)بخش نخست)

 امیر علی شر نوایی شاعر، اندیشمند و متفکر فروزنده زبان ترکی جغتایی و فارسی از چهره‌های درخشان تاریخ است، به باور اغلب پژوهشگران امیر علی شیر نوایی از بنیان‌گذاران رنسانس در شرق می‌باشد.

 او نه تنها در بخش‌های گوناگون ادب، فرهنگ و تاریخ و پرداخته است، بلکه در رنگینی زبان ترکی جغتایی نیز نقش بسزای دارد،

 همانگونه که جامی در ستایش زبان ترکی و نقش امیر علی شیر نوایی در خردنامه سکندری گفته است:

 به ترکی زبان نقشی آمد عجب        که جادو دمان را بود مهر لب

 ببخشید بر فارسی گوهران             به نظم دَری دُر نظم آوران

 که گر بودی آن هم به نظم دری       نماندی مجال سخن گستری

 به میزان آن نظم معجز نظام           نظامی که بودی و خسرو کدام

 امیر علی شیر نوایی از بزرگان سخن و از اندیشمندان والا گهر در زبان‌های ترکی جغتایی و فارسی است، آثار گران‌سنگ او بیانگر ژرف اندیشی و خردورزی اوست.

 ناگفته پیداست، که در مورد شخصیت و آثار امیر علی شیر نوایی مشهور به ذوللسانین که دارنده نزدیک به سی تا ۹۰ اثر در بخش‌های مختلف شعر و ادب است جستارهای زیادی به نگارش آمده است. اما در مورد زبان شعری او واژه‌های را که در آثاراش بکار برده کسی به کاوش و پویش نگرفته است.

 در این جستار تلاش شده است تا در مورد وامواژه‌های فارسی در سروده‌های ترکی امیر علی شیر نوایی سیاهه‌ای بر سپیده نشیند.

 گرچه از لحاظ خانواده‌گی زبان‌های فارسی و ترکی به دو خانواده مختلف زبانی یعنی زبان فارسی به بخش Setam خانواده زبان‌های هندواروپایی تعلق دارد و زبان ازبکی و یا ترکی جغتایی به خانواده زبان‌های آلتایی بر می‌گردد، مگر مناسبات این دو زبان مانند پسران خاله، صمیمی ودر همپیوندی بوده است، پیوند سرزمین‌های گویشی و داد و ستد این دو زبان آن‌قدر افزون است، که به جرأت می‌توان گفت، که اگر واژه‌های ترکی و ازبکی را از زبان فارسی بیرون کنیم، زبان فارسی سرگردان می‌شود و همانگونه اگر واژه‌های فارسی را از زبان ازبکی بر گیریم، زبان ازبکی نیز از پا می‌افتد.

  این مناسبات تنگاتنگ فرهنگی همیشه متمم یکدیگر بوده‌اند و عاشقانه یکدیگر را تکمیل کرده‌اند، بودن هزارها نام و وامواژه ترکی در کشورهای فارسی زبان و در زبان فارسی نه تنها که به رسا بودن و گستردگی زبان فارسی کمک کرده است، بلکه موجب شده است تا زبان فارسی با وامواژه‌های ترکی راست و روان راه برود.

