ایالات متحده امریکا قرن ۲۱ را با شعارهای که در عنوان بالا جا دارد آغاز کرد.

 برژنسکی استراتژیست آن کشور سیاست امریکا در مورد ممالک عربی، عجمی، اسلامی و غیر اسلامی افتیده درین گوشه جهان را زیر نام ایجاد شرق میانه بزرگ طوری فورمولبندی کرد که آن کشور بتواند از آن طرف ابحار سلطه نظامی‌اش را برقرار نگه دارد و وسعت بخشد.

 تامین کامل این سلطه را ازطریق تغیر حدود جغرافیایی کشورها و ایجاد دولت‌های جدید اما کوچک و زیر فرمان امریکا پیش‌بینی کرده بود.

 هدف از تغیر جغرافیا و ایجاد شرق میانه بزرگ مقابله و جلوگیری از خطر روسیه، چین و بروز حلقه جدید بازدارنده نفوذ امریکا در شرق میانه، آسیای میانه و جنوب آسیا که حیثیت تخته شطرنج سیاسی- نظامی بعدی را می‌توانست داشته باشد بود.

 برژنسکی شرق میانه بزرگ را چنین نقشه بندی کرد:«این مناطق شامل ۲۵ کشور و چهار صد میلیون نفوس میشود. این از کریمیا در بحیره سیاه و بخش‌هایی از جنوب روسیه گرفته تا ایالت سینکیانگ چین در شرق و جنوب تا بحر هند، در سمت غرب تا بحیره احمر و به‌طرف شمال تا مدیترانه شرقی رادر بر میگیرد» به گفته وی «این کشورها ازلحاظ اتنیکی و مذهبی نامتجانس‌اند و عملاً هیچ‌کدام شان دارای ثبات نمی‌باشند.

 این منطقه بزرگ که در داخل خود درنتیجه نفرت‌های قومی و مذهبی پارچه پارچه‌اند و در حلقه‌ای از همسایه‌های نیرومند و رقیب هم قرار گرفته‌اند که احتمالاً به میدان جنگ‌های شدید مذهبی و اتنیکی مبدل خواهد شد. چنین اوضاعی باعث آن میشود که درراه جذب دولت‌های تازه تشکیل شده آسیای میانه در جامعه بین‌المللی، دشواری‌های ایجاد شود. افزون بران می‌تواند تأثیرات منفی بر حضور سلطه امریکا در تامین امنیت منطقه خلیج وارد گردد.

 بهر حال اوضاع ناآرام این منطقه بزرگ ایالات متحده و جامعه بین‌المللی را با چالشی روبرو خواهد ساخت که بحران‌های سال‌های اخیر یوگوسلاوی سابق را تحت شعاع قرار خواهد داد ...»

 عملی کنندگان این پالیسی (قصر سفید، سی.آی.ای و پنتاگون) فرش پیاده سازی آن را بر مبانی پردازهای فکری، نظامی و استخباراتی آماده ساخته با عملیات کامپلکسی آن را گسترانیدند.

 بر طبق پردازهای سیاسی قصر سفید، بوش کشورهای ایران، عراق و کوریای جنوبی را مثلث شیطانی نام نهاد، سی.آی.ای. بنیاد گرایی و تروریسم را که خود بنیاد نهاده بود بهانه قرارداد و پنتاگون به عملیات نظامی و قشون کشی آغاز نمود.

 افغانستان زیر نام محو دم و دستگاه القاعده و شکار تروریست‌ها تحت اشغال درآورده شد. سپس رخ سیاست قصر سفید زیر نام وجود سلاح کیمیاوی و اتمی به‌سوی عراق دور زده آن کشور نیز اشغال نمود گردید.

 بنام سقوط دیکتاتورها به‌وسیله قیام‌های مردمی کشورهای عربی از تونس تا سوریه به بحران برده شد، جدایی اوکراین با فکر داشتن کریمیه عملی گردید.

 در دهه اول قرن ۲۱ این طرح‌ها با شتاب و تعجیل در منطقه پیشرفت اما در دهه دوم قرن با موانعی برخورد که از لحاظ سنجش‌های تاکتیکی و تکیه بر غرور فتوحات از منظر استراتژیست‌های امریکا دور مانده بود.

 با پیشرفت روسیه در عرصه نظامی و چین از لحاظ اقتصادی وضعیت در منطقه به حال دیگر درآمد ه سلطه امریکا با همه توان نظامی‌اش دچار چالش‌های تا سرحد فراموشی استراتژی مطروحه مواجه گردید.

 روسیه کریمیه را خارج از بدنه اوکراین به قلمروش نگهداشت، داعش به حیث ابزار حضور جنگی امریکا در سوریه به اثر اقدامات نظامی روسیه محو گردید.

 در جنگ اسرائیل و حزب الله لبنان طلسم شکست ناپذیری اردوی اسرائیل درهم شکست و اسراییل وادار به عقب نشینی شد.

 روسیه، چین، سوریه و ایران مانع قوی پیشرفت سیاست امریکا در منطقه شدند که موازی با آن فعالیت شبه نظامیان عمدتاً پیرو مذهب شیعه دربرابر اسرائیل و امریکا در بازدارندگی این سیاست نقش مؤثر داشت.

 مثلث شیطانی از زبان حکام قصر سفید افتید، دروغ وجود سلاح اتمی در عراق بر پرستیژ تبلیغاتی امریکا در جهان ضربه وارد کرد.

