با ابراز سپاس و ابراز قدردانی بزرگ از همایش اروپائی زنان افغانستان که ابتکار یک کنفرانس بکر و جالب امروزی را روی دست گرفته‌اند. این کنفرانس چند موضوع حایز اهمیت جدی، مرتبط به نقش و جایگاه اجتماعی و مدنی زن را در جامعه افغانستان کنونی و اثرات سنن و عنعنات مسلط جامعه بر این نقش و جایگاه را به بررسی و تبادل نظر قرار می‌دهد.

  بدون شک برایم موجب افتخار بزرگ است که فرصتی برایم نیز داده شده است تا موضوع «فرهنگ تفکر سنتی و بازتاب آن بالای نقش اجتماعی و مدنی زن» را به ارزیابی گیرم.

 قبل از آنکه بر اصل موضوع داخل بحث گردیدم، باید مکثی کوتاهی بر مفهوم تعلیم و تربیه اجتماعی نماییم که فرد بخصوص یک زن در یک اجتماع کوچک مانند خانواده تولد میابد، بزرگ می‌شود، و در همان اجتماع کوچک به تکمیل شخصیت و رشد جسمی و روانی خویش نایل می‌گردد که بالاخره این فرد با همان کرکتر و شخصیت کسب کرده شده‌اش، داخل اجتماع می‌گردد و با همان شخصیت و کرکتر اجتماعی خود به تأمین روابط اجتماعی می‌پردازد. همان‌گونه که در یک تناسب عمل و عکس‌العمل، خود بر جامعه اثر می‌گذارد، پدیده‌های مسلط اجتماعی رفتار، کردار و تفکر اجتماعی وی را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.

 پس برای توضیح و شناخت این شخصیت و کرکتر اجتماعی باید خویش را بر چند سؤال مدخلی متمرکز سازیم:

 آیا فرد در شرایط مصئون خانواده‌گی پرورش یافته است؟

 آیا شخص خود در فضای فشارهای روانی، خشونت‌های مختلفه اجتماعی، فقر مادی و معنوی، عقب‌مانده‌گی فکری والدین بزرگ شده است؟

 آیا فرد در هر دوره سنی، از تولد تا سن رشد، از جانب والدین در شکل گیری شخصیت و کرکتر اجتماعی مورد توجه، راهنمایی، مواظبت و تشویق قرار گرفته است؟

 آیا پدر و مادر طفل شان را در دوره‌های کودکی و نوجوانی در روشنی و شناخت انکشاف جسمی و تغییرات ناشی از آن در رشد جنسیتی و هورمونی قرار داده است تا فرد به خود شناسی جسمی، روانی و شخصیتی خویش نایل گردد؟

 آیا فرد در نوجوانی از جانب والدین در شکل گیری و تکامل شخصیت کمک و تشویق شده است تا نوجوان بتواند مستقلانه فکر کند و تصمیم گیرد و توانائی بهترین انتخاب را برای حال و آینده خودش داشته باشد.

 آیا طفل و نوجوان با مهر، محبت و گرمی خانواده بزرگ شده و یا اینکه پیوسته در بی‌توجهی، خود گردانی شخصیتی، مورد دشنام، توهین و تحقیر قرار گرفته است.

 و بالاخره آیا پدر و مادر از درجه ذکاوت، رشد فکری و عقلی فرزند خویش یک دید واضح داشته است تا بداند که تا کدام حد می‌توان از فرزند توقع نماید که طفل و یا نوجوان چه می‌خواهد و چه می‌تواند، تا چه حد توانائی تفکر و آینده بینی را برای خود داشته باشد و ده‌های دیگر که همه از دیدگاه پیداگوژیک و فنون دیگر علوم اجتماعی حایز اهمیت‌اند.

 رسوم و عنعنات و سنت‌های اجتماعی هم به حیث بخشی از روان اجتماعی هم از همان زوایا شکل گیری کرکتر و شخصیت فرد را تحت تأثیر قرار می‌دهد که والدین آن را از جامع کوچک (خانواده) محیط و اجتماعی بزرگ (محیط) کسب نموده و آن را به فرزندان خویش انتقال می‌دهند.

