۴۲ سال جنگ و تراژیدی خونبار، کشتار هموطنان بی‌دفاع ما و از بین رفتن صدها هزار جوان رشید کشور در میدان‌های جنگ نه برنده و نه بازنده داشته است. فقط تداوم جنگ، وحشت، تراژیدی اشک، خون و ماتم را در قبال داشته است.

 باید نتیجه‌گیری از این جنگ بی‌مفهوم افغان علیه افغان و بدون نتیجه بودن آن در بحث‌های گرم و تبادل‌نظر وسیع در درون حلقات مختلفه قرار گیرد.

 اکنون بیشتر از پیش هویدا است که طالبان هیچ‌گونه هدف برای صلح، ثبات و امنیت برای مردم مظلوم کشور ندارند. چهره طالبان به حیث خون‌خوارترین، فاقد وجدان انسانی و دروغگو ترین گروه‌اند که هدف شان فقط تطبیق اهداف پاکستان و معامله‌گرترین حلقه با آمریکای حیله گراند. این همان طالبان‌اند که بنام غیرت افغانی یخن پاره می‌کنند ولی ناموس هموطن خود را به کثیف‌ترین چهره‌های بیگانه تحفه می‌دهند. بدون شک باید از اعمال طالبان نتیجه‌گیری نمود که به ناموس وطن و ناموس هموطن هیچ‌گونه احترام و تمکین ندارند.

 از جانب دیگر عواقب و آسیب‌های تشکیل نظام‌های سیاسی خودمحور و تک سازمانی و تک گروهی در تاریخ بیش از ۴۲ سال گذشته به‌جز انارشی سیاسی، بحران اعتماد، تکیه‌بر نیروهای خارجی، رقابت‌های وحشتناک سیاسی که به رقابت‌های نظامی کشانیده شده‌اند، قطب‌بندی‌های قومی و مذهبی خطرناک که با جنایات بزرگ ضد بشری و جنگی، آسیب‌پذیری وحدت ملی انجامیده است، بوده‌اند. نباید دیگر از موجودیت برخوردهای ذوقی و تبعیضی در سیاست و عمل زیر پوشش بعضی از فیگورهای کلیدی دولت چشم پوشید. سیاست‌های گویا «ماهرانه» مبتنی بر گرایش‌های قومی و زبانی برای مردمان اهل سیاست و صاحب‌نظران مدافع اهداف و منافع کلان ملی دیگر مسأله نیم‌کاسه زیر کاسه تلقی نمی‌گردد بلکه آشکارا و پر وضاحت گردیده است.

 با مداخله و پیشیبانی نظامی، پولی، استخباراتی دولت های همسایه و دول دیگر ذینفع از گروه های داخل جنگ و گروه های اتنیکی و مذهبی، جنگ افغانستان طولانی گردیده و امکان واقعی برای یک راه حل و معقول بین الافغانی از میان برداشته شده است. حتی مفاهیم بزرگ احترام به حاکمیت ملی، اراده ملی و منافع ملی کشورما افغانستان زیر پا شده‌اند. بیست سال اخیر خود تبلوری از یک تجاوز پوشیده بیگانگان زیرنام مبارزه با تروریزم، بر قوتمندی و تداوم تروریزم انجامید. توافقنامه شرمگین ٔدولت آمریکا با تروریزم طالبی شکست اخلاقی و نقض بیشترین تعهدات آن دولت در برابر نظام سیاسی افغانستان تلقی میگردد.

 اکنون این نتیجه‌گیری مستدل میگردد که تشکیل یک دولت ملی با قاعده وسیع و همه گیر یگانه امکان و زمینه ایجاد صلح، ثبات و اعتماد و بلاخره فروکش کردن معضلات متذکره فوق خواهد بود. ولی امید به یک دولت ملی بدون موجودیت اندیشه ملی نا ممکن و یک سراب است.

 اکنون ضرورت طرح، تعریف و مدن ساختن اندیشه ملی برای ایجاد یک دولت ملی بر بنیاد اندیشه ملی، اراده و اقتدار ملی برجسته تر از هر زمان دیگرمیگردد.

 با تحلیل و نتیجه‌گیری از واقعیت‌های کنونی جامعه افغانی ما، مفهوم اندیشه ملی بر اساس ضرورت‌های جدید، شعارها و آینده بینی جدید ضروری تلقی میگردد. بدین معنی که نسل هدفمند، تحول طلب و روشن ضمیر مبتنی بر فاکت های کنونی باید آینده‌ها را پیش‌بینی و اندیشه جدید را در جروبحث‌ها و تبادل‌نظرها داخل سازند.

