داکتر نجیب خشن‌ترین قربانی نظام جمهوری دموکراتیک افغانستان

بیست و ششم سپتامبر مصادف است با یکی از خونین‌ترین گردش‌های چرخ تاریخ در جغرافیای ستمپارهٔ افغانستان و سرگذشت پرخون حزب دموکراتیک خلق افغانستان.

درین روز نکبت‌بار یکی از دست‌پروردگان برازندهٔ حزب مان حزب دموکراتیک خلق افغانستان، (حزب وطن) شهید داکتر نجیب الله به‌مثابه آخرین رهبر حزب طراز نوین، حزب دادخواه و ترقی‌خواه، حزب ملی و مردمی و آخرین زمامدار جمهوری دموکراتیک افغانستان به دستان خونین اجنبی و سازمان خون‌خوار و جهنمی آی اس آی پاکستان و لشکر نیابتی آن طالبان به طرز نهایت فجیع و مظلومانه به شهادت رسید ودر اوج و خروش احساسات انتقام‌جویانه بدار آویخته شد.

بنا بر قول فقید ببرک کارمل "شهادت داکتر نجیب الله فجیع‌ترین و خشن‌ترین انتقام از حزب دموکراتیک خلق و جمهوری دموکراتیک افغانستان بود."

اشکال قتل بی‌رحمانه شهید داکتر نجیب الله که زهر چشم سازمان خونتای "آی اس آی" پاکستان برای وطن‌پرستان افغانستان بود، در حقیقت توهین بزرگ و گستاخانه‌یی بود برای ملت غیور و شجاع افغانستان.

داکتر نجیب به‌مثابه آخرین رهبر حزب حاکم، تجلی ماندگار ماهیت وطن‌پرستانه و ترقی‌خواهانه حزبی است که چون نهال سبز و شکوهمند در دل تاریخ افغانستان با خون ده‌ها هزار پیکارجوی جان‌باخته و اصیل‌ترین فرزندان زحمتکشان کشور سال‌ها آبیاری شد، در برابر سیلاب‌ها و طوفان‌ها شجاعانه و وطن‌پرستانه به خاطر دفاع ازین بلاد خون آلود ایستادگی کرد، با نیمی از نیروهای اهریمن جهانی پیکار کرد و از شرف و ناموس، آزادی و جغرافیای وطن دفاع نمود و شکوهمندانه و پرافتخار درفش آلوده و کثیف پاکستان را در یک آزمون بزرگ تاریخ در میدان نبرد جلال آباد به خاک زد.

با زدایش ابر پاره‌های دروغ، جعل و غوغاهای عوام‌فریبانه و طلوع خورشید حقیقت، امروز آشکارا داغ حسرت حاکمیت حزب دموکراتیک خلق و قدسیت و صداقت رزم آوران مردمی آن حزب در سینه‌های مردم افغانستان به‌خوبی نقش یافته است.

با سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان درست پس از واژگونی نظام امانیه، کشورمان دومین و سیاه‌ترین غروب تاریخ را تجربه نمود.

حوادث امروز، کشور اشغال شده و تسلط فاسدترین و خون‌خوارترین نیروهای اهریمن تاریخ بر مقدرات سیاسی جامعه، ابعاد فزون بخش قتل و کشتار بی‌گناهان و دردمندان جامعه، فساد و چپاولگری‌های بی پهنا، پامال نمودن ملت و تصاویر دل‌خراش و تکان‌دهنده با دورنمای تیره و تار، زهر تلخ فقدان جمهوری دموکراتیک افغانستان و رهبران صدیق آن را با صراحت در جامعهٔ افغانستان نمایان می‌سازد.

داکتر نجیب از همطرازان خلاق، شخصیت کارا و سخنور ممتاز نسل دوم حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود که عنان رهبری حزب و دولت را بدوش گرفت. فراز و فرود هدایتگری شهید داکتر نجیب درس‌های بی‌شماری را وارد بایگانی تاریخ خونین افغانستان نموده است، باید بصیرتگرانه و با زدایش عواطف و احساسات روشنفکرانه و دگماتیستی در بستر ارزش‌های نوین اجتماعی این درس‌ها را فراگرفت و در روشنایی آن چون قطب‌نما راه پرخم و پیچ بعدی را برای نسل‌های کنونی و آینده کشور هموار ساخت. برجسته‌ترین درس فروپاشی نظام جمهوری دموکراتیک افغانستان عبارت از آن است که در هستهٔ هرگونه پژوهشی مربوط به سرنوشت غم انگیز شهید داکتر نجیب الله، حزب و دولت تحت رهبری او، یک تصویر ماندگار قد می‌افرازد که نه تنها او، بل حزب و نظام اش از قربانیان اصلی سیاست «مصالحهٔ ملی» اند. سیاستی که نه بر دل حزبش چنگ زد و نه بر دل مخالفین و حامیان جهانی و منطقوی آن‌ها و افزار مرگباری بود برای تسریع ساختن فروپاشی نظام.

