حقیقت،عارف عرفان: سمت یابی مسیر طوفان‌های شمال

در گسترهٔ بحران‌های بزرگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی و مهندسی استعمارگرانهٔ نزاع‌های قومی، حال افغانستان به بزرگ‌ترین مخزن مواد انفجاری مبدل شده است.

 یک جرقه کوچک قادر است، تا آتش‌فشان بزرگ و مهار ناپذیری را در پهنای کشور به راه انداخته و هست و بود جغرافیای افغانستان را مورد سؤال قرار دهد.

 به گواهی تاریخ، افغانستان هرگز در طول دوران وجودی خویش چنین سطح شکنندگی و انقطاب بزرگ سیاسی، اجتماعی و ملی را تجربه ننموده است.

 وحشت و بربریت طالب و داعش و چشم انداز استقرار پروژه‌های طولانی مدت تروریستی در افغانستان، به‌ویژه شمال که واضحاً نشان انگشت سران کاخ و حامیان بین‌المللی‌اش را بر خود بر می‌تابد، فساد و بی‌کفایتی عریان غنی-عبدالله، و سطح کشتار برنامه ریزی شده و بی‌سابقهٔ فرزندان مردم در صفوف ارتش و نیروهای امنیتی، انفجارات روزمره وحملات انتحاری، فقر، بیکاری، آلودگی مخدر ... جامعه افغانستان را برلبهٔ انفجار کامل در آورده وتحمل چنین رژیم درمانده وبیکفایت برای همه افراد جامعه، اقوام وملیتهای افغانستان دیگر غیر قابل تحمل می‌باشد.

 در افغانستان برطبق گزارشات اعلام ناشده بطور میانگین تلفات مدافعین وطن روزانه بین ۱۰۰-۲۰۰ تن از نوبالغترین جوانان فلک زده وبی درمان وطن می رسد اما سوگوارانه سانسور خفقان آور وکامل رسانهٔ برای جلوگیری از خشم مردم برین رویداد های مرگبار خاک می افشاند، اما رود خانهٔ خون درین بلاد دایم وبلاوقفه در جریان است.

 سقوط مهندسی شدهٔ پاسگاه های دولت وشهرستانها که ظاهرأبه اثر عدم حمایت بموقع ارگانهای مافوق وفقدان اکمالات معین تحقق می یابد، درسمت مخالف باعث اکمالات گروه های اصلی تروریستی ولشکریان نیابتی واستراتیژیک بیگانه گردیده که سوالات بی پاسخ را مطرح میسازد.

 جامعه افغانستان واتمسفیر موجود سیاسی آبستن تغییرات بزرگیست. شرایط عینی و ذهنی برای تحولات و دگرگونی های سیاسی در افغانستان هرگز به این مدارج به پختگی وغلیان نرسیده بود. دیگر نه بالایی ها توان رهبری جامعه از بالا را دارد و نه پایینی ها میخواهند به سبک سابق حکومت شوند، خط قرمز روشن ودیوار ضخیم میان «دولت» و «ملت» ایجاد شده است.

 سایهٔ دولت موجود نه اینکه چتر حفاظتگاه ملی را برنمی‌تابد بل چون خفاش یی بد شگوم ترس، وحشت وبد گمانی رادر داخل جامعه پوشش داده ودولت، خود به هیولای بزرگ وکابوس وحشتناک مبدل شده است.

 انگار که ماشین دولت نمای غنی- عبدالله با انجام جنایت نابخشودنی، تضاد های قومی رابطرز بیسابقه به آخرین مدارج اش رسانیده و افغانستان را به کام آتش سپرده اند، دیگرهرگز حق نمایندگی ملت را ندارد.

 رخداد های اخیر شمال که از انگیزهٔ گرفتاری فرمانده قیصاری این پیکارجوی میهن‌پرست وچهرهٔ درخشان ضدطالب وکشتار بیرحمانه وبی‌سابقهٔ نگهبانان آن که خلاف همه نورم های قانونی و اخلاقی وبشکل بیرحمانه و وحشیانه توسط قصابان حرفوی رژیم صورت گرفت، عقده های دیرپا، خوابیده و کوفتهٔ جامعه را به سیل و طوفان مبدل ساخت وزمین لرزه بزرگ سیاسی را بربدنهٔ دولت برانگیخت.

