دونالد ترامپ رئیس جمهور جدید امریکا روز 27 جنوری فرمانی صادر کرد که به موجب آن دروازه های کشور مهاجران یعنی ایالات متحده امریکا بر روی مهاجران تازهِ عمدتاً مسلمان برای سه تا چهار ماه مسدود میگردد تا آنکه ترتیبات غربالگری بسیار شدید پناهجویان طوری فراهم گردد که گویا دیگر هیچ تروریست اسلامی نتواند از فیلتر عبور نموده وارد امریکا شود. بنابر همین؛ فرمان برای حفاظت ایالات متحده از شر تروریستان افراط گرای اسلامی نظیر عاملان فجایع 11 سپتامبر؛ عنوان شده و به ویژه اتباع 7 کشور اسلامی در آن قلمداد گردیده است.

 شنیده میشود که در قبال اتباع کشور های پاکستان، افغانستان، عربستان سعودی و ... که این فرمان مسکوت است؛ تدابیر هنوز جدی تری اتخاذ خواهد شد.

 در مورد خود رئیس جمهور ترامپ و تیم کاری و سیاست و بی سیاستی وغیره اش؛ و هکذا در مورد متن و حواشی این فرمان مشخص وی؛ سخن فراوان است.

 ولی بنده فقط بر یک تصادف بسیار عجیب روز صدور این فرمان، با روز جهانی یادبود قربانیان هلوکاست مکث میکنم؛ و این مکث نیز؛ فقط محدود به فشرده پیام ها و مقالات سه سال قبل اینجانب با فرنام های «هوشداری تلخ اما حیاتی و مماتی به همدینان مسلمان» و «مسلمانان به برائت گرفتن از "کشتن" کاران؛ احتیاج تاخیر ناپذیر دارند!» میباشد که طی آنها گردش شبح یک هلوکاست بر فراز سر مسلمانان خاطرنشان گردیده بود.

 روز ۲۷ جنوری، روز جهانی یادبود قربانیان هولوکاست است که از فردای جنگ جهانی دوم تا کنون همه ساله با آیین هایی برگزار میشود. همزمان، این روز به عنوان سالروز آزادی اسیران اردوگاه آوشویتس- بیرکناو توسط ارتش اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۴۵ میلادی نیز گرامیداشت می‌گردد. این اردوگاه در لهستان واقع بود و تنها در آن بیش از یک میلیون نفر از یهودیان و مخالفان حکومت ناسیونال سوسیالیست ‌وقت آلمان، به فجیع‌ترین شکل به قتل رسیدند.

 مقوله هولوکاست از یونانی (ὁλόκαυστον) به معنای «همه‌سوزی»، گرفته شده به کشتار دسته‌جمعی و نسل‌کشی نزدیک به یازده میلیون نفر بر پایه نژاد، مذهب و ملیت در طی جنگ جهانی دوم بدست آلمان نازی اطلاق میشود که از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ در اردوگاه‌های مرگ فاشیسم واقع شده است.

 گفته میشود که دو سوم جمعیت یهودیان اروپا، یا شش میلیون یهود در جریان هولوکاست کشته شده اند. در ابتدا و در سال ۱۹۳۳ کمپ‌هایی برای شکنجه و کشتن مخالفان سیاسی از جمله کمونیستها و سوسیال دموکرات‌ها توسط نازی‌ها تشکیل شده بود و پس از مدتی از این کمپها به عنوان اردوگاه کار اجباری یهودیان نیز استفاده ‌شد. در سال ۱۹۴۲ دولت آلمان نازی تصمیم به اجرای طرحی موسوم به «راه حل نهایی» گرفت که به موجب آن کشتار دسته جمعی یهودیان عملی شد.

 * * *

 بنده؛ امروز نمیخواهم وارد صغرا ـ کبرا های فلسفی و جهانشناختی شوم. نمیخواهم اطلاعات کم یا بیش خویشتن را به رخ همدینان بی خبر نگهداشته شده از همه جا و از همه چیز بکشم و حتی نمیخواهم مقاله بنویسم!

 فقط و فقط و فقط میخواهم یک عرض و شاید آخرین عرض در عمر کوتاه خدا عطا کردهء خویش را به همه آنانی ابراز دارم که مانند پدر و مادر من؛ مسلمان مقلد و افواهی و توهمی و تخیلی اند و از اسلام و قرآن؛ جز یک سلسله دعوا ها و روایات و حکایات وهمی و خیالی چیزی نمیدانند و نمیتوانند بدانند!

