«بحران یک حالت کشمکش بین صلح و جنگ است» شاید این کشمکش از محدوده یک کشور بیرون شود و صبغه منطقوی یا جهانی بگیرد.

 در گذشته‌ها بحران باعث رویارویی جنگی قدرت‌های بزرگ گردیده شکل آن عبارت از همان جنگ‌های جهانی، منطقوی یا میان دو کشور می‌بود، اما از دهه‌های اخیر قرن گذشته تا کنون جای رویارویی نظامی کشورهای قدرتمند را جنگ نیابتی گرفته با مصرف پول، تأمینات لوژستیکی، تبلیغات جهانی و سیاست‌های حمایوی جوانب جنگ از اشتراک دران ابا ورزیده سطح تلفات جانی‌شان را پایین می‌آورند و یا متحمل تلفات نمی‌شوند.

 بحران افغانستان طی زمان بیشتر از چهار دهه عمدتاً بر بنیاد فکتورهای بیرونی شدت پذیرفته است وان هم ناشی از منافع کشورها با استراتژی‌های مطروحه‌شان می‌باشد.

 شهزاده ترکی الفیصل رئیس استخبارات عربستان سعودی که در تشدید جنگ و بحران یکجا با کشورهای غربی در رأس امریکا نقش قابل حساب داشت می‌گوید:«تهاجم شوروی به افغانستان تلاشی بود از طرف ماسکو به خاطر برقراری تعادل استراتژیک با امریکا در شرق میانه».

 یعنی افغانستان از لحاظ موقعیت جغرافیایی به حیث (شاهین ترازو) در استراتژی دو قدرت بزرگ جهان حافظ تعادل بوده هر قدرتی که بران مسلط باشد این معادله را به نفع استراتژی‌اش حل می‌کند.

 مقابله امریکا با شوروی با آغاز و دوام یک جنگ نیابتی مهندسی گردید وان بحران تا کنون ادامه دارد.

 در کشورهایی که صاحب دولت‌های مقتدر و با ثبات‌اند مدیریت بحران باوجود دست اندازی بیرونی، توسط خود دولت امکان پذیر می‌باشد یعنی دولت‌های با ثبات با استفاده از «حق حاکمیت » توان حفظ و استحکام ثبات را دارا می‌باشند، اما دولت‌های ضعیف نمی‌توانند از اداره بحران بدر شوند، قلمروشان به میدان رقابت‌ها، کشمکش‌ها و در نهایت جنگ قدرت‌ها مبدل می‌شود.

 افغانستان ازجمله همین ممالک است که به میدان رقابت و جنگ مبدل شده است.

 به گفته ترکی الفیصل وقتی افغانستان حیثیت حفظ یا برهم خوردن تعادل استراتژیک دو قدرت بزرگ در شرق میانه را داشته باشد، الی یک‌طرفه شدن این تعادل در بحران نگه‌داشته می‌شود.

 با استقرار دولت‌های بعد از حاکمیت چپ، تعادل به نفع امریکا تغیر کرد اما بحران خاتمه نیافت. چرا؟

 امریکا و انگلستان و پاکستان برای تضعیف مزید قوت‌های جنگی سیاست شان را مرحله به مرحله پیش بردند که پیامد آن جنگ‌های داخلی میان جهادی‌ها، بعداً به قدرت رسیدن طالبان و در نهایت این بازی اشغال کشور توسط امریکا و ادامه حالت جنگی جمع بحرانات سیاسی برای به دست آوردن پایگاه‌های نظامی و توجیه حضور نظامی درین سرزمین تغیر دهنده تعادل استراتژی‌ها گردیده به بحران وسعت و پهنای بیشتر داده شد.

 بحران جنگ و مذاکرات مجهول که استقرار اوضاع دران دیده نمی‌شد، بحران دخالت در پروسه‌های دموکراتیک که منظور آن جلوگیری از یک دولت بیرون شده از آرای مردم و استحکام آن بود، تشدید تضادهای قومی و سمتی یکجا با بحران بی‌اعتمادی میان مردم غرض جلوگیری از یگانگی آن‌ها دررفتن به‌سوی یک ملت واحد همه وسعت و پهنای سیاست امریکا را نشان می‌دهد. امریکا تجربه وحدت ملی مردم ویتنام را در شکستش به خاطر دارد. آن‌ها سال‌ها قبل ناسیونالیسم را غده سرطانی برای تحقق سیاست‌های شان تبلیغ می‌کردند ولی خود بر بنیاد همین اندیشه نام از منافع ملی‌شان برده دیگران را پامال می‌کنند.