 این رخدادها، از یکسو خشم طوفانی مردم آزادهٔ افغانستان وانزجار بی پایان شان را در برابر رژیم، از سوی دیگر ظرفیت، کارایی وریشه های عمیق «جنبش ملی» وپیوند آنرا با جامعه به نمایش گذاشته، همه سرمایه گذاری های غرب ورژیم را برای انهدام وریشه کنی جنبش ملی وبارور ساختن سازمانهای مصنوعی غیر مردمی را در فقدان وتبعید جنرال دوستم، به باد داد.

 حادثهٔ فاریاب، اوج آزمون وواکنش سنگین مردم برای استقرارپروژه طولانی مدت اردوگاه تروریسم در شمال بود.

 جنبش ملی از پتانسیل یی سخن گفت که فقدان آن در وجود «اپوزسیون» ومخالفین سیاسی رژیم دایم زمزمه میشد وهمه نیروهای میهن‌دوست، این آرمانها و آرزو هارا برای پیدایش یک مرکز نیرومند در سر می‌پرورانید.

 در اوضاع کنونی وانقطاب شدید نیروهای ملی ووطنپرست، ونبود احزاب مطرح چپ و ترقیخواه، هرگاه قرار باشد، از یک دریچهٔ امید نسبت به نجات افغانستان از بلای تروریسم وطالب نگاه، شود بدون شک درحال حاضر همان پنجره امید را میتوان در ستون نیرومند «جنبش ملی» به مثابه نیروی محرکه در میدان نبرد وبا با کرکتر ضد طالبی وتروریستی اش رهیابی کرد.

 هواداران جنبش همین اکنون با امکانات معین وسازوبرگ سیاسی-اجتماعی ونظامی درخط مقدم جبهه ضد طالب وداعش قهرمانانه ایستاده اند، وشجاعانه از قلمرو افغانستان دفاع میکنند.

 سطح آرایش سیاسی در جریان تظاهرات در اکثر ولایات کشور وتا گسترهٔ حوزه جنوب غرب وکابل پایتخت افغانستان نشان داد، که جنبش باقابلیت راه اندازی رستاخیز بزرگ ملی، در قالب ساختاری و برنامه یی موجود نمی گنجد.

 جنبش ملی باید با تیزسس های جدید وگزینش شعار های نو، به مهد ومرکز پرجاذبه نیروهای ملی ووطنپرست مبدل شده، از خطوط ارتجاعی و همراهی نیروهای فندمنتالیستی پرهیز نموده، جوهر وطنپرستانه خویش را مستدام به نمایش گذاشته، وروحیهٔ اتحاد و همبستگی ملی را در خط مقابل منازعات قومی دولت و حامیان جهانی آن، رشد و گسترش دهد.

 جنبش میتواند تا در اتحاد با نیروهای ملی ووطنپرست طرح ها ونظریات بنیادینی را برای تغییر ساختار نظام وماهیت سیاسی آن پیش کشیده وروند مهندسی شده را تعویض نماید...

 جنبش نیازمند است تاباشیوه ساختاری تنظیمی ونگرشهای قومی وداع نموده، اهداف راهبردی ووسایل سازمانی وساختاری بزرگی را باید برنامه ریزی نموده وبستر تهداب گذاری یک نهاد بزرگ مرکزی فراقومی و سراسری را با ترکیب همه اقوام وملیت های کشور پیریزی نموده وجیهه فراگیر وبزرگ ضد تروریسم را درین چارچوب استقراربخشیده و اهداف بزرگ و «استراتیژیک» را در سرلوح مبارزات خود قرار دهد.

 چنین گزینه ها زمانی ممکن است که جنبش قابلیت وتواناهای سیاسی واجتماعی خود را در داخل جامعه برآورد نموده، از تاریخ وشکستهای تاریخی درس عبرت گرفته، به پلورالیسم سیاسی درون سازمانی وبیرون ازآن تمکین نموده، از سازشهای مقطعی وفریبکارانه دوری نماید.

