با سلامها و شادباشها

 

بعد از آرزوی صحت و سلامت برای شما، .. و همه نورچشمی ها.

 با تمجید از ضمیر روشن و وسعت نظر تان؛ میخواهم از احساس نیک و کلمات نغز و عالمانه تان در حق من، از شما تشکر کرده  تمنا دارم در صف نویسندگان همیشه بی بدیل باشید.

  اگر اشتباه نکرده باشم من هم فکر میکنم  که بشر از نظر ژنتیکی  پروگرام  نه شده است تا از آسیب تکنالوژی امروز مصون و مبرا باشد.

 شاد و مسرور باشید

                                   دکتورجهش

  ***************

 جناب برادر محترم عالم افتخار

 بعد از سلام  خلص کلام اینکه شرمنده استم که شما از هند به من کتاب گوهر اصیل آدمی را مهربانی کرده ارسال نمودید و من تا امروز یک رسید برای تان ارسال نکردم . چه دروغ بگویم کتاب را هم مثل کتاب نخواندم. لیکن اولاد ها و اندیوال هایشان دست به دست خوانده رفتند . از قصه که میکردند میدانستم که هرکدام یک چیزی بهره برده است.

 خودم پیشگفتار را خوانده بودم و بعضی جا ها را دو سه باره هم خواندم شاید تا سه یک زینه ها را هم خوانده باشم. شما در مقدمه از نیاز ما افغانها به یک جهانشناسی علمی و ساینتفیک گپ زده و انرا به کرسی شانده اید. نمیدانم شکسته نفسی کرده اید یا نه کتاب خود را هم «فصل صفر» همان جهانبینی معرفی کرده اید.

 من آن وقت برداشت کرده بودم که تلاش و مرام شما برای مدرن و مترقی شدن فکرها و زندگی ماست. مگر سخن تان بود که این زندگی و ترقی مدرن را امریکا و خارجی های مدرن به ما نمیدهند و باید خود ما با تلاش سخت همگانی آنرا یاد بگیریم و  به وجود آوریم یا بسازیم.

 به نظر من حالا شما ازین افکار و خیالات پشیمان شده اید و یا سر مردم ها و حاکم ها قهر استید و از این خاطر شروع کرده اید به نوشتن چیز ها که ما برای زیستن در عصر مدرن تکامل نکرده ایم.

 این فکر نو شما درستی کتاب گوهر اصیل آدمی را به شک می اندازد شاید قسمیکه شنیده ام صدها مقاله و چندین کتاب دیگر نوشته اید؛ آنها هم زیر گرد و غبار شاید بروند.

 سر اینها هم مقصد از اینکه من خواستم به شما نامه نوشته کنم چیز دیگر است. شنیده ام بوکو حرام در زبانهای افریقایی همین معنی را دارد که تمدن غربی یا تمدن مدرن حرام است.

 بوکو حرام نام شاخه افریقایی القاعده و داعش است یعنی اینکه القاعده و داعش هم همان بوکوحرام استند و تمدن غرب و مدرن را نه اینکه تحریم کرده اند و میکنند بلکه خونریزی و جهاد و جنگ شان تا سرحد انتحار و امثال آن مانند عملیات در برج های اسمانخراش تجارت جهانی امریکا در 11 سپتامبر2001 متوجه آن است که این تمدن را نابود کنند و آنچه را خودشان میخواهند جای نشین آن بگردانند.

 حالا شما هم می گوئید که ما برای زیستن در عصر مدرن تکامل نیافته ایم و تمدن سرمایه محیط زیست ژنومیک را بیشتر تخریب میکند. اگر من داعشی می بودم یا القاعده ای یا هر کوفت دیگر مانند آنها؛ حال به دنیا جار می زدم که دیدید ما برحق استیم و اونه مخالفان فکری دیروزی ما هم به گپ و فکر ما رسیده اند و میگویند که با عصر مدرن جور نمی َآییم؛ ما برای آن ساخته نشده ایم.

