بن بست در مأموریت جهانی ملل متحد حقیقت عبدالاحمد فیض

سازمان ملل متحد که در آستانه تجلیل از هفتادویکمین سالروز تأسیس خود قرار دارد، (۷۱) سال قبل در چنان وضعیت خاص سیاسی حاکم در سیاره ما ایجاد شد که اثرات ویرانگر جنگ دوم (۱۹۴۵-۱۹۳۹) کماکان نه تنهادر کشورهای قربانی جنگ بلکه در مقیاس جهانی در سطوح و عرصه‌های گوناگون مشهود بوده و نگرانی‌های فزاینده از وحشت نبردها به مقیاس بزرگ به شیوه دو جنگ گذشته روان بشریت را به خود مصروف نگه‌داشته بود، فلهذا با توجه به نگرانی‌های جهانی و به هدف جلوگیری از وقوع مجدد تصادمات مسلحانه در جهان، سازمان ملل متحد که در آن تساوی حقوقی کلیه دولت‌های عضو (مبتنی بر منشور)، قطع نظر از وسعت جغرافیای، تعداد جمعیت و سطح توسعه و انکشاف آن‌ها تضمین گردیده است، در (۲۴) اکتوبر سال (۱۹۴۵) با شرکت (۵۱) کشور در کنفرانس جهانی منعقده سانفرانسیسکو پایه‌گذاری گردید.

 مسلم است که سازمان در چنان برهه حساس تاریخی ایجاد شد که جهان در بی‌ثباتی‌های گسترده بسر برده و دشواری‌های قابل ملاحظه‌ای من‌جمله بحران بشری ناشی از مهاجرت‌های اجباری دوران جنگ، بحران گسترده اقتصادی و اجتماعی، حدوث منازعات جدیدی ناشی از ظهور مرزهای جدید، بقای مناطق طرف اختلاف به‌مثابه میراث دوران استعمار میان کشورهای تازه به استقلال رسیده، تشدید جنبش‌های نجات بخش ملی در کشورهای تحت ستم استعمار در بیشترین نقاط جهان (آسیا، افریقا و امریکا لاتین)، اقدام به آغاز و یا گسترش مسابقات تسلیحاتی و مقاومت ظالمانه بقایای استعمار بر ضد مبارزان راه آزادی ملی در برابر مأموریت جهانی سازمان چهره گشود. هکذا تلاش قدرت‌های فاتح جنگ مانند اتحاد شوروی، ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه و چین در راستای کسب عضویت دایم و امتیاز حق ویتو به آنهادر یگانه نهاد قدرتمند و مرجع تصمیم گیری‌های مهم یعنی در شورای امنیت که در تناقض آشکار با حق تساوی حقوقی دولت‌های عضو صورت پذیرفت، به دشواری‌های مأموریت جهانی ملل متحد فزونی بخشیده و در پراکتیک ملل متحد را بیک نهاد دنبال کننده اهداف راهبردی قدرت‌های معین دارنده حق ویتو مبدل نمود، که اینک پیامدهای منفی نفوذ گسترده قدرت‌های بزرگ در تصامیم سازمان و به‌ویژه در مأموریت صلح ملل متحد که مساعی سازمان را در امر انجام مسؤولیت جهانی‌اش به شکست و یا کندی مواجه نموده است به‌اختصار مورد بررسی قرار خواهیم داد.