 من نمیگویم؛ دین سیاست هست نیست. من نمیگویم اسلام؛ که هزار و پنجصد سال پیش در دنیا ظهور کرده؛ جوابگوی مسایل و احتیاجات دنیای هزار و پنجصد مرتبه تغییر یافتهء کنونی می باشد، نمی باشد؟

 من فقط و فقط و فقط از همدینان خود – و اگر کسانی مرا به هر دلیلی چنین نمی پندارند ـ از همدینان پدر و مادر خود؛ یک پرسش محترمانه و عاجزانه دارم:

 چرا و چرا و چرا؛ در دنیای کنونی که امپریالیزم و صیهونیزم؛ حرف اول را میزنند؛ تقریباً هر روز؛ مسلمانان و اسلام  و مقدسات و قرآن و پیامبر آنان مورد لعن و طعن و هتاکی و تخطئه و تقبیح و محکومیت قرار میگیرد؟!

 جواب در نظر اول؛ چند تا نیست فقط یک تاست:

 مسلمانان متهم به تروریست بودن؛ متهم به ارتکاب فجایعی چون 11 سپتامبر در امریکا استند!

 این جواب را به یاد داشته باشید؛ تا طرف دیگر قضیه را هم ببینیم!

 در دنیای کنونی؛ نیز ادیان و عقاید فراوانی وجود دارد که از لحاظ عجیب و مضحک و ظالمانه بودن در قبال عصر ساینس و تکنولوژی و نورماتیف های حقوق بشری و دموکراتیک و مدنی...؛ هرگز و ابداً قابل مقایسه حتی با عامیانه ترین باور های اسلامی نیستند؛ مگر با چنین قاعدهء سیستماتیک بر هیچ یک از آن ادیان و عقاید؛ بر شخصیت ها، نماد ها، رسوم و مناسک حقیقتاً مبتذل، وحشیانه و عصر حجری آنها؛ کاریکاتور و فیلم و حرکات و نمایشات تیری جونزی ...ساخته و پرداخته نمیشود؛ و اهالی میلیونی و میلیاردی آن همه ادیان و عقاید هم تحقیقات و قضاوت های دانشمندان و هنرمندان و مطبوعات و رسانه های بیحد و حصر عالم کنونی را صرف نظر از انگیزه ها و نیات آنها در بارهء معتقدات خود؛ اهانت به خود نمیدانند؛ یکپارچه خشم و خروش و آتش نمیشوند و تر و خشک را نمیسوزانند.

 پس چرا صرف مسلمانان از این قاعده مستثنی استند و ظاهراً فقط و فقط آنها در برابر حرف و سخن و نظر هر «سفیه و دیوانه» ای ولو خیالی و توهمی؛ آتش میگیرند و خود و دنیا را آتش میزنند؟

 جواب بازهم در ظاهر چند تا نیست؛ فقط یک تاست:

 مسلمانان غیرت دارند؛ مسلمانان اهل شمشیر و «جهاد» استند!

 معنای این سخن برای فرد مسلمان؛ هرچه باشد؛ زیبا و مبارک و متعالی... مگر در گسترهء اذهان قریب شش میلیارد بشر دیگر روی زمین؛ چیزی جز همان تروریست بودن؛ وحشی بودن و بربر بودن نیست. چرا که شمشیر شاخص ترین سلاح بشر در عصر تاریخی  بربریت است و جنگ همه علیه همه؛ زنده بودن با جنگ و حاکم و توانا و مسلط بودن فقط توسط جنگ؛ مشخصات ناگزیر اعصار توحش و بربریت بوده و به همین علت؛ پیشه و حرفه و مهارت جنگی تا سرحد تقدس و برترین تقدس ارتقا پیدا نموده است!

