:

 1 ـ تصمیم متفکر دوم به زور جامعه جهانی تطبیق می شود

 2 ـ بروید «مغـز متفکـر اول جهان» را پیدا کنید!

 3ـ به این لینک بی بی گل در همین استقامت مراجعه فرمائید. هرچه نباشد مرجع معتبر جهانی و جهانمداری است!

 4 ـ اگر «ناف زمین» بودن اوغانستان را باور ندارید؛ بگیرید گز و پل کنید!