كساني كه مسايل افغانستان را به‌دقت تعقيب می‌نمایند، بايد دريافته باشند كه:

  ديگر استقرار مجدد طالبان در وجود امارت اسلامى در سر خط كار دولت پاكستان قرار ندارد!

 البته طرح اين تحليل خلاف تصور عام به مفهوم ان نيست كه پاكستان از نقش و سهم بزرگ طالبان در آینده افغانستان صرفنظر نموده باشد. من اين تحليل را با اين پرسش ها مطرح مينمايم كه: پاكستان بكدام قيمت؟ و دريافت چه امتياز؟ بر عمده ترين خواست ايديولوژيك طالبان و آرزوى استقرار مجدد امارت شان، پا ميگذارد؟ هميشه بايد بياد داشته باشيم كه: پاكستان بر خلاف تصور عام در بين افغانان، با وجوديكه مخلوق استعمار و يك كشور تصنعى است توانسته در تمام اين مدت از منافع ملى خود تعريف دقيق داشته و با وجود چهار بار كودتا نظامى، تجزيه، جنگها با هندوستان و تجاوز و جنگ اعلام نا شده بر افغانستان درين چهل و پنج سال اخير، تمام زمامداران اعم از ملكى و نظامى و سياستمداران مربوط هر قوم و تبار، در چوكات همان تعريف منافع ملى عمل كرده اند. پاكستان يك بازيگر مقتدر با تعريف دقيق از منافع ملى خود در مسايل افغانستان است كه با استخبارات قوى و دستگاه نيرومند ديپلوماسى و كدر هاى اكاديميك و متخصص با فراست انگريزى در مجموع اين حدود نيم قرن هميشه توانسته با واقعگرايى سياسى از منافع ملى انكشور دفاع نمايد. بدينرو بايد: منتظر نيرنگ جديد از زرادخانه سوپر شيطانى پاكستان باشيم. دسيسه جديد چه خواهد بود؟ بدون شك هر پلان بر محور منافع ملى انكشور بخاطر حد اكثر سلطه و سيطره بر افغانستان تدوين گرديده است. بايد اعتراف نماييم كه پاكستان درين چهل و پنج ساله تداوم جنگ اعلام ناشده انكشور در افغانستان، بر تنظيم ها، گروه ها و اشخاص زياد سرمايه گذارى نموده است. درين دو سال آغاز سريال صلح ما شاهد بوديم كه كم نيستند اقايانيكه حاضر اند بنفع پاكستان بر مصالح علياى افغانستان پا بگذارند، كه جلسه يك سال قبل جلابان سياسى كشور ما در مسکو و اسلام اباد ثبوت آن است. اكنون كه پاكستان در تبانى با اداره اقاى ترامپ قراردارد، با كمال ظرافت و بحيث دايه مهربانتر از مادر در نقش كمك كننده " صلح " و با كتمان حقايق افتابى ميخواهد، به ناصح و مصلح تغیير قيافه داده و با حرافی و چرب زبانی عمران خان و وزیر خارجه آن به اغوا گری میپردازند. بدينرو ساده ترين فورمول كه به مذاق عجله دستگاه ترامپ برابر و باعث تضعيف افغانستان ميگردد: همانا طرح حكومت موقت عمران خان است كه دها جلاب سياسى از افغانستان كانديد آن است و ميتواند بشكل مطلوب در آينده زيادترين سيطره پاكستان را به اشتراك پر رنگ طالبان، تنظيم هاى جهادى و جلابان سياسى در حكومت موقت تامين و جنگ نيابتى را به صلح نيابتى تبديل نمايد. پاكستان با اين تير كه كمر افغانستان را خواهد شكست، چندين هدف را همزمان بدست مياورد. تحقق چنین فورمول «صلح» زير نام حكومت مؤقت که با اشتراک زورگویان تنظیمی که در واقع عوامل نفوذ و جنگ های نیابتی بازیگران منطقوی اند و طالبان که بعد از قرارداد قطر و مندرجات بخش مخفی آن در موقف «بلک واتر» قرار دارند، نتیجه جز تداوم جنگ های نیابتی و تقسیم افغانستان بساحات نفوذ ندارد. عمل ملاک صداقت است: اگر جنرالان پاکستان که حکومت ملکی را سوق و اداره مینمایند، بنابر عوامل مجبره، چنانچه میگویند، صلح و ثبات افغانستان بنفع شان است، باید به افغانستان بحیث کشور قربانی تجاوز و جنگ اعلام ناشده شان راه منافع متقابل را پیش گیرند که قبل