 این تقدس؛ پیش از اسلام؛ جزئی از اساسات ادیان دیگر چون یهودیت و مسیحیت گردیده بود. اسلام به مثابهء آخرین دین از ادیان ابراهیمی نه از لحظ زمانی و نه از لحاظ عقلانی و نه از لحاظ های دیگری؛ میتوانست جنگ مقدس ادیان ماسبق ابراهیمی را نفی و طرد نماید؛ چنانکه نتوانسته بود و نمیتوانست نظام برده گی و خیلی ها از عقاید و اساطیر حتی قومی ـ قبیلوی عرب را نفی و طرد نماید. بالخاصه که اسلام در محیط و ماحولی ظهور کرد که جنگ همه علیه همه در آن جاری و ساری بود؛ زنده بودن و به اهداف حیاتی رسیدن؛ اگر نه صدفیصد؛ حد اقل 99 در صد وابسته به جنگ بود.

 علی الرغم این فضا و قوانین جاری در آن؛ آیات مکی قرآن و تعالیم 13 سال نخست بعثت حضرت محمد؛ صلح آمیز ترین آثار و اسناد تاریخی استند؛ ولی زمانیکه مسلمانان؛ تحت فشار شمشیر زنان قبایل مکه؛ ناگزیر به ترک مکه و هجرت به یثریب میگردند؛ حالت شدید اضطراری یعنی همان جنگ و همه چیز منوط به جنگ؛ پیش می آید.

 مطابق کتب تاریخی معتبری که به ویژه دوران حیات و غزوات و سیره های پیامبر اسلام را بازتاب میدهند؛ از برههء هجرت به یثریب؛ حضرت محمد و پیروانش خود را ناگزیر می یابند که با شمشیر و سلاح های متممه مجهز گردند. طی ده سال کم از کم 22 یا 23 جنگ اتفاق می افتد که شخصاً پیامبر اسلام در آنها شرکت و حضور داشته اند یعنی در هرشش ماه یک جنگ.

 بدینگونه استفاده از مفاهیم جنگ مقدس و معرب آن: «جهاد» بدیهی ترین چیزی است که در چنین روزگاری؛ حضرت محمد و پیروانش از یکسو؛ حکام قریش و سایر معاندان عربی از دیگر سو و نیرو های خصمی چون یهود و نصارا از طرف سوم به عمل می آورند تا برای جنگ ها و مقاتلاتِ هرلحظه محتمل؛ نیرو ها را در حالت بسیج و آمادهء قربانی ها نگهدارند.

 اینکه پس از قتل پیامبر اسلام؛ از واژه و شعار جنگ مقدس و جهاد فی سبیل الله؛ حتی اغراق آمیز تر و در حدود افراط های تکاندهنده نیز استفاده میشود و به طریق آن «امپراتوری اسلامی»؛ تشکیل میگردد؛ موضوع بحث کنونی نیست.

 موضوع بحث این است که آیا ما امروز هم تحت شرایط و محیط و ماحولِ دههء اضطراری هجرت در مدینه قرار داریم یا دنیا دگرگون شده است؟

 دو جواب میتواند وجود داشته باشد:

 1 ـ آری. دههء اضطراری هجرت در مدینه تا کنون و تا ابد ادامه دارد.

 2 ـ نه خیر؛ دنیای بشری از بیخ و بن دیگرگون شده است!

 معلوم است که نتیجه جواب اول؛ این میشود:

 مسلمانان برای ابد در حالت جهاد و جنگ مقدس و مجهز به شمشیر باقی می مانند؛ لذا تمامی احکام و روایات دههء هجرت بیچون و چراست یعنی اینکه اسلام؛ «جهاد» و جهاد؛ اسلام است و بس!

 این همان جوابی است که علما و فقهای ریزه خوار دربار های خلفای اموی تا صفوی و عثمانی داده اند و میدهند و تلاش های با ارزش روشنفکران دینی قرون اخیر برای عبور از این جواب و یافتن پاسخ متفاوت تر به پرسش مربوط؛ تا هم اکنون ره به جای مهمی نبرده است!

 اما باطل بودن این جواب جبارانهِ 14 قرنه؛ با گذشت هر روزی بیشتر از پیش آفتابی شده میرود؛ منجمله به این برهان ساده؛ که در دنیای کنونی؛ شمشیر عصر بربریت و عصر دههء اضطراری هجرت اسلامی؛ آهن پارهء بیکاره ای شده است که تنها به درد گذاشتن به موزیم میخورد. مقایسه کنید یک شمشیره ها و حتی دو شمشیره های جهادی را با راکت های کروز و طیارات جنگی  پیلوتدار و بی پیلوت این زمانی...!

