موضوع اخلاق بحث بزرگیست که تعبیر، تفسیر و پژوهش آن در گستره تئوری‌ها و تجارب در سطح وسیع دانش بشری با تحلیل اکامیک در قلمرو کتاب و کتابخانه‌ها مقدور است و ما درین برگه با مرور مختصری در رابطه به آن می‌پردازیم. اخلاق رشته‌ی از دانش و فلسفه است که در باره کردار و هنجار خوب وشایسته ورفتار بد ونا پسند بحث میکند. بقول داکتر مسعود انصاری اخلاق در دانش فلسفه بدو رشته بخش تقسیم شده است. اخلاق بایسته واخلاق تحلیلی. اخلاق بایسته به اعمال ورفتار انسان بر چسب خوب وبد می زند واخلاق تحلیلی فروزه ها وعلل ودلایل کردار خوب وبد را بر پایه ی اصول علمی وفلسفی در چهار چوب خرد گرایی باز شکافی میکند. در میانه سده بیستم توجه به اخلاق بایسته به سستی گرایید وبیشتر روی اخلاق تحلیلی تمرکز یافت. تا پیش از زمان افلاطون وسایر فلاسفه یونان باستان دین واخلاق با یکدیگر پیوسته بودند وافراد بشر اصول واحکام اخلاق را ناشی از دین می دانستند ولی فلاسفه ی یاد شده در نوشتار های خود کوشش کردند دو عامل دین واخلاق را جدا گانه مورد بر رسی قرار دهند وسر انجام فلاسفه واندیشمندان در دوره روشنگری به این باور رسیدند که اخلاق یعنی اصول وقواعد رفتار وکردار بشر از ایمان مذهبی او جداست واین دو عامل باید جدا گانه مورد بررسی قرار گیرد وبقول معروف، انسان تا زمانی که خود را نشناخته وبه حقیقت وجودی خود پی نبرده به انسان واقعی مبدل نخواهد شد. سقراط به این باور بود، انسانی که از نفس خود وکردار خود آگاه باشد کردار ورفتارش بمراتب از انسان نا آکاه نیکو تر وبهتر خواهد بود وبقول ارستو، انسان زمانی به ارزشهای اخلاقی دستیابی پیدا خواهد کرد که خود را بشناسد. کانت با ور دارد که معیار تمیز خوب از بد بسته به سرشت عمل وقصد وانگیزه وهدف انجام دهنده ی عمل است.

  کارل مارکس از نظر ارزشهای اخلاقی انسان، با همنظری هیگل به جنبه طبقاتی اخلاق نگاه میکرد. دین سالاران جوامع بشر اخلاق را از نماد های جدایی ناپذیر دین بشمار می آورند. وباور دارند که بدون وجود دین اخلاق نمی تواند وجود داشته باشد. بطور کل باید گفت که اندیشه وافکار تمام عناصر آگاه وباخرد جامعه به موضوع اخلاق متمرکز است. اکنون جهات موثر ونقش اساسی این ارزشها را در سیمای جامعه خود مطالعه میکنیم.

