در هفته‌های اخیر مسأله مذاکرات صلح با طالبان و پیش زمینه‌های آن از طریق مذاکرات چهار جانبه، خبر ساز بوده است. سه دور مذاکرات انجام یافت. دولت افغانستان تا هنوز بر حرف خود مبنی بر احترام و رعایت قانون اساسی توسط طرف مقابل تأکید می‌کند ولی طرف طالبان از شرط ایجاد یک دولت بر بنیاد شریعت اسلامی گذشت نکرده است. شریعت طالبانی همان دساتیر خشن مانند لت و کوب در محضر عامه، امتناع از حقوق اولیه انسانی، اجتماعی و سیاسی زنان، ریش گذاشتن جبری مردان، بریدن دست و پای مرتکبین جرائم جنائی، دره زدن و در نهایت سنگسار و سربریدن است که همه در تضاد با قواعد فقهی و قوانین کشور اند و این طالبان غیر از همین وسایل تسلط به شیوه قرون اوسطایی در ارائه یک بدیل دیگری که در چوکات احکام قران و تطابق آنان با تمدن معاصر بشری باشد، عاجز اند و تنها بر دادن فتوای علمای دین تکیه دارند. متأسفانه برای آنان فتوای ملأهای (علمای دین و شیخ الحدیث) که در توضیح، تفسیر و تطابق نصوص یا آیات قران با واقعیت‌های جامعه مدرن بشری و یک اسلام واقعیت پذیر یعنی دین الهام بخش صلح، ترحم، گذشت و سازش مشروع، خیلی‌ها بیگانه و عاجز اند، تکیه دارند. من تا به حال در کدام تحلیل و تفسیر از این فتوا دهنده‌گان در وسایل اطلاعات جمعی نخوانده‌ام که تمدن مدرن اسلام معاصر را بتواند معرفی نماید. دلیل آن در این است که بیشترین‌شان در مدارس آن‌سوی سرحد تنها دروس دینی خوانده‌اند و نسبت شرایط جنگی و سایه منافع سیاسی- نظامی پاکستان وهابیت عرب تنها درس ممانعت‌ها (نهی)، غزا با کفار، قتل ملحدین و قطع اعضای بدن مفسدین و دزدان و سنگسار زنان را فرا گرفته‌اند و بدون شک از آموزش ارزش‌های اجتماعی و علوم عقب نگه‌داشته شده‌اند.

دولت افغانستان اکنون در واقعیت با یک موجود در یک پروسه مذاکره داخل می‌گردد که به‌مانند یک " اژدهای دوسره" از یک سر آن استخبارات پاکستان به‌طرف ملت و مردم ما آتش و ماتم می‌پاشد و از سر دیگر آن همان طالبان که دست بسته در خدمت این ژاندارم منطقه و تطبیق کننده سیاست‌های دشمنانه علیه صلح، حاکمیت و تمامیت ارضی ما و نیروهای عقب پرده آن عین آتش و ماتم را بر به‌طرف ملت مظلوم ما زبانه کنان می‌پاشند.

مذاکرات چهارجانبه و موضوع مصالحه با طالبان قبل از آنکه به کدام مسیر مثبت آن انکشاف نماید، هم اکنون به مغلقیت های جدید، نظر به اوضاع سیاسی – نظامی، مواجه است. من مشابهات زیادی را بین این مذاکرات و مذاکرات فرسایشی ژنیو در دهه ۸۰ میلادی روی حل مسأله افغانستان قبل از خروج قوای اتحاد شوروی وقت می‌بینم و یک راه حل کوتاه مدت مسأله و آغاز مذاکرات رویاروی و مستقلانه طالبان با دولت افغانستان را مشکل میدانم.

 کدام مشابهت‌ها:

- پاکستان مستقیماً در مذاکرات و چانه زنی‌ها از طالبان نماینده‌گی می‌کند که خودشان صلاحیت مستقلانه در پیشگام شدن برای مذاکره را ندارند. مذاکرات ژنیو سال‌های دهه ۸۰ عین پروسه پیچیده بوده است که پاکستان در مذاکرات از گروه‌های تنظیمی نماینده‌گی می‌کرد و تنظیم‌ها هم کدام صلاحیت و استقلالیت مذاکرات رویارو را نداشتند.