از در اقدامات آتی معنی پیدا مینماید: - همکاری عملی و نه اعلامی بخاطر اتش بس سرتاسری و دایمی - روابط متقابل دولتین بمثابه دو عضو متساوی الحقوق سازمان ملل متحد - قطع کمک به نظامی، لوژیستیکی به طالبان و برچیدن مراکز شان در پاکستان - عدم استفاده از تروريسم بحيث ابزار دستيابى به اهداف سياست خارجى - کمک به صلح واقعی و ثبات در افغانستان درین حالت جانب افغانستان منافع مشروع پاکستان را احترام و با ديد اقتصاد محور به تنظيم مناسبات دو كشور اقدامات مبتنى بر جيوپولوتيسم اقتصاد محور قرن بيست و يك اقدامات مقتضى را مرعى نمايد. راه مقابله با پاكستان: صلح و ثبات و دولت مقتدر است كه بتواند از منافع ملى و مصالح علياى كشور دفاع نمايد؛ اما متاسفانه پاشنه اشيل افغانستان فقدان دولت مقتدر ملى قانون محورى عدالت گستر است و اين فقدان و حاكميت فساد و موجوديت فساد سالاران باعث گرديده كه فكر كلان ملى شكل نگيرد و منافع و مصالح علياى افغانستان فداى ديد تنگ نظرانه مذهبى، ايديولوژيك، شیونيسم عظمت طلبانه و سكتاريسم گردد و منافع بيشتر از سى مليون شهروند افغان درگرو اقليت منفور تاجران دين، دكانداران قوم، تيكه داران "جهاد" قربان گردد و صلح دايمى كه ارمان تاريخى مردم مظلوم و تشنه به صلح است بيك سراب مبدل گردد. تجربه تاريخى مبين اين واقعيت است كه در موجوديت ثبات و دولت مقتدر در افغانستان (١٩٤٧ م تا ١٩٧٣ م)، پاكستان راه انقراض را پيموده و طى سالهاى شروع جنگ اعلام نا شده و تجاوز بر افغانستان (نخستين جمهوريت و زمان محمد داود فقيد) تا زمانيكه نظام دولتى دركشور مستقر بود (١٩٩٢ م)، جنرالان پاكستانى در ايجاد عمق ستراتيژيك خود در كشور ما ناكام ماندند و حتى اوج تجاوز شان در جنگ معروف جلال اباد با شكست ننگين انجاميد. اکنون که افغانستان بعد یک دهه انارشی تنظیمی و استبداد قرون وسطایی طالبان (تسلط مستقیم پاکستان) کشور ما درین دو دهه با تمام سنگ اندازیهای انکشور و عمالش، بالاخره صاحب قوای مسلح و نظام دولتی گردیده (البته با کاستی های فراوان)، پاکستان بخاطر سقوط آن به دسایس الحیل متوسل میگردد. البته قطع خونريزى، افغان كشى و دستيابى به صلح واقعى كه خواست اساسى مردم و شرط بقاى كشور است بايد از طريق مذاكرات مستقيم و بلا قيد وشرط دو طرف اصلى جنگ طالبان و دولت افغانستان بخاطر صلح مشروط در يك مكانيزيم عملى اشتراك طالبان در پروسه سياسى و بحث قدرت بدور ارزشهاى متعالى استقلال، حاكميت ملى، تماميت ملى و اصل تجزيه ناپذيرى، كه زمينه اعمال حق حاكميت ملى را متعلق بمردم است ميسر و حاكميت قانون را كه ازادى ها و حقوق اساسى شهروندان را تضمين مي نمايد، ممكن خواهد گرديد، هشدار و هوشدار: که دو باره همان سقوط هولناک دهه نود بر ما تحمیل نگردد. البته مردم ازاده و غيور افغانستان و نيرو هاى سياسى متعهد به مصالح علياى كشور بايد با تعقل و تجسر متوجه خطرات خانمانسوز پلان دشمنان تاریخی کشور باشند و با چنگ زدن به مصالح علیای افغانستان از مكانيسم عملی گذار به صلح پايدار و اعمال حق حاکمیت ملی که بطور انحصاری متعلق بمردم می باشد و استقرار حاکمیت قانون که ستون فقرات دولت مقتدر ملی و چتر بزرگ ملی برای احقاق حقوق و آزادی‌های شهروندان متساوی الحقوق کشور است، دفاع نمایند؛ و حرف آخر اینکه: بیاد باید داشت که افزون بر سایر مصایب، ما به فقدان نیرو های سیاسی اپوزیسیون مدنی و منوران با تفکر كلان ملى و انتقاد سالم نیز مواجه هستیم.

 با حرمت