از به قدرت رسانیدن طالبان، دوسال و اندی می گذرد. در این مدت انتظار بر این بود تا همسایه ها، منطقه و جهان با درک ماهیت تروریستی طالبان، این گروه اجیر، به تنبیه بیشتر آن بپردازد. اما با تاسف که چنین نشد و کشور ها بدون رعایت جنبه های احتیاط و مدنظر گیری عواقب این تعامل خطرناک، به دنبال منافع خود هستند و کماکان به راهبرد تعامل تاکتیکی و راهبردی باگروه طالبان، ادامه می دهند. حال باید چرایی این تعامل نامیمون را برای وضاحت و روشن سازی بیشتر موضوع، کاوش کنیم. چون در جریان بیشتر از دوسال، کشور های منطقه و فرا منطقه با طالبان تعامل نا متعارف داشته اند. از آن ها در نشست ها و گردهمایی ها، دعوت کرده و تلاش کرده اند تا آهسته آهسته این گروه را شامل یک روند عادی سازی روابط، بسازند و به اصطلاح از آب گل الود، ماهی بگیرند. از سوی دیگر، خصوصیت عجیب و غریب طالبان مبنی بر انطباق پذیری و انعطاف بیشتر در قسمت جلب توجه کشور های دنیا، شرایط رابرای این تعامل مساعده ساخته است. طالبان در این عرصه، با هوشمندی بیشتری عمل کرده اند و توانسته اند تا حدودی قفل های بسته را بروی شان، بگشایند. دیگر برای طالبان، احساسات عقیدتی، دینی و ایدیولوژیک مهم نیست. بحث تداوم در قدرت و حفظ آن، در اولویت قرار دارد. بنا قصد من در این نوشته بر این است تا با ارائه نکاتی، به گونه مجمل و مشخص به طرح و ارائه دلایل برای اثبات چرایی تعامل کشور ها با طالبان بپردازم. پس این کار را شماره وار و مشخص همین جا ارائه می کنم که قرار ذیل مرقوم میشوند:

-      بحث ارتباطات فکری و فرهنگی کشور ها که افغانستان و جغرافیای آن را جز یک عمق استراتیژیک خود حساب می کنند. کشور های همسایه و منطقه بیشتر در این حلقه شامل اند؛

-      بحث منافع اقتصادی،سیاسی و ایدیولوژیک که شامل کشور های منطقه، همسایه و جهان می شود. ایران با نفوذ فرهنگی، پاکستان با دید عمق استراتیژیک، آسیای مرکزی به تجارت و اقتصاد، هند و ترکیه و کشور های عربی، در تلاش هژمونی سیاسی، چین دید اقتصادی، سیاسی و ایدیولوژیک، شامل این حلقه است؛

-             بحث رقابت در عرصه نفوذ سیاسی و فکری که شامل چین، روسیه، ایران و ترکیه و کشور های عربی می شود؛

-      بحث استفاده از فرصت ها برای کشور های دخیل در قضیه افغانستان که از این بحران برای اهداف سیاسی خود، تلاش میکنند. چین، روسیه، ایران، پاکستان، ترکیه، کشور های آسیای مرکزی، اروپا، امریکا و خاورمیانه که همه شامل این حلقه می شوند؛

-      بحث ژئوپولیتیک و مبحث جغرافیای سیاسی که شامل قدرت های ایدیولوژیک مانند چین، روسیه، ایران، امریکا و بعضی از کشور های اروپایی می شوند. البته نقش ترکیه ورقابت آن با دنیای عرب را هیچگاه نباید نادیده گرفت. ترکیه برای تحقق ایده پان ترکیسم، با کشور های ایران، عربستان و امارات در یک رقابت دایمی است و عمدتا حوزه این رقابت را خاورمیانه، آسیای مرکزی، حوزه قفقاز و افغانستان در بر می گیرد؛

-      بحث ایجاد از زنجیره های از دوستان و متحدان متعارف و غیر متعارف که در رقابت های منطقه ای و جهانی برای قدرت های جهانی و منطقه ای کاربرد دارند. در این بحث افغانستان می تواند منحیث یک اهرم فشار برای امتیاز گیری در سایر نقاط جهان مطرح شود و طالبان، آماده ترین نیرو در این بازی ها اند؛

-      تروریسم تعبیه شده در جغرافیای افغانستان، زمینه را برای بازی های متعدد سیاسی و استخباراتی برای کشور های مختلف، فراهم ساخته و فرصتی خوبی را در اختیار طالبان قرار داده است؛

-      بحث مجبوریت های سیاسی، امنیتی و اقتصادی که جنوب را به شمال و شرق را به غرب آسیا، وصل کرده و نشان می دهد که افغانستان کماکان در تحت هر شرایطی، یک جغرافیای جذاب و قابل توجه برای قدرت های مختلف همسایگی، منطقه ای و جهانی است و از این اهمیت، هیچ گاه کاسته نمی شود؛

-      بحث حضور در میدان افغانستان که بعداز مرحله پسا طالبان، قرار است اتفاق بیفتد. کشور های مختلف نمی خواهند تا زمینه های نفوذ، حضور و شراکت در میدان افغانستان را حتی در کوتاه ترین زمان از دست بدهند؛

-      بحث برجسته ساختن نقش سازمان های غیر دولتی که اهرمی برای فشار به دولت ها می شوند و باعث می شوند تا مسولیت کمتری متوجه قدرت های شوند که با طالبان، تعامل را در دستور کار قرار داده اند و از کارت طالبان در جهت تامین منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی خود، بهره می برند؛

-      از اینکه هیچ قاعدۀ حاکمی بر وضعیت و نظام بین الملل وجود ندارد و حاکمیت آن کاملا منتفی است و نظام تک قطبی سلسله مراتبی، در حالت گذار به دنیای پسا قطبی است، لذا در فضای انارشیک فعلی، هیچ قاعده منظمی برای تعامل حتی با گروه های تروریستی نیز وجود نداشته و نه هم مسولیتی در این عرصه متوجه عامل مشخصی، وجود دارد. بنا بحث تعامل با طالبان نمی تواند جدا از این مباحث باشد.

بر آیند این تعامل نا میمون چه خواهد بود؟

 

دنیا زود متوجه این عملکرد اشتباه خواهدشد. مخصوصا کشور های همسایه که با چالش های تروریسم و مواد مخدر مواجه هستند و حتی همین طالبان در صورت تداوم در قدرت سیاسی، می توانند منحیث یک پناهگاه و الهام دهنده ی ایده جدایی طلبانه گروه های مختلف از کشور های مختلف همسایه و منطقه باشند. طالبان منحیث یک گروه نیابتی، تروریستی، فاقد مشروعیت بین المللی و داخلی، به شدت در تضاد با مدنیت شهری، پیشرفت و ترقی، ناقض حقوق بشری، هیچگاه یک گزینۀ مطمئن برای تعامل و شراکت نخواهند بود. اما همین کشور ها که نگران جدی وضعیت افغانستان اند و هرروز از حاد شدن معضل تروریسم در سطح منطقه، اظهار نگرانی می کنند، به تعامل با طالبان، رو می آورند. عجیب است دنیای سیاست که دوست و دشمن دایمی ندارد و تنها منافع دائمی است که زمینه هرگونه معامله و انتخاب دوست و دشمن را فراهم می سازد.