- پاکستان و آمریکا بیشتر در پی اهداف و منافع خود اند و از راه این مذاکرات تلاش دارند تا منافع و اهداف خویش را تضمین نمایند. این عین تکرار پروسه فرسایشی مذاکرات ژنیو سال‌ها دهه ۸۰ است.

- در جریان مذاکرات کنونی آمریکا و شرکایش تلاش دارند تا توانائی نیروها مسلح افغانستان را دست کم گرفته و برای نامطمئن ساختن روان عامه و ایجاد وحشت از شدت جنگ در سال آینده و همچنان قدرتمند نشان دادن طالبان که گویا سی فیصد کشور بدست آنان است، فقط روان عامه را برای پذیرش موجودیت دائمی خود آماده می‌سازد و کوه‌های صعب‌العبور و دشت‌های سوزان و بدون انسان را نیز جز ساحات تحت نفوذ طالبان در حساب و محاسبه خود می‌آورد. این عین محاسبه دهه ۸۰ است و ممکن ده‌ها مشابهت‌های دیگر.

موضوع اساسی از نظر نویسنده در آن است که در این مذاکرات ممکن چالش‌های بی‌شمار قبلاً فورمولبندی و پلان شده باشند تا راه‌های حل پیشنهادی که بتواند به یک راه حل آبرومندانه و در نظر داشت منافع ملت و مردم افغانستان بیانجامد، را قبلاً به معضله مواجه سازند.

این سؤال مطرح است که کدام طرف کدام مقاصد و اهداف خود را با خود در این مذاکرات، تحت نام صلح افغانستان مطرح خواهند نمود. طرح این سؤال و حدس و گام نمی‌تواند دور از درس‌ها و تجارب روندهای باشد که افغانستان در چهل سال گذشته با آن دست و گریبان است. این به خاطر یکه:

1. پاکستان به حیث دشمن عنعنوی و دایمی افغانستان هیچ گاهی برای حل صلح آمیز افغانستان صادق نبوده و در طول همین چهل سال وسایل ابزاری (مقطعی) را آماده، تربیه، تجهیز و برای تخریب کاری به افغانستان گسیل نموده است. زمانی هفت تنظیم اسلامی حیثیت هفت ستم پایه منافع پاکستان بوده‌اند. پاکستان همیشه در حسرت دوستی عنعنوی و همکاری‌های حیاتی برای افغانستان با هند بوده سوخته و تشنه بر آورده شدن آرزوی اش مبنی بر هم زدن این مناسبات است. این احساس دشمنی پاکستان با کشور دوست هند و هم چنان همسوئی با شیادان پاکستانی در میان بعض حلقات تنظیم‌های جهادی هم کم نیست.

پاکستان باآنکه در بخش بزرگ اقتصادی با افغانستان امروز و اقتصاد دور نمائی کشور منافع بزرگ خود را می‌بیند، اهداف نظامی (ژاندارم منطقه که ادامه منافع ارتجاع عرب، سیاست جیوپولیتیک و جیواستراتیژیک انگلیس و آمریکا یعنی همان اهداف تسلط‌جوئی سال‌های بعد از جنگ دوم جهانی) معین خود را نیز در منطقه دارد. این کشور با روپوش تعلقات زبانی با پشتون‌های افغانستان احتمالاً آجندای وسیع را با خود در روند مذاکرات مطرح سازد.