 ما میتوانیم ـ چنانکه توانسته ایم! ـ اینهمه تغییر و انقلاب و دیگر گونی را به هیچ بگیریم و بازهم اصرار کنیم که:

 ـ آری. هیچ چیزی واقع نشده است؛ واقع نخواهد شد و واقع شده نمیتواند؛ لذا دههء اضطراری هجرت در مدینه تاکنون و تا ابد ادامه دارد. لذا دین ما، اسلام ما، قانون ما، روش و منش ما همه و همه عبارت است از همان غزوات و سریه ها و تبعات و نتایج آنها!

 معنای این سخن و عقیده و باور برای فرد مسلمان؛ هرچه باشد؛ زیبا و مبارک و متعالی... در گسترهء اذهان قریب شش میلیارد بشر دیگر روی زمین؛ یا شش برابر مسلمانان که رویهمرفته کم ازکم شش میلیون برابر مسلمانان توانایی و تجهیزات مدرن و قدرت اقتصادی و مهارت های علمی ـ تکنولوژیکی دارند؛ چیزی جز همان تروریست بودن؛ وحشی بودن و بربر بودن نیست.

 ولی آیا این جواب به سوال عصر و زمان؛ این سخن و عقیده و باور از ذات اسلام بر میخزد یا از مغز و نهاد عامه مسلمانان بالا می آید؟

 نه خیر! این ایدئولوژی حاکمان و جباران دیروزی در عالم اسلام است که امروزی ها نیز با چنگ و دندان افعی مانند به آن چسپیده اند و در می یابند که بدون همین ایدئولوژی متحجر و سنگ شده نمیتوانند به بقای مقامات و امتیازات ددمنشانه خود نایل آیند.

 و بر علاوه نه فقط از امروز بلکه از قرن نزدهم مسیحی بدینسو؛ سودمندی بالای این ایدئولوژی؛ برای استعمارگران برتانوی و سپس برای امپریالیست های امریکایی هم کشف گردید. آنان توسط امکانات عدیده و ابزار های فوق العاده کارای آشکار و نهان خود به ترویج و توسیع بیسابقه این ایدئولوژی در بین مسلمانان پرداختند.

 آری! به ترویج و توسیع بیسابقه ایدئولوژی و فرهنگ «جهاد» در بین مسلمانان؛ منتها بدواً با ماهیت و سمت دهی انتی کمونیستی و ضد شوروی!

 این جریان پیچ در پیچ دو قرنه طی کتاب ها و آثار فراوانی افشا و بر ملا گردیده است که در آن میان کتاب تحقیقی بسیار عمیق و دقیق رابرت درایفوس به نام «بازی شیطانی» برازنده گی و گویایی ویژه دارد.

 به طور اجمال استعمارگران و امپریالیست ها نه فقط توانستند احزاب و لشکر های جهادی فراوانی با ماهیت بربری و ماقبل بربری در «کمربند سبز اسلامی» به دور شوروی ایجاد نمایند و بالاخره لشکر های اجیر انبوهی را وارد جنگ نیابتی خود علیه آن ابرقدرت زمان فرمایند؛ بلکه قریب تمامی خطه های اسلامی را با حکومات دست نشاندهِ خود نظیر عربستان سعودی و اردن و عراق و مصر و شیخ نشین های خلیچ ... زیر پوشش قرار داده به خویشتن وابسته کردند.

 درین سلسله ایجاد یک باتلاق سرطانی در شبیه قاره هند و بالاخره جراحی خونین و وحشتناک آن از پیکر هندوستان یعنی ایجاد جمهوریهِ اسلامیهِ! پاکستان؛ کارستان بزرگ سیستم استعمار انگلیس در 7 دهه پیش بود. کارزار پادشاه سازی و تخت و تاج بخشی که به طریق جاسوس کبیر «لارنس عربستان» در حجاز و مکه و مدینه و دیگر نقاط شرق میانه پیاده میگردید؛ با ساخت و ایجاد سیستم نظامیگران پنجابی ابعاد متکثری پیدا کرد.

 تا جائیکه جنگ نیابتی امپریالیزم امریکا و بلوک غرب علیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به مدد پاکستان در خاک افغانستان راه اندازی گردید و به قیمت بربادی و تباهی این کشور و مردمان میلیونی آن؛...گویا به پیروزی رسانیده شد.