 ما تا حال تمدن غربی را به خاطری ستایش میکردیم که نظر به دیگر تمدن ها که بشر به وجود آورده و دیده و استفاده کرده این تمدن پیشرفته تر و در سلسله مراتب تمدن ها تکامل یافته و خیلی زیاد هم تکامل یافته است.

 حالا شما هم صفت تکامل یافته را از آن سلب کرده و برعلاوه گپ را به آنجا رسانده اید که تمدن سرمایه داری محیط زیست آدمی را خراب میکند. من محیط زیست ژنومیک را که شما به کار برده اید خوب مدلل نشدم. به خیالم که مقصد تان محیط زیست انسانی است. از مقاله تان در بخش سوم ان چنین فهمیده میشود.

 آیا قبول می نمایید که خواسته یا ناخواسته چیز چیزی با داعش و بوکوحرام و القاعده و چوچه های حلالی و حرامی رنگوارنگ شان در سراسر دنیا همسو و همسخن شده اید؟

 من که هرچه زور زدم نتوانستم انحراف شما را از راه و رسم سابق تان؛ ندیده بگیرم . چنین هم نیست که من تنها به جان خود و زیر لحاف این ها را خیال کرده باشم با دوستان بحث کردم و همه فکر و یافته مرا تصدیق نمودند. شما میدانید که من در یک وزارت خانه کار میکنم سرو کار با نویسنده ها ندارم و لیکن همنشین و همصحبت چار دور و برم انجنیر ها و روشنفکر ها استند.

 مقصد از این نامه بازگشتاندن شما از راه و از فکرتان نیست و ما این صلاحیت را به خود نمیدهیم مگر لطف کرده اگر «المعنی بالبطن شاعر» چیز دیگر باشد و بوده بتواند آنرا از شما میخواهیم.

 دعا میکنیم که صحت و توانایی و اعصاب قوی داشته باشید؛ تا ما که اکنون حساس و شکاک شده ایم ناگفته های شما و ندانسته های خودمان را زیاده تر بخوانیم و بدانیم.

 میدانم این گستاخی را به آسانی هضم نخواهد بکنید ولی اقلا خوبی این نیش زهری آن است که برای تان میرساند که دیگر ها از سخن و قلم شما چیز های دیگر که شما نخواسته اید می فهمند.

 زیاده فقط جور و تندرست و سلامت باشید. دوست هم کوچه و همصنف دوران بچه گی ها استیم. از کتاب گوهر اصیل آدمی دانسته بودم که زن و فرزندان دارید. انشاءالله که با تمام خورد و کلان خانواده محترم روزگار تان با سعادت باشد.

 بازهم به بزرگی عفو کنید معلوم میشود که خیلی نامردی کردم که در نامه اول که امید آخر نباشد؛ زیاد تر شما را رنجاندم. دیگر چه بگویم خود تان خواسته بودید اگر نی ما جرئت نمیکردیم .

   _ ن. ا. پ. از وزارت ... جمهوری اسلامی افغانستان_

  

(با عرض سپاس به فرستنده گرامی؛ جاهایی برای سهل خواندن ویرایش و یکی دو پاراگراف که مفهوم تکراری داشت؛ حذف شد؛ معذورم دارید.)

 **********

 دوستان عزیز ویس الدین نجات از دنمارک، فرشته جان از کالفرنیای امریکا و ربیع هروی کلمات و جملات تشویقی و نوازشگرانه به من نوشته و فرستاده اند که چنانکه پیشتر نیز عرض کرده ام؛ در مؤلفه «خصوصی» می آید؛ و قسم خصوصی هم از ایشان تشکر می نمایم.

 در نامه هایی که مطالب آنها طور کامل درج گردید؛ نامه برقی محترم پروفیسور دکتور سید احمد جهش؛ حاوی یک بند بسیار گویا و ارزشمند میباشد؛ که با استعاره از واژه های کامپیوتری «پروگرام» هدف مبحث جاری را با توانایی استادانهِ شگرفی رسا و فهما گردانیده اند. با همین دریافت؛ من روی جمله مورد نظر شان؛ تکیه و تأکید نمودم.