2. چین نه تنها به حیث رقیب با هند و با داشتن روابط خوب سیاسی و اقتصادی با پاکستان همان طوری که سیاست محافظه کارانه در برابر سیاست‌های جهانی و منطقوی داشته است، اکنون از جهتی در برابر قوی شدن داعش در افغانستان و خطرات (جدی) برای امنیت ایالت سیکانگ اجباراً در قضیه افغانستان یک طرف فعال موضوع مذاکرات صلح است. چین می‌داند که آمریکا و انگلیس در همکاری با پاکستان مشغول پختن آشی‌اند که در قدم‌های اولی تهدید برای ناامنی و در درازمدت به خاطر فروپاشی چین و روسیه طرح یک پلان را از نظر دور ندارد. در عین حال چین تلاش می‌نماید تا بازارهای کشورهای این خطه بااهمیت اقتصادی را در آینده‌ها تحت نفوذ خویش در آورد.

3. ایالات متحده آمریکا به هیچ صورتی نمی‌خواهد که گلیم موجودیت نظامی‌اش در افغانستان برچیده گردد. آمریکا هیچ‌گاهی حاضر نخواهد بود که کدام معامله بدون در نظر گرفتن منافع و اهداف طویل‌المدت اش در این منطقه مهم استراتژیک به وجود آید. آمریکا و انگلیس بدون شک حلقات مزدور و حافظ منافع اش را هم در میان طالبان و هم در درون دولت کنونی افغانستان دارند که مذاکرات صلح با طالبان را در موقع لازم با چالش بتوانند بکشانند.

حالا نباید دیگر شک و کمان در ایجاد، تمویل انتقال و زمینه سازی دایره تسلط داعش از عراق، سوریه و لیبیا و اکنون در افغانستان توسط دستگاه‌های استخباراتی و نظامی آمریکا و شرکایش داشت. پالیسی " نفوذ از طریق تروریزم اسلامی" یکی از پالیسی‌های موفقانه غرب در این مناطق مهم، استراتژیک و دارای منابع بزرگ زیر زمینی شرق و جنوب آسیا است. باید دیگر این مسأله را به وضاحت مطرح نمود که داعش ساخته شده از یک پالیسی طویل‌المدت و استراتژیک آمریکا و انگلیس است که توسط کشورهای همدست ژاندارم آن‌ها مانند عربستان سعودی، قطر، اسرائیل، پاکستان، ترکیه و امارات متحده عربی تجهیز، تمویل و تسلح گردیده‌اند. استراتژی پیشبرد اهداف طویل‌المدت به‌وسیله ایجاد گروه‌های تروریست در کشورهای اسلامی، توسط دول اسلامی و بر ضد خود دول اسلامی با در نظر داشت اهداف عقب پرده انگلیس و آمریکا است که ابعاد آن از شمال آفریقا در امتداد یک خط از لیبیا سوریه، عراق، ایران، افغانستان، چین، کشورهای آسیای میانه و سرزمین بزرگ طلای سیاه و زرد و سفید یعنی روسیه امتداد خواهد داشت.

باآنکه ایران در مذاکرات صلح افغانستان هنوز جای پای ندارد و آغاز به چانه زدن نموده است، منافع ایران نیز در قضیه افغانستان قابل محاسبه است. ایران در صدد بدست آوردن تضمین‌های برای حفظ سرحدات خود و جلو گیری از نفوذ داعش در کشورش است که آمریکا و انگلیس و شرکا در صدد طرح و عملی بعدی داعش در آن کشور خواهد بود. ایران هم تحت یک روپوش مذهبی یعنی دفاع از منافع شیعه‌های افغانستان و هم منافع اقتصادی‌اش را در آینده افغانستان عامل و دلیل ذی‌ربط بودنش در پروسه صلح می‌داند. ایران در چهل سال اخیر بخصوص جنگ‌های بین سال‌های ۱۹۸۰- ۱۹۹۲ و جنگ‌های میان تنظیم‌ها یکی از طرف‌های عامل بی‌ثباتی و جنگ در افغانستان بوده است که هشت گروه تنظیمی را تحت قیمومیت، مسلح سازی و تشویق به ادامه جنگ نموده است و از آن طریق به‌قدر کافی سرمایه گزاری سیاسی و اطلاعاتی در میان دستگاه دولت نموده است.