 این جنگ نه آنروز و نه امروز و نه هیچگاهی جنگ اسلام با غیر اسلام نبود، نیست و نخواهد بود؛ بلکه در همه حالات جنگ امپریالیست های غرب سرمایه داری بود با دشمن سیاسی ـ نظامی، اخلاقی و روانی سیستم و نظام سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی متضاد و متفاوت با نظام کاپیتالیستی غرب.

 هرگاه مسلمانان و بخصوص جوانان شان بخواهند و بتوانند آثار سترگ استخباراتی چون کتاب «کمیتهِ 300» دکتور جان کولمن را مرور و هضم نمایند؛ به نیکویی در می یابند که خصلت واقعی نظام های سرمایه داری عمدهِ دنیای کنونی چه بوده است، چه میباشد و در آینده ها از چه ها عبارت خواهد بود.

 تمامی حکومات و دولت های رسمی و علنی کشور های عمده سرمایه داری با قوانین اساسی و قانونگذاری و قضا و دادگاه ها شان چیز های عاریتی و مجازی و سمبولیک اند؛ قدرت اصلی و سیستم پلانگذاری تامین سیادت و سلطه بر دنیا و مغز های متفکر و نوابغ عملِ اجرایی آنها در وجود حکومت پنهان، انتخاب نشدنی و عزل نشدنی قرار دارد که دکتور جان کولمن؛ آنرا توسط رمزیهِ «کمیته 300» معرفی میدارد و تمامی تار و پود عنکبوتی و شیطانی اش را مستند بر اسناد و تحقیقات شگرف بر منابع فوق سری به دست میدهد.

 تاملات و توطئه های کمیتهِ 300 نه تنها متوجه تامین منافع و مقامات میلیاردران صاحب میتروپول ها، کلان بانکداران، گرداننده گان بازار های بورس و انحصارات فراملیتی است؛ بلکه طرز تعیین و تعمیل نقشه های کشور ها و حکومات و نظام های اقتصادی آنها و هکذا چگونه گی برخورد های کوتاه مدت و بلند مدت با اهالی ادیان و مذاهب و نژاد های بشری نیز تقریباً در سراسر جهان را تعیین و تعمیل میدارد.

 این «کانون توطئه های جهانی» همانگونه که برای از پای در انداختن اتحاد شوروی و بلوک شرق پلانها و عملیات طویل المدت ابلیسی طرح و تطبیق نمود و موجبات اضمحلال آنرا فراهم ساخت؛ مسلماً برای مردمان پیروی دیانتی بزرگ مانند اسلام نیز پلانها و تدابیر طویل المدت دارد. اسلام ـ اگر نه بیش از سوسیالیزم ـ تقریباً برابر با آن با نظام سود و سرمایه و سفته بازی و قمار و فحشای رسمی ضدیت داشته است؛ ضدیت دارد و ضدیت خواهد داشت.

 ولی خصومت کمیتهء 300 با اسلام اعم از عرب و عجم؛ صرفاً منحصر به تضاد ایدئولوژیک و نظریاتی و اخلاقی و عقیدتی نیست. تصادف طبیعت چنان است که بیشترین منابع زیر زمینی دنیا در ساحات کشورها و مناطق اسلامی واقع شده است. برخی از براورد ها حجم نسبتی این منابع را حتی 75 فیصد منابع کل جهان وانمود میسازند.

 با اینکه کمیته 300 و زیرمجموعه های آن چون سی آی اِی، پنتاگون، موساد، ایم آی سکس ... و دولت ها و ارتش های متنوع سرمایه داری طی اقدامات هشیارانه در قرن 19 و 20 و همین اکنون قریب همه کشور های اسلامی را منجمله توسط دولت های دست نشانده فوق دیکتاتوری چون عربستان سعودی و معتدلتر ها مانند لبنان و ترکیه زیر کنترول دارند؛ ولی ماهیت و خصلت نظام جهنمی کاپیتالیستی چنان است که به کنترول های حداقل و به ویژه آسیب پذیر قانع نبوده گزینه های تسخیر و تصرف عام و تام را هیچگاه از روی میز بر نمیدارند.

 اینجانب حتی در همان «بازی شیطانی» با معتقدات و احساسات اسلامی که تا دو دهه قبل علی الظاهر تمام و کمال انتی کمونیستی بوده و برضد شوروی و اقمار و هواداران آن توجیه گردیده بود؛ استراتیژی زدن ریشهء اسلام را می دیدم یعنی نه فقط یک استفادهء ابزاری محض از آنرا.