 وامواژه‌های زبان ترکی چون: آچار، آذوقه، آماج، باتلاق، باشی، بیرق، تسمه، تغاره و تغار، چاق، (ضد لاغر)، پسوند چی در واژه‌های تماشاچی و قاچاقچی، قاچاق، قره به معنی سیاه در نامواژه‌های قره‌باغ، قره کوترمه، قشون، قوچ، قوطی، یاغی خان آیدن، افشار، قاشق، توپ (در یک توپ تکه) سنجاق، چالش (از واژه چالیشماق ترکی گرفته شده است، که به معنی درگیری و با هم در گفتمان شدن) اردو که در افغانستان بجای ارتش به کار می‌رود و همچنان ریشه زبان اردو نیز از همین ارتش یا مجموع سپاهیان با تمام لوازم آن که بجای گسیل شوند گرفته شده است، به گفتاورد دهخدا قشون سلطان محمود غزنوی به‌سوی هندوستان گسیل می‌شد، در راه میان غزنین و لاهور پراکنده شده بودند و سپاهیان با هم به زبان هندی و فارسی سخن می‌راندند این زبان را زبان اردو نامیدند. قالی یا قالین، قورمه (از واژه قوارمه به معنی خورشت ترکی است) دولمه، دکمه (از واژه دوگونناماق) به معنی گره زدن گرفته شده است، دوشک (از واژه دوشاماق) به معنی پهن کردن گرفته شده است؛ و غیره موجب رشد بالنده گی زبان فارسی گردیده است، همانگونه که واژه‌های زیاد زبان فارسی در زبان ترکی مانند: واژه‌های مضامین ادبی مانند: تشبیه مو به سنبل، تشبیه چشم به نرگس، تشبیه گونه به خورشید، تشبیه قد به سرو، در سروده‌های امیر علی شیر نوایی زیاد اند، اصطلاح‌های عرفانی چون: جان، آیین، چرخ، چله، دستار، دسته گل، خرابات، اصطلاح‌های موسیقی: (چون: نوا، سه‌گانه، چهارگانه، بسته، گفته، بسته نگار، آهنگ)، نام‌گذاری‌ها شامل: (خسرو، نوشین، نسرین، شادمان، شبنم، آگاه، باران، نالان، نام‌های پرنده گان، چون: شاهین، بلبل، خروس، قمری، قو و غیره)، نام‌های جانوران: (چون: زرافه، سنجاب، سمور، شیر، پلنگ، نام‌های گل‌ها، چون؛‌بنفشه، لاله، سنبل، شب بو و غیره) نام‌های درختان (چون: سرو، بادام چنار و غیره)، پسوندها مانند: ستان، در بوستان، گلستان، و راغستان، گوگرد گفتاری مردم افغانستان با کمی تغییر گوگرت شده است. سامان، آبدست، ابرو، آتش، آزاد، آزار، آسوده، آشفته، آهنگ، شکنجه فارسی با کمی تغییر ایشکنجه شده است، آفت، آفرین، ابر، آژدر، باج، بادام، بازار که پازار شده است باغبان، باغچه، بت، بت پرست، بخشش، بدبخت، بدن، بدبین، برادر، (در استانبولی پرادر شده است)، پاچه، پادزهر، پادشاه، پارچه، پدر، پدر شاهی، تاج، تازه، تخت، تخم، تفنگ، تنبل، تنها، جادو، جام، جگر، جنبش، جنگ، جنگاور، جوان، چهارسو، چاشنی، چای خانه، چرک (مرداری و کثافت در زبان گفتاری مردم کابل) چشمه، خاک، خاکی، خانه بر دوش، خاویار، خرمن، خسته، خشخاش، داستان، داماد، دانه، دچار، دربدر، خنجر (زبان گفتاری مردم کابل واژه هندی)، بازو، که پازو شده است، موجب گرانسنگی زبان ترکی گردیده‌اند.

  امیر علی شیر نوایی این تنگاتنگی و این پیوستگی زبان‌های فارسی و ترکی جغتایی یا ازبکی را به همین مهر و همین دلستانی بدیده داشته است و این احساس را در این بیت که به زبان فارسی فرموده است در میابیم:

 معنی شیرین و رنگینم به ترکی بی‌حد است

 فارسی هم لعل و درهای ثمین گر بنگری

 گوییا در راست بازار سخن بگشاده‌ام

 یک طرف دکان قنادی و یک سو زرگری

  اینجا عظمت نگاه امیر علی شیر نوایی به زبان‌های فارسی و ازبکی به‌مثابه یک انسان فرهیخته و دگراندیش به‌خوبی به ملاحظه می‌رسد. او با مهر نگری به زبان ازبکی و نگارش آثار به این زبان مانند زبان فارسی چنین سروده است:

 چون او قومق زمزمه سی بولدی بس

 کونگلوم ارا دغدغه سالدی هوس

 فارسی اولدی چو اولر گه ادا

 ترکی ایله قیلسم انی ابتدا

 فارسی ایل تاپتی چوخور سندلیق

 ترکی داغی تاپسه برومنلیق

 که معنی آن را چنین برگردانی کرده‌اند:

 چون زمزمه‌های خواندن به پایان رسید هوسی بزرگ در دلم دغدغه انداخت، چون برای آن‌ها به زبان فارسی سروده‌اند، من باید به زبان ترکی بسرایم، همانطوری که آنان از خوانده آن به زبان فارسی لذت می‌برند، ترکان نیز به زبان خود محظوظ شوند و برومندی دست یابند.