 ضرورت طرح اندیشه ملی زمان کسب اهمیت می‌نماید که یک سرزمین در عمق بحران ناشی از عوامل خارجی و داخلی و خطر فروپاشی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرار داشته باشد، اعتماد به ثبات و نظم اجتماعی در حد اقل قرار گیرد و علاوتن فکتورهای خارجی ناشی از عنصر مداخله در امور یک کشور، اصل استقلال، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی را مورد تعرض و آسیب‌پذیری قرار دهد. این زمان است که تغیر و تحول در اندیشه، سیاست و موضع‌گیری بر بنیاد مفاهیم مانند ملت ملی، منافع ملی، اراده و استقلال ملی اهمیت تاریخی کسب مینماید. در چنین حالت خطرناک، عوامل و فکتورهای دیگری نیز ضریب عمق بحران را بالا می‌برد که منافع ملی، حاکمیت ملی استقلالیت، ثبات و امنیت ملی ما را در کوتاه مدت و درازمدت آسیب پذیر می‌سازد.

  جامعه کنونی ما در وضع خطرناک قرار دارد که از ما ندای نجات، وفاق، گره زدن توانایی ها در برابر توطیه ها، تشویش ها و معاملات نا مشروع طلب مینماید.

 نسل جوان بالنده و آینده ساز و حلقات روشن نگر و ترقیخواه باید این سوالات را در برابر خود قرار دهند که آیا توانایی فکری و امید های واهی خود را بر «وعده های وقت گل نی» ببندند ویا اینکه مفاهیم بزرگ ملی را بخاطر تغیر فکری و روان اجتماعی قوی ترمتبارز سازند؟ نباید در صف نفرین شده تعلقات قومی، تباری، زبانی و چسپید به فیگورهای مقطعی سیاسی و دل به امید عای واهی بست، بلکه اکنون باید به ارزش ها و اهداف کلان ملی چنگ زد.

  در ایجاد اندیشه ملی نباید از نزدیکی با آن حلقات مختلف اجتماعی مدافع ارزش های ملی ترس و تشویش داشت که گذشته های مان با هم در تصادم و تخاصم قرار داشتند. این حلقات میتواند یک حلقه تنظیم جهادی باشد که اکنون خط خود را با گذشته جدا و آنرا نقد مینماید، میتواند روحانیون معتدل و ضد افراطگرائی باشند که به ارزش های حقوق انسانی و ترقی جامعه معترف و خط خود را با طالبانیزم و داعشیزم جدا شاخته اند و دها گروه های دیگر اجتماعی که به منافع ملی و روشنگری میاندیشند.

 بررسی و نتیجه‌گیری از شرایط کنونی و مغلقیت های بی‌شمار سیاسی باید نیروهای ترقی‌خواه و نسل جوان ما را به بیداری وادار سازد که از دفاع افراد و فیگور سیاسی مقطعی، به دفاع از ارزش‌ها بخصوص ارزش‌های قانون اساسی رو آورد و تغیر جهت داد. دفاع از فیگور سیاسی و مقاطع زمانی می‌تواند انرژی و توانائی ما را از مسیر ایجاد و شکل‌گیری اندیشه ملی به انحراف ببرد و تمرکز به آینده بینی را سد گردد، بخصوص در اوضاع و شرایط مغلق و پیچیده کنونی که دست‌های غرض آلود و سیاست‌های مخفی دستگاه‌های استخباراتی دولت‌های منطقه و جهان قوین در سیاست‌های جاری رول دارند.

 اندیشه ملی بیان این اصل زرین این است که باید فرد مظلوم و خدمت به انسان مظلوم جامعه مطرح بحث و هدف بزرگ باشد. این را به‌ حق می‌توان گفت که قوم بزرگ جامعه آسیبدیده کشور همان اکثریت واقعی اند که در میان تمام اقوام ساکن کشور خود اکثریت را تشکیل می‌دهند که ما باید بر حکم وجدان انسانی، مسئولیت اخلاقی و اجتماعی و تعهد خدمت به انسان جامعه، بدون تفاوت و استثنا به آن‌ها بیاندیشیم. فقیر، مظلوم و آسیبدیده پشتون، تاجیک، هزاره و همه دیگر اقوام در عین میزان فقر قرار دارند و سیستم کنونی اعم از دولت، جنگ داخلی، تسلط مافیا و زورداران مسلح جهادی، بحران عمیق اجتماعی و ده‌ها عوامل دیگر همه اقوام کشور را یکسان صدمه زده و ستم، مظلومیت، محرومیت و فقر را بر آن‌ها تحمیل نموده است.

 پس اندیشه وطنپرستانه و و ملی برای اهداف کلان ملی یک ضرورت تاریخی امروز و فردای جامعه ما میباشد.