پس اکنون سؤال در اینجا است که موقف دولت وابسته به کمک‌ها و دهان پر آب افغانستان و نقش طالبان که خود را غیر وابسته می‌دانند ولی عملاٌ وابسته به پاکستان‌اند، چه خواهد بود؟

در مورد دولت افغانستان باید چند نکته زیر را در نظر داشت:

۱. یک فیصدی قابل ملاحظه اراکین دولت شامل مقام‌های رهبری، کادرهای دولتی، آپارات ریاست جمهوری و حکومت، وکلای پارلمان در حقیقت مهره‌های اصلی تطبیق و یا پیشبرنده سیاست‌های چند بعدی طرف‌های ذی‌ربط قضیه افغانستان‌اند. یکی از عوامل سیاست پسیف، سیمبولیک بعض مقام‌های مهم دولتی مثلاٌ موقعیت وزارت خارجه و وزارت دفاع افغانستان در مقایسه با عین مقام‌ها در پاکستان مثالی روشن در بیان این مدعا است.

۲. ایالات متحده با ادامه کمک‌های مالی برای نیروهای مسلح افغانستان استقلالیت دولت افغانستان را در اتخاذ یک سیاست مستقل و بر بنیاد منافع " خاص " ملی‌اش چنان در تارهای عنکبوتی خویش پیچانیده است که دولت را مجالی گذاشتن یک قدم مستقل و بدون مشورت با آن‌ها نمی‌دهد. هر گونه اقدام مستقل (حتی گفتگوی مستقلانه میانه دولت و طالبان) ممکن به ایجاد فشارهای مالی و از دست دادن مناطق کشور به دست گروه‌های مسلح مخالف دولت (بیچاره و دست و پا بسته) افغانستان بیانجامد.

۳. دولت افغانستان مجال آن را ندارد که خطوط اصلی و بااهمیت مذاکرات صلح و مسائل دارای اهمیت منافع ملی و اجتماعی و حفظ ارزش‌های قانون اساسی و دستاوردهای مثبت را در معرض آرای عامه قرار دهد. این مسأله ممکن به شکل سمبولیک در یک لویه‌جرگه مطرح گردد که این چنین لویه‌جرگه ها کمتر جایگاه اصلی و واقعی تبارز آرای ملت بوده‌اند.

در مورد طالبان باید متذکر گردید که اکنون طالبان خود نمی‌توانند در واقعیت امر یک طرف اصلی (به مفهوم اصلی کلمه) مذاکرات صلح باشند؛ زیرا:

۱. طالبان بعد از افشای کشته شدن ملأ عمر در پاکستان در برابر یک معادله جذری قرا گرفته‌اند که اولین انشعاب دو گروه آغاز مسأله خواهد بود.

۲. طالبان همان طوری که نویسنده در یکی از مقالات قبلی تذکر داده بوده، به هیچ صورت در مقایسه با نیروهای مسلح افغانستان و روحیه جنگی‌شان قابل مقایسه نیستند. من بدون شک این ضریب مقایسه را" ۸ در برابر 2" میدانم. طالبان باآنکه با اشکال نامشروع از احساسات مذهبی و منطقوی و تعلقات قومی مردم به نفع خود سؤاستفاده می‌کنند، اکنون دارند دیگر آن منافع را هم از دست بدهند، زیرا آن‌ها عین جنایات در برابر مردم عامه را در مناطق پشتون نشین انجام دادند که در دیگر مناطق کشور این جنایات ضد انسان و انسانیت را مرتکب گردیده‌اند.

۳. طالبان باآنکه حرف از یک دولت خالص اسلامی می‌زنند، توانمندی ارائه یک بدیل را برای یک اداره سیاسی دولتی را ندارند. طالبان با آن شیوه‌های خشن و دیکتاتورمنشانه که بیش از شش سال بر افغانستان قهراٌ و جبراٌ حکومت کردند، دیگر برای ملت و بخصوص نسل جدید مسخره و خنده آورند. طالبان باید این واقعیت عینی را در نظر داشته باشند که درجه پشتیبانی واقعی مردم از آن‌ها از ۲۰ فیصد بالا نخواهد بود.