  به گفتاورد شرعی جوزجانی « نوایی پروسۀ تکامل شعر اوزبیکی را در قالب اوزان عروضی سرعت بخشید و از اوزان هجایی که قالب ادبیات شفاهی و اشعار فولکلوری بود، خلاقانه استفاده نمود و کتاب ارزشمند خود "میزان الاوزان" را در زمینۀ اوزان عروضی نوشت و غزل ترکی را به مدارج کاملاً نوین ارتقا داد و آن را از نظر شکل و مضمون غنا بخشید و با کاربرد کلمات شسته و لطیف و ایجاد ترکیب‌ها و اصطلاحات بدیع و استفاده از واژه‌های عربی و فارسی دری به شیوۀ استادانه، قدرت افادۀ زبان را در تعبیر احساسات و تخیلات شاعرانه و وصف پدیده‌های زندگی و طبیعت بالا برد.»

  با همه حال مقصود نویسنده از نگارش این پیوند کاربرد وامواژه‌های زبان فارسی در اشعار ترکی امیر علی شیر نوایی است به این امید که داد و ستد واژه‌های میان زبان فارسی و ترکی که بر یکدیگر اثر بسزا دارند و یکدیگر را تکمیل کرده‌اند، نه بلند نگری زبانی. ترکی بر فارسی و یا فارسی بر ترکی است بلکه تأثیر پذیری، و وامگیری و وامدهی دو زبان شیرین ورسای تاریخی با یکدیگر اند

  یا همین دیباچه کوتاه می‌پردازم بر تأثیر وامواژه‌های فارسی در اشعار ترکی امیر علی شیر نوایی:

  واژه آسان در این بیت: ایمس آسان بو میدان ایچره تورماق

 آسان Äsän: واژه بسیار قدیم و باستانی است؛ که در صورت اوستایی آن aspen ودر پهلوی Aspin شده است در فارسی به گونه‌ای آسان تغیر پذیرفته است. و به چم یا معنی: خوار، سهل و یسیر که مقابل دشوار به کار می‌رود چنانی که فردوسی گوید: کنون چاره این دام را چون کنم + که آسان سر از بند بیرون کنم، نوایی نیز این واژه فارسی را با همین معنی و چم در زبان ترکی به کار برده است.

 واژه اندازه: در این بیت

 اولوسه میلی بی‌اندازه بولغای (از مقدمه داستان فرهاد و شیرین)

 اندازه از واژه‌های بسیار قدیمی است که به معنی اندام گرفتن چیزی مقیاس و مقدار هر چیز، در اوستایی Andachitan ودر در ارمنی انده چم و در پهلوی اندیچم ودر فارسی اندازه شده است،

 از هر چیز چندان‌که اندازه نیست + اگر بر نهی پیل باید دویست. فردوسی امیر علی شیر نوایی واژه اندازه را با همین چم و یا معنی فارسی آن در سروده‌های ترکی‌اش بکار برده است.

 واژه برگ:

 در این سروده: چون برگ توشارگا میل قیلدی (از خمسه خیره الابرار)

 برگ: از واژه‌های بسیار پیشین اوستایی است، که در اوستا verkaha ورگا، در پهلوی ورگ، در کردی Valg در فارسی برگ در اشکاشمی برگ، در واخی بلگ، شده است، چنانی که فردوسی نیز گفته است:‌همه کار مردم نبودی به برگ + که پوشیدنی‌شان همی بود برگ (شهنامه یکم ۳۰ ح ۱۲ ب ۲)

 واژه بوستان در این سروده: بو بوستان صحنیده گُل کوب چمن کوب (فرهاد و شیرین)

 بوستان: واژه‌ای ترکیبی پهلوی است که از دو واژه بو و ستان ترکیب شده است، مکان بوی خوش، جایی که گل‌های خوشبو در آن بسیار باشد. چنانی که رودکی گوید: گه بر آن کندز بلند نشین + گه در این بوستان چشم بگشای و یا در یک بیت دیگر گوید: خر بجای ملحم و خرگاه + بدل باغ و بوستان آمد...