 رهبر مذهبی ایران دربرابر تهدیدهای بوش گفت «مردک عقلش را از دست داده است با اتش جهنم مواجه میگردد.» به این ترتیب استراتژی شرق میانه بزرگ در سه نقطه (کریمیه، سوریه و ایران) ناکام شد.

 ایران با حمایت شبه نظامیان و جریانات سیاسی - مذهبی شیعه در حقیقت به محور مقاومت ضد اسرائیلی - امریکایی مبدل گردید.

 حزب الله، حشد شعبی (خیزش‌های مردمی عراق)، هوسی‌های یمن و سپاه پاسداران مهره‌های محور مقاومت را تشکیل دادند.

 دستیار اسلامی امریکا یعنی عربستان سعودی با خشونت بربر منشانه به سرکوبی هوسی‌های یمن آغاز کرد ولی او هم مانند اسرائیل که در مقابل حزب الله شکست برداشت نتوانست اهداف امریکا را در آن جا بسر رساند.

 کشورهای آسیای میانه خلاف پیش‌بینی برژنسکی به‌طرف ثبات حرکت کردند واز حمایت مزید فدراتیف روسیه برخوردار شدند، بشار الاسد در سوریه با حمایت متحدین خارجی‌اش توانست از کشور و رژیمش دفاع نماید.

 چین با پروژه بزرگ (یک راه یک کمر بند) تمایل دوست استراتژیکی خارج از ناتوی امریکا یعنی پاکستان را به خود بیشتر ساخت.

 ایران با عکس‌العمل راکتی بر پایگاه‌های امریکا مستقر در عراق در بدل قتل قاسم سلیمانی ترامپ را وادار ساخت تا از مسیر تهدید نظامی و جنگی کوچه بدل کند. گرچه درین مورد تبلیغات مختلف و متضاد در مطبوعات جریان دارد و برخی آن را نوعی سازش و حملات تفاهمی میان امریکا و ایران تعبیر می‌کنند اما از لحاظ سیاسی نمیتوان منکر شد ابروی امریکا در منطقه فرو ریخته است.

 حالا شرق میانه بزرگ در سرخط کار قصر سفید و پنتاگون و سی. آی. ای. جا ندارد.

 از شکل گیری جدید اوضاع بر می‌آید که امریکا از لحاظ سیاسی به پیشروی استراتژیکش دوام داده نخواهد توانست و این عدم موفقیت اثرات منفی بزرگی بر پالیسی های مطروحه‌اش در منطقه بجا خواهد گذاشت.

 آنچه شعار روز برای منطقه می‌تواند باشد همانا برچینی گلیم نظامی امریکا ازین گوشه جهان میباشد زیرا دیده میشود که آن کشور با همه عظمت نظامی نتوانست از راه جنگ و سرنگونی رژیم‌ها به تطبیق سیاست مطروحه موفق باشد ازین جهت کشورهای که امریکا دران حضور نظامی و پیمان‌های نظامی دارد نیز طرق سیاسی را برای پایان دادن به این سلطه پیش گیرند.

 عکس‌العمل پارلمان عراق در زمینه می‌تواند سرمشق سائر کشورها قرار گیرد. اگر فیصله‌های پارلمان‌ها در مورد ختم پایگاه‌های نظامی با حمایت وسیع مردم همراه گردد و مردم علیه حضور نظامی امریکا به جاده‌ها برآیند و فشار وارد کنند امریکا جبراً به ترک نظامی این سرزمین‌ها وادار میگردد.

 اما:

 - تخم تروریسم و بنیاد گرایی که امریکا کشت کرده است به حیث تهدید نیابتی آن کشور منشأ خطرات بزرگ بوده می‌تواند.

 - خطر توسعه طلبی ایران و تهدید آن علیه برخی کشورها می‌تواند در ممالک هم‌جوار چالش‌های جدیدی به میان آورد و تروریسم به شکل دیگر و حمایت دیگر سر بلند نموده بر علاوه منافع کشورهای روسیه و چین و هند را تحت تهدید قرار دهد درین صورت تجربه ضربات نظامی روسیه بر داعش در سوریه می‌تواند در سرکوبی تروریسم مؤثر و قاطع باشد.

 برای کشور ما:

 مشکل ایران و پاکستان درد سر همیشگی باقی می‌ماند زیرا هردو کشور به‌قدر کافی مزدوران خریده شده دارند که در گسترش اختلافات قومی و زبانی و ملیتی نقش ایفا کرده از استقرار ثبات جلو گیرند ‌.

 افغانستان در هر حالت در چنبره رقابت‌های منطقوی گیر می‌ماند.

 راه حل این دو مشکل چه بوده می‌تواند؟

 ۱- به‌صورت ارمانی؛ یک تغیر ماهوی در نظام سیاسی و مهره‌های متشکله آن که هردو فاسد، دستنگر و مملو از مزدوران بیگانه‌اند ورهبری نظام توسط نیروهای ملی، دموکرات ووطنپرست تا بتوانند به همه سیاست‌های دخالت و مداخله خاتمه بخشند و با تعقیب سیاست معقول خارجی افغانستان را ازین چنبره برهانند.

 ۲- به‌صورت عملی؛ با حفظ نظام و برخی عناصر متشکله آن حرکت سریع‌تر به‌سوی صلح وتفاهم و منع فعالیت‌های ضد ملی، مخالف وحدت ملی و خلاف منافع ملی توأم با سهمدهی همه نیروهای مطرح سیاسی و مسلح، که این اصل به حیث قدمه اول حرکت به‌سوی وحدت ملی و احیای روح وطنپرستی می‌تواند باشد وان به شرطی که رژیم از وجود پرهای کهنه و فاسد پر تکانی کند.