  از دید تاریخی پیچیده‌ترین و دشوارترین مرحله مأموریت جهانی ملل متحد در راستای پاسداری از صلح و امنیت بین‌المللی در عصر جنگ سرد انجام یافت. این جنگ که بعد از تشکیل سازمان، فی ما بین دو قدرت بزرگ نظامی و اقتصادی جهان، اتحاد شوروی و ایالات متحده در سال‌های آغازین دهه پنجاه سده گذشته آغاز گردید، مأموریت ملل متحد را به دشواری‌های بزرگی مواجه نمود. آغاز مسابقات گسترده تسلیحاتی در عرصه سلاح متعارف و جنگ افزارهای هستوی، توسعه و گسترش روزافزون مداخلات این دو قدرت نخست جهان در امور داخلی کشورهای کمترین انکشاف یافته در آسیا، افریقا و امریکای لاتین به‌منظور ایجاد حوزه منافع جدید، براندازی نظام‌های سیاسی ملی از طریق کودتای نظامی که به هدف ایجاد رژیم‌های سیاسی مزدور انجام می‌گردید و وقوع چندین منازعه مسلحانه پیهم، از جلوه‌های بارز و ویژه‌گی‌های دوران جنگ سرد بود که موانع و دشواری‌های تصنعی را در برابر ملل متحد ایجاد نموده و سازمان در تحت تحکم قدرت‌های بزرگ وعدم همکاری‌شان با ملل متحد قادر نگردید تا نقش خود را به‌مثابه یک نهاد مسؤول بین‌المللی به انجام رساند؛ که از حمله مسلحانه اسرائیل بالای اراضی فلسطین بعد از سال (۱۹۴۸)، به قدرت رسیدن رژیم حامی اپرتاید در افریقای جنوبی در همین مقطع تاریخی و براندازی دولت‌های ملی توسط کودتاهای خونتای نظامی که حمایت بلوک غرب را به همراه داشت در بیشترین کشورهای واقع در امریکای لاتین از ارجنتاین تا بولیوی، مکسیکو و اکوادور می‌توان نام برد.

 مضحک‌ترین نوع مأموریت صلح ملل متحد در بحران دو کوریا متبارز گردید، بحران شبه جزیره کره که بعد از تهاجم گسترده مسلحانه کوریا شمالی علیه کره جنوبی در سال (۱۹۵۰) آغاز گردید، شورای امنیت بلا فاصله جلسه اضطراری دایر، حمله نظامی کوریای شمالی از ورای یک قطعنامه نکوهش شده و تصامیم مبنی بر مداخله شورای امنیت اتخاذ گردید اما رئیس جمهور ترومن بدون مشورت با شورای امنیت به نیروهای هوای و بحری ارتش آن کشور دستور داد که در کوریای جنوبی مستقر گردد. گرچه مداخله و حضور نظامی امریکا مورد تائید ملل متحد قرار گرفته و به‌عنوان بخش از عملیات صلح ملل متحد حضور یافت اما این نیروها الی پایان جنگ در (۱۹۵۳) فقط در برابر ایالات متحده مسؤول بوده و مقام فرماندهی نیروهای آمریکایی هیچ گزارشی را به دبیر کل ملل متحد ارایه نکرد و لذا مأموریت ملل متحد در عمل ناکام و راه برای اقدامات یک‌جانبه راهبردی امریکا بدون حضور مؤثر و واقعی ملل متحد در قضایای دو کوریا باز گردید.

 در منازعه ویتنام که بعد از تهاجم مسلحانه ایالات متحده در سال (۱۹۶۵) آغاز و تا شکست و خروج نیروهای آمریکایی که آخرین سربازان کشور به تاریخ (۳۰) اپریل (۱۹۷۵) خاک ویتنام را ترک گفت، ادامه یافت، سازمان ملل متحد قادر نگردید تا مانع از تجاوز و یا قطع تداوم عملیات نظامی ایالات‌متحده از مجرای یک طرح صلح قابل پذیرش برای طرفین منازعه گردیده و یا شورای امنیت اقدامات لازم حقوقی متناسب با ابعاد تجاوز علیه ایالات متحده اتخاذ نماید.

 حمله مسلحانه و تجاوز عراق علیه کشور همسایه آن کویت در سال (۱۹۹۱) در نشست اضطراری شورای امنیت ملل متحد مورد رسیدگی فوری قرارگرفته و راه‌های بیرون رفت ازین وضعیت از مجرای عملیه صلح ملل متحد روی میز شورا قرار گرفت، اما این ایالات متحده و بریتانیا بود که در قالب یک ائتلاف غربی متشکل از (۲۱) کشور عضو (ناتو) فرمان اخراج نظامیان عراقی را با استفاده از مهیب‌ترین تسلیحات بودن مجوز حقوقی ملل متحد صادر نموده و عملیات طوفان صحرا سپس عملیه صلح نامیده شد.