 واژه‌ای خوب در این بیت:‌ هم اول ییره ده ایمس گل ایستمک خوب.

 خوب: Xüb پسندیده زیبا، در اوستا به گونه‌ای Hväpah، در پهلوی Xvap در هندی باستان Svapas در پازند Xüb تغییر پذیرفته این واژه شکل تغییر پذیرفته واژه سانسکرت Suvapus است که su خوب و vapus به معنی شکل و زیبایی بوده است، در فارسی خوب باقی مانده است فردوسی گوید: اگر زو شناسی همه خوب وزشت+ بیابی بپاداش خرم بهشت.

 واژه دشت در این بیت:

 دشت اوزره که سیر اولور صباغه (حیره الابرار خمسه)

 واژه دشت از واژه‌های بسیار پیشین اوستایی است، که در زبان اوستایی به گونه‌ای daxshtabra در پهلوی دشته در فارسی دشت شده است. چنانی که فرخی گوید:‌آهو زتنگ و کوه بیامد به دشت و راغ + بر سبزه باده خوش بود اکنون اگر خوری. و یا فردوسی گوید: بفرمود تا جمله بیرون شدند+ زپهلو سوی دشت و هامون شدند.

 واژه چمن در این بیت: بوبوستان صحنیده گل ایستمک چمن کوب

 واژه چمن: در اوستا دیده نشد، مگر در زبان فارسی قدیم و میانه به معنی جای باشد فراغ که در آن چیزی کاشته باشند مسیری در باغ و بوستان چنانی که فرخی گوید: نگار مرا سرو آزاد خوان + لاله ستان خشک و شکسته چمن.

 واژه سرو؛ در همین بیت بالا:

 سرو: Sarü یا Surü در اوستا Srvä ‪, Servaena در واژه نامه بندهش ۲۰۰ س ۱۷ در پهلوی سروه در فارسی نیز سرو آمده است: فردوسی گوید: سرو هاش چون آبنوسی فرسپ + چو خشم آورد بگذرد بر دو اسپ (شاهنامه پنجم ۲۸، ۳۶۵ آبنوس از واژه عبری هابن و یونانی ابنس گرفته شده است به معنی درختی با چوب بسیار سخت) فرسپ (شاه چوبی که برای ساختن خانه به کار می‌برند در فارسی کابلی آن را دستک نیز گویند.)

 خس: واژه خس نیز در همین بیت بالا:

 واژه خس از واژه‌های بسیار پیشین و باستانی است، که در اوستا xavs ‪, در فارسی قدیم خس ودر فارسی میانه وجدید به گونه‌ای خس به کار رفته است: به معنی خاشه و خلاشه، خرده کاه چوب ریزه چنان که رودکی گوید: چون بود بسته نیک را ز خس و یا ابو شکور بلخی گوید: به چشم تو اندر خس افگنده باد + به چشمت بر از باد رنج او فتاد.

 واژه خسرو در این بیت:‌سراسر بولدیلر خسرو غه مداح (مقدمه داستان فرهاد و شیرین)

 واژه خسرو Xusrü از واژه‌های بسیار باستانی است که در هندی باستان به گونه‌ای chvachru در لاتینی به قول هوبشمن آلمانی Socru در اوستایی خسرو آمده است در اصل به معنی مادر زن و یا مادر شوهر بوده است و پسان‌ها به معنی ملک پادشاه، قیصر، کسری تغییر پذیرفته است. چنانی که فردوسی گوید: کجا شد فریدون و ضحاک و جم + جهان عرب خسروان جم. و یا دقیقی گوید: ای خسروی که نزد همه خسروان دهر. و یا باز هم از فردوسی:‌فریبرز نزدیک خسرو رسید + زمین را ببوسید کو را بدید.