 جنبش با توجه به چشم انداز رستاخیز موجود ورنگ فراقومی آن، باید برتوانای های مردمی، سطح خود آگهی سیاسی مردم وایستادگی شجاعانه آنها ارج گذاشته وبا پیوند عمیق بامردم وشوراهای مردمی در راستای اراده مردم عمل نماید.

 هرگاه جنبش ملی قادر گردید تا توانای های بزرگ سیاسی، نظامی واجتماعی خود را محاسبه نمود، به اعماق ریشه های گسست ناپذیر خود در داخل جامعه پی برد، اهرم های فشار را از بنادر گرفته، تاشاهرک های اقتصادی، خطوط مواصلاتی، اتصلات برق و قدرت بسیج همگانی مردمی را در گسترهٔ بزرگ کشور ونقاط کلیدی واستراتیژیک را دریافت، ضرورنیست تا برای برگشت جنرال دوستم به میهنش ورهایی فرمانده قیصاری، به پیشگاه دولت روبه زوال قصیده بخواند.

 جنبش میتواند با فشار هردگمه شاهرگ های دولت را فلج ساخته، غوغاهای مردمی را به راه انداخته ودر مبارزات مدنی، به خواست‌های معقول ومشروع دست یافته، رهبر شانرا که بخاطر مبارزه با تروریسم مغضوب کاخ شده است، شکوهمندانه بر وطنش برگردانده و فرمانده شانرا از قفس آزاد نماید.

 برای جنبش مهم است، تا از افتیدن در تلهٔ فریب رهیده واین اخگر را که از طوفان خشم مردم برخاسته است، گرم وشعله ور نگه داشته اعتماد مردم را پاس داشته و آنرا جاویدانی سازد.

 جنبش باید آهنگ سیاسی دولت و حامیان بین المللی آنرا تفسیر وترجمه نموده، به نیروی لایزال مردمی اتکا نموده و درک نماید که مردم افغانستان در هر کجای که باشند از فرزندان راستین ومدافعین واقعی وطن جانبازانه به دفاع برخاسته و بطرز ایثار گرانه چون سیل خروشان در برابراردوگاه تروریسم ومدافعین بین المللی آن به راه افتاده حماسه می آفرینند.

 جنبش باید پهنای بزرگ وگستره وسیع را از کرانه ها تا کرانه ها، از شمال تا جنوب، تا حوزه غرب و شرق افغانستان را پوشش داده ودر جهت هماهنگی همه مبارزین میهندوست که در خط مقابل اردوگاه تروریسم ایستاده اند اقدام نماید.

 جنبش باید بر فاکتور «خیزشهای» مردمی به مثابه یگانه رویکرد بازدارنده معتبر در برابر حملات تروریستی بذل مساعی لازم نموده واز فرماندهان این نهضت در برابر هرگونه دسیسهٔ سازمان یافته دفاع نماید.

 جنبش باید آگاهانه ارزشمندی این فرصتهای طلایی را بها داده، نباید این جنبش نو پا ورستاخیز ملی ومردمی در پایی تاج‌گذاری‌ها واقتدار موقت رهبرانش فنا شده ولاجرم در راستای اهداف وپلانهای طویل المدت برنامه های استقرار پروژه‌های تروریستی در قلمرو شمال به تلی از خاک و خاکستر مبدل گردد.

 سخاوت تاریخ همیشگی نیست، باید ازین فرصتهای گذرا واین موج خروشان برای دگرگونی های بزرگ وبنیادین سیاسی واجتماعی سود برد وضمانت محکمی را برای بقای نهضت ملی ومردمی، در راه صلح وامنیت وحفظ افغانستان واحد تدارک جست.

 بگذار این نیروی عظیم ونهضت برخاسته از درون خشم بی پایان مردم در چارچوب یک جبهه بزرگ میهنی سمت وسوی افغانستان معاصر را مشخص ساخته و به مظهر امید وبرچیدن تمام پایگاه های تروریستی واستقرار دولت ملی ومردمی در افغانستان مبدل گردد.

 با احترامات بی پایان

 لندن، جولای ۲۰۱۸