 بحران جنگ ادامه دارد. دایره و اضلاع و زوایای بحران سیاسی را هم مهندسان امریکا ترسیم کرده توسط عاملین افغانی تحت فرمان شان این اشکال هندسی را در کشور عملی می‌سازند.

 نماد روشن مهندسی بحران برای دولت سازی دو دوره انتخابات قبلی ریاست جمهوری (انتخابات سال ۲۰۰۹ و انتخابات سال ۲۰۱۴) بود که رأی مردم را در ایجاد دولت غیر ائتلافی باوجود عناصر مطلوب شان در رأس به‌اصطلاح خاک و دود کردند.

 مهره‌های که امریکا توسط آن‌ها پروسه‌های دموکراتیک را به بحران می‌برد تنظیم‌ها و چهره هایست که زیر نام جهاد جنگ نیابتی امریکا علیه شوروی را پیش می‌بردند و حال به حیث نیروهای مطرح به ایشان نقش بلند داده شده است.

 در انتخابات سال ۲۰۰۹ عین عملی را که در ۲۰۱۴ انجام دادند می‌خواستند عملی کنند.

 همایون مجید سخنگوی رئیس جمهور کرزی دران وقت افشا کرد که امریکا، انگلستان، فرانسه و پاکستان بر کرزی فشار می‌آورند تا با عبدالله حکومت ائتلافی تشکیل دهد یا انتخابات به دور دوم برود.

 کرزی پس از دو ماه قبول کرد که انتخابات به دور دوم برود زیرا کمیسیون سمع شکایات انتخابات اعلان کرد که در انتخابات ۲۹ اسد ریاست جمهوری جعل کاری شده کرزی آرای لازم را که (۵۰+۱) باشد به دست نیاورده است.

 سناتور جان کیری رئیس کمسیون خارجه امریکا، وزیر خارجه فرانسه و زلمی خلیلزاد در کابل بر حامد کرزی فشار میاوردند تا به فیصله کمسیون سمع شکایات وقع بگذارد ولی او نه پذیرفت، جان کیری مدت ۴ روز با کرزی مذاکرات توأم با اعمال فشار را انجام داد، اوباما گفت ما ۴۰ هزار عسکر امریکایی را تا زمانی به افغانستان نمی‌فرستیم که حکومت افغانستان ازین بحران بیرون آید. بالاخره انتخابات از اثر چنین مداخلات و بحران سازی به دور دوم رفت.

 بحران انتخابات سال ۲۰۱۴ را در نوشته قبلی ذکر کرده‌ام که آن هم توسط مراجع امریکایی و وزیر خارجه جان کیری به بحران برده شد تا حکومت دلخواه شان را در وجود داکتر اشرف غنی و داکتر عبد الله ایجاد کردند و ما شاهد ۵ سال جنگ و بحران و بیکاری و ده‌ها مصیبت ناشی از حکومت دوسره بوده‌ایم.

 این بار امریکا مهره‌های بحران را بیشتر ساخته است از هر سو صدای مهندسی انتخابات و تقلب بلند است. حزب اسلامی آغای حکمتیار مهره دیگر این بحران می‌باشد.

 انتخابات زیر تهدید بحران مثلث ارگ، سپیدار و حکمتیار قرار داده شده است. اخطارهای مانع شدن از تدویر انتخابات، تهدیدات امنیتی از جانب طالبان و غوغا گری‌های پیش از وقت آغای عبدالله زیر نام تقلب، آوازهای بلند شده از جانب کار شناسان امریکایی در واشنگتن همه تدابیر پیش‌گیرنده به بحران بردن این پروسه دموکراتیک است اگر دقت شود هیچ‌کدام این‌ها از دایره نفوذ امریکا بیرون نیستند.

 سیاسیون صاحب حسن نیت و جمیع خیراندیشان آرزو دارند تا این کارزار ملی و سرنوشت ساز دریک فضای قابل باور همگان و دور از توطئه و دسیسه بسر رسد.

 اما وخامت اوضاع نشان می‌دهد که انتخابات و نتایج آن به بحران برده خواهد شد، کشورهای داخل در ائتلاف بین‌المللی منافع شان را در مشارکت قدرت در دولت آینده جستجو می‌کنند. یک افغانستان و ۴۰ کشور گویای ضرب‌المثل یک کشمش و ۴۰ قلندر است.