 تجارب عینی بیحد انبوه دو دههِ پسین نشان داد که تصور و فرضیهِ متذکره؛ اصلا بی اساس نبود.

 طی این دو دهه؛ مسلمانان گویا مبارز که قبلاً در سیستم غول آسای رسانه های امپریالیستی با القاب مشعشع «سربازان خدا»، «مجاهدان فی سبیل الله»، «لشکریان ایمان و آزادی» وغیره توصیف و تجلیل میشدند، به مرور؛ خطرناکترین و علاج ناپذیر ترین تروریست ها گردیدند.

 البته برای آنکه این تحول عظیم در اذهان عامهء بشریت واقع گردد؛ تنها کافی نبود که مشتی میرزا بنویس گردش قلم ها را متفاوت سازند و یا تصویر ها و صدا ها را وارونه بدارند.

 برای جا انداختن چنین تحول حتی به سازماندهی درامهِ غول آسایی مانند فاجعه 11 سپتامبر 2001 ضرورت افتاد؛ و سپس «جنگ صلیبی مسیحی ـ یهودی = همان جهاد فی سبیل الله» یعنی جنگ مقدس مذهبی علیه اسلام و تروریست های اسلامی توسط جورج بوش رئیس جمهور وقت امریکا اعلام گردید و به مدد جوی هستریک ایجاد شده؛ امریکا و بلوک غرب؛ کشور های اسلامی صاحب استقلال افغانستان و سپس عراق را به اشغال نظامی خویش در آوردند.

 به موازات همین رویداد ها در این و آنگوشهِ دنیای غرب؛ حملات بر حساسترین نقاط قرمز اسلامی آغاز گردید و ادامه یافت. کارتون هایی از پیامبر اسلام طراحی و به نشر سپرده شده متعاقباً بسیار پندانده شد، فیلم هایی چون «فتنه» تولید و به اکران آمد... تا توده های مسلمان تحریک گردند؛ و به رهبری و هدایت اشخاص و نیرو های مشکوک به جاده ها و خیابان ها بریزند و به تخریب و آتش سوزی و آشوب ها بپردازند و شماری دستوری بتوانند جهادی های به جنون رسیده جذب و آماده کرده به انتحار و انفجار و تولید هول انگیز ترین نمایشات و فیلم ها و حکایات و هنگامه ها سوق دهند تا ماشین عظیم و جهانشمول تبلیغاتی نظام کاپیتالیستی تصاویر و مواد لازم برای نشان دادن چهرهء خشن و وحشی و بربرمنشانه از مسلمانان بیابد.

 تا جاییکه همه افراد اندکی منهمک در غرب؛ متوجه میگردد؛ موج دامنه داری از «اسلام هراسی» هم اکنون بر سراسر این بخش جهان مسلط گردانیده شده است. بدینگونه هر مسلمان، هرعرب، هر پاکستانی، هر پشتون (و کلی تر هر افغان) در ذهنیت بسیاری از باشنده گان سایر حصص کرهء زمین بالقوه یک تروریست و از آن بالاتر یک بمب انتحاری هویت یافته است.

 اینکه بن لادن و دنباله روانش، ملا عمر و طالبانش، البغدادی و داعشیانش، اخوند ها و کرنیل ها و جرنیل های پاکستانی و مدرسه های چندین هزاری شیخ های بدمست عربی و در پشت سرشان استخبارتی های کمیته 300؛ و دیگر جهادیست های افغانستانی، چیچینیانی، عربی، افریقایی و...و. برای فراهم آوردن این تصویر و تصور و توهم در ذهنیت عامه جهانیان از مسلمانان؛ چه خدماتی به سیستم ذهنیت سازی و روانگردانی امپریالیستی انجام داده اند و میدهند؛ اظهر من الشمس است.

 اصلاً و اساساً بدون همیاری و همراهی «خودی ها» اگر ناممکن نباشد؛ لاقل خیلی خیلی مشکل است که دشمن؛ کتله و جماعت و دین و هویتی بخصوص بزرگ چون اسلام را چنین دیگر دیسه و زشت و کریه بسازد.