 پدیده‌های روان اجتماعی مانند عرف، تعامل رسوم و عنعنات سخت جان‌ترین پدیده‌های اند که در یک پروسه طولانی شکل گرفته‌اند تغیر پذیر می‌گردند و با پدیده‌های جدید در تقابل قرار می‌گیرند؛ که ما آن‌ها را تضاد نو و کهنه می‌نامیم.

 اکنون من بر جامعه افغانی خویش برمی‌گردم.

 من و ماها همه در جامعه بزرگ شده‌ایم که نمی‌توانیم دور از خصوصیات پذیرفته شده در روان جامعه افغانی زنده‌گی کنیم. اگر در برابر آن‌ها ایستاده شویم و بر علیه آن مخاصمت نماییم، در محیط، خانواده و جامعه به انزوا و بدبینی و حتی به فشار، نفرت و خشونت مواجه می‌گردیم.

  افغانستان جامعه با رسوم و سنت‌های مختلف‌اند که در یک پروسه تاریخی یعنی قرن‌ها شکل گرفته که اکنون برای هر یک خود ما پذیرفته شده‌اند و از دیدگاه اخلاقی یک مسئولیت فردی میدانیم تا آنان را در زنده‌گی فرزندان خویش تطبیق نموده و مشورت دهیم، یعنی این‌ها را به حیث ضابطه‌های خانواده‌گی و اجتماعی به آینده‌گان انتقال می‌دهیم.

 چند مثال عملی:

  «کاری نشود که بر غیرت خانواده‌گی ما برخورد»

 «نباید حین شندیدن گفته‌های بزرگان با دو چشم طرف مقابل ببینید»

  «زبان بدل کردن با پدر، مادر و برادران بزرگ‌تر گستاخی و بی‌ادبی است».

  وقتی یک طفل علاقه به سهیم شدن در یک بحث گردد، به وی گفته می‌شود که «شما چیزی نمدانی، کلانکاری اجازه نیست، و یا تو خورد کلانکار هستی».

  در مثال دیگر: نکاح یک بیوه برای برادر متوفی یک مسئولیت خانوادگی و حفظ غیرت در منطقه است.

 اگر این و یا آن شود، دیگران در مورد بالای ما تبصره بد خواهند کرد.

  اگر واضح‌تر بگوییم، ممکن خشونت خانواده‌گی به شکل جسمی و یا روانی در خانواده خودم نیز وجود داشته بوده است که همان سنت‌های اجتماعی بر آن‌ها مهر مشروعیت زده و برای ما هم قابل پذیرش گردیده که آن‌ها را با خود در زنده‌گی خانواده‌گی خود نیز انتقال خواهیم داد.

 یک تمرین کوچک برای خواننده: حالا شما هرکدام برای یک دقیقه سکوت کنید و چشم‌های تان را ببندید و یک‌بار خود را به گذشته خویش برگرانید و گفته‌های بالا را در ذهنتان تداعی نمایید که چه را دیدید، چه را آموختید و چه را به فرزندان تان انتقال دادید.

 سؤال: چقدر آن‌ها را حالا خود اشتباه دانسته و یا خود را قربانی آن‌ها میدانید؟ در صورت که جواب بلی باشد، آیا باز هم شما عین اشتباه را برای فرزندان تان تکرار می‌کنید؟ جواب خودتان برای خودتان.

 باید بر این امر متمرکز شده که این سنت‌ها و رسوم غیر پسندیده در قدم اول اطفال و زنان را قربانی می‌کند. نتیجه بر آن می‌شود که ما به حیث انسان‌های قربانی شده از رسوم و سنت‌های خشن اجتماعی از ابتدائی ترین حق حیات، حق خوشبختی و حق انتخاب برای خود و آینده خود محروم می‌گردیم و تن به بد بختی، بخت، طالع نصیب و قسمت، در پیشانی نوشته شده و صدها ناملایمات زنده‌گی می‌دهیم. ما از پدر و مادر و ملا امام می‌شنویم که عشق و دوستی بین زن و مرد بعد از ازدواج به وجود می‌آید پس نتیجه این است که ازدواج در عالم چشم و، گوش و دهان بسته آغاز و با آینده مبهم و غیرقابل پیش‌بینی بر یک جوان تحمیل می‌گردد.