 افغانستان کشور متمدن با تاریخ پرغنای فرهنگی ومردم مستعد بکار ودانش است. مردمی که در طول تاریخ از سطح عالی فرهنگ اخلاقیات، ادب، هنر وظرفیت های عالی انسانی و دانش بشری عصر خود برخوردار بوده است. این سرزمین جایگاه علما، دانشمندان، فلاسفه مردمان فرهنگی وهنر پرور، ادیب، شاعر وسالاران قلم چون ربیع گلبهاری، اخنفی پنجشیری، ابن سینای بلخی، ابوریحان البیرونی، مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی، امام فخر رازی علامه خوارزمی، غزنوی، گنجوی، انصاری، سید جمال الدین افغانی، رحمان بابا، عبدالحمید مومند، سنایی رودکی، مخفی بدخشی و شخصیتهای بزرگ و سروران آزاده، همچون خراسانی ها، کاوه ها، صفاری ها، میرویس ها، ختک ها، کاتب ها، راتبها، امانی ها وشیر زنانی مانند ملالی ها، زرغونه ها وزهرا ثریا ها، اناهیتا ها، راضیه ها و پیشوایان بزرگ، رجال شناخته شده جهانی وهزاران عالم علامه ودانشمند دیگربوده است که آفرینشها، ارزشها وفراورده های علمی آنها در عرصه های فرهنگ وعلوم، ریاضی، طب، ستاره شناسی، هنر دوستی، نقاشی، معماری، رسامی، کتابخوانی، نویسنده گی، آزادی خواهی، شجاعت، متانت غرور وافتخارآفرینی وهزاران صفات عالی انسانی واخلاقی هرکدام شان همچون ستاره های درخشانی در آسمان فرهنگی وسیاسی این بلاد معظم جاودانه میتابد که تجلیات آن دستاوردهای بزرگ وگنجینه گهربار خرد واندیشه های پاک آنها، برشد فرهنگ واخلاقیات جامعه نقش اساسی داشته است.

 واما برغم این همه داشته ها وریزرفهای متنوع با حفظ عمومیتهای فرهنگی عظیم وداشته های علمی واخلاقی آن، با توجه به مسایل جامعه شناسی که بحثهای مفصلی میخواهد واما بطور اخص بقول یک تحلیلگر مسایل اجتماعی (« دین، ملیت وقومیت » سه مولفه تاثیر گذار در سبک زنده گی جامعه افغانستان بوده است.) واما مطالعات جریان حوادث بخصوص در سده های پیشین تاریخ کشور ما نشاندهنده آنست که جهانکشایان بزرگ و دشمنان افغانستان بخصوص استعمار پیر انگریز هیچگاهی ودر هیچ مقطع زمانی در مقابل مردم آزاده افغانستان، در جنگ رویا رویی تاب وتوان نداشته ودر هرسه بار تجاوز بسر زمین ما پوزه استعمار درین کشور بخاک مالیده شده است وپس از آن، آنها علیه مردم کشور ما بدسایس رو آورده، دین، قومیت وملیت را آله دست خود قرارداده وبا استفاده از عقب مانی جامعه و ایجاد تفرقه وتعصب واختلافات دینی، قومی، زبانی، وانواع تعصبات سمتی، رنگ وپوست وجنسیت، چا ل ونیرنگ وترویج فساد اجتماعی، فساد دولتی، عیاشی، فحشا، دزدی، دروغ، جهل، مرض، نیرنگ، عوامفریبی، توطیه، رشوت، قاچاق، جنگ وخونریزی، غارت ثروتهای طبیعی وترویج اعتیاد، فقر وبیکاری، محرومیت، مظلومیت وهزاران مرض دیگر در میان مردم، برای اینکه فرهنگ واخلاقیات جامعه واراده آزادیخواهانه ملت رابزعم خود فلج ساخته و اهداف نا مقدس شان را در کشور عقب نگهداشته ما عملی سازند. بقول معروف ولله ابلیس هم به حساب شان نمیرسد.

 میگویند زمانی از وینستون چرچیل پرسیده بودند که بجای جنگ در نزدیکی با کشور آیر لند چرا به هندوستان دور دست وآنسوی ابحار میروید؟ گفت بدلیل اینکه دوابزار مهم در آیرلند وجود ندارد ودر هند، «هدف ازهند همانوقت » این دو ابزار هست. گفتند که چه نوع ابزار؟ چرچیل گفت اکثریت جاهل واقلیت خاین.

