حقیقت، عبدالاحمد فیض: ملل متحد و حقوق جهان‌شمول در اسارت زور!

دستگاه ملل متحد هفتادوسه سال پیش از امروز درست از  میان دود و آتش بزرگ‌ترین جنگ تاریخ بشری به آرزوی پاسداری از صلح و امنیت جهانی و به هدف جلوگیری از تکرار تجارب مرگبار و غم انگیز جنگ‌های گذشته و به‌ویژه جنگ دوم بین‌المللی پایه‌گذاری شد و زمینه را برای پیدایش و خلقت دکتورین نوین به خاطر زیست باهمی در سیاره ما و وضع معیارها و اصول مدون جهانی که بیشترینه در میثاق سازمان تجلی یافته است، فراهم نمود. سازمان وظیفه دارد تا به‌مثابه یک نهاد غیرجانبدار و مسؤول، از معیارها و هنجارهای حقوق بین‌المللی و مجموع اصول حاکم در نظام بین‌الملل نظارت داشته و با در نظر داشت بنیادی‌ترین پرنسیپ‌های نافذ مانند اصل عدم دخالت و تجاوز، اصل تمکین گذاشتن به حق حاکمیت دیگران، برابری دولت‌ها اعم بزرگ و کوچک و حمایت از رزمندگان که درراه آزادی ملی و حق تعیین سرنوشت می‌رمند (اصل حق تعین سرنوشت) مأموریت خویش را انجام دهد؛ اما سابقه فعالیت ملل متحد بیانگر این حقیقت است که سازمان از بدو ایجادش شدیداً از نفوذ گسترده قدرت‌های معین بخصوص دولت‌های دارنده حق ویتو در شورای امنیت رنج برده ودرموارد متعدد مغایراصول حاکم درسازمان به خواستها واهداف متناقض مصالح جمعی بسود قدرت های بزرگ عقب نشینی نموده است، هکذا فروپاشی اتحاد شوروی وفضای سیاسی حاکم درجهان یک قطبی که درآن ایالات متحده خود را قدرت بلامنازع ومأمورتدوین وتطبیق قوانین جهان‌شمول میخواند، به روند بی اعتباری وتضعیف ملل متحد ابعاد مضاعف بخشیده واین امرموجب گردیده است که غرب برهبری واشنتگتن درهر فرصتی که خواسته باشد بی بیکانه وبدون تجویزحقوقی شورای امنیت ملل متحد به غرض سرنگونی نظامها ورژیم های سیاسی مستقل بزورتوسل جسته اصول وهنجارهای بنیادین حقوق المللی را درراستای رسیدن به اهداف ملی خود نقض نماید که سقوط حکومت صدام در (۲۰۰۳)، حملات موشکی بالای تأسیسات نظامی وملکی دردمشق وسرنگونی رژیم قذافی در (۲۰۱۴) از موارد انکارناپذیری زیرپا گذاشتن اصول پذیرفته جهانی وقواعد آمره بین‌المللی است که سازمان نه تنها مانع از اقدام مسلحانه ائتلاف غرب شده نتوانست بلکه عدم کارائی دستگاه ملل متحد درمواجهه با همچون قضایای مهم و پرمخاطره بین‌المللی بیش ازپیش برجسته گردید.

 افزون برین، سازمان ملل متحد به استثنای ارائیه مساعدتهای بشری درمناطق جنگی وآشوب زده جهان وهکذا تلاش درراستای تسریع روند کمک رسانی درکشورهای درگیرمنازعات داخلی وجوامع پس ازبحران، بدون ابهام واغراق درمأموریت صلحبانی خود دراکثریت قاطع قضایای منطقوی وبین‌المللی بدلیل عدم همکاری قدرت‌های خاص جهانی موفق عمل نه نموده ودرفقدان یک کارنامه قابل انتظاردرانجام موفقانه عملیه صلح که ازوظایف عمده آن نهاد جهانی محسوب میگردد، بسرمیبرد که نمونه های متعدی درزمینه وجود دارد که ازذکرآن درین خامه بدلیل طوالت موضوع اجتناب میگردد.