 در سطح اجتماعی موضوع بدنامی قوم، مداخله ملا امام و ریش‌سفیدان قوم یک موضوع مهم جدی است.

 مثال: در بسیاری مناطق کشور تا سطح جرایم شدید که در قانون به حیث جنایت توضیح گردیده است و حبس طویل و یا دوام برای آن‌ها پیش‌بینی شده است، در یک جرگه به‌اصطلاح قومی و یا ریش‌سفیدان حل و فصل می‌گردد. در نتیجه مجرم نه تنها مصئون از مجازات قانونی باقی می‌ماند، بلکه یک دختر جوان نیز به بد داده می‌شود که در حقیقت جرم اول خود زمینه ساز جرم دوم است. در بسیاری از این حالات دختران در سن صغارت در عقد نکاح بزرگ‌سالان داده می‌شوند که نظر به اساسات حقوق بشری در حکم جرم مجازاتی پیش بینی می‌گردند.

 یکی از فکتور های حفظ این سنت‌ها و عرف محلی و منطقوی نقش ملا امامان عقب مانده است که این رسوم را با بعض مسائل مذهبی رو پوش و نسبت داده، مشروعیت می‌بخشند، که اصلاٌ نمی‌توان آن دلایل را در نصوص کتاب الهی ما مسلمانان جستجو نمود.

 فکتور دومی موضع روشنفکران و تحصیل کردگان در برابر این سنت‌ها است که در یک چهره روشنفکر و تجدد پسندند ولی در چهره دیگر هیچ گونه موضع در برابر این سنت‌های ضد حقوق اولیه انسانی از خود تبارز نمی‌دهند و با همان چهره روشنفکری و تجددخواهانه خود در محیط و خانواده خود عامل حفظ و تسلط سنت‌های ناپسندیده و خلاف ارزش‌های حقوق بشری و خواست‌های مشروع انسانی می‌شوند. دیده شده است که اکثر روشنفکران و تحصیل‌کرده‌های مناطق مختلفه کشور خود تابع رسوم و عنعنات منفی محل و منطقه خود اند.

 در سطح جامعه بزرگ افغانی و دولت ما تقابلات و تناقضات واضح را میان ترکیب اجتماعی و سیاسی دولت‌مداران می‌بینیم که میان سنت گرایی قومی و مذهبی، تجدد گرایی نسبی تکنوکرات‌ها عرض وجود نموده‌اند. در عین حال تناقضات در متون قوانین هم یکی از فکتورهای اند که فرهنگ تفکر سنتی را نه تنها سخت جان نگه می‌دارند بلکه به نسبت تسلط سونامی بنیادگرائی اسلامی این فرهنگ سنت گرانی روز تا روز مدون‌تر گردیده، اندیشه‌ها و جهان‌بینی‌های عقب گرایانه را شکل و فورم می‌دهد و به روان مسلط اجتماعی جامعه تحمیل می‌گردند.

 به‌عنوان جمع بندی، بررسی در این خاکه یک اصل تعمق و کاوش را متبارز می‌سازد و آن این است که در شرایط و امکانات کنونی سؤال، کاوش، نتیجه و انتخاب را باید به هم تلفیق داد و راه‌های عملی برون رفت را مطرح نمود.