 اما مندرجات نامه بعدی؛ به راستی تکاندهنده میباشد ولی مباحثه و مناظره در مورد؛ اینجا زیاد کارساز نمیتواند بود. تا حدودی میتواند چنین برداشت ها و داوری ها از«تک خوانی» این و آن پاراگراف مقاله یا کتاب ناشی گردد. و بدبختانه در وضعیت آشفته ذهنی و روانی که تحت شرایط و اوضاع و احوال کنونی همه ما کم و بیش گرفتارش استیم مطالعات و روخوانی های بالنسبه باعجله هم چنین پنداشت ها را سبب میگردد.

 به فرستنده گرامی نامه اطمینان میدهم که در ادامه بحث؛ در مواردی که مسایل مطروحه شان همخوانی می یابد؛ سعی میکنم به جمله یا سطر این نامه عالی؛ هم تماس گرفته نوشته را غنی تر سازم.

 اینجا تنها به گونه پرنسیپ عرض میدارم که در حوزه اجتماعی و روانی و بشری؛ همه جا 2+2=4 نمیشود. کافی است درین مورد شعر فردوسی بزرگ را به خاطر آوریم که:

 سیاهی لشکر نیاید به کار     دوصد مرد جنگی به؛ از صد هزار

 در حساب بسیط تعریف میشود که جمع؛ یکجا کردن اعداد همجنس بوده و ضرب هم آسانترین طریقه جمع میباشد. حالا فرض بفرمایید:

 2 تربوز از یک بوته گرفتیم و 2 تربوز دیگر از بوته ها و جاهای دیگر.

 معلوم است که 4 عدد تربوز (دارای حجم برابر) داریم. همین اندازه حساب و ریاضی هم خیلی کارآمد است ولی به طور یک مطلق آخرین کلام نیست. نظر به علاییم یا در نتیجه مشاهدات درونی؛ درجه رسیدگی و کوایف غذایی وغیرهِ هرکدام نمیتواند عیناً برابرِ هم باشد؛ ممکن است ظاهراً مرغوبترین تربوز ؛ خام و تلخ و حتی «سیاه شده» بدر شود. از اینجاست که ریاضیات از جمع و تفریق و ضرب و تقسیم فراتر می رود.

 در مورد جانداران که اصلاً ریاضیات عالیتر حتی به وسیله عوامی که هیچ سواد ریاضی ندارند؛ بسی بیشتر و پیشتر آغاز میگردد. مثلا آدمی؛ 2 بز یا 2 گوسفند می خرد. ولی از همان اول؛ تثبیت ارزش یکی؛ به معنای تثبیت ارزش دومی نمی باشد؛ هزاران متغییر واضح هست که بز تا بز و گوسفند تا گوسفند را از هم متفاوت می سازد.

 اینهم کار آمدی دارد که بگوییم فلان رمه و دسته؛ 10 تاست و فلان 230 تا که جمعا میشود 240 تا.

 در مورد آدم ها؛ درست است که بگوییم فلان قریه یا بلاک یا شهر یا کشور فلان عدد نفوس دارد ولی این بدان معنی نیست که این مقدار نفوس اینجا با همین مقدار نفوس جایی دیگر همه جانبه «مساوی» است.

 حتی پیداکردن دو آدم «مساوی» هم در دنیا فقط میتواند از «احتمالات» باشد.

 وقتی شخصیت مساوی 2 آدم در همه عالم چنین کمیاب است یعنی یافتن مساوات بدی یا خوبی آدم ها چنین کمیاب می باشد. از اینجاست که هر شخص؛ موضوع مطالعه و محاسبه جداگانه قرار میگیرد؛ فراتر هر قریه و هر شهر؛ هر قریه و هر شهر این قبیله و آن قبیله؛ هر قریه و هر شهر این خرده فرهنگ و آن خرده فرهنگ؛ هر قریه و هر شهر این زمانه و آن زمانه.... موضوع های بررسی ها و محاسبه ها و مقایسه های جداگانه استند.