 همچنان یکی ازنمونه های بارزی عدم کارآئی سازمان ملل متحد، درتلاشهای ناموفق این نهاد درحل عاجل، جامع وعادلانه معضل تاریخی فلسطین نهفته است درست معضل که با عنصرتجاوز، اشغال، ملیتاریزم، زورگوئی، قتل وکشتارمیلیونها انسان فاقد سرنوشت گره خورده است. ملل متحد دربیش ازنیم قرن حتا برای یکبارهم نتوانسته است تا یک قطعنامه مبنی برتقبیح صیهونزم وجینوساید را ازآدرس شورای امنیت آن سازمان با جلب حمایت کلیه اعضا، اجرا ئی ساخته وتدابیری الزامی که مشمول صلاحیت سازمان بخصوص درمواد (۴۱ ویا ۴۲) منشورتصریح گردیده است علیه عاملان تجاوزواشغال به منصه اجرا گذارد بلکه برعکس، نقش سازمان دراعاده حقوق سیاسی وبشری فلسطنیان که همانا حق تعیین سرنوشت، حق خود ارادیت، حق حاکمیت براراضی اشغالی باشد همواره با ویتوی ایالات متحده منتفی گردیده است، هکذا با یک نظراجمالی به گذشته تاریخی اشغال وتجاوزصیهونیستی درقبال ملت فلسطین بوضوح میتوان اذعان داشت که مبارزان آزادی خواه ودرکل مردم بیدفاع فلسطین دروطن اجدادی شان به گروگان تاریخ مبدل شده است، ازسال (۱۹۴۸) یعنی بعد ازخلقت تصنعی رژیم تجاوزکاراسرائیل وبویژه بعد ازوقوع جنگ سال (۱۹۶۷) تاکنون صدها هزارمبارزان نهضت رهای بخش فلسطین، مردم غیرنظامی اعم ازکودکان وزنان درنتیجه استمرارتجاوزودوام اشغال دولت اسراییل کشته، نا پدید ویا دردخمه های سیاه زندان صیهونیستی جان های شانرا بجرم مبارزه علیه اشغال ازدست داده اند، درحالیکه رژیم صیهونیستی با بی مبالاتی به همه معیارهای جهانی، انسانی واخلاقی پیوسته نه تنها به توجیه این همه جنایات پرداخته است، بلکه با نادیده گرفتن تصامیم واراده جمعی واصول پذیرفته شده جهانی با تعمیل سیاست زور، روند صلح خاورمیانه وحل عادلانه داعیه عرب فلسطین را با داشتن حامی قدرتمند درشورای امنیت سبوتاژنموده است.

 تصمیم اداره کاخ سفید مبنی برانتقال سفارت آن کشوردریکی ازمکانهای اشغالی یعنی بیت المقدس که بتاریخ (۱۵) می یعنی هزمان با سالروزپیدایش نامیمون اسرائیل صورت گرفت، پوشالی بودن سازمان ملل این نهاد تشریفاتی را بیش ازپیش به نمایش گذاشته وسازمان نتوانست جزتدویریک جلسه اضطراری به شیوه عنعنوی دربرابراین رویدار نافی کلیه هنجارهای بین‌المللی ومتناقض فیصله های آن سازمان تصمیم متناسب با پیچیدگی اوضاع اتخاذ نماید. هکذا در تظاهرات گسترده فلسطینیان که درضدیت با این اقدام واشنگتن وتل ایو در (۱۴) و (۱۵) ماه می انجام یافت بیش از شصت فلسطینی کشته ودوهزازتن توسط نظامیان اسرائیل درنوارغزه مجروح گردیدند که درنوع خود خشن ترین نقض حقوق بشری را دربرابرمردمانی تشکیل میدهد که بخاطریکی ازبرازنده ترین اصول جهانی یعنی حق تعین سرنوشت ودرضد یت با اشغال وتجاوزمبارزه مینمایند، فلهذا با توجه به ابعاد فجایع، توقع برین بود تا سازمان ملل متحد اقدامات جدی را با درنظرداشت مفاد میثاق سازمان علیه عنصرتجاوزاتخاذ مینمود که باتأسف سازمان درین مورد مشخص مانند سایر موارد کماکان درتحت تحکم وفشارهای فزاینده ایالات متحد از موضع گیری قاطع درچهار چوب صلاحیتهای حقوقی اش درپیوند به محکومیت رژیم اسرائیل درعمل کوتاه آمده است، درحالیکه ملل متحد بود که ازتصمیم غرب مبنی برایجاد فضای ممنوع پروازبرفرازترابلس علیه رژیم قذافی درسال (۲۰۱۴) درحالی حمایت نمود که دولت لیبی متهم به استفاده ازابزارزوردربرابرشهروندان ملکی وتظاهرکنندگان غیر مسلح ضد رژیم بود، لذا نحوه موقف متضاد سازمان ملل متحد درقضایای مشابه بوضوح بازتاب این حققت است که سازمان ملل شدیداً دردام قدرتها ودولتهای زورگوگیرمانده است وماهیت غیرجانبداروقدرت تصمیم گیری این نهاد همانند سلف آن یعنی جامعه ملل که پوتنسیل وظریفت کاری خود را درمدیریت جهان درفاصله میان سالهای (۱۹۳۸-۱۹۳۴) کاملأ ازدست داده بود، درحال فروپاشی قراردارد.

 لذا بربنیاد فکتورهای فوق، سیاره که درآن زیست داریم دروضعیت نهایت وخیمی قراردارد، ملل متحد به‌مثابه نهاد حافظ صلح وناظربرعملکرد دولتها قادربرحل کوچکترین قضایای بین‌المللی نبوده ومیکانیزمهای حقوقی تنظیم کننده روابط بین‌المللی الزامیت خود را دربرابرحرف زورازدست داده است وبوضوح میتوان اذعان کرد که امنیت نیم بند کنونی جهان وثبات نسبی درنظام بین‌المللی ناشی ازثبات راهبردی وموجودیت تناسب درتوان دفاع هستوی وآرایش قدرت داردندگان تسلیحات ویرانگراتمی است که جرئت وارد آوردن ضربه نخست را ازهیولای زوروهژمونی های قدرت سلب مینماید درغیرآن نمیتوان برملل متحد اعتماد کرد ویا درپناه حقوق بین‌الملل خویش را مصئون دانست.