 در سطح میکرو (فرد در جامعه کوچک):

 اولین سؤال که در سطح میکرو- پروبلم مطرح می‌گردد این است که آیا خود برای خود و برای خانواده و اطفال خویش در یک محیط گرم و پر از اعتماد بحث‌های گرم را باید به راه انداخت و ضررهای سنت و تفکر سنتی را برای خود به بحث گرفت. آیا از خود سؤال کرد که برخورد من با این سنت‌های عقب‌مانده اجتماعی چه و چگونه است و چگونه خود را می‌توان فارغ از این سنت‌ها ساخت و در عوض به حقوق اولیه انسانی، حق انتخاب و حق خوشبخت شدن نایل شد؟

 باید شجاعت، تعقل، تفاهم و هنر بحث‌های فامیلی را بکار گرفت. باید بدین ترس و تشویش پایان داد که ترک سنت‌های عقب مانده مرا به انزوا خواهد کشانید. باید این انتخاب را برگزید که نباید اطفال ما سنت‌های را که من قربانی آن هستم با خود به آینده‌گان خود انتقال دهم.

 در سطح میزو (محیط):

 مسئولیت بزرگ است که افراد صاحب تحصیل و آن‌های که برای تجدد و ترقی خواهی سنگ به سینه می‌کوبند، باید نه تنها خود را از چنگال سنت‌های عقب مانده و فرهنگ سنت‌گرائی رهایی بخشند، بلکه در نوشته‌ها، برآمده‌ای اجتماعی و بخصوص اطلاعات جمعی و رسانه‌یی جهات منفی و ضد حقوق انسانی آن سنت‌های را به بالا بکشانند که روان خانواده، جامعه و محل و منطقه خودش را در چنگال اسارت و عقب‌مانده‌گی فکری حفظ نموده است.

 نباید تنها علیه خشونت و سنت‌های ناپسندیده اجتماعی حرف زد، چکچک نمود و در عین حال خود در فامیل خود عامل تسلط آن‌ها و مرتکب خشونت شد. مسایل مهم من‌جمله خشونت و خشونت خانوادگی و محلی را نباید با نصیحت‌ها، شعر خوانی‌ها و محافل موسیقی و تفریحی محدود ساخت بلکه باید جدی و با مسئولیت بزرگ بر ارزیابی و تحقیق گرفت و از متخصصین و نهادهای مسلکی همکاری و امداد جست.

 در سطح مکرو:

 در سطح مکرو نقش نهادهای اجتماعی، احزاب سیاسی، جامعه مدنی حایز اهمیت جدی‌اند تا چگونه با استفاده وسیع و جمعی از امکانات دنیای مجازی، تلویزیون‌ها بحث‌های گرم را روی اثرات منفی و مضر تفکر سنتی بر انکشاف جامعه و تغیر روان اجتماعی به راه اندازند. امروز تناقض در متون قوانین، من‌جمله قوانین مربوط به خانواده را بین ارزش‌های حقوق بشری و منابع دیگر قانون من‌جمله عرف و تعامل را باید به بحث‌های گرم کشانید. من معتقد بر آنم که کشانیدن بحث‌ها روی موضوعات عام در تغیر روان اجتماعی و زمینه سازی تفکر سیاسی پیرامون رفع تناقضات در متون قانون و ضابطه‌های مولود فرهنگ تفکر سنتی، کمتر در روان جامعه اثر گذار خواهد بود.

 بناٌ طرح‌های پیشنهادی مرتبط این موضوع را در چند موضوع مهم فرهنگ تفکر سنت گرایی خلاصه می‌نمایم:

 -سازمان‌دهی هفته مبارزه با سنت ازدواج‌های قبل از سن رشد اطفال، زیان‌های روانی و جسمی و تکمیل شخصیت قربانیان آن در همکاری و سازمان‌دهی جمعی نهادهای سیاسی، اجتماعی و مدنی در داخل و خارج کشور.

 -هفته مبارزه با موانع رشد جسمی و روانی طفل و فضای مصئون انکشاف جسمی و روانی طفل در خانواده

 -کنفرانس و یا ورک شاپ پیرامون حق انتخاب همسر (انتخاب من برای من یا انتخاب فامیل برای فامیل).

 -کنفرانس پیرامون رسوم و عنعنات از پسندیده تا ناپسندیده.

 -کنفرانس حقوقی پیرامون تناقضات در قوانین مدنی پیرامون خانواده، زن و طفل

  از توجه شما سپاسگزارم