 سازمان ملل متحد بعد از حضور ارتش سرخ اتحاد شوروی در افغانستان که در منازعه داخلی این کشور از دولت افغانستان در برابر شورشیان داخلی که از حمایت همه جانبه غرب، پاکستان، ایران و اکثریت کشورهای حوزه خلیج برخوردار بود، پشتیبانی می‌کرد، موقف ضد مسکو- کابل را اتخاذ و تهاجم مسکو را در شورای امنیت به‌شدت تمام تقبیح نمود. نیروهای نظامی شوروی که در دسامبر (۱۹۷۹) وارد افغانستان شد ا ین موجب گردید تا تمامی مساعی ملل متحد در راستای ایجاد اجماع جهانی مبنی بر خروج بدون قید و شرط نیروهای خارجی از افغانستان متمرکز و از موضع کابل مبنی قطع حمایت کشورهای پیرامون از رزمندگان افغانی که زمینه را برای خروج ارتش خارجی از کشور فراهم می‌نمود فاصله گرفت. با تشدید درگیری داخلی و گسترش ابعاد خارجی بحران افغانستان سرانجام سازمان ملل متحد در سال (۱۹۸۰) فعالیت‌های سیاسی خود را با ایجاد یک دفتر نمایندگی ویژه در کابل آغاز نهاد. لازم به یاد دهانی است که عملکرد سیاسی سازمان در فاصله میان سال‌های (۱۹۸۰) – (۱۹۸۸) بیشترینه به مساعدت‌های بشری به پناهندگان افغانی و تلاش‌های دیگر ازین گونه متمرکز گردیده که به‌هیچ‌وجه پاسخگوی نگرانی‌های فزاینده مردم افغانستان که هرروز شاهد قتل و کشتار هم‌وطنان بی‌دفاع و ویرانی‌های نامحدود کشورشان درنتیجه دخالات بی‌رویه خارجی بود، نبوده و از جستجوی راه حل‌های منطقی و عادلانه با استفاده از امکانات داخلی در کابل مبنی بر ترک مسالمت آمیز اختلافات داخلی تحت‌الشعاع سیاست‌های حاکم طرفه رفته و یا قادر نبود تا یک راه حل قابل قبول برای تمامی جوانب ذی‌علاقه ارایه دهد، تا سرانجام بعد از اعلام سیاست آشتی ملی از جانب کابل و آمادگی‌های جانب مسکو مبنی بر حل صلح آمیز بحران کشور، ملل متحد سرپرستی مذاکرات چندین جانبه صلح را به دوش گرفته و بعد از چندین دور مذاکرات با همه طرف‌های متخاصم میزبانی امضای معاهده صلح ژنو را عهده دار گردید. معاهده ژینو که در (۱۴) اپریل (۱۹۸۸) فی مابین کابل و اسلام آباد به سطح وزرای خارجه و گرانتوری ایالات متحده امریکا و اتحاد شوروی به امضاء رسید، به خروج نیروهای نظامی خارجی از افغانستان طبق یک جدول زمانی و قطع کامل ارسال تسلیحات متنوع به گروه‌های مخالف مسلح دولت افغانستان توافق و تأکید صورت گرفت؛ اما تجارب ناکام عملیه صلح ملل متحد در مورد تراژدی خونین کشور ما به نحوی دیگری تکرار گردید، به این مفهوم که عدم مأموریت مؤثر و عادلانه این نهاد در تعمیل و تطبیق عادلانه معاهده فوق باعث گردید که نظامیان شوروی مبتنی بر مفاد معاهده، افغانستان را ترک گفته و آخرین تفنگداران آن کشور در (۱۵) فبروی سال (۱۹۸۹) م خاک افغانستان را ترک نمود، درحالی‌که روند ارسال مهمات متنوع و جنگ افزارهای گوناگون از سوی ایالات متحده و شرکا به مخالفان مسلح (مجاهدین) ابعاد وحشتناک به خود گرفته و یومیه کاروان‌های عظیم از سلاح و مهمات متنوع به هدف استمرار جنگ در افغانستان گسیل گردید. چنانچه جورج شولتز وزیر خارجه ایالات متحده بلافاصله بعد از امضایی معاهده ژینو ضمن یک مصاحبۀ مطبوعاتی به وضاحت از عدم رعایت مفاده معاهده سخن گفته و اذعان داشت که آن کشور و متحدان از ارسال اسلحه و جنگ افزارها به نیروهای مقاومت افغانی دریغ نورزیده و علی الرغم مفاد این معاهده، قطع کمک‌های غرب را به قطع همکاری‌های مسکو به کابل موکول داشت. فلهذا امضای معاهده ژینو به مدیریت ملل متحد نه تنها از سوی حامیان جنگ افغانستان رعایت نگردید، بلکه موازی با خروج نظامیان خارجی از کشور میزان همکاری غرب به مخا لفان مسلح دولت افغانستان گسترش چشمگیری کسب نموده و مساعی صلح ملل متحد دریک تراژیدی خون‌بار منطقوی به شکست محتوم مواجه گردید.