 به نظر این حقیر تمامی تحریکات و توهین هایی که به راه افتاده و می افتد هدفمندانه و مطلقاً غیر تصادفی میباشد و در خدمت ستراتیژی ها و فوق استراتیژی های کمیته 300 یعنی حکومت پنهان و دایمی امپریالیست ها قرار دارد؛ همچنان تحریکات برای آشوب گری ها و تظاهرات و نمایشات پرخشم و خشونت، غیر مدنی و ضد دموکراتیک در میان توده های معمولاً از دسایس بی خبر مسلمانان؛ توسط عمال دشمن راه اندازی و به کام دشمن صحنه گردانی میگردد.

 لذا هراس این است که استراتیژی نهایی حتی محو فیزیکی توده های مسلمان در یک هلوکاست بسیار دامنه دار تحت شرایط یک جنگ خانمانسوز جهانی یا منطقوی نباشد!

 رهاکردن نزدیک به 75 (لا اقل 50) درصد منابع طبیعی غالباً دست نخوردهِ دنیا از شر مزاحمت چند میلیون «وحشی و تروریست علاج ناپذیر» یعنی قابل امحای فیزیکی؛ هدف کوچکی نیست؛ و در غیر آن نیز کمیته 300 برای چاره کردن نفوس زاید دنیا و از میان برداشتن توده های «مصرف کنندهء بی مصرف» تدابیر و محاسبات حد اقل پنجصد ساله دارد!

 شواهد کافی و شافی فراهم شده میرود که حکومت پنهان جهانی صیهونیستی ـ امپریالیستی که با رمزیهء کمیته 300 شناخته میشود؛ جهت آماده سازی فضا ها برای راه اندازی هلوکاستی بیحد گسترده در برابر مسلمانان؛ دست اندرکار است؛ و مرکز توطئه های جهانی برای نهادینه کردن این باور در عالم بشری عجله دارد که اسلام؛ دین کشتن است؛ مسلمانان به مرض هاری کشتن مبتلا اند، کتاب شان قرآن؛ کتاب کشتن و پیغمبر شان محمد؛ سرغنه و منادی کشتن بوده است.

علاوه بر سایر موارد؛ 3 سال قبل با قرار گرفتن چهرهء زیبا و معصوم  ملاله دختر صغیر 14 ساله و همزمان تن نیمه جان و سر گلولهء خوردهء این معصومیت مطلق ـ معصومیت مطلق حتی در شرع اسلام! بر پرده های شبکه های رسانه ای جهانی تلویزیونی و انترنیتی و تحریک شدن خشم و خروش بی نهایت عمقی روانی در جهانیان نسبت به دارندگان دین کشتن؛ که گویا همه یا اقلاً بیشترینه مجاهد های کشتن کار، طالب های کشتن کار و خود مردار سازان کشتن کار میباشند؛ مبرهنتر گشت که عجله برای چنان فضاسازی ها خیلی خیلی زیاد است.

 موازی بودن این تشدید فضا سازی و بسیار کاری تر و مؤثر تر شدن این روانگردانی جهانی با تدارکات آغاز جنگ تباهکن در سرحدات سوریه و ایران که کم از کم حالت گسترده ترین و چه بسا طولانی ترین جنگ در خاور میانه را به خود خواهد گرفت، نشان میداد که همه این دسایس، در کادر یک ستراتیژی بس بزرگ اتفاق می افتد.

 این استراتیژی بدون شک همانا سوزاندن دارندگان دین کشتن در آتش نفت و بیرون کشیدن معادن طلای سیاه و سایر منابع عظیم زیر زمینی (تا حدود 70 ـ 75 فیصد منابع طبیعی موجود تمام جهان) از تصرف و تملک صاحبان بیماری هاری کشتن است که مزیداً پیشاپیش به معنای نجات جهانیان از بلایی همسان طاعون، انفلونزای خوکی و مرغی، بیماری سیاه زخم، مرض «سگ دیوانه» و چیزی بالاتر از سرطان؛ تلقین و نهادینه و تبدیل به واقعیت روان جهانی شده است.

 ناگفته نماند بارز ترین اثباتیه را در قبولاندن اسلام به مثابه دین کشتن؛ قبلاً ناشکیبایی سوال برانگیز خمینی به اصطلاح رهبر انقلاب اسلامی ایران؛ در صدور فتوا برای کشتن نویسندهء کتاب بازهم ناچیز و غیر قابل اعتنای «آیات شیطانی»؛ به دست کمیته 300 و میدیای جهانی و جهانگردان آن داده بود.