 برای اینکه تبلیغات زهر آگین و تفرقات، اختلافات وتعصبات، کهنه سلاحی است که با هزینه کم وکارا تر از جبهه جنگی، تمام هستی و میراث های فرهنگی واخلاق جامعه را خدشه دار ساخته بنفع دشمن تمام میشود. چنانچه مبرهن است که از جمله صدها عوامل در بیماریهای صعب العلاج جوامع، دو عامل عمده وخطرناکتراز جنگ که نخستین آن همانا جهل وعقب مانی بمثابه مادر تمام مرضها وخطر ها ست و موجودیت این پدیده نکبتبار وشوم زمینه ی است برای سرباز گیری دشمن از جامعه عقب مانده کشورها وتداوم تجاوزات وحکمروایی دشمنان تا مدتهای نامعلوم در کشور های در واقع اشغال شده.

  عامل دوم نفاق مایه ی جنگ وخونریزی است که در امتداد آن کشمکشها وانگیزه های رفت وآمد مردم و مهاجرت های اجباری از خاک وطن، همچنان سرازیر شدن هزاران هزار تروریست، جنایتکار، آدمکش، وگروه های تند رو مذهبی بداخل کشور که هردو مصیبت، باعث ورود وهجوم فرهنگ بیگانه بداخل کشورشده بدون شک بر اخلاقیات جامعه مستقیماً اثر میگذارد. بگونه مثال ورود گروه های متجاوز عرب وعجم از خاک های ایران وپاکستان بمنظور تحمیل جنگ نیابتی و خرابکاری در کشورما حامل امراض درد آلود فرهنگی وکلتوری در ترویج فساد اجتماعی وآلوده گی های اخلاقی وانتقال فرهنگ منحط ممالک بیگانه بداخل کشورما اخلاقیات وشُونات جامعه را زیانبخش وخدشه دار ساخته و بخشهای آسیب پذیر جامعه وحتا نظام دولتی را آلوده می‌سازد که در نتیجه ی آن، ظلم وغارتگری وفاصله طبقاتی روز تاروز گسترش یافته غنی، غنی تر وفقیر، فقیر تر میشود ودشمنان افغانستان بروی هیزم این جنگ ظالمانه روغن می پاشند تا منافع خود را بدست آورده ودر راستای استراتیژی های بزرگ شان تا زمان نا معلوم به موجودیت خود درین سرزمین ادامه دهند.

 ولی مردم آزاده و شرافتمند افغانستان با توجه جدی به باور ها واعتقادات، افکار واندیشه ها ی وطنپرستانه باظرفیتها ی فرهنگی سیاسی و فرهنگ آزادی خواهانه واخلاق مترقی، علی الرغم دشواری های جنگ تحمیلی ونیابتی ودسایس دیرینه ارتجاع و آمپریالیزم توانسته اند که درحفاظت و تحکیم فرهنگ عدالت پسندی واخلاق مترقی ورسوم پسندیده جامعه توجه جدی مبذول داشته و از آن حراست و پاسداری نمایند. البته دفاع از اخلاق پسندیده وعالی انسانی وانسانیت در مبارزه ومقابله با فرهنگ منحط دوره حجر و هجوم فرهنگی بیگانه گان ودشمنان وطن وظیفه هر انسان واقعی ووطندوست است و این زمانی به پیروزی میرسد که چیز فهمان جامعه وقلم سالاران وفرهیختگان سیاسی و فرهنگی وگروه های ترقی خواه وروشنفکر وطندوست وعدالت پسند کشور همه در یک صف واحد با رسانش و آموزه ها وآگاهی فرهنگی واخلاقی مثبت اجتماعی در میان توده های کشور بسیج گردند تا عوامل نفوذ ی دشمنان وطن خنثی وفرهنگ شوم بیگانه ریشه کن گردد. در فرجام بحث را با دوجمله ی از سخنان تاریخی نلسن ماندیلای بزرگ به پایان میرسانم که در رابطه به اخلاق مترقی وسلوک آزاده گی چه خوب فرموده بودند « مهم نیست که در مبارزه ی آزادی خواهی جهان را بخرید، بلکه مهم آنست که خود را نفروشید »