 اصل دیگر نسبیت و مطلقیت میباشد. در دنیا همه چیز نسبی است و مطلق وجود ندارد مگر خود «مطلق». لذا خوبی و بدی آدمی، ده و شهری، فرهنگ و مدنیتی، همه نسبی است. ممکن است خوب 99 درصدی و بد 99 درصدی پیدا شود ولی 100 در صدی نیست که نیست؛ حتی بالای 50 درصدی ها خیلی کم اند.

 خلاصه کلام تمدن 100 درصد بد و قابل امحا وجود نداشته است و وجود ندارد. مطالعه و قضاوت غیر مشخص و عام و مطلق انگارانه تمدن و از جمله تمدن مدرن و به لحاظی «تمدن سرمایه» زیاد حاکی از سلامت عقلانی نمی باشد. داعش و القاعده و بوکو حرام برای یک چنین بررسی و قضاوت و حکم و عمل بر مبنای آنها؛ پیش فرض های غیر انسانی و فرا انسانی و فرا طبیعی دارند؛ پیش فرض هایی که ریشه در «کودکی های بشر» دارد و در جهل و تعصب. به سخن مولانای بزرگ:

 سخت گیری و تعصب؛ خامی است       تا  جنینی؛ کـــار خون آشامی است!

 لذا به عزیزانی که چنین برداشت ها میکنند و بر مبنای آن؛ دچار نگرانی میشوند؛ قاطعانه اطمینان میدهم که در بحث و بررسی ما؛ دگم و قضاوت مطلق انگارانه جایی و راهی ندارد.

 ما و همه جانداران برای ادامه زندگی و ادامه نسل؛ نیاز به ایکوسیستم ویژه یعنی محیط زیستی داریم که در آن تطابق غریزی یافته ایم. اطلاعات غریزی در ما که از نطفه بندی تا مرگ عمل میکند؛ در چیز های حیاتی درون سلولی ما مندرج میباشد که «ژن ها ـ واحد های وراثتی» نامیده میشوند. کشف تدریجی ژن ها که در این اواخر در وجود اطلس های ژنتیکی کمال نسبی یافته است؛ محصول تمام تاریخ زیست بشری میباشد نه صرفاً اعجاز ناگهانی آدمی و فوق آدمی .

 اطلس یا نقشه ژنتیکی را «ژینوم» هم میخوانند پس «زیست محیط ژینومیک» همان محیط زیستی یا محیط دارای تمامی امکانات زندگی است که با ژینوم یا نقشه ژنتیکی آدمی طی ملیونها سال زمان و تطور و تکامل؛ تعادل و تناسب یافته است.

 خود «اصل جاودان تنازع بقا» محرک دایمی ما برای مراقبِ «زیست محیط و ملزومات آن» بودن میباشد مگر اینکه نادانی ها و بدتر از آن گرفتاری ها به جزمیات و بدباوری ها و پیشدانی ها و پیشخوانی ها؛ مغز و مشخصه آدمگری را در ما صدمه زده باشد.

 لذا ما حق و وظیفه حیاتی داریم تا تمدن سرسام آور کنونی را از این نظر گاه با دقت و فراست تمام بررسی و آسیب شناسی کنیم. پیدایش نواقص و مخاطرات زیست محیطی این تمدن و خاصتاً تکنولوژی های خاصتر و مشخصتر آن؛ به نفع پروسه تنازع بقا و زیستار و زیستگاه نسل کنونی و نسل های آینده ماست و اغفال در زمینه حتی شاید منجر به تسهیل انقراض و نابودی نسل و نوع مان گردد.

 بدینگونه ما به جانب تعمیق همان جهانشناسی ساینتفیک رفته ایم و به گوهر اصیل آدمی تمرکز نموده ایم!

 میدانم که هنوز مسئاله ها و مشکل فهمی ها زیاد و حتی نامحدود میباشد و لهذا به همه آن عزیزان که زوایای بیشتر این پرسش ها و دشواری ها را برملا میکنند؛ کماکان مرحبا میگویم و سپاس!

                                                                   (درخشان باشید!)