هرگاه در سکوی رهبری نظام سیاسی موجود خردی وجود داشته باشد، باید تبعات خونین کاربرد مشی ناکام «سیاست مصالحه» با لشکر نیابتی پاکستان با تعقل محاسبه گردد.

در یک چشم انداز وسیع هرچند گذرگاه رهبری داکتر نجیب الله باید در یک دایره و گستره جامع دریک تابلوی شفاف باید رنگ آمیزی گردیده و به صدها پرسش پاسخ ارایه گردد اما علی‌العجاله از نگاه این قلم به طرز موجز و گذرا دو فکتور عمده در تعین مقدرات سیاسی و ظهور و زوال داکتر نجیب نقش بنیادینی را ایفا نمود:

نخست فکتور خارجی و خطوط اصلی:

داکتر نجیب در آغازین مراحل تکوین زمین لرزه‌های سیاسی جهان و عقد سوگند نامهٔ قدرتگشایان جهان برای فروپاشی اردوگاه صلح و سوسیالیسم، برچیدن جنبش‌ها و نهضت‌های ملی، درست پس از مذاکرات ریکجاویک میان ریگان- گرباچف که فروپاشی نظام‌های دموکراتیک و سوسیالیستی را در پی داشت و به تعقیب تشکیل "ایتلاف دوستانه " میان سه ضلع اقتدار جهانی و منطقوی آمریکا، شوروی (عهد گرباچف) و پاکستان و به دنبال اتخاذ تصامیم مرگبار این اصحاب دسیسه در خصوص انهدام پایه‌های نظام جمهوری دموکراتیک افغانستان در تحت نام "پلینوم هژده" زمام امور را بدوش گرفت و غافلجویانه وادار ساخته شد تا تحت" نقشه معینه " که توسط جاسوس سیا یعنی گرباچف طراحی شده بود در جاده یک‌طرفه «مصالحه ملی» که پایان آن به اسلام آباد منتهی شده بود به‌پیش رود. فروپاشی " مرجع تقلید" مذاکرات ژینو و قطع کمک‌های اتحاد شوروی، فوران کمک‌های سیل‌آسای غرب و دول مرتجع عرب برای افراطیون مذهبی و لشکریان نیابتی، تداوم مداخلات کشورهای جهانی و حمایت بی‌دریغ تروریسم، نقش ویرانگرانه پاکستان، تغیر سیاست خارجی جمهوری دموکراتیک افغانستان و تلاش‌های شک برانگیز در قبال ایجاد مناسبات نوین با پاکستان و ایالات متحده آمریکا و پروسه سرد سازی مناسبات با روسیه که منتج به‌گزینش مجاهدین از سوی آن کشور شد از جملهٔ کلی‌ترین اجزای فکتور خارجی است که عوامل اصلی فروپاشی حزب و حاکمیت را رقم زد.

در یک دید هوشمندانه و با توجه به اعماق دکترین دوراندیشانه قصر سفید و پلان‌های اسلام آباد، می‌توان اذعان داشت که همه‌یی این مؤلفه‌ها در آغازین مراحل طرح و تدوین نقشه راهبردی قصر سفید برای آنچه امروز در افغانستان در گذر است برنامه ریزی شده بود و افغانستان به‌مثابه نخستین آزمایشگاه پلان‌های ویرانگرانه گرباچف به‌مثابه اولین قربانی برگزیده شد.

فاکتور داخلی:

پلینوم هژده و پیامدهای سنگین آن به‌مثابه رخداد غیر سنتی و نامتعارف صاعقه‌یی بود که بساط جناح" پرچم" و سپس همه بدنه‌های حزب را آماج قرارداد و رفته‌رفته در یک سناریوی بحران برانگیز آن را به دسته‌ها و جزایر کوچکی مبدل ساخت که تا امروز داغ آن بر جبین جنبش ترقی‌خواه کشور در خط انقطاب سیاسی نیروها آذین یافته است.