 واژه شیر در این بیت: کیراک شیر آلیده هم شیر جنگی + اگر شیر اولسمه باری پلنگی

  نخست واژه شیر: Sher در پهلوی شیر در یونانی شیرو، در اوستایی Xäshvrya بوده است به حیوانی یا چهار پای گفته می‌شود، که در تازی آن را اسد گویند. رودکی گوید: شیر خشم آورد و جست از جای خویش + آمد آن خرگوش را آلغده پیش (آلغده به معنی خشمگین).

 واژه پلنگ: Palang جانور بزرگیست خطرناک و درنده شبیه پشک یا گربه. در سانسکریت pandaku در هندی باستان Pradaku در پهلوی پلنگ در کردی پیلنگ در پشتو پرنگ از آن ساخته شده است. فردوسی گوید: به زنجیر هفتاد شیر و پلنگ+ بدیبای چین اندرون بسته تنگ و یا: بپوشید تن را به چرم پلنگ+ که جوشن نبود آنگه آیین جنگ.

  واژه جاویدانه فارسی در این سروده: یاز ماقده بو عشق جاودانه (از سد اسکندری)

 واژه جاوید Jäved ابدی همیشه ساختار اوستایی آن Yaväedtät شکل پهلوی آن Yävetän در ارمنی Yavet با ساختار ترکیبی جاویدانه از واژه‌های بسیار باستانی فارسی است. ه که در فارسی باستانی، میانه وجدید نیز با همین شکل جاویدانه مانده است چنانی که شهید بلخی گوید: اگر غم را چو آتش دود بودی + جهان تاریک بودی جاودانه. و یا فردوسی گوید:

 بیزدان چنین گفت کای رهنمای + همیشه تویی جاویدانه بجای.

 واژه فسانه در این بیت امیر علی شیر نوایی: مقصودوم ایمس ایدی فسانه.

  این واژه نیز از واژه‌های بسیار باستانی است، در اصل آن افسانه بوده و شاعران آن را به گونه‌ای فسانه نیز بکار برده‌اند. به معنی یا چم حکایت، سرگذشت، چنانی که رودکی گوید: شاد زی با سیه چشمان شاد + که جهان نیست جز فساونه وباد. و فخر الدین اسعد گوید: زما ماند در این گیتی فسانه + در آن گیتی جزای جاودانه. امیر علی شیر نوایی نیز این واژه فارسی را با همین چم آن در زبان ترکی به کار گرفته و به دیده داشته است.

 واژه پیدا در این بیت: هر کونگیل هم سنینگ شوقینه پیدا ایلاسه

  واژه پیدا Paidä از واژه‌های بسیار باستانی فارسی است که به معنی هویدا، آشکارا می‌باشد، شکل هندی باستان این واژه Pratyyäka صورت پهلوی آن Patyak و صورت کردی آن پیدا در زبان پشتو پیدا ودر زبان‌های بلوچی Pedä در زبان کردی Peidä می‌باشد. فردوسی گوید: شب تار و شمشیر و گرد سپاه + ستاره نه پیدا نه تابنده ماه. ‪

 واژه‌های فارسی: بزم، باده، شاهانه، سازوبرگ، دریای ژرف، جام شکرف: در این سروده:

 اویلا حریفی که چو بزم ایلاسم+ ایچاگی بو باده عزم ایلاسم

 نظم بیک مسندیده اولتوروب + الیما نظم اهل تومان مینگ توروب

 بزم دا شاهانه یساب سازوبرگ + باشیم اوزه ایگره کویوب نیم ترگ

 سوزمیدین آلیما دریای ژرف + الکیما زورق کیبی جام شگرف

 هر نفسی ایلاب تو لا اول جام نی + سیپگاریپ اول باده گلفام نی

 که امیر علی شیر نوایی بسیار آگاهانه آن‌ها را در زبان ترکی بکار برده است.

 مانده دار