 یکی دیگر از دلایل عجله برای تلقین جهانی ی اسلام به مثابه دین و آئین کشتن و نمایش مسلمانان به مثابه دارندگان مرض هاری کشتن؛ همانا تغییر لحن آشکار ماشین رسانه ای جهانی امپریالیستی؛ از استعمال واژه ترور و تروریست به اصطلاح و لغت کشتن و کشنده و قتال و اصطلاحات و معادل های هرچه شنیع تر و محرک تر آنها در سایر زبانهاست!

 اگر به لحن سخنگویان القاعده و طالبان پاکستانی و افغانی و جهادیون سابقه داری چون مقتدیان تورن اسماعیل هم نگاه و دقت شود؛ همه از همین واژه ها استفاده میکنند. چنانکه سخنگوی طالبان پاکستان ضمن به عهده گرفتن مسئولیت اقدام به کشتن دوشیزه ملاله؛ جملاتی را به کار می برد که به طور عادی نامتعارف و غیرمنتظره است:

 ملاله (دختر خوردسال که هنوز دهانش بوی شیر میدهد) سیکولاریزم را ترویج میکرد بنابر این باید کشته شود!

 عیناً مانند روز های 11 سپتامبر که بوش و بن لادن حرف های همدیگر را تکمیل کرده و به کرسی می نشاندند چرا که هر دو توسط یک کارگردان؛ رهبری و هدایت میگردیدند.

 به نظر این حقیر؛ همدینان مسلمان ما نه فقط در شرق میانه بلکه در هرکجای جهان؛ به سختی و به طرز حیاتی و مماتی ضرورت دارند که بدون کمترین فوت وقت؛ برائت خود را از القاعده و طالبان و جهاد و جهاد گری و تمثیل گران قتال و کشتن و برای کشتن جایزه ها تعیین و تبلیغ کردن ...؛ اعلام و اثبات نمایند. برائت از کتله ها و هویت ها و چهره هایی که جز در خدمت شبکه های اهریمنی صیهونیستی و امپریالیستی نبوده اند؛ نیستند و نمیتوانند باشند که هدف بلافصل شان همان نهادینه و تعمیق کردن باور شش ملیارد نفوس جهان بر این میباشد که اسلام دین کشتن است و مسلمان قصاب و جلاد بالفطره و بالاعتقاد.

 ولی خیلی خیلی متاسف و مایوس هستم که برای آنان مجال چندانی برای چنین برائت جستن و برائت گرفتن باقی نمانده و حد اقل برای رسیدن به پخته گی ی عقلی و سیاسی در سطح آخوندان ایران هم فاصله بسیار زیادی دارند. وانگهی؛ همه رسانه ها و همه پول و قدرت به دست های دیگریست که نه تنها مایل به چنین تحولی نیستند بلکه چه مستقیم و چه غیر مستقیم مانع آن نیز میباشند.  اینان میدانند که هلوکاست احتمالی متوجه آنان و خانواده های شان نمی باشد؛ چراکه خود از مدت ها پیش و حتی از چند پُشت قبل؛ به شبکه هایی صیهونیستی و فراماسیونری... پیوسته، به خدمت زیر مجموعه های کمیته 300 کمر بسته اند و لهذا تابعیت های کشوری، تعلقات شهروندی و حتی عقاید و پیوسته گی های دینی دیگری دارند یعنی اروپایی ـ امریکایی... و عندالموقع یهودی ـ مسیحی...اند.

 با تمام اینها حسب همان باور مشهور اسلامی که «نا امید شیطان است!» نبایستی کاملا نا امید شد و دست زیر آلاشه گذاشته فقط منتظر نوبت قصابی شدن خود و نسل و جماعت خود بود. مبارزه راه ها و وسایل بیحد و حدود دارد و باز از همه مهمتر همین است که خلق های مسلمان درک کنند که برای بودن و ماندن در جهان؛ به برائت جستن و برائت گرفتن حتمی و حتمی و حتمی از جریانات و افکار اکستریمستی ساخته و پرداخته و تحمیل کردهء دشمنان؛ احتیاج تعویض ناپذیر و تاخیرناپذیر دارند.