جریان اندیشه زدایی در حزب، تداوم سیاست باز سازی حزبی که منجر به تصفیه و زندانی شدن بخش وسیع وطن‌پرستان واقعی حزب گردید، تحمیل سیاست مشی مصالحه ملی با جانی‌ترین سازمان‌های وابسته به پاکستان، تضعیف روحیات رزمی حزب و بیرون ساختن حزب به‌مثابه ستون آهنین نظام از نقش هدایتگری و حوزه رزمی جامعه، تداوم آتش بس یک جانبه با شنیع‌ترین باندهای مسلح، تضعیف مورال رزمی اردوی جمهوری دموکراتیک افغانستان در تحت سایهٔ سیاست آشتی ملی، تقابل آشکار با اصلی‌ترین و وطن‌پرست‌ترین بخش جناح «خلق» و ایجاد اتحاد سیاسی با گروه حفیظ الله امین، عدم پلورالیسم سیاسی در داخل حزب، رفتارهای تک روانه و فقدان اراده و خرد جمعی و اتکا به تیم خاص و مشاورین مشکوک و ناسالم چون آقای سلیمان لایق، تنیدن روابط نا شفاف و خاص با بخشی مجاهدین وابسته با پاکستان و ایجاد سوءظن در بالاترین حلقه رهبری، کادرها و صفوف حزب و لاجرم راه اندازی کودتای شهنواز تنی، سقوط خوست و تبعات جنجال برانگیز آن برای تشدید اختلافات در ارکان جامعه و هواداران نظام، برهم خوردن شایسته سالاری در رده‌های رهبری نظام و گمارش فرماندهان و مدیران ماجراجو برای برانگیختن غایلهٔ شمال و طرق مدریت بحران شمال عواملی‌اند که فکتور داخلی فروپاشی حزب و دولت را شکل داد.

در راستای فکتور داخلی سقوط حزب و دولت، که رده درجه دوم را در اجندای فروپاشی نظام احتوا می‌دارد می‌توان خلاصه نمود که داکتر نجیب الله به سمت شاخه‌یی که خود نشسته بود آن را آرام‌آرام قطع نمود و بر زمین افتید. تا آن هنگام داکتر نجیب به‌سان پرندهٔ نگون‌بختی هردو بال پرواز را در وجود جناح‌های خلق و پرچم از دست داده بود و از جمع بلند رتبگان در آخرین نفس‌های حزب، به شمول گردانندگان پلینوم هژده همه او را ترک نموده بودند واو در اسارت یک تیم خاص وبی ریشه وبی اندیشه و ماجراجو افتیده بود. داکتر نجیب الله در دامنه این سناریوی حزن انگیز با همه دلهره‌گی و ناامیدی در جستجوی قایق نجاتی بود که در سیمایی ملل متحد از آن‌سوی اقیانوس‌ها با درفش ایالات متحده آمریکا به‌سوی جزایر مرگ به سمت افغانستان در حرکت بود.

داکتر نجیب با پیمایش همه خم و پیچ تاریخ و تعقیب مسیر خطر ساز در اوضاع نابسامان و ناهنجاری‌های کنونی به‌مثابه آخرین رهبر و میراث گذار حزب به‌ویژه نمایش تجارب تلخ حاکمیت‌های بی‌ثمر سال‌های دو دهه‌یی پسین، اکنون در پندار آرمان‌گرایانهٔ بسیاری‌ها حیثیت نسخه‌یی درمان را برای دردهای بی‌درمان جامعه، برای پایان نظام تروریست پرور، برای چیره ساختن آزادی، عدالت و دادخواهی بازی نموده، اما باجرئت می‌توان گفت که نه زیارتگاه داکتر نجیب بل تحقق آرمان‌های ناتمام حزب او شفابخش جامعه خواهد بود.

در پایانی‌ترین بخش این اندوه نامه باید با درهم شکستن مرزها، همه صف ببندیم و با سرایش شعارهای دادخواهی، پیگیرانه عدالت را بر کرسی نشانده و عاملین قتل شهید داکتر نجیب الله را به پنجه قانون بسپاریم.

روحش شاد و خاطرش ماندگار باد

سپتامبر ۲۰۱۶