 هکذا دور دوم مأموریت صلح ملل متحد در بحران افغانستان تحت اداره بنین سیوان نماینده ویژه آن سازمان در سال (۱۳۷۰) هجری شمسی آغاز گردید، این دور عملیه صلح ملل متحد علی الرغم آماده‌گی رهبری جمهوری افغانستان مبنی برکناری گیری از قدرت و حمایت از یک روند گذار صلح آمیز قدرت بیک شورای (۱۵) عضوی بی‌طرف که در انتصاب آن‌ها ملل متحد نقش محوری را داشت، به علت عدم صداقت اسلام آباد، و سایر کشورهای حامی جنگ افغانستان به ناکامی مواجه شده و ملل متحد به‌مثابه یک نهاد معتبر جهانی حتی قادر نگردید تا تعهد خود را در برابر خروج مصؤون رئیس جمهور فقید افغانستان داکتر نجیب الله از کشور به شایستگی انجام دهد و این عدم موفقیت ملل متحد موجب آن گردید تا کشور ما بیک ویرانه مبدل شده و این تراژیدی بیک مشکل تهدید کننده ثبات جهانی مبدل گردد.

 هکذا بعد از ختم جنگ سرد و ظهور جهان یک قطبی، نقش ملل متحد در انجام مسؤولیت‌های بین‌المللی این نهاد جهانی تحت تحکم اهداف سیطره جویانه و زورگویی‌های قدرت‌های بزرگ بیش‌ازپیش تضعیف گردید، چنانچه ملل متحد در قضایای جنگ داخلی روندا در (۱۹۹۴) که بیک فاجعه بشری با ابعاد گسترده انجامید و جنگ بالکان در دهه نود سده گذشته نقش غیر مؤثر و حاشیوی را به خود گرفته و تهاجم مسلحانه ائتلاف غرب به رهبری ایالات متحده علیه عراق در سال (۲۰۰۳) بدون مجوز حقوقی شورای امنیت انجام گردید. هکذا ملل متحد در برابر پاکستان یعنی کشوری که از تروریزم به حیث افزار در سیاست خارجی خود علیه امنیت منطقه و مخصوصاً افغانستان استفاده و آن کشور به یکی از بزرگ‌ترین مرکز تربیت و تجهیز گروهای دهشت افگن مبدل گردیده است، هیچ‌گاهی به‌استثنای تدابیر توصیوی به اقدامات الزامی متناسب علیه آن کشور اقدام نه نموده است.

 در فرجام با اذعان به این واقعیت که سازمان ملل متحد نقش قابل توجهی در کلیه دوران مأموریت جهانی خود در عرصه دفاع و گسترش حقوق بشر، ارایه مساعدت‌های بشری، فقرزدائی، تعمیم معارف و فرهنگ تقویت نهادهای مدنی در کشورهای پس از بحران و غیره انجام داشته و تداوم حیات این نهاد به‌مثابه آخرین امید برای پاسداری از داعیه صلح و امنیت جمعی در سیاره ما کماکان از اهمیت مهمی برخورداراست، فلهذا باورم این است که برای بقاء و دوام فعالیت این نهاد جهانی، ریفورم و بازنگری بنیادین در ساختار و منشور سازمان از مبرمیت حیاتی برخوردار گردیده در غیر این صورت حضور سمبولیک آن در عرصه روابط دشوار و پیچیده جهان کنونی بدان منتهی خواهند شد، تا نقش و مأموریت جهانی ملل متحد مانند سلف آن جامعه ملل مؤثریت خود را درنتیجه زورگویی‌های قدرت‌های بزرگ، ضعف ساختاری و غیره از دست داده و بدون تردید خطر بن بست مأموریت جهانی ملل متحد را در عمل تهدید می‌نماید.