۴. طالبان بر علاوه اینکه در جنگ یک سال گذشته کدام موفقیت قابل محاسبه در مذاکرات صلح را نداشته‌اند و همچنان که در انشعاب به گروه‌ها چندگانه مواجه‌اند، اکنون با انتقال هزاران داعشی از مسیر پاکستان به افغانستان، سرخور جدید برای خودشان پیدا نموده‌اند که اکنون راه دیگری جز مفاهمه و گزینش مصالحه با دولت ناممکن به نظر می‌رسد.

۵. طالبان باآنکه شعار یک دولت بر بنیاد اخوت اسلامی و قوانین شرعی ارائه می‌کنند ولی آنان از احساسات قومی مردمان مربوط به پشتون‌ها و در مناطق پشتون نشین ساحه نفوذ نظامی خود را گسترش دادند. بدین مفهوم که حتی مردمان اقوام کشور را در برابر یکدیگر قرار دادند. ولی در نتیجه جنایات مربوط به ترور، دهشت افگنی، انفجارات کنار جاده‌های مواصلاتی، بم گذاری‌ها و انتحارها دیگر آن مصونیت را در آن مناطق نیز دارند از دست می‌دهند. قیام‌های مردمی در ولایات ننگرهار، زابل، کنر و چندید مناطق دیگر کشور اثبات این ادعا می‌باشد. آنان می‌دانند که چگونه سربازان اردوی و پولیس ملی افغانستان از اقوام مختلفه من‌جمله سربازان پشتون در برابر طالبان با روحیه وطن‌پرستی و ضد پاکستانی و دفاع از ناموس وطن می‌جنگند

۶. جنایات شدید جنگی که طالبان در سال‌های اخیر در کشور مرتکب آن گردیده‌اند، حتی در یک پروسه مصالحه هم مورد احترام مردم قرار نخواهند گرفت. آن‌ها در تاریخ افغانستان نه به حیث مبارزان راه دین و خدا بلکه به حیث عمال پاکستان و عقب گرا و عقب مانده‌ترین گروه تروریستی در ذهنیت مردم افغانستان باقی خواهند ماند.

۷. طالبان در طول سال‌های اخیر با ادامه یک جنگ بی‌مفهوم و تحت نام جنگ با کفار و صلیبی‌ها نه تنها خود عامل ادامه موجودیت و بقای ناتو و اخصاٌ حضور دائمی آمریکا و انگلیس شده‌اند، بلکه ملت که در رشد سریع آگاهی قرار دارند، می‌دانند که احتمالاً اگر یک نفر از " صلیبی‌ها" در کشور باقی هم نمانند، طالبان برای کسب قدرت و ادامه منافع نامشروع پاکستان و ایجاد ترور و اختناق سیاسی در وجود یک حکومت استبدادی که در آن دره، سوته، ریش اجبار بر مردم حاکمیت نماید، به جنگ و یا استبداد ادامه خواهند داد.

نویسنده نظر به اهمیت و خواست ملت مظلوم که چهل سال را در بی‌ثباتی، جنگ و خون ریزی و صدها مصائب دیگر ناشی از جنگ و کشتار سپری کرده و اکنون خسته از جنگ‌اند، ضرورت هر چه سریع‌تر مذاکرات رویاروی صلح که در آن هیچ‌گونه نفوذ و اهداف جانبی غیر سایه نیافگند، را میان نماینده گان دولت و گروه‌های طالبان یک قدم با مسئولیت در بیان صداقت به منافع ملی -وطنی و مردم می‌داند. هر دو طرف باید در یک مصونیت کامل فزیکی و روانی رو در رو به خاطر ملت، برای ملت و در داخل کشور با هم به مذاکره بپردازند. این ملت حق دارد روزی بدون تشویش از جنگ و محرومیت‌های ناشی از جنگ تبسم بر لبان داشته باشد و به‌مانند دیگر انسان‌ها از حق خوشبخت بودن و